به علت مسائل فنی سایت را با فیلتر شکن ملاحظه بفرمایید پیشاپیش از همراهان گرامی پوزش بعمل می آید .

صفحات

نظرات

همراهان گرامی با نظر گذاشتن در پست ها به دیگران بگویید چگونه فکر می کنید

۱۳۹۰ دی ۲۲, پنجشنبه

گفتگوى بى ‏پرده سعید منتظری با آيت‏ اللّه العظمى منتظرى

سه شنبه بیستم دی ماه ۱۳۹۰ متن کامل کتاب ۱۹۵ صفحه ای «انتقاد از خود (عبرت و وصیت) گفتگویی بی پرده با پدر، استاد و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری» بر روی پایگاه رسمی اطلاع رسانی دفتر آیت الله منتظری قرار گرفت. به گزارش جرس، در این گفتگوی کتبی که در تاریخ اول اسفند ۱۳۸۷به پایان رسیده، سعید منتظری فرزند فقیه عالیقدر چهارده پرسش مطرح در جامعه را صریح و بی پرده با پدر خود در میان......................

  سه شنبه بیستم دی ماه ۱۳۹۰ متن کامل کتاب ۱۹۵ صفحه ای «انتقاد از خود (عبرت و وصیت) گفتگویی بی پرده با پدر، استاد و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری» بر روی پایگاه رسمی اطلاع رسانی دفتر آیت الله منتظری قرار گرفت.
به گزارش جرس، در این گفتگوی کتبی که در تاریخ اول اسفند ۱۳۸۷به پایان رسیده، سعید منتظری فرزند فقیه عالیقدر چهارده پرسش مطرح در جامعه را صریح و بی پرده با پدر خود در میان گذاشته بود، که مرحوم منتظری با شفافیت و صمیمیت به تفصیل به این پرسشها پاسخ داده است.
این کتاب، در حقیقت جلد دوم کتاب خاطرات مرجع تقلید مردمی است که بسیاری از زوایای تاریک تاریخ نیم قرن اخیر را روشن می کند. علت تاخیر در انتشار عمومی کتاب برخی مصلحت اندیشی ها بوده که با خواندن کتاب معلوم می شود.
کتابِ «انتقاد از خود»، نقد مشفقانه جمهوری اسلامی است که آیت الله العظمی منتظری، دومین معمار جمهوری اسلامی، در آن صادقانه به اشتباهات خود اعتراف می کند؛ اعترافاتی که بی شک بر جایگاه رفیع این عالم ربانی خواهد افزود.
خواندن دقیق این کتاب برای همه علاقه مندان و منتقدان جمهوری اسلامی بویژه نسل جوان لازم است. نظر به اهمیت فراوان این سند تاریخی، جرس اقدام به معرفی آن با درج مقدمه سعید منتظری، دستخط آیت الله منتظری، مقدمه ایشان و متن کامل ۱۴ پرسش سعید منتظری می کند. متن کامل کتاب نیز در این آدرس در دسترس همگان قرار دارد. *** مقدمه سعید منتظری بسم اللّه الرحمن الرحیم
نوشتارى که پیش روى شماست، مشتمل بر چهارده پرسش و پاسخ در رابطه با مسائل سیاسی و اجتماعی پرابهام تاریخ معاصر است که توسط اینجانب از والد معظّم و گرامی حضرت آیت الله العظمی منتظری (رضوان‏ اللّه ‏تعالى‏ علیه) سؤال گردیده است که معظم ‏له پاسخ داده ولی انتشارش را در آن زمان به مصلحت ندیدند. اکنون که آن عزیز از میان ما پر کشیده و سخنانش چون امانتى نزد من باقى است، بر خود لازم دیدم که این بار امانت را از دوش برگرفته و آن را به صاحبان اصلى‏اش یعنى افکار عمومى بسپارم.
محور اصلی این نوشتار و ویژگی ممتاز آن، جنبه محوری انتقاد از خود است که شامل دیدگاههای اصلاحی ایشان نسبت به مسائل کلیدی و اساسی پس از پیروزی انقلاب می باشد. در زمان حیات آن بزرگوار افراد و شخصیت های مختلف، حسب الامر معظم له این جزوه را مطالعه و نظرات خویش را به ایشان اعلام نمودند. به تعویق افتادن انتشار آن و واگذاری اش به زمانی دیگر نیز یکی از موارد پیشنهادی عده ای از همین افراد و شخصیت ها بوده که مورد موافقت معظم له قرار گرفت. قابل ذکر است که پاورقى‏هاى موجود از آیت‏ اللّه العظمى منتظرى (طاب‏ ثراه) نبوده و صرفاً مطالبی توضیحی است که به عنوان مستند پاسخ‏هاى ایشان اضافه گردیده و معظم ‏له بارها آنها را مطالعه و ملاحظه نمودند. از اوائل پیروزی به دلیل وجود ترس و هراس از سوء استفاده مخالفان و دشمنان موهوم و ضربه دیدن انقلاب، نسبت به شفاف سازی و نقد و بررسی افکار و اعمال افراد و شخصیت های موثر در جامعه و نظام کوتاهی و اغماض شده است، و متاسفانه این رویه ناپسند هنوز ادامه دارد که موجب آسیب جدی به انقلاب و مساله دار شدن و ریزش شدید نیروهای مومن از بدنه آن گردیده است. اکنون نیز ممکن است عده ای با سوء نیت و به قصد به انحراف کشاندن و لوث مطالب مطروحه، با عنوان کردن و پر رنگ نمودن برخی نکات انتقادی این نوشتار نسبت به شخصیت های اصلاح طلب روی آورده و بزرگنمایی کنند. بزرگنمایی در رابطه با افرادی که در عین انتقاد از بعضی عملکردهای گذشته آنان، مورد حمایت صریح و مکرر پدرم بوده اند و ایشان در ماههای آخر عمر شریفشان نسبت به آنان عنایتی ویژه داشتند. من به عنوان فرزند آن مرحوم که سالها در کنار ایشان رنج ها و دردها را شاهد بوده ام و سینه ای پر از اندوه دارم، دست یکایک یاوران و حامیان و سران جنبش سبز ملت ایران و مبارزان با بی عدالتی و استبداد را می بوسم، و ارادت خالصانه خود و خانواده و دوستان و علاقه مندان پدر بزرگوارم را خدمت ایشان اعلام می نمایم.
رحمت و غفران الهى و حشر با پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت طاهرین (علیهم السلام) را براى آن عزیز سفر کرده و همچنین براى مادر رنجدیده ام که او نیز با فاصله‏اى کوتاه از رحلت پدر عزیز به دیار حق شتافت، از خداى بزرگ خواستارم. سعید منتظرى ——————————————————————– بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین، والصلوة والسلام على خیر خلقه محمّد و آله الطاهرین جزوه حاضر که حاوى سؤالات چهارده‏ گانه و پاسخهاى این‏جانب مى‏باشد در سال ۱۳۸۵ تنظیم گردید ولى بر حسب مصالحى منتشر نگردید. این جانب ضمن تأیید مجدّد آن امیدوارم در اوّلین فرصت مناسب جهت تنویر افکار عمومى انتشار یابد.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته. ۲۳ صفر ۱۴۳۰ – ۱/۱۲/۱۳۸۷ حسینعلى منتظرى ——————————————————————————- بسمه تعالى محضر مبارک پدر بزرگوار و استاد عظیم ‏الشأن حضرت آیت‏الله العظمى منتظرى دامت برکاته العالیة پس از سلام و آرزوى سلامتى و طول عمر براى شما، و تبریک به مناسبت میلاد باسعادت پیشوا و آموزگار بزرگ بشریت، حضرت امام حسن عسکرى علیه ‏آلاف‏ التحیة والثّناء صداقت و صراحت لهجه در حق‏گویى و حق‏ طلبى، دو ویژگى برجسته‏اى است که در کنار آزادیخواهى و عدالت‏ طلبى و مقاومت، حضرتعالى را در این عصر اسوه‏اى براى حق‏ جویان و ارزش‏مداران ساخته است. گرچه شرایط ویژه این دوران و از آن مؤثرتر پرهیز شما از تمجیدتان، قلم‏ها را شکسته و زبانمان را بسته است، اما به‏ یقین آیندگان این ویژگى‏ها را خواهند ستود و از حضرتعالى به عنوان اصولى‏ترین شخصیت سیاسى تاریخ معاصر که قربانى دفاع از مردم به ویژه دفاع از حقوق مخالفان خود گردید، نام خواهند برد. ما از شما آموخته‏ ایم که بزرگىِ بزرگان و عشق وافرمان به آنان، ما را بر آن ندارد که اگر انتقادى ازآنان داشته باشیم از آن چشم ‏پوشى کنیم، یا چنانچه شبهه و ایرادى نسبت به آنان در ذهنمان بود ازمطرح کردن آن با ایشان ابا کنیم. تجربه پیشینیان این‏گونه بوده است که خطاى بزرگان یا انتقاد از آنان در زمان حیات ایشان، در شعاع قداستشان مسکوت مانده و نسل‏هاى جستجوگر آتى در کتاب‏هاى تاریخى به کاوش و تحلیل آن مى‏پرداخته‏اند؛ اما سیره عملى حضرتعالى به ما این جسارت را مى‏بخشد که سؤالات خود یا شبهات دیگران را مستقیماً با خودتان مطرح کنیم و توضیح آنها را از زبان شما بشنویم. به ‏یقین این خرق عادت، رسیدن به حقیقت را آسان‏تر و تحلیل آیندگان را پایدارتر مى‏گرداند و إن‏شاءاللّه سنّت حسنه‏ اى براى سایر بزرگان خواهد بود. از این‏رو از محضر شریفتان اجازه مى‏خواهم تا پرسش‏هایى را که بعضاً در ذهن خود یا دوستان وجود دارد و شبهاتى را که احیاناً از سوى مخالفان مطرح مى‏گردد، به محضرتان عرضه دارم؛ به امید آن که پاسخِ آنها گامى باشد در دستیابى هرچه بیشتر به حقیقت و زایل شدن سوءتفاهمات و ابهامات و نزدیکى دل‏ها به یکدیگر. پیشاپیش از صبر و حوصله و سعه صدر حضرتعالى کمال امتنان را دارم. ربیع‏ الثانی ۱۴۲۷ – ۱۶/۲/۱۳۸۵ فرزندتان: سعید منتظرى —————————————————————————————– بسم اللّه الرحمن الرحیم پس از سلام و اعتذار از تأخیر در جواب سؤال‏هاى ارائه شده، به خاطر کثرت مراجعات و کسالت‏هاى مختلف که خود بهتر از دیگران مى‏دانى؛ نخست مطالبى را در رابطه با پرسش‏هاى ارائه شده یادآور مى‏شوم:
همه مى‏دانیم که انسان‏ها از خطا و اشتباه مصون نیستند و دائماً محتاج به تذکر و نقد رفتار و گفتار خود مى‏باشند. با همین نقدها و انتقادها است که انسان متوجه لغزش‏هاى خود مى‏شود و اگر به کمال و تعالىِ خود علاقه‏مند باشد درصدد اصلاح خویش برمى‏آید. یکى از علل مهم ترقىِ جوامع پیشرفته نیز همین مفتوح‏بودن باب انتقاد، به‏خصوص نسبت به‏ ارباب قدرت مى‏باشد. علاوه بر این، سیره پیشوایان معصوم (علیهم السلام) نیز همین‏گونه بوده است. آن بزرگواران با این که از مقام عصمت برخوردار بوده‏اند، از نقد بر خود استقبال مى‏کردند. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «أَحَبُّ إخْوانی إلَیَّ مَنْ أهدى إلَیَّ عُیُوبی» (اختصاص شیخ مفید، ص ۲۴۰)؛ «بهترین برادران من کسانى هستند که عیوب مرا به من هدیه دهند.» و تعبیر به «هدیه» نشانگر نگاه امام (علیه السلام) به انتقاد و تذکر است. از این رو همه ما باید خود را در معرض نقد دیگران قرار دهیم و در گفتار و عمل از آن استقبال کنیم؛ و به جاى آن که از منتقدان خود آزرده خاطر شویم و خداى ناکرده کینه آنان را به دل گرفته و به فکر انتقام باشیم، باید از آنان تشکر کرده و جامعه را نیز به این امر تشویق کنیم. اینجانب نیز به پیروى از این سنّت حسنه، آمادگى خود را براى پذیرش نقد عملکرد گذشته و حال خود – از سوى موافقان و مخالفان – اعلام داشته و با رویى گشاده از آن استقبال مى‏کنم؛ و از همگان، به‏ویژه دوستان خود مى‏خواهم به جاى تمجید و تعریف‏هاى معمول – که متأسفانه گریبانگیر جامعه و بزرگان آن شده است – خطاها و اشتباهات مرا گوشزد کنند و در ابراز آنها به من تردیدى به خود راه ندهند. من هم هر اندازه که قابل توجیه و دفاع باشد توضیح مى‏دهم، وگرنه مى‏پذیرم و در جهت اصلاح آن حرکت خواهم کرد. با این مقدمه، به پاسخ سؤالات مربوطه مى‏پردازم
———————————————————————————
متن چهارده پرسش صریح سعید منتظری
پرسش اوّل - اجازه بفرمایید پرسش نخست خود را پیرامون مسائل اعتقادى و مبحث امامت و ولایت مطرح کنم.همان‏گونه که مى‏ دانید قشرى از روحانیون حوزه قبل از انقلاب انتقادات تندى را علیه شما در رابطه با برخى اصول‏اعتقادى بیان مى‏کردند که فراز و نشیب‏هایى را به همراه داشته است و ظاهراً این حساسیت‏ها از سال ۱۳۴۹ همزمان باتقریظ شما بر »کتاب شهید جاوید « آغاز شده و بعدها با دو موضوع دیگر، یعنى »مسأله فدک و مالکیت حضرت‏ فاطمه‏ علیها السلام نسبت به آن« و نیز مبحث »منشأ مشروعیت حاکمیّت پیامبراکرم‏ صلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم‏ علیهم السلام« ادامه یافت. آنان ‏در موضوع تقریظ بر کتاب شهید جاوید مدّعى انکار علم غیب امام ‏علیه السلام از سوى نویسنده کتاب، و در مسأله فدک مدّعى‏ان کار مالکیت حضرت‏ زهراعلیها السلام بر آن و تعلّق آن به حاکمیّت وقت از ناحیه شما هستند، و در مبحث سوّم نیز ادعا مى‏کنند که حضرتعالى منشأ مشروعیت حاکمیّت اسلامى را -که شامل حاکمیّت پیامبراکرم ‏صلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصوم‏ علیهم السلام نیز مى‏ گردد-رأى و بیعت مردم مى‏ دانید و نه نصب الهى؛ و البته متقابلاً عده ‏اى هم مى‏گ ویند شما منشأ مشروعیت حکومت را نصب ‏الهى مى‏دانید و نه رأى مردم. هرچند پاسخ‏هاى حضرتعالى به شبهات فوق براى شاگردان و آشنایان به مبانى حضرتعالى‏ تا حدودى روشن است، اما در صورت صلاحدید مستدعى است براى کسانى که در چهار دهه اخیر تبلیغات شدید علیه ‏شما را شنیده ولى پاسخ‏هاى شما به آنان نرسیده است، توضیحات لازم را ارائه فرمایید.
پرسش دوّم – یکى از شبهاتى که از سوى عده ‏اى عنوان مى ‏شود این است که حضرتعالى در زمانى که در مسند قدرت قرار داشتید، همواره از تئورى ولایت‏ فقیه از نوع مطلقه آن دفاع مى ‏کردید و محدودساختن اختیارات رهبر و یا حتى شورایى‏ شدن رهبرى را رد مى‏ک ردید و حتى مى‏ گفتید قواى سه‏ گانه بازوى اجرایى ولىّ ‏فقیه هستند؛ آنان مى‏ گویند اکنون که شما از قدرت کنار رفته ‏اید نظریات جدیدتان را مطرح مى ‏فرمایید.
پرسش سوّم - یکى از نظریاتى که اکنون شما بر آن تأکید مى‏ ورزید این است که برقرارى رابطه با آمریکا یا مذاکره ‏با آن کشور، چنانچه از نگاه کارشناسان به سود منافع ملى کشور و مطابق با اصول دینى و انسانى باشد ایرادى ندارد، بلکه ضرورى است. سؤالى که مطرح مى ‏شود این است که در جریان سفر مک ‏فارلین به ایران که حضرتعالى از مخالفان‏آن بودید و ظاهراً برخى از دوستان آن را افشا کردند، آیا منافع ملى ایران مذاکره با آمریکا را ایجاب نمى‏ کرد؟
قابل ذکر است در همین زمینه آقاى هاشمى رفسنجانى در مصاحبه با روزنامه کیهان گفته‏اند: »بعد از این که مک ‏فارلین آمد و رفت و نقصى در کار افتاد و معلوم شد که گران حساب کردند، شش میلیون دلار را به آنها ندادند که تفاوت قیمت واقعى و ادعایى آنها بود؛ آقاى قربانى‏ فر به آیت‏ الله منتظرى شکایت کرد و گویا پس از دریافت نامه شکایت، به ایشان برخورد که چرا تا به حال به ایشان گفته نشد. وقتى به‏من گفت، گفتم: از کجا فهمیدید؟ گفت: چرا به من نگفتید؟ گفتم: مگر قرار است همه چیز را به شما بگوییم؟ چه احتیاجى بود که شما بدانید؟…وقتى پس از انتشار خبر، من ماجرا را به دستور امام اعلام کردم، آیت‏الله منتظرى به من گفتند: چرا فاش کردید؟ مى‏بایست ادامه مى‏ دادید؛ یعنى جزو موافقین ادامه کار بود. من گفتم: شما این کار را کردید و امام گفتند بروید همه چیز را به مردم بگویید و نمى‏توانستم دستور امام رااجرا نکنم.« )بى‏ پرده با هاشمى رفسنجانى، چاپ اوّل، ص ۱۲۵) همچنین ایشان در این مصاحبه تصریح کرده ‏اند که اصل جریان سفر هیأت آمریکایى را علاوه بر حضرت امام، پنج نفرمطلع بوده‏ا ند که نام چهار نفر -یعنى خودشان و آقایان هادى، روحانى و وردى‏نژاد- را ذکر و از بیان نام فرد پنجم ‏خوددارى مى‏ کنند. آیا حضرتعالى اظهارات آقاى هاشمى را تأیید مى‏ کنید؟ و آیا شما در آن زمان عامل برهم ‏زدن روابط ایران و آمریکاکه مى‏ خواست سربگیرد بودید، و آیا مرحوم امام از ابتدا در جریان این سفر قرار داشته‏ اند؟ پرسش چهارم - در جریان برخورد با علمایى همچون آیت‏الله شریعتمدارى، آیت‏الله قمى و آیت‏الله سیدصادق‏ روحانى که منجر به محصور شدن آنان گردید، گرچه حضرتعالى با این گونه برخوردها مخالف بوده‏ اید، اما آیا فکرنمى‏ کنید از ناحیه شما کوتاهى صورت پذیرفته باشد؟ آیا مخالفت جدّى‏ ترى از ناحیه شما انتظار نمى‏ رفت؟
پرسش پنجم – در جریانات مربوط به مرحوم سیدمهدى هاشمى -که مخالفتِ مخالفان شما بیش از همه در این محورخلاصه مى‏شود- تاکنون تحلیل‏ ها و اظهارنظرهاى مختلفى شده است؛ اما نکته‏ اى که هنوز براى بسیارى از افراد بدون‏ پاسخ مانده این است که به هرحال آیا شما با عملکرد ایشان موافق بوده‏ اید یا خیر؟ آیا اتهامات منسوب به وى را قبول‏ مى‏ فرمایید؟ و به‏ طور کلى چرا نسبت به برخورد با وى حساسیت نشان دادید؟ آیا بهتر نبود پرونده وى روال طبیعى خودرا طى می کرد؟ پرسش ششم – حضرتعالى در دهه شصت نسبت به عملکرد برخى از مسؤولان قضایى همچون مرحوم آقاى لاجوردى‏ به‏شدت اعتراض داشته‏ اید. مخالفان شما اظهار مى‏ دارند که اکنون برخى از همان مسؤولان قضایى -همچون آیت‏اللّه‏ موسوى اردبیلى، آیت‏الله صانعى، آیت‏الله خلخالى، حجةالاسلام موسوى تبریزى و حجةالاسلام موسوى خوئینى ‏ها- که‏ بسا برخى از آنان مافوق آقاى لاجوردى بوده‏ اند و همگى از رهبران اصلاحات در این دهه به شمار مى‏ آیند، از دوستان وحامیان شما هستند. آنان )مخالفان( مى‏ گویند اگر عملکرد آقاى لاجوردى اشکال داشته، طبعاً این اشکال متوجه مقامات‏ مافوق وى نیز مى‏ شده، و در هرحال مسؤولیت اعمال قضایى -چه در زمان آقاى لاجوردى یا قبل و یا بعد از آن- دردرجه نخست با مسؤولان عالى‏رتبه این دستگاه است. بنابراین، این سؤال مطرح است که چرا اعتراضات شما به عملکرددستگاه قضایى بیش از همه متوجه آقاى لاجوردى بوده است؟
همچنین سؤال دیگر -در همین رابطه- این است که در ابتداى انقلاب، مرحوم امام‏ قدس سره براى دقت در انتخاب قضات‏ دادگاه‏هاى انقلاب، با توجه به عدم شناخت یا عدم فرصتى که داشتند، این اختیار را به حضرتعالى و آیت‏الله مشکینى‏ تفویض فرمودند؛ به این امید که شما با صرف وقت و دقت بیشتر نسبت به انتخاب آنان نظارت فرمایید؛ ولى شما نیز این‏ مسؤولیت را برعهده آیت‏الله مؤمن و حجةالاسلام شرعى گذاشتید و آنچه امام درنظر داشتند به‏ خوبى حاصل نشد. آیابهتر نبود خود نظارت بیشترى در این زمینه اعمال مى‏ فرمودید؟ پرسش هفتم - آیا حضرتعالى در عملکرد خود یا نزدیکان و مسؤولان دفتر خود در زمان قائم‏ مقامى رهبرى، هیچ‏گونه‏ نقص و ایرادى را مشاهده نمى‏ فرمایید؟ آیا همه اشکالات متوجه دفتر حضرت امام یا مرحوم حاج سیداحمد خمینى بوده ودفتر حضرتعالى یا منسوبان به شما قصور یا تقصیرى نداشته‏ اند؟ اگر به ‏یاد داشته باشید قبلاً هم در این مورد با شما مکاتباتى داشته‏ ام؟
پرسش هشتم - در زمینه خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر که حضرتعالى نسبت به آن اصرار داشته‏ اید و حتى درکتاب خاطرات احتمال داده‏ اید که امام نیز در ابتدا با ادامه جنگ مخالف بوده‏ اند، این شبهه مطرح مى‏شود که چرا شما-علیرغم این مخالفت- در سال‏هاى پس از آن که جنگ ادامه یافت، به کرّات به جبهه‏ ها کمک مى‏ کردید و نزدیکان شما،حتى مرحوم حاج على منتظرى، علیرغم کهولت سن در جبهه‏ ها یا عملیات مختلف حضور داشتند؛ و چنان‏که در نامه مورخه۱۳۶۵/۱۰/۱۹ خود به حضرت امام آورده‏ اید دو تن از نواده‏ گانتان بارها در جبهه‏ ها با خطر مرگ روبرو شدند و چندین‏ روز را در کردستان عراق با علف بیابان گذراندند؛ و همچنین مانع حضور فرزندان و نواده‏ گانتان در جبهه نشدید و درنهایت نوه عزیزتان در جبهه به شهادت رسید؟ آیا این کمک‏هاى مادى و حمایت‏هاى عملى نشانه موافقت حضرتعالى باادامه جنگ نبوده است؟ گفتنى است در همین زمینه حجةالاسلام والمسلمین هاشمى رفسنجانى در مصاحبه با روزنامه کیهان مى‏گویند: »بعد ازفتح خرمشهر این مسأله مطرح شده بود که مى‏خواهند پنجاه میلیارد دلار بدهند؛ آقاى هادى )دکتر هادى نجف‏آبادى نماینده سابق مجلس(گفت که آیت‏اللّه منتظرى خیلى عصبانى است و مى‏گوید بوى دلار به دماغشان خورده و مى‏خواهند خون بچه‏ هاى ما را هدر دهند و خون بهاى ‏شهدا را بگیرند.« ایشان در عین حال تصریح مى‏کنند که بحث غرامت از سوى کشورهاى عربى مستند نبود و کسى براى ماپیغام رسمى نفرستاد. آقاى هاشمى در همین زمینه ادامه مى‏دهند: »بعد از عملیات فتح ‏المبین، آیت‏اللّه منتظرى نیمه شب به من‏ تلفن کرد که وارد خاک عراق شوید،(۳۱) ما را سرزنش مى‏ کرد. اعتراض ایشان آن موقع این بود که چرا عملیات مى‏ کنید و متوقف مى‏ شوید.فکر مى‏ کردند نیرو، اسلحه، امکانات و مهمات داریم و جنگ را ادامه نمى‏دهیم. بعد از عملیات مدت مأموریت نیروهاى ما تمام مى‏ شد،مهمات ما کم مى‏شد، دوباره باید کمى فرصت پیدا مى‏کردیم تا آماده شویم.« )بى‏ پرده با هاشمى رفسنجانى، چاپ اوّل، صفحات ۷۳ و ۷۴) ایشان همچنین در رابطه با نظر مرحوم امام پیرامون خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر، تصریح مى‏کنند که در جلسه‏ شوراى عالى دفاع با امام، ایشان )امام( مى‏ گفتند باید جنگ را ادامه دهیم اما وارد خاک عراق نشویم. در مصاحبه آقاى‏ هاشمى با کیهان، دلایل امام براى واردنشدن به خاک عراق، چهار چیز عنوان مى‏شود: ۱- مردم عراق وقتى ببینند نیروهاى خارجى وارد خاکشان شده با تعصب دفاع مى‏کنند؛ ۲- شیوخ منطقه احساس خطر مى‏کنند و اگر تا الآن کمى رودربایستى داشتند، از این پس علناً از عراق حمایت‏بیشترى خواهند کرد؛ ۳- دنیا هم بهانه‏اى پیدا مى‏کند و ما را به‏خاطر ورود به خاک عراق خیلى رسمى‏تر تحت فشار قرار مى‏دهد؛ ۴- مردم عراق آسیب مى‏بینند و ما نمى‏خواهیم آنان آسیب ببینند. آقاى هاشمى مى‏ گویند: »نظامى ‏ها مى‏گفتند در شرایط موجود نمى‏ارزد که نیروهاى خود را براى بیرون کردن دشمن از آن مناطق)درداخل خاک ایران( متمرکز کنیم… وقتى نظامى‏ها با منطق، حرف خودشان را زدند، امام گفتند: حرف شما درست است. البته حرف‏هاى‏امام هم مهم بود و نمى‏توانستیم صرف‏نظر کنیم. خود امام راه حل پیدا کردند و گفتند: در نقاطى وارد شوید که مردم آسیب نبینند.« هرچند که‏ایشان تصریح مى‏کنند که صورت‏جلسه این نشست شوراى عالى دفاع با امام در دسترس نیست و ایشان از آقاى نظران‏هم خواسته‏اند ولى او نتوانسته است پیدا کند. )همان، ص ۷۴ و ۷۵) اگر آنچه آقاى هاشمى مى‏گوید صحّت داشته باشد میان‏ادعاى شما مبنى بر مخالفت با ادامه جنگ و ادعاى آقاى هاشمى که گفته شما گفته‏اید چرا وارد عراق نمى‏شوید تناقض‏وجود دارد؟ مستدعى است نظر خود را پیرامون مطالب آقاى هاشمى رفسنجانى و نسبت‏هایى که به حضرت امام‏قدس سره و حضرتعالى‏داده‏اند، بیان فرمایید. دیدگاه شما درباره ادامه جنگ واقعاً چه بوده است؟ پرسش نهم – سؤال خود را در دو قسمت بیان مى‏کنم:
الف - نسل انقلاب از رابطه صمیمى و طولانى حضرتعالى با حضرت امام خمینى‏رحمه الله و فداکارى‏هاى شما در راه وهدف ایشان و نیز اختلافات و مسائلى که در اواخر عمر ایشان پدید آمد آگاهى دارند؛ همچنین از فشارهایى که در سالیان‏متمادى پس از رحلت امام و به نام ایشان بر شما وارد آمده مطلع‏اند و تحلیل‏ها و سخنان زیادى در این باب بیان شده‏است. براى بسیارى از کسانى که تاریخ انقلاب را دنبال مى‏کنند و نیز نسل‏هاى آتى بسیار جالب خواهد بود که اکنون پس‏از همه این حوادث و فراز و نشیب‏ها و پس از گذشت نزدیک به دو دهه از درگذشت امام خمینى؛ نظر شما را درباره‏شخصیت ایشان بدانند.
ب - مقام رهبرى کنونى جمهورى اسلامى نزدیک به دو دهه است که بر این مسند تکیه زده‏اند، و این در حالى است‏که یکى از مسائل تنش‏زاى داخلى در این مدت، روابط ایشان با حضرتعالى بوده است. عدم حمایت وى از سوى‏جنابعالى و انتقادات مکرّرتان به ایشان از سویى، و حملات متعدد زبانى و فیزیکى به بیت و دفتر شما و حصر شصت وسه ماهه و بازداشت نزدیکان و شاگردان و تبلیغات وسیع علیه شما از سوى دیگر، نمونه‏هایى از این تنش‏ها بوده است.درصورت صلاحدید بفرمایید دلایل اصلى مخالفت حضرتعالى چیست و چرا انتقادات خود را به صورت علنى مطرح‏فرمودید که حساسیت ایشان و سایر مقامات را موجب گردید؟ علاوه بر این ورود آیت‏اللّه خامنه‏اى به مرکز تصمیم‏گیرى‏کشور در ابتدا به پیشنهاد حضرتعالى صورت پذیرفت و مقدمه‏اى شد که بعدها زمینه طرح ایشان براى ریاست جمهورى‏و در نهایت رهبرى پدید آمد. پیشنهاد عضویت ایشان در شوراى انقلاب به امام توسط شما بوده است، چنان‏که پیشنهادنصب ایشان به امامت جمعه تهران نیز از سوى جنابعالى به امام داده شده است. سؤالى که مطرح است این که اولاً باوجود شخصیت‏هاى بزرگوارى نظیر آیت‏اللّه ربانى شیرازى، آیت‏اللّه دکتر محمد مفتح، آیت‏اللّه طاهرى اصفهانى،حجةالاسلام والمسلمین محمد منتظرى و… چرا حضرتعالى فقط ایشان را براى عضویت در شوراى انقلاب به امام‏پیشنهاد کردید و آن هم با توجه به این مطلب که در برخى محافل شنیده شده است که مرحوم آیت‏اللّه مطهرى از این‏پیشنهاد شما اظهار ناراحتى کرده‏اند؛ و یا با وجود افراد و شخصیتهاى دیگر و شخصیت ممتازى همچون آیت‏اللّه دکتربهشتى و یا آیت‏اللّه دکتر مفتح، شما ایشان را گزینه مناسب‏تر براى امامت جمعه دانستید؟ و ثانیاً: اگر ایشان صلاحیت‏هاى‏لازم را دارا هستند چرا با مخالفت‏هاى شما در دو دهه اخیر مواجه شده‏اند، و اگر فاقد این صلاحیت‏ها بوده‏اند چرا ازسوى شما براى این مسئولیت‏هاى مهم پیشنهاد شدند؟ پرسش دهم - یکى از انتقاداتى که گاهى مطرح مى‏شود این است که حضرتعالى در جریان حرکت هشت ساله‏اصلاحات، مواضعى پرشتاب‏تر و تندتر اتخاذ مى‏کردید و همین امر بهانه به دست مخالفان مى‏داد و موجب مى‏گشت آنان‏با انسجام بخشیدن به خود با حرکت اصلاحات به طور جدّى‏تر مقابله کنند. جریان سخنرانى سیزده رجب حضرتعالى نمونه‏بارز این انتقاد است.
پرسش یازدهم – حضرتعالى همواره نسبت به حفظ شأن و منزلت مرجعیت شیعه و جلوگیرى از تنزّل آن تأکیدداشته‏اید؛ و در همین ارتباط در موارد متعددى از جمله در سخنرانى سیزده رجب نسبت به طرح مرجعیت مقام رهبرىِ‏کنونى، به این دلیل که ایشان در این منزلت علمى قرار ندارند، اعتراض کردید. انتقادى که مطرح مى‏شود این است که-همان‏گونه که استحضار دارید- به‏جز مقام رهبرى، افراد دیگرى نیز که ظاهراً در مرتبه مرجعیت نبوده‏اند رساله نوشتند ودر این زمینه فعالیت کردند؛ چرا اعتراض شما متوجه آنان نگردید؟
همچنین عده‏ اى این‏گونه اعتقاد دارند که شما خود نیز در عمل، شرط اعلمیت را در مرجعیت درنظر نگرفتید وملاحظات سیاسى را در آن لحاظ کردید؛ آن زمان که با وجود مراجعى همچون آیت‏اللّه خویى -که به نظر این منتقدان‏اعلم بوده‏اند- امام خمینى را به عنوان مرجع به مردم معرفى فرمودید. پرسش دوازدهم - در مورد کتاب خاطرات حضرتعالى، عده‏اى این اشکال را مطرح مى‏کنند که چرا از خود و اطرافیان‏خود کمتر انتقاد کرده‏ اید و در این زمینه به‏اصطلاح بیشتر به نیمه پر لیوان نظاره فرموده‏اید؟ همچنین اشکال مى‏شود به‏این‏که حضرتعالى در برخى موارد به شنیده‏ها اکتفا کرده‏ اید، در حالى که شنیده‏ ها از استحکام کمترى برخوردار بوده ومى‏ تواند برآمده از شایعات بى‏ اساس باشند. پرسش سیزدهم - یکى از مواردى که حضرتعالى همواره نسبت به آن تأکید مى‏فرمایید، مشاوره در امور و استفاده‏ از آراء و نظریات دیگران است؛ اما برخى از دوستان شما اعتقاد دارند که این شیوه در سیره عملى حضرتعالى کمتر به‏ چشم مى‏ خورد، به گونه ‏اى که موضع‏ گیرى‏ هاى شما را -حتى براى نزدیکانتان- غیر قابل پیش‏بینى کرده است. تا چه میزان‏ این قضاوت را صحیح مى‏دانید؟
پرسش چهاردهم - ممکن است انتقادات دیگرى هم قابل ذکر باشد، ولى فعلاً به فراخور این مجال برخى از آنهامطرح شد. به عنوان آخرین نقد و پرسش در این مرحله از بحث: الف – چنانچه اکنون مبارزات و فعالیت‏هاى سیاسى خود را در قریب به نیم ‏قرن گذشته ارزیابى کنید، چه مواردى رابه ‏عنوان اشتباهات اساسى خود بیان مى‏ فرمایید؟ ب – در صورتى که شرایط به گونه‏اى مى‏بود که بعد از رحلت امام خمینى حضرتعالى در مسند رهبرى قرارمى‏گرفتید، چه موضع اساسىِ متفاوتى اتخاذ مى‏کردید که وضعیت به‏گونه‏اى جز آنچه اکنون در آن واقع هستیم و درصدداصلاح آن هستید، قرار گیرد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر