سه شنبه بیستم دی ماه ۱۳۹۰ متن کامل کتاب ۱۹۵ صفحه ای «انتقاد از خود
(عبرت و وصیت) گفتگویی بی پرده با پدر، استاد و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله
العظمی منتظری» بر روی پایگاه رسمی اطلاع رسانی دفتر آیت الله منتظری قرار
گرفت.
به گزارش جرس، در این گفتگوی کتبی که در تاریخ اول اسفند ۱۳۸۷به پایان
رسیده، سعید منتظری فرزند فقیه عالیقدر چهارده پرسش مطرح در جامعه را صریح و
بی پرده با پدر خود در میان......................
سه شنبه بیستم دی ماه ۱۳۹۰ متن کامل کتاب ۱۹۵ صفحه ای «انتقاد از خود (عبرت و وصیت) گفتگویی بی پرده با پدر، استاد و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری» بر روی پایگاه رسمی اطلاع رسانی دفتر آیت الله منتظری قرار گرفت.
به گزارش جرس، در این گفتگوی کتبی که در تاریخ اول اسفند ۱۳۸۷به پایان رسیده، سعید منتظری فرزند فقیه عالیقدر چهارده پرسش مطرح در جامعه را صریح و بی پرده با پدر خود در میان گذاشته بود، که مرحوم منتظری با شفافیت و صمیمیت به تفصیل به این پرسشها پاسخ داده است.
این کتاب، در حقیقت جلد دوم کتاب خاطرات مرجع تقلید مردمی است که بسیاری از زوایای تاریک تاریخ نیم قرن اخیر را روشن می کند. علت تاخیر در انتشار عمومی کتاب برخی مصلحت اندیشی ها بوده که با خواندن کتاب معلوم می شود.
کتابِ «انتقاد از خود»، نقد مشفقانه جمهوری اسلامی است که آیت الله العظمی منتظری، دومین معمار جمهوری اسلامی، در آن صادقانه به اشتباهات خود اعتراف می کند؛ اعترافاتی که بی شک بر جایگاه رفیع این عالم ربانی خواهد افزود.
خواندن دقیق این کتاب برای همه علاقه مندان و منتقدان جمهوری اسلامی بویژه نسل جوان لازم است. نظر به اهمیت فراوان این سند تاریخی، جرس اقدام به معرفی آن با درج مقدمه سعید منتظری، دستخط آیت الله منتظری، مقدمه ایشان و متن کامل ۱۴ پرسش سعید منتظری می کند. متن کامل کتاب نیز در این آدرس در دسترس همگان قرار دارد. *** مقدمه سعید منتظری بسم اللّه الرحمن الرحیم
نوشتارى که پیش روى شماست، مشتمل بر چهارده پرسش و پاسخ در رابطه با مسائل سیاسی و اجتماعی پرابهام تاریخ معاصر است که توسط اینجانب از والد معظّم و گرامی حضرت آیت الله العظمی منتظری (رضوان اللّه تعالى علیه) سؤال گردیده است که معظم له پاسخ داده ولی انتشارش را در آن زمان به مصلحت ندیدند. اکنون که آن عزیز از میان ما پر کشیده و سخنانش چون امانتى نزد من باقى است، بر خود لازم دیدم که این بار امانت را از دوش برگرفته و آن را به صاحبان اصلىاش یعنى افکار عمومى بسپارم.
محور اصلی این نوشتار و ویژگی ممتاز آن، جنبه محوری انتقاد از خود است که شامل دیدگاههای اصلاحی ایشان نسبت به مسائل کلیدی و اساسی پس از پیروزی انقلاب می باشد. در زمان حیات آن بزرگوار افراد و شخصیت های مختلف، حسب الامر معظم له این جزوه را مطالعه و نظرات خویش را به ایشان اعلام نمودند. به تعویق افتادن انتشار آن و واگذاری اش به زمانی دیگر نیز یکی از موارد پیشنهادی عده ای از همین افراد و شخصیت ها بوده که مورد موافقت معظم له قرار گرفت. قابل ذکر است که پاورقىهاى موجود از آیت اللّه العظمى منتظرى (طاب ثراه) نبوده و صرفاً مطالبی توضیحی است که به عنوان مستند پاسخهاى ایشان اضافه گردیده و معظم له بارها آنها را مطالعه و ملاحظه نمودند. از اوائل پیروزی به دلیل وجود ترس و هراس از سوء استفاده مخالفان و دشمنان موهوم و ضربه دیدن انقلاب، نسبت به شفاف سازی و نقد و بررسی افکار و اعمال افراد و شخصیت های موثر در جامعه و نظام کوتاهی و اغماض شده است، و متاسفانه این رویه ناپسند هنوز ادامه دارد که موجب آسیب جدی به انقلاب و مساله دار شدن و ریزش شدید نیروهای مومن از بدنه آن گردیده است. اکنون نیز ممکن است عده ای با سوء نیت و به قصد به انحراف کشاندن و لوث مطالب مطروحه، با عنوان کردن و پر رنگ نمودن برخی نکات انتقادی این نوشتار نسبت به شخصیت های اصلاح طلب روی آورده و بزرگنمایی کنند. بزرگنمایی در رابطه با افرادی که در عین انتقاد از بعضی عملکردهای گذشته آنان، مورد حمایت صریح و مکرر پدرم بوده اند و ایشان در ماههای آخر عمر شریفشان نسبت به آنان عنایتی ویژه داشتند. من به عنوان فرزند آن مرحوم که سالها در کنار ایشان رنج ها و دردها را شاهد بوده ام و سینه ای پر از اندوه دارم، دست یکایک یاوران و حامیان و سران جنبش سبز ملت ایران و مبارزان با بی عدالتی و استبداد را می بوسم، و ارادت خالصانه خود و خانواده و دوستان و علاقه مندان پدر بزرگوارم را خدمت ایشان اعلام می نمایم.
رحمت و غفران الهى و حشر با پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت طاهرین (علیهم السلام) را براى آن عزیز سفر کرده و همچنین براى مادر رنجدیده ام که او نیز با فاصلهاى کوتاه از رحلت پدر عزیز به دیار حق شتافت، از خداى بزرگ خواستارم. سعید منتظرى ——————————————————————– بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین، والصلوة والسلام على خیر خلقه محمّد و آله الطاهرین جزوه حاضر که حاوى سؤالات چهارده گانه و پاسخهاى اینجانب مىباشد در سال ۱۳۸۵ تنظیم گردید ولى بر حسب مصالحى منتشر نگردید. این جانب ضمن تأیید مجدّد آن امیدوارم در اوّلین فرصت مناسب جهت تنویر افکار عمومى انتشار یابد.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته. ۲۳ صفر ۱۴۳۰ – ۱/۱۲/۱۳۸۷ حسینعلى منتظرى ——————————————————————————- بسمه تعالى محضر مبارک پدر بزرگوار و استاد عظیم الشأن حضرت آیتالله العظمى منتظرى دامت برکاته العالیة پس از سلام و آرزوى سلامتى و طول عمر براى شما، و تبریک به مناسبت میلاد باسعادت پیشوا و آموزگار بزرگ بشریت، حضرت امام حسن عسکرى علیه آلاف التحیة والثّناء صداقت و صراحت لهجه در حقگویى و حق طلبى، دو ویژگى برجستهاى است که در کنار آزادیخواهى و عدالت طلبى و مقاومت، حضرتعالى را در این عصر اسوهاى براى حق جویان و ارزشمداران ساخته است. گرچه شرایط ویژه این دوران و از آن مؤثرتر پرهیز شما از تمجیدتان، قلمها را شکسته و زبانمان را بسته است، اما به یقین آیندگان این ویژگىها را خواهند ستود و از حضرتعالى به عنوان اصولىترین شخصیت سیاسى تاریخ معاصر که قربانى دفاع از مردم به ویژه دفاع از حقوق مخالفان خود گردید، نام خواهند برد. ما از شما آموخته ایم که بزرگىِ بزرگان و عشق وافرمان به آنان، ما را بر آن ندارد که اگر انتقادى ازآنان داشته باشیم از آن چشم پوشى کنیم، یا چنانچه شبهه و ایرادى نسبت به آنان در ذهنمان بود ازمطرح کردن آن با ایشان ابا کنیم. تجربه پیشینیان اینگونه بوده است که خطاى بزرگان یا انتقاد از آنان در زمان حیات ایشان، در شعاع قداستشان مسکوت مانده و نسلهاى جستجوگر آتى در کتابهاى تاریخى به کاوش و تحلیل آن مىپرداختهاند؛ اما سیره عملى حضرتعالى به ما این جسارت را مىبخشد که سؤالات خود یا شبهات دیگران را مستقیماً با خودتان مطرح کنیم و توضیح آنها را از زبان شما بشنویم. به یقین این خرق عادت، رسیدن به حقیقت را آسانتر و تحلیل آیندگان را پایدارتر مىگرداند و إنشاءاللّه سنّت حسنه اى براى سایر بزرگان خواهد بود. از اینرو از محضر شریفتان اجازه مىخواهم تا پرسشهایى را که بعضاً در ذهن خود یا دوستان وجود دارد و شبهاتى را که احیاناً از سوى مخالفان مطرح مىگردد، به محضرتان عرضه دارم؛ به امید آن که پاسخِ آنها گامى باشد در دستیابى هرچه بیشتر به حقیقت و زایل شدن سوءتفاهمات و ابهامات و نزدیکى دلها به یکدیگر. پیشاپیش از صبر و حوصله و سعه صدر حضرتعالى کمال امتنان را دارم. ربیع الثانی ۱۴۲۷ – ۱۶/۲/۱۳۸۵ فرزندتان: سعید منتظرى —————————————————————————————– بسم اللّه الرحمن الرحیم پس از سلام و اعتذار از تأخیر در جواب سؤالهاى ارائه شده، به خاطر کثرت مراجعات و کسالتهاى مختلف که خود بهتر از دیگران مىدانى؛ نخست مطالبى را در رابطه با پرسشهاى ارائه شده یادآور مىشوم:
همه مىدانیم که انسانها از خطا و اشتباه مصون نیستند و دائماً محتاج به تذکر و نقد رفتار و گفتار خود مىباشند. با همین نقدها و انتقادها است که انسان متوجه لغزشهاى خود مىشود و اگر به کمال و تعالىِ خود علاقهمند باشد درصدد اصلاح خویش برمىآید. یکى از علل مهم ترقىِ جوامع پیشرفته نیز همین مفتوحبودن باب انتقاد، بهخصوص نسبت به ارباب قدرت مىباشد. علاوه بر این، سیره پیشوایان معصوم (علیهم السلام) نیز همینگونه بوده است. آن بزرگواران با این که از مقام عصمت برخوردار بودهاند، از نقد بر خود استقبال مىکردند. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «أَحَبُّ إخْوانی إلَیَّ مَنْ أهدى إلَیَّ عُیُوبی» (اختصاص شیخ مفید، ص ۲۴۰)؛ «بهترین برادران من کسانى هستند که عیوب مرا به من هدیه دهند.» و تعبیر به «هدیه» نشانگر نگاه امام (علیه السلام) به انتقاد و تذکر است. از این رو همه ما باید خود را در معرض نقد دیگران قرار دهیم و در گفتار و عمل از آن استقبال کنیم؛ و به جاى آن که از منتقدان خود آزرده خاطر شویم و خداى ناکرده کینه آنان را به دل گرفته و به فکر انتقام باشیم، باید از آنان تشکر کرده و جامعه را نیز به این امر تشویق کنیم. اینجانب نیز به پیروى از این سنّت حسنه، آمادگى خود را براى پذیرش نقد عملکرد گذشته و حال خود – از سوى موافقان و مخالفان – اعلام داشته و با رویى گشاده از آن استقبال مىکنم؛ و از همگان، بهویژه دوستان خود مىخواهم به جاى تمجید و تعریفهاى معمول – که متأسفانه گریبانگیر جامعه و بزرگان آن شده است – خطاها و اشتباهات مرا گوشزد کنند و در ابراز آنها به من تردیدى به خود راه ندهند. من هم هر اندازه که قابل توجیه و دفاع باشد توضیح مىدهم، وگرنه مىپذیرم و در جهت اصلاح آن حرکت خواهم کرد. با این مقدمه، به پاسخ سؤالات مربوطه مىپردازم
———————————————————————————
متن چهارده پرسش صریح سعید منتظری
پرسش اوّل - اجازه بفرمایید پرسش نخست خود را پیرامون مسائل اعتقادى و مبحث امامت و ولایت مطرح کنم.همانگونه که مى دانید قشرى از روحانیون حوزه قبل از انقلاب انتقادات تندى را علیه شما در رابطه با برخى اصولاعتقادى بیان مىکردند که فراز و نشیبهایى را به همراه داشته است و ظاهراً این حساسیتها از سال ۱۳۴۹ همزمان باتقریظ شما بر »کتاب شهید جاوید « آغاز شده و بعدها با دو موضوع دیگر، یعنى »مسأله فدک و مالکیت حضرت فاطمه علیها السلام نسبت به آن« و نیز مبحث »منشأ مشروعیت حاکمیّت پیامبراکرم صلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام« ادامه یافت. آنان در موضوع تقریظ بر کتاب شهید جاوید مدّعى انکار علم غیب امام علیه السلام از سوى نویسنده کتاب، و در مسأله فدک مدّعىان کار مالکیت حضرت زهراعلیها السلام بر آن و تعلّق آن به حاکمیّت وقت از ناحیه شما هستند، و در مبحث سوّم نیز ادعا مىکنند که حضرتعالى منشأ مشروعیت حاکمیّت اسلامى را -که شامل حاکمیّت پیامبراکرم صلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام نیز مى گردد-رأى و بیعت مردم مى دانید و نه نصب الهى؛ و البته متقابلاً عده اى هم مىگ ویند شما منشأ مشروعیت حکومت را نصب الهى مىدانید و نه رأى مردم. هرچند پاسخهاى حضرتعالى به شبهات فوق براى شاگردان و آشنایان به مبانى حضرتعالى تا حدودى روشن است، اما در صورت صلاحدید مستدعى است براى کسانى که در چهار دهه اخیر تبلیغات شدید علیه شما را شنیده ولى پاسخهاى شما به آنان نرسیده است، توضیحات لازم را ارائه فرمایید.
پرسش دوّم – یکى از شبهاتى که از سوى عده اى عنوان مى شود این است که حضرتعالى در زمانى که در مسند قدرت قرار داشتید، همواره از تئورى ولایت فقیه از نوع مطلقه آن دفاع مى کردید و محدودساختن اختیارات رهبر و یا حتى شورایى شدن رهبرى را رد مىک ردید و حتى مى گفتید قواى سه گانه بازوى اجرایى ولىّ فقیه هستند؛ آنان مى گویند اکنون که شما از قدرت کنار رفته اید نظریات جدیدتان را مطرح مى فرمایید.
پرسش سوّم - یکى از نظریاتى که اکنون شما بر آن تأکید مى ورزید این است که برقرارى رابطه با آمریکا یا مذاکره با آن کشور، چنانچه از نگاه کارشناسان به سود منافع ملى کشور و مطابق با اصول دینى و انسانى باشد ایرادى ندارد، بلکه ضرورى است. سؤالى که مطرح مى شود این است که در جریان سفر مک فارلین به ایران که حضرتعالى از مخالفانآن بودید و ظاهراً برخى از دوستان آن را افشا کردند، آیا منافع ملى ایران مذاکره با آمریکا را ایجاب نمى کرد؟
قابل ذکر است در همین زمینه آقاى هاشمى رفسنجانى در مصاحبه با روزنامه کیهان گفتهاند: »بعد از این که مک فارلین آمد و رفت و نقصى در کار افتاد و معلوم شد که گران حساب کردند، شش میلیون دلار را به آنها ندادند که تفاوت قیمت واقعى و ادعایى آنها بود؛ آقاى قربانى فر به آیت الله منتظرى شکایت کرد و گویا پس از دریافت نامه شکایت، به ایشان برخورد که چرا تا به حال به ایشان گفته نشد. وقتى بهمن گفت، گفتم: از کجا فهمیدید؟ گفت: چرا به من نگفتید؟ گفتم: مگر قرار است همه چیز را به شما بگوییم؟ چه احتیاجى بود که شما بدانید؟…وقتى پس از انتشار خبر، من ماجرا را به دستور امام اعلام کردم، آیتالله منتظرى به من گفتند: چرا فاش کردید؟ مىبایست ادامه مى دادید؛ یعنى جزو موافقین ادامه کار بود. من گفتم: شما این کار را کردید و امام گفتند بروید همه چیز را به مردم بگویید و نمىتوانستم دستور امام رااجرا نکنم.« )بى پرده با هاشمى رفسنجانى، چاپ اوّل، ص ۱۲۵) همچنین ایشان در این مصاحبه تصریح کرده اند که اصل جریان سفر هیأت آمریکایى را علاوه بر حضرت امام، پنج نفرمطلع بودها ند که نام چهار نفر -یعنى خودشان و آقایان هادى، روحانى و وردىنژاد- را ذکر و از بیان نام فرد پنجم خوددارى مى کنند. آیا حضرتعالى اظهارات آقاى هاشمى را تأیید مى کنید؟ و آیا شما در آن زمان عامل برهم زدن روابط ایران و آمریکاکه مى خواست سربگیرد بودید، و آیا مرحوم امام از ابتدا در جریان این سفر قرار داشته اند؟ پرسش چهارم - در جریان برخورد با علمایى همچون آیتالله شریعتمدارى، آیتالله قمى و آیتالله سیدصادق روحانى که منجر به محصور شدن آنان گردید، گرچه حضرتعالى با این گونه برخوردها مخالف بوده اید، اما آیا فکرنمى کنید از ناحیه شما کوتاهى صورت پذیرفته باشد؟ آیا مخالفت جدّى ترى از ناحیه شما انتظار نمى رفت؟
پرسش پنجم – در جریانات مربوط به مرحوم سیدمهدى هاشمى -که مخالفتِ مخالفان شما بیش از همه در این محورخلاصه مىشود- تاکنون تحلیل ها و اظهارنظرهاى مختلفى شده است؛ اما نکته اى که هنوز براى بسیارى از افراد بدون پاسخ مانده این است که به هرحال آیا شما با عملکرد ایشان موافق بوده اید یا خیر؟ آیا اتهامات منسوب به وى را قبول مى فرمایید؟ و به طور کلى چرا نسبت به برخورد با وى حساسیت نشان دادید؟ آیا بهتر نبود پرونده وى روال طبیعى خودرا طى می کرد؟ پرسش ششم – حضرتعالى در دهه شصت نسبت به عملکرد برخى از مسؤولان قضایى همچون مرحوم آقاى لاجوردى بهشدت اعتراض داشته اید. مخالفان شما اظهار مى دارند که اکنون برخى از همان مسؤولان قضایى -همچون آیتاللّه موسوى اردبیلى، آیتالله صانعى، آیتالله خلخالى، حجةالاسلام موسوى تبریزى و حجةالاسلام موسوى خوئینى ها- که بسا برخى از آنان مافوق آقاى لاجوردى بوده اند و همگى از رهبران اصلاحات در این دهه به شمار مى آیند، از دوستان وحامیان شما هستند. آنان )مخالفان( مى گویند اگر عملکرد آقاى لاجوردى اشکال داشته، طبعاً این اشکال متوجه مقامات مافوق وى نیز مى شده، و در هرحال مسؤولیت اعمال قضایى -چه در زمان آقاى لاجوردى یا قبل و یا بعد از آن- دردرجه نخست با مسؤولان عالىرتبه این دستگاه است. بنابراین، این سؤال مطرح است که چرا اعتراضات شما به عملکرددستگاه قضایى بیش از همه متوجه آقاى لاجوردى بوده است؟
همچنین سؤال دیگر -در همین رابطه- این است که در ابتداى انقلاب، مرحوم امام قدس سره براى دقت در انتخاب قضات دادگاههاى انقلاب، با توجه به عدم شناخت یا عدم فرصتى که داشتند، این اختیار را به حضرتعالى و آیتالله مشکینى تفویض فرمودند؛ به این امید که شما با صرف وقت و دقت بیشتر نسبت به انتخاب آنان نظارت فرمایید؛ ولى شما نیز این مسؤولیت را برعهده آیتالله مؤمن و حجةالاسلام شرعى گذاشتید و آنچه امام درنظر داشتند به خوبى حاصل نشد. آیابهتر نبود خود نظارت بیشترى در این زمینه اعمال مى فرمودید؟ پرسش هفتم - آیا حضرتعالى در عملکرد خود یا نزدیکان و مسؤولان دفتر خود در زمان قائم مقامى رهبرى، هیچگونه نقص و ایرادى را مشاهده نمى فرمایید؟ آیا همه اشکالات متوجه دفتر حضرت امام یا مرحوم حاج سیداحمد خمینى بوده ودفتر حضرتعالى یا منسوبان به شما قصور یا تقصیرى نداشته اند؟ اگر به یاد داشته باشید قبلاً هم در این مورد با شما مکاتباتى داشته ام؟
پرسش هشتم - در زمینه خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر که حضرتعالى نسبت به آن اصرار داشته اید و حتى درکتاب خاطرات احتمال داده اید که امام نیز در ابتدا با ادامه جنگ مخالف بوده اند، این شبهه مطرح مىشود که چرا شما-علیرغم این مخالفت- در سالهاى پس از آن که جنگ ادامه یافت، به کرّات به جبهه ها کمک مى کردید و نزدیکان شما،حتى مرحوم حاج على منتظرى، علیرغم کهولت سن در جبهه ها یا عملیات مختلف حضور داشتند؛ و چنانکه در نامه مورخه۱۳۶۵/۱۰/۱۹ خود به حضرت امام آورده اید دو تن از نواده گانتان بارها در جبهه ها با خطر مرگ روبرو شدند و چندین روز را در کردستان عراق با علف بیابان گذراندند؛ و همچنین مانع حضور فرزندان و نواده گانتان در جبهه نشدید و درنهایت نوه عزیزتان در جبهه به شهادت رسید؟ آیا این کمکهاى مادى و حمایتهاى عملى نشانه موافقت حضرتعالى باادامه جنگ نبوده است؟ گفتنى است در همین زمینه حجةالاسلام والمسلمین هاشمى رفسنجانى در مصاحبه با روزنامه کیهان مىگویند: »بعد ازفتح خرمشهر این مسأله مطرح شده بود که مىخواهند پنجاه میلیارد دلار بدهند؛ آقاى هادى )دکتر هادى نجفآبادى نماینده سابق مجلس(گفت که آیتاللّه منتظرى خیلى عصبانى است و مىگوید بوى دلار به دماغشان خورده و مىخواهند خون بچه هاى ما را هدر دهند و خون بهاى شهدا را بگیرند.« ایشان در عین حال تصریح مىکنند که بحث غرامت از سوى کشورهاى عربى مستند نبود و کسى براى ماپیغام رسمى نفرستاد. آقاى هاشمى در همین زمینه ادامه مىدهند: »بعد از عملیات فتح المبین، آیتاللّه منتظرى نیمه شب به من تلفن کرد که وارد خاک عراق شوید،(۳۱) ما را سرزنش مى کرد. اعتراض ایشان آن موقع این بود که چرا عملیات مى کنید و متوقف مى شوید.فکر مى کردند نیرو، اسلحه، امکانات و مهمات داریم و جنگ را ادامه نمىدهیم. بعد از عملیات مدت مأموریت نیروهاى ما تمام مى شد،مهمات ما کم مىشد، دوباره باید کمى فرصت پیدا مىکردیم تا آماده شویم.« )بى پرده با هاشمى رفسنجانى، چاپ اوّل، صفحات ۷۳ و ۷۴) ایشان همچنین در رابطه با نظر مرحوم امام پیرامون خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر، تصریح مىکنند که در جلسه شوراى عالى دفاع با امام، ایشان )امام( مى گفتند باید جنگ را ادامه دهیم اما وارد خاک عراق نشویم. در مصاحبه آقاى هاشمى با کیهان، دلایل امام براى واردنشدن به خاک عراق، چهار چیز عنوان مىشود: ۱- مردم عراق وقتى ببینند نیروهاى خارجى وارد خاکشان شده با تعصب دفاع مىکنند؛ ۲- شیوخ منطقه احساس خطر مىکنند و اگر تا الآن کمى رودربایستى داشتند، از این پس علناً از عراق حمایتبیشترى خواهند کرد؛ ۳- دنیا هم بهانهاى پیدا مىکند و ما را بهخاطر ورود به خاک عراق خیلى رسمىتر تحت فشار قرار مىدهد؛ ۴- مردم عراق آسیب مىبینند و ما نمىخواهیم آنان آسیب ببینند. آقاى هاشمى مى گویند: »نظامى ها مىگفتند در شرایط موجود نمىارزد که نیروهاى خود را براى بیرون کردن دشمن از آن مناطق)درداخل خاک ایران( متمرکز کنیم… وقتى نظامىها با منطق، حرف خودشان را زدند، امام گفتند: حرف شما درست است. البته حرفهاىامام هم مهم بود و نمىتوانستیم صرفنظر کنیم. خود امام راه حل پیدا کردند و گفتند: در نقاطى وارد شوید که مردم آسیب نبینند.« هرچند کهایشان تصریح مىکنند که صورتجلسه این نشست شوراى عالى دفاع با امام در دسترس نیست و ایشان از آقاى نظرانهم خواستهاند ولى او نتوانسته است پیدا کند. )همان، ص ۷۴ و ۷۵) اگر آنچه آقاى هاشمى مىگوید صحّت داشته باشد میانادعاى شما مبنى بر مخالفت با ادامه جنگ و ادعاى آقاى هاشمى که گفته شما گفتهاید چرا وارد عراق نمىشوید تناقضوجود دارد؟ مستدعى است نظر خود را پیرامون مطالب آقاى هاشمى رفسنجانى و نسبتهایى که به حضرت امامقدس سره و حضرتعالىدادهاند، بیان فرمایید. دیدگاه شما درباره ادامه جنگ واقعاً چه بوده است؟ پرسش نهم – سؤال خود را در دو قسمت بیان مىکنم:
الف - نسل انقلاب از رابطه صمیمى و طولانى حضرتعالى با حضرت امام خمینىرحمه الله و فداکارىهاى شما در راه وهدف ایشان و نیز اختلافات و مسائلى که در اواخر عمر ایشان پدید آمد آگاهى دارند؛ همچنین از فشارهایى که در سالیانمتمادى پس از رحلت امام و به نام ایشان بر شما وارد آمده مطلعاند و تحلیلها و سخنان زیادى در این باب بیان شدهاست. براى بسیارى از کسانى که تاریخ انقلاب را دنبال مىکنند و نیز نسلهاى آتى بسیار جالب خواهد بود که اکنون پساز همه این حوادث و فراز و نشیبها و پس از گذشت نزدیک به دو دهه از درگذشت امام خمینى؛ نظر شما را دربارهشخصیت ایشان بدانند.
ب - مقام رهبرى کنونى جمهورى اسلامى نزدیک به دو دهه است که بر این مسند تکیه زدهاند، و این در حالى استکه یکى از مسائل تنشزاى داخلى در این مدت، روابط ایشان با حضرتعالى بوده است. عدم حمایت وى از سوىجنابعالى و انتقادات مکرّرتان به ایشان از سویى، و حملات متعدد زبانى و فیزیکى به بیت و دفتر شما و حصر شصت وسه ماهه و بازداشت نزدیکان و شاگردان و تبلیغات وسیع علیه شما از سوى دیگر، نمونههایى از این تنشها بوده است.درصورت صلاحدید بفرمایید دلایل اصلى مخالفت حضرتعالى چیست و چرا انتقادات خود را به صورت علنى مطرحفرمودید که حساسیت ایشان و سایر مقامات را موجب گردید؟ علاوه بر این ورود آیتاللّه خامنهاى به مرکز تصمیمگیرىکشور در ابتدا به پیشنهاد حضرتعالى صورت پذیرفت و مقدمهاى شد که بعدها زمینه طرح ایشان براى ریاست جمهورىو در نهایت رهبرى پدید آمد. پیشنهاد عضویت ایشان در شوراى انقلاب به امام توسط شما بوده است، چنانکه پیشنهادنصب ایشان به امامت جمعه تهران نیز از سوى جنابعالى به امام داده شده است. سؤالى که مطرح است این که اولاً باوجود شخصیتهاى بزرگوارى نظیر آیتاللّه ربانى شیرازى، آیتاللّه دکتر محمد مفتح، آیتاللّه طاهرى اصفهانى،حجةالاسلام والمسلمین محمد منتظرى و… چرا حضرتعالى فقط ایشان را براى عضویت در شوراى انقلاب به امامپیشنهاد کردید و آن هم با توجه به این مطلب که در برخى محافل شنیده شده است که مرحوم آیتاللّه مطهرى از اینپیشنهاد شما اظهار ناراحتى کردهاند؛ و یا با وجود افراد و شخصیتهاى دیگر و شخصیت ممتازى همچون آیتاللّه دکتربهشتى و یا آیتاللّه دکتر مفتح، شما ایشان را گزینه مناسبتر براى امامت جمعه دانستید؟ و ثانیاً: اگر ایشان صلاحیتهاىلازم را دارا هستند چرا با مخالفتهاى شما در دو دهه اخیر مواجه شدهاند، و اگر فاقد این صلاحیتها بودهاند چرا ازسوى شما براى این مسئولیتهاى مهم پیشنهاد شدند؟ پرسش دهم - یکى از انتقاداتى که گاهى مطرح مىشود این است که حضرتعالى در جریان حرکت هشت سالهاصلاحات، مواضعى پرشتابتر و تندتر اتخاذ مىکردید و همین امر بهانه به دست مخالفان مىداد و موجب مىگشت آنانبا انسجام بخشیدن به خود با حرکت اصلاحات به طور جدّىتر مقابله کنند. جریان سخنرانى سیزده رجب حضرتعالى نمونهبارز این انتقاد است.
پرسش یازدهم – حضرتعالى همواره نسبت به حفظ شأن و منزلت مرجعیت شیعه و جلوگیرى از تنزّل آن تأکیدداشتهاید؛ و در همین ارتباط در موارد متعددى از جمله در سخنرانى سیزده رجب نسبت به طرح مرجعیت مقام رهبرىِکنونى، به این دلیل که ایشان در این منزلت علمى قرار ندارند، اعتراض کردید. انتقادى که مطرح مىشود این است که-همانگونه که استحضار دارید- بهجز مقام رهبرى، افراد دیگرى نیز که ظاهراً در مرتبه مرجعیت نبودهاند رساله نوشتند ودر این زمینه فعالیت کردند؛ چرا اعتراض شما متوجه آنان نگردید؟
همچنین عده اى اینگونه اعتقاد دارند که شما خود نیز در عمل، شرط اعلمیت را در مرجعیت درنظر نگرفتید وملاحظات سیاسى را در آن لحاظ کردید؛ آن زمان که با وجود مراجعى همچون آیتاللّه خویى -که به نظر این منتقداناعلم بودهاند- امام خمینى را به عنوان مرجع به مردم معرفى فرمودید. پرسش دوازدهم - در مورد کتاب خاطرات حضرتعالى، عدهاى این اشکال را مطرح مىکنند که چرا از خود و اطرافیانخود کمتر انتقاد کرده اید و در این زمینه بهاصطلاح بیشتر به نیمه پر لیوان نظاره فرمودهاید؟ همچنین اشکال مىشود بهاینکه حضرتعالى در برخى موارد به شنیدهها اکتفا کرده اید، در حالى که شنیده ها از استحکام کمترى برخوردار بوده ومى تواند برآمده از شایعات بى اساس باشند. پرسش سیزدهم - یکى از مواردى که حضرتعالى همواره نسبت به آن تأکید مىفرمایید، مشاوره در امور و استفاده از آراء و نظریات دیگران است؛ اما برخى از دوستان شما اعتقاد دارند که این شیوه در سیره عملى حضرتعالى کمتر به چشم مى خورد، به گونه اى که موضع گیرى هاى شما را -حتى براى نزدیکانتان- غیر قابل پیشبینى کرده است. تا چه میزان این قضاوت را صحیح مىدانید؟
پرسش چهاردهم - ممکن است انتقادات دیگرى هم قابل ذکر باشد، ولى فعلاً به فراخور این مجال برخى از آنهامطرح شد. به عنوان آخرین نقد و پرسش در این مرحله از بحث: الف – چنانچه اکنون مبارزات و فعالیتهاى سیاسى خود را در قریب به نیم قرن گذشته ارزیابى کنید، چه مواردى رابه عنوان اشتباهات اساسى خود بیان مى فرمایید؟ ب – در صورتى که شرایط به گونهاى مىبود که بعد از رحلت امام خمینى حضرتعالى در مسند رهبرى قرارمىگرفتید، چه موضع اساسىِ متفاوتى اتخاذ مىکردید که وضعیت بهگونهاى جز آنچه اکنون در آن واقع هستیم و درصدداصلاح آن هستید، قرار گیرد؟
سه شنبه بیستم دی ماه ۱۳۹۰ متن کامل کتاب ۱۹۵ صفحه ای «انتقاد از خود (عبرت و وصیت) گفتگویی بی پرده با پدر، استاد و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری» بر روی پایگاه رسمی اطلاع رسانی دفتر آیت الله منتظری قرار گرفت.
به گزارش جرس، در این گفتگوی کتبی که در تاریخ اول اسفند ۱۳۸۷به پایان رسیده، سعید منتظری فرزند فقیه عالیقدر چهارده پرسش مطرح در جامعه را صریح و بی پرده با پدر خود در میان گذاشته بود، که مرحوم منتظری با شفافیت و صمیمیت به تفصیل به این پرسشها پاسخ داده است.
این کتاب، در حقیقت جلد دوم کتاب خاطرات مرجع تقلید مردمی است که بسیاری از زوایای تاریک تاریخ نیم قرن اخیر را روشن می کند. علت تاخیر در انتشار عمومی کتاب برخی مصلحت اندیشی ها بوده که با خواندن کتاب معلوم می شود.
کتابِ «انتقاد از خود»، نقد مشفقانه جمهوری اسلامی است که آیت الله العظمی منتظری، دومین معمار جمهوری اسلامی، در آن صادقانه به اشتباهات خود اعتراف می کند؛ اعترافاتی که بی شک بر جایگاه رفیع این عالم ربانی خواهد افزود.
خواندن دقیق این کتاب برای همه علاقه مندان و منتقدان جمهوری اسلامی بویژه نسل جوان لازم است. نظر به اهمیت فراوان این سند تاریخی، جرس اقدام به معرفی آن با درج مقدمه سعید منتظری، دستخط آیت الله منتظری، مقدمه ایشان و متن کامل ۱۴ پرسش سعید منتظری می کند. متن کامل کتاب نیز در این آدرس در دسترس همگان قرار دارد. *** مقدمه سعید منتظری بسم اللّه الرحمن الرحیم
نوشتارى که پیش روى شماست، مشتمل بر چهارده پرسش و پاسخ در رابطه با مسائل سیاسی و اجتماعی پرابهام تاریخ معاصر است که توسط اینجانب از والد معظّم و گرامی حضرت آیت الله العظمی منتظری (رضوان اللّه تعالى علیه) سؤال گردیده است که معظم له پاسخ داده ولی انتشارش را در آن زمان به مصلحت ندیدند. اکنون که آن عزیز از میان ما پر کشیده و سخنانش چون امانتى نزد من باقى است، بر خود لازم دیدم که این بار امانت را از دوش برگرفته و آن را به صاحبان اصلىاش یعنى افکار عمومى بسپارم.
محور اصلی این نوشتار و ویژگی ممتاز آن، جنبه محوری انتقاد از خود است که شامل دیدگاههای اصلاحی ایشان نسبت به مسائل کلیدی و اساسی پس از پیروزی انقلاب می باشد. در زمان حیات آن بزرگوار افراد و شخصیت های مختلف، حسب الامر معظم له این جزوه را مطالعه و نظرات خویش را به ایشان اعلام نمودند. به تعویق افتادن انتشار آن و واگذاری اش به زمانی دیگر نیز یکی از موارد پیشنهادی عده ای از همین افراد و شخصیت ها بوده که مورد موافقت معظم له قرار گرفت. قابل ذکر است که پاورقىهاى موجود از آیت اللّه العظمى منتظرى (طاب ثراه) نبوده و صرفاً مطالبی توضیحی است که به عنوان مستند پاسخهاى ایشان اضافه گردیده و معظم له بارها آنها را مطالعه و ملاحظه نمودند. از اوائل پیروزی به دلیل وجود ترس و هراس از سوء استفاده مخالفان و دشمنان موهوم و ضربه دیدن انقلاب، نسبت به شفاف سازی و نقد و بررسی افکار و اعمال افراد و شخصیت های موثر در جامعه و نظام کوتاهی و اغماض شده است، و متاسفانه این رویه ناپسند هنوز ادامه دارد که موجب آسیب جدی به انقلاب و مساله دار شدن و ریزش شدید نیروهای مومن از بدنه آن گردیده است. اکنون نیز ممکن است عده ای با سوء نیت و به قصد به انحراف کشاندن و لوث مطالب مطروحه، با عنوان کردن و پر رنگ نمودن برخی نکات انتقادی این نوشتار نسبت به شخصیت های اصلاح طلب روی آورده و بزرگنمایی کنند. بزرگنمایی در رابطه با افرادی که در عین انتقاد از بعضی عملکردهای گذشته آنان، مورد حمایت صریح و مکرر پدرم بوده اند و ایشان در ماههای آخر عمر شریفشان نسبت به آنان عنایتی ویژه داشتند. من به عنوان فرزند آن مرحوم که سالها در کنار ایشان رنج ها و دردها را شاهد بوده ام و سینه ای پر از اندوه دارم، دست یکایک یاوران و حامیان و سران جنبش سبز ملت ایران و مبارزان با بی عدالتی و استبداد را می بوسم، و ارادت خالصانه خود و خانواده و دوستان و علاقه مندان پدر بزرگوارم را خدمت ایشان اعلام می نمایم.
رحمت و غفران الهى و حشر با پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت طاهرین (علیهم السلام) را براى آن عزیز سفر کرده و همچنین براى مادر رنجدیده ام که او نیز با فاصلهاى کوتاه از رحلت پدر عزیز به دیار حق شتافت، از خداى بزرگ خواستارم. سعید منتظرى ——————————————————————– بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین، والصلوة والسلام على خیر خلقه محمّد و آله الطاهرین جزوه حاضر که حاوى سؤالات چهارده گانه و پاسخهاى اینجانب مىباشد در سال ۱۳۸۵ تنظیم گردید ولى بر حسب مصالحى منتشر نگردید. این جانب ضمن تأیید مجدّد آن امیدوارم در اوّلین فرصت مناسب جهت تنویر افکار عمومى انتشار یابد.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته. ۲۳ صفر ۱۴۳۰ – ۱/۱۲/۱۳۸۷ حسینعلى منتظرى ——————————————————————————- بسمه تعالى محضر مبارک پدر بزرگوار و استاد عظیم الشأن حضرت آیتالله العظمى منتظرى دامت برکاته العالیة پس از سلام و آرزوى سلامتى و طول عمر براى شما، و تبریک به مناسبت میلاد باسعادت پیشوا و آموزگار بزرگ بشریت، حضرت امام حسن عسکرى علیه آلاف التحیة والثّناء صداقت و صراحت لهجه در حقگویى و حق طلبى، دو ویژگى برجستهاى است که در کنار آزادیخواهى و عدالت طلبى و مقاومت، حضرتعالى را در این عصر اسوهاى براى حق جویان و ارزشمداران ساخته است. گرچه شرایط ویژه این دوران و از آن مؤثرتر پرهیز شما از تمجیدتان، قلمها را شکسته و زبانمان را بسته است، اما به یقین آیندگان این ویژگىها را خواهند ستود و از حضرتعالى به عنوان اصولىترین شخصیت سیاسى تاریخ معاصر که قربانى دفاع از مردم به ویژه دفاع از حقوق مخالفان خود گردید، نام خواهند برد. ما از شما آموخته ایم که بزرگىِ بزرگان و عشق وافرمان به آنان، ما را بر آن ندارد که اگر انتقادى ازآنان داشته باشیم از آن چشم پوشى کنیم، یا چنانچه شبهه و ایرادى نسبت به آنان در ذهنمان بود ازمطرح کردن آن با ایشان ابا کنیم. تجربه پیشینیان اینگونه بوده است که خطاى بزرگان یا انتقاد از آنان در زمان حیات ایشان، در شعاع قداستشان مسکوت مانده و نسلهاى جستجوگر آتى در کتابهاى تاریخى به کاوش و تحلیل آن مىپرداختهاند؛ اما سیره عملى حضرتعالى به ما این جسارت را مىبخشد که سؤالات خود یا شبهات دیگران را مستقیماً با خودتان مطرح کنیم و توضیح آنها را از زبان شما بشنویم. به یقین این خرق عادت، رسیدن به حقیقت را آسانتر و تحلیل آیندگان را پایدارتر مىگرداند و إنشاءاللّه سنّت حسنه اى براى سایر بزرگان خواهد بود. از اینرو از محضر شریفتان اجازه مىخواهم تا پرسشهایى را که بعضاً در ذهن خود یا دوستان وجود دارد و شبهاتى را که احیاناً از سوى مخالفان مطرح مىگردد، به محضرتان عرضه دارم؛ به امید آن که پاسخِ آنها گامى باشد در دستیابى هرچه بیشتر به حقیقت و زایل شدن سوءتفاهمات و ابهامات و نزدیکى دلها به یکدیگر. پیشاپیش از صبر و حوصله و سعه صدر حضرتعالى کمال امتنان را دارم. ربیع الثانی ۱۴۲۷ – ۱۶/۲/۱۳۸۵ فرزندتان: سعید منتظرى —————————————————————————————– بسم اللّه الرحمن الرحیم پس از سلام و اعتذار از تأخیر در جواب سؤالهاى ارائه شده، به خاطر کثرت مراجعات و کسالتهاى مختلف که خود بهتر از دیگران مىدانى؛ نخست مطالبى را در رابطه با پرسشهاى ارائه شده یادآور مىشوم:
همه مىدانیم که انسانها از خطا و اشتباه مصون نیستند و دائماً محتاج به تذکر و نقد رفتار و گفتار خود مىباشند. با همین نقدها و انتقادها است که انسان متوجه لغزشهاى خود مىشود و اگر به کمال و تعالىِ خود علاقهمند باشد درصدد اصلاح خویش برمىآید. یکى از علل مهم ترقىِ جوامع پیشرفته نیز همین مفتوحبودن باب انتقاد، بهخصوص نسبت به ارباب قدرت مىباشد. علاوه بر این، سیره پیشوایان معصوم (علیهم السلام) نیز همینگونه بوده است. آن بزرگواران با این که از مقام عصمت برخوردار بودهاند، از نقد بر خود استقبال مىکردند. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «أَحَبُّ إخْوانی إلَیَّ مَنْ أهدى إلَیَّ عُیُوبی» (اختصاص شیخ مفید، ص ۲۴۰)؛ «بهترین برادران من کسانى هستند که عیوب مرا به من هدیه دهند.» و تعبیر به «هدیه» نشانگر نگاه امام (علیه السلام) به انتقاد و تذکر است. از این رو همه ما باید خود را در معرض نقد دیگران قرار دهیم و در گفتار و عمل از آن استقبال کنیم؛ و به جاى آن که از منتقدان خود آزرده خاطر شویم و خداى ناکرده کینه آنان را به دل گرفته و به فکر انتقام باشیم، باید از آنان تشکر کرده و جامعه را نیز به این امر تشویق کنیم. اینجانب نیز به پیروى از این سنّت حسنه، آمادگى خود را براى پذیرش نقد عملکرد گذشته و حال خود – از سوى موافقان و مخالفان – اعلام داشته و با رویى گشاده از آن استقبال مىکنم؛ و از همگان، بهویژه دوستان خود مىخواهم به جاى تمجید و تعریفهاى معمول – که متأسفانه گریبانگیر جامعه و بزرگان آن شده است – خطاها و اشتباهات مرا گوشزد کنند و در ابراز آنها به من تردیدى به خود راه ندهند. من هم هر اندازه که قابل توجیه و دفاع باشد توضیح مىدهم، وگرنه مىپذیرم و در جهت اصلاح آن حرکت خواهم کرد. با این مقدمه، به پاسخ سؤالات مربوطه مىپردازم
———————————————————————————
متن چهارده پرسش صریح سعید منتظری
پرسش اوّل - اجازه بفرمایید پرسش نخست خود را پیرامون مسائل اعتقادى و مبحث امامت و ولایت مطرح کنم.همانگونه که مى دانید قشرى از روحانیون حوزه قبل از انقلاب انتقادات تندى را علیه شما در رابطه با برخى اصولاعتقادى بیان مىکردند که فراز و نشیبهایى را به همراه داشته است و ظاهراً این حساسیتها از سال ۱۳۴۹ همزمان باتقریظ شما بر »کتاب شهید جاوید « آغاز شده و بعدها با دو موضوع دیگر، یعنى »مسأله فدک و مالکیت حضرت فاطمه علیها السلام نسبت به آن« و نیز مبحث »منشأ مشروعیت حاکمیّت پیامبراکرم صلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام« ادامه یافت. آنان در موضوع تقریظ بر کتاب شهید جاوید مدّعى انکار علم غیب امام علیه السلام از سوى نویسنده کتاب، و در مسأله فدک مدّعىان کار مالکیت حضرت زهراعلیها السلام بر آن و تعلّق آن به حاکمیّت وقت از ناحیه شما هستند، و در مبحث سوّم نیز ادعا مىکنند که حضرتعالى منشأ مشروعیت حاکمیّت اسلامى را -که شامل حاکمیّت پیامبراکرم صلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام نیز مى گردد-رأى و بیعت مردم مى دانید و نه نصب الهى؛ و البته متقابلاً عده اى هم مىگ ویند شما منشأ مشروعیت حکومت را نصب الهى مىدانید و نه رأى مردم. هرچند پاسخهاى حضرتعالى به شبهات فوق براى شاگردان و آشنایان به مبانى حضرتعالى تا حدودى روشن است، اما در صورت صلاحدید مستدعى است براى کسانى که در چهار دهه اخیر تبلیغات شدید علیه شما را شنیده ولى پاسخهاى شما به آنان نرسیده است، توضیحات لازم را ارائه فرمایید.
پرسش دوّم – یکى از شبهاتى که از سوى عده اى عنوان مى شود این است که حضرتعالى در زمانى که در مسند قدرت قرار داشتید، همواره از تئورى ولایت فقیه از نوع مطلقه آن دفاع مى کردید و محدودساختن اختیارات رهبر و یا حتى شورایى شدن رهبرى را رد مىک ردید و حتى مى گفتید قواى سه گانه بازوى اجرایى ولىّ فقیه هستند؛ آنان مى گویند اکنون که شما از قدرت کنار رفته اید نظریات جدیدتان را مطرح مى فرمایید.
پرسش سوّم - یکى از نظریاتى که اکنون شما بر آن تأکید مى ورزید این است که برقرارى رابطه با آمریکا یا مذاکره با آن کشور، چنانچه از نگاه کارشناسان به سود منافع ملى کشور و مطابق با اصول دینى و انسانى باشد ایرادى ندارد، بلکه ضرورى است. سؤالى که مطرح مى شود این است که در جریان سفر مک فارلین به ایران که حضرتعالى از مخالفانآن بودید و ظاهراً برخى از دوستان آن را افشا کردند، آیا منافع ملى ایران مذاکره با آمریکا را ایجاب نمى کرد؟
قابل ذکر است در همین زمینه آقاى هاشمى رفسنجانى در مصاحبه با روزنامه کیهان گفتهاند: »بعد از این که مک فارلین آمد و رفت و نقصى در کار افتاد و معلوم شد که گران حساب کردند، شش میلیون دلار را به آنها ندادند که تفاوت قیمت واقعى و ادعایى آنها بود؛ آقاى قربانى فر به آیت الله منتظرى شکایت کرد و گویا پس از دریافت نامه شکایت، به ایشان برخورد که چرا تا به حال به ایشان گفته نشد. وقتى بهمن گفت، گفتم: از کجا فهمیدید؟ گفت: چرا به من نگفتید؟ گفتم: مگر قرار است همه چیز را به شما بگوییم؟ چه احتیاجى بود که شما بدانید؟…وقتى پس از انتشار خبر، من ماجرا را به دستور امام اعلام کردم، آیتالله منتظرى به من گفتند: چرا فاش کردید؟ مىبایست ادامه مى دادید؛ یعنى جزو موافقین ادامه کار بود. من گفتم: شما این کار را کردید و امام گفتند بروید همه چیز را به مردم بگویید و نمىتوانستم دستور امام رااجرا نکنم.« )بى پرده با هاشمى رفسنجانى، چاپ اوّل، ص ۱۲۵) همچنین ایشان در این مصاحبه تصریح کرده اند که اصل جریان سفر هیأت آمریکایى را علاوه بر حضرت امام، پنج نفرمطلع بودها ند که نام چهار نفر -یعنى خودشان و آقایان هادى، روحانى و وردىنژاد- را ذکر و از بیان نام فرد پنجم خوددارى مى کنند. آیا حضرتعالى اظهارات آقاى هاشمى را تأیید مى کنید؟ و آیا شما در آن زمان عامل برهم زدن روابط ایران و آمریکاکه مى خواست سربگیرد بودید، و آیا مرحوم امام از ابتدا در جریان این سفر قرار داشته اند؟ پرسش چهارم - در جریان برخورد با علمایى همچون آیتالله شریعتمدارى، آیتالله قمى و آیتالله سیدصادق روحانى که منجر به محصور شدن آنان گردید، گرچه حضرتعالى با این گونه برخوردها مخالف بوده اید، اما آیا فکرنمى کنید از ناحیه شما کوتاهى صورت پذیرفته باشد؟ آیا مخالفت جدّى ترى از ناحیه شما انتظار نمى رفت؟
پرسش پنجم – در جریانات مربوط به مرحوم سیدمهدى هاشمى -که مخالفتِ مخالفان شما بیش از همه در این محورخلاصه مىشود- تاکنون تحلیل ها و اظهارنظرهاى مختلفى شده است؛ اما نکته اى که هنوز براى بسیارى از افراد بدون پاسخ مانده این است که به هرحال آیا شما با عملکرد ایشان موافق بوده اید یا خیر؟ آیا اتهامات منسوب به وى را قبول مى فرمایید؟ و به طور کلى چرا نسبت به برخورد با وى حساسیت نشان دادید؟ آیا بهتر نبود پرونده وى روال طبیعى خودرا طى می کرد؟ پرسش ششم – حضرتعالى در دهه شصت نسبت به عملکرد برخى از مسؤولان قضایى همچون مرحوم آقاى لاجوردى بهشدت اعتراض داشته اید. مخالفان شما اظهار مى دارند که اکنون برخى از همان مسؤولان قضایى -همچون آیتاللّه موسوى اردبیلى، آیتالله صانعى، آیتالله خلخالى، حجةالاسلام موسوى تبریزى و حجةالاسلام موسوى خوئینى ها- که بسا برخى از آنان مافوق آقاى لاجوردى بوده اند و همگى از رهبران اصلاحات در این دهه به شمار مى آیند، از دوستان وحامیان شما هستند. آنان )مخالفان( مى گویند اگر عملکرد آقاى لاجوردى اشکال داشته، طبعاً این اشکال متوجه مقامات مافوق وى نیز مى شده، و در هرحال مسؤولیت اعمال قضایى -چه در زمان آقاى لاجوردى یا قبل و یا بعد از آن- دردرجه نخست با مسؤولان عالىرتبه این دستگاه است. بنابراین، این سؤال مطرح است که چرا اعتراضات شما به عملکرددستگاه قضایى بیش از همه متوجه آقاى لاجوردى بوده است؟
همچنین سؤال دیگر -در همین رابطه- این است که در ابتداى انقلاب، مرحوم امام قدس سره براى دقت در انتخاب قضات دادگاههاى انقلاب، با توجه به عدم شناخت یا عدم فرصتى که داشتند، این اختیار را به حضرتعالى و آیتالله مشکینى تفویض فرمودند؛ به این امید که شما با صرف وقت و دقت بیشتر نسبت به انتخاب آنان نظارت فرمایید؛ ولى شما نیز این مسؤولیت را برعهده آیتالله مؤمن و حجةالاسلام شرعى گذاشتید و آنچه امام درنظر داشتند به خوبى حاصل نشد. آیابهتر نبود خود نظارت بیشترى در این زمینه اعمال مى فرمودید؟ پرسش هفتم - آیا حضرتعالى در عملکرد خود یا نزدیکان و مسؤولان دفتر خود در زمان قائم مقامى رهبرى، هیچگونه نقص و ایرادى را مشاهده نمى فرمایید؟ آیا همه اشکالات متوجه دفتر حضرت امام یا مرحوم حاج سیداحمد خمینى بوده ودفتر حضرتعالى یا منسوبان به شما قصور یا تقصیرى نداشته اند؟ اگر به یاد داشته باشید قبلاً هم در این مورد با شما مکاتباتى داشته ام؟
پرسش هشتم - در زمینه خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر که حضرتعالى نسبت به آن اصرار داشته اید و حتى درکتاب خاطرات احتمال داده اید که امام نیز در ابتدا با ادامه جنگ مخالف بوده اند، این شبهه مطرح مىشود که چرا شما-علیرغم این مخالفت- در سالهاى پس از آن که جنگ ادامه یافت، به کرّات به جبهه ها کمک مى کردید و نزدیکان شما،حتى مرحوم حاج على منتظرى، علیرغم کهولت سن در جبهه ها یا عملیات مختلف حضور داشتند؛ و چنانکه در نامه مورخه۱۳۶۵/۱۰/۱۹ خود به حضرت امام آورده اید دو تن از نواده گانتان بارها در جبهه ها با خطر مرگ روبرو شدند و چندین روز را در کردستان عراق با علف بیابان گذراندند؛ و همچنین مانع حضور فرزندان و نواده گانتان در جبهه نشدید و درنهایت نوه عزیزتان در جبهه به شهادت رسید؟ آیا این کمکهاى مادى و حمایتهاى عملى نشانه موافقت حضرتعالى باادامه جنگ نبوده است؟ گفتنى است در همین زمینه حجةالاسلام والمسلمین هاشمى رفسنجانى در مصاحبه با روزنامه کیهان مىگویند: »بعد ازفتح خرمشهر این مسأله مطرح شده بود که مىخواهند پنجاه میلیارد دلار بدهند؛ آقاى هادى )دکتر هادى نجفآبادى نماینده سابق مجلس(گفت که آیتاللّه منتظرى خیلى عصبانى است و مىگوید بوى دلار به دماغشان خورده و مىخواهند خون بچه هاى ما را هدر دهند و خون بهاى شهدا را بگیرند.« ایشان در عین حال تصریح مىکنند که بحث غرامت از سوى کشورهاى عربى مستند نبود و کسى براى ماپیغام رسمى نفرستاد. آقاى هاشمى در همین زمینه ادامه مىدهند: »بعد از عملیات فتح المبین، آیتاللّه منتظرى نیمه شب به من تلفن کرد که وارد خاک عراق شوید،(۳۱) ما را سرزنش مى کرد. اعتراض ایشان آن موقع این بود که چرا عملیات مى کنید و متوقف مى شوید.فکر مى کردند نیرو، اسلحه، امکانات و مهمات داریم و جنگ را ادامه نمىدهیم. بعد از عملیات مدت مأموریت نیروهاى ما تمام مى شد،مهمات ما کم مىشد، دوباره باید کمى فرصت پیدا مىکردیم تا آماده شویم.« )بى پرده با هاشمى رفسنجانى، چاپ اوّل، صفحات ۷۳ و ۷۴) ایشان همچنین در رابطه با نظر مرحوم امام پیرامون خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر، تصریح مىکنند که در جلسه شوراى عالى دفاع با امام، ایشان )امام( مى گفتند باید جنگ را ادامه دهیم اما وارد خاک عراق نشویم. در مصاحبه آقاى هاشمى با کیهان، دلایل امام براى واردنشدن به خاک عراق، چهار چیز عنوان مىشود: ۱- مردم عراق وقتى ببینند نیروهاى خارجى وارد خاکشان شده با تعصب دفاع مىکنند؛ ۲- شیوخ منطقه احساس خطر مىکنند و اگر تا الآن کمى رودربایستى داشتند، از این پس علناً از عراق حمایتبیشترى خواهند کرد؛ ۳- دنیا هم بهانهاى پیدا مىکند و ما را بهخاطر ورود به خاک عراق خیلى رسمىتر تحت فشار قرار مىدهد؛ ۴- مردم عراق آسیب مىبینند و ما نمىخواهیم آنان آسیب ببینند. آقاى هاشمى مى گویند: »نظامى ها مىگفتند در شرایط موجود نمىارزد که نیروهاى خود را براى بیرون کردن دشمن از آن مناطق)درداخل خاک ایران( متمرکز کنیم… وقتى نظامىها با منطق، حرف خودشان را زدند، امام گفتند: حرف شما درست است. البته حرفهاىامام هم مهم بود و نمىتوانستیم صرفنظر کنیم. خود امام راه حل پیدا کردند و گفتند: در نقاطى وارد شوید که مردم آسیب نبینند.« هرچند کهایشان تصریح مىکنند که صورتجلسه این نشست شوراى عالى دفاع با امام در دسترس نیست و ایشان از آقاى نظرانهم خواستهاند ولى او نتوانسته است پیدا کند. )همان، ص ۷۴ و ۷۵) اگر آنچه آقاى هاشمى مىگوید صحّت داشته باشد میانادعاى شما مبنى بر مخالفت با ادامه جنگ و ادعاى آقاى هاشمى که گفته شما گفتهاید چرا وارد عراق نمىشوید تناقضوجود دارد؟ مستدعى است نظر خود را پیرامون مطالب آقاى هاشمى رفسنجانى و نسبتهایى که به حضرت امامقدس سره و حضرتعالىدادهاند، بیان فرمایید. دیدگاه شما درباره ادامه جنگ واقعاً چه بوده است؟ پرسش نهم – سؤال خود را در دو قسمت بیان مىکنم:
الف - نسل انقلاب از رابطه صمیمى و طولانى حضرتعالى با حضرت امام خمینىرحمه الله و فداکارىهاى شما در راه وهدف ایشان و نیز اختلافات و مسائلى که در اواخر عمر ایشان پدید آمد آگاهى دارند؛ همچنین از فشارهایى که در سالیانمتمادى پس از رحلت امام و به نام ایشان بر شما وارد آمده مطلعاند و تحلیلها و سخنان زیادى در این باب بیان شدهاست. براى بسیارى از کسانى که تاریخ انقلاب را دنبال مىکنند و نیز نسلهاى آتى بسیار جالب خواهد بود که اکنون پساز همه این حوادث و فراز و نشیبها و پس از گذشت نزدیک به دو دهه از درگذشت امام خمینى؛ نظر شما را دربارهشخصیت ایشان بدانند.
ب - مقام رهبرى کنونى جمهورى اسلامى نزدیک به دو دهه است که بر این مسند تکیه زدهاند، و این در حالى استکه یکى از مسائل تنشزاى داخلى در این مدت، روابط ایشان با حضرتعالى بوده است. عدم حمایت وى از سوىجنابعالى و انتقادات مکرّرتان به ایشان از سویى، و حملات متعدد زبانى و فیزیکى به بیت و دفتر شما و حصر شصت وسه ماهه و بازداشت نزدیکان و شاگردان و تبلیغات وسیع علیه شما از سوى دیگر، نمونههایى از این تنشها بوده است.درصورت صلاحدید بفرمایید دلایل اصلى مخالفت حضرتعالى چیست و چرا انتقادات خود را به صورت علنى مطرحفرمودید که حساسیت ایشان و سایر مقامات را موجب گردید؟ علاوه بر این ورود آیتاللّه خامنهاى به مرکز تصمیمگیرىکشور در ابتدا به پیشنهاد حضرتعالى صورت پذیرفت و مقدمهاى شد که بعدها زمینه طرح ایشان براى ریاست جمهورىو در نهایت رهبرى پدید آمد. پیشنهاد عضویت ایشان در شوراى انقلاب به امام توسط شما بوده است، چنانکه پیشنهادنصب ایشان به امامت جمعه تهران نیز از سوى جنابعالى به امام داده شده است. سؤالى که مطرح است این که اولاً باوجود شخصیتهاى بزرگوارى نظیر آیتاللّه ربانى شیرازى، آیتاللّه دکتر محمد مفتح، آیتاللّه طاهرى اصفهانى،حجةالاسلام والمسلمین محمد منتظرى و… چرا حضرتعالى فقط ایشان را براى عضویت در شوراى انقلاب به امامپیشنهاد کردید و آن هم با توجه به این مطلب که در برخى محافل شنیده شده است که مرحوم آیتاللّه مطهرى از اینپیشنهاد شما اظهار ناراحتى کردهاند؛ و یا با وجود افراد و شخصیتهاى دیگر و شخصیت ممتازى همچون آیتاللّه دکتربهشتى و یا آیتاللّه دکتر مفتح، شما ایشان را گزینه مناسبتر براى امامت جمعه دانستید؟ و ثانیاً: اگر ایشان صلاحیتهاىلازم را دارا هستند چرا با مخالفتهاى شما در دو دهه اخیر مواجه شدهاند، و اگر فاقد این صلاحیتها بودهاند چرا ازسوى شما براى این مسئولیتهاى مهم پیشنهاد شدند؟ پرسش دهم - یکى از انتقاداتى که گاهى مطرح مىشود این است که حضرتعالى در جریان حرکت هشت سالهاصلاحات، مواضعى پرشتابتر و تندتر اتخاذ مىکردید و همین امر بهانه به دست مخالفان مىداد و موجب مىگشت آنانبا انسجام بخشیدن به خود با حرکت اصلاحات به طور جدّىتر مقابله کنند. جریان سخنرانى سیزده رجب حضرتعالى نمونهبارز این انتقاد است.
پرسش یازدهم – حضرتعالى همواره نسبت به حفظ شأن و منزلت مرجعیت شیعه و جلوگیرى از تنزّل آن تأکیدداشتهاید؛ و در همین ارتباط در موارد متعددى از جمله در سخنرانى سیزده رجب نسبت به طرح مرجعیت مقام رهبرىِکنونى، به این دلیل که ایشان در این منزلت علمى قرار ندارند، اعتراض کردید. انتقادى که مطرح مىشود این است که-همانگونه که استحضار دارید- بهجز مقام رهبرى، افراد دیگرى نیز که ظاهراً در مرتبه مرجعیت نبودهاند رساله نوشتند ودر این زمینه فعالیت کردند؛ چرا اعتراض شما متوجه آنان نگردید؟
همچنین عده اى اینگونه اعتقاد دارند که شما خود نیز در عمل، شرط اعلمیت را در مرجعیت درنظر نگرفتید وملاحظات سیاسى را در آن لحاظ کردید؛ آن زمان که با وجود مراجعى همچون آیتاللّه خویى -که به نظر این منتقداناعلم بودهاند- امام خمینى را به عنوان مرجع به مردم معرفى فرمودید. پرسش دوازدهم - در مورد کتاب خاطرات حضرتعالى، عدهاى این اشکال را مطرح مىکنند که چرا از خود و اطرافیانخود کمتر انتقاد کرده اید و در این زمینه بهاصطلاح بیشتر به نیمه پر لیوان نظاره فرمودهاید؟ همچنین اشکال مىشود بهاینکه حضرتعالى در برخى موارد به شنیدهها اکتفا کرده اید، در حالى که شنیده ها از استحکام کمترى برخوردار بوده ومى تواند برآمده از شایعات بى اساس باشند. پرسش سیزدهم - یکى از مواردى که حضرتعالى همواره نسبت به آن تأکید مىفرمایید، مشاوره در امور و استفاده از آراء و نظریات دیگران است؛ اما برخى از دوستان شما اعتقاد دارند که این شیوه در سیره عملى حضرتعالى کمتر به چشم مى خورد، به گونه اى که موضع گیرى هاى شما را -حتى براى نزدیکانتان- غیر قابل پیشبینى کرده است. تا چه میزان این قضاوت را صحیح مىدانید؟
پرسش چهاردهم - ممکن است انتقادات دیگرى هم قابل ذکر باشد، ولى فعلاً به فراخور این مجال برخى از آنهامطرح شد. به عنوان آخرین نقد و پرسش در این مرحله از بحث: الف – چنانچه اکنون مبارزات و فعالیتهاى سیاسى خود را در قریب به نیم قرن گذشته ارزیابى کنید، چه مواردى رابه عنوان اشتباهات اساسى خود بیان مى فرمایید؟ ب – در صورتى که شرایط به گونهاى مىبود که بعد از رحلت امام خمینى حضرتعالى در مسند رهبرى قرارمىگرفتید، چه موضع اساسىِ متفاوتى اتخاذ مىکردید که وضعیت بهگونهاى جز آنچه اکنون در آن واقع هستیم و درصدداصلاح آن هستید، قرار گیرد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر