سید مهرداد طباطبایی
صبح دیروز حمید رسایی، از نمایندگان حامی احمدی نژاد، در یک نطق میان دستور علنی در مجلس بار دیگر از دولت دفاع کرد، به هاشمی تاخت و بر توهین های خود در نطق قبلی نیز اصرار کرد. اما این مواضع و دعواهای پرهیاهو موضوع این یادداشت نیست. نویسنده بر آن است که از حریم و حرمت کسانی دفاع کند که برای اولین بار رسایی جسارت کرد و نام آنها را بر زبان آورد و آنها را شهدای غالبا بسیجی نامید و اینگونه...............
*نظرات وارده در یاداشت لزوما بیانگر دیدگاه 88 نمی باشد
صبح امروز حمید رسایی، از نمایندگان حامی احمدی نژاد، در یک نطق میان دستور علنی در مجلس بار دیگر از دولت دفاع کرد، به هاشمی تاخت و بر توهین های خود در نطق قبلی نیز اصرار کرد. اما این مواضع و دعواهای پرهیاهو موضوع این یادداشت نیست. نویسنده بر آن است که از حریم و حرمت کسانی دفاع کند که برای اولین بار رسایی جسارت کرد و نام آنها را بر زبان آورد و آنها را شهدای غالبا بسیجی نامید و اینگونه وانمود کرد که ایشان هرچند با اسلحه کشته شده اند، اما حکومت مسئولیتی و ماموران امنیتی و بسیجی نقشی در قتل آنها نداشته اند.
احتمالا هنوز جزئیات سخنان رسایی در خبرها نیامده، و باز احتمالا به طور کامل هم نخواهد آمد. اما نگارنده که این نطق را به طور زنده شنیده است، برای اطلاع خوانندگانی که احتمالا از متن کامل سخنان رسایی بی خبرند، مقدمتا اشاره می کند که این شاگرد مصباح یزدی که متاسفانه به لباس روحانیت هم ملبس است، در بخشی از سخنانش به اسامی چندین نفر از شهدای سبز سال ۸۸ اشاره کرد و با ادعای اینکه آنها بسیجی بوده اند، سعی کرد نظام و مامورانش را از مسئولیت مرگ آنها مبرا کند. وی بی شرمی را به آنجا رساند که گفت امروز و در آستانه سالگرد ۹ دی، باید خانواده این شهدا به مجلس دعوت می شدند و دست آنها را می بوسیدیم!
رسایی از رامین رمضانی نام برد و او را در کنار برخی دیگر، بسیجی خواند. جوان ۲۲ ساله ای که تنها جرمش شرکت در تجمعات اعتراضی بود، و به همین جرم سرکوبگران با گلوله، ریه و کلیه اش را شکافتند. این نماینده حامی احمدی نژاد اما نگفت که اگر رامین رمضانی بسیجی و حامی حکومت بوده و معترض نبوده، چرا پدرش در سال ۸۹ پس از حضور بر مزار فرزندش بازداشت شده و چرا دادگاه انقلاب او را به سه سال حبس محکوم کرده است. آیا اگر خانواده رامین رمضانی حاضر به دریافت دیه و معرفی پسرشان به عنوان بسیجی می شدند، چنین برخوردی با آنها می شد؟
رسایی از مصطفی غنیان هم به عنوان یکی دیگر از بسیجیان شهید در سال ۸۸ نام برده است. اما نگفته که او از جمله معترضان سبز بوده و تنها به جرم همصدایی با معترضان در فریاد زدن “الله اکبر” مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به شهادت رسیده است.
این نماینده ی وابسته، همچنین از حسام حنیفه در فهرست بسیجیان شهید نام برد که پیش تر هم کیهان ادعا کرده بود خانواده اش از موسوی شکایت کرده اند، اما چندی بعد مادر او در مصاحبه ای این ادعا را تکذیب کرد و گفت ما فقط خواسته ایم قاتل را معرفی کنند و بگویند چه کسی او را با گلوله زده است. این مادر همچنین خبر داد که بنیاد شهید به آنها پیشنهاد صدور کارت داده و گفته است که او اتفاقی گلوله خورده است!
رسایی از محرم چگینی و امیرحسین طوفان پور هم به عنوان بسیجی شهید! نام برد. طوفان پور که در حاشیه راهپیمایی آرام روز ۲۵ خرداد که بسیجیان برای بر هم زدن آن اقدام کردند، با اصابت گلوله مستقیم جان باخت و خانواده اش گفته اند که مانند دیگر شهدا، هیچ گاه دادگاهی برای قتلش تشکیل نشد. و چگینی که به گفته برادرش از جنوب شهر به راهپیمایی رفته بود و در مقابل پایگاه مقداد بسیج در خیابان آزادی مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خانواده او گفته بودند که از بنیاد شهید به آنها کارت داده اند و تلاش کرده اند که آنها را راضی به شکایت از سران فتنه! کنند.
شاگرد مصباح یزدی همچنین از میثم عبادی نیز در فهرست بسیجیان شهید نام برده است؛ نوجوان ۱۶ ساله ای که کارگر خیاط خانه بود و سرکوب گران گلوله را به سمت شکمش شلیک کردند. پدر او در مصاحبه هایش به صراحت تاکید کرده که میثم بسیجی نبوده و برای تظاهرات رفته بوده، اما رسایی همچنان بی شرمانه حکومت را از مسئولیت درباره این قتل هم مبرا می کند.
رسایی از علیرضا افتخاری، روزنامه نگار شهید، هم به عنوان بسیجی نام برد! اما نگفت که چرا به مادرش گفته اند اون به خاطر خون ریزی مغزی فوت کرده؛ و حتی به اون نگفته اند که پسرش دقیقا در کجا و چگونه باتوم خورده و کشته شده. وی از فاطمه سمسارپور هم که به گفته شاهدان عینی جلوی منزل محل سکونت خود به ضرب گلوله ماموران نظامی کشته شده، در فهرست بسیجیان نام برد.
نماینده حامی دولت از حسین غلام کبیری هم به عنوان بسیجی شهید نام برد، اما نگفت که یک سال قبل دادگاه جمهوری اسلامی حکم داده که تصادف منجر به مرگ او، عمدی نبوده و تنها یک حادثه بوده است. او از مادر و دختری که در مقابل پایگاه بسیج خیابان جناح بر اثر رگبار بسیجیان کشته شدند هم به عنوان بسیجی نام برد؛ تنها به این خاطر که برادری دارند از وابستگان حکومت، که حاضر شده مصاحبه کند و ادعا کند مادر و خواهرش که در مهد کودک کار می کردند، حامی نظام بوده اند.
رسایی از عباس دیسناد هم نام برد؛ جانبازی که حاضر نبود حتی از مزایای بنیاد جانبازان استفاده کند. او در جریان اعتراضات پس از انتخابات، در روز ۳۰ خرداد با ضربه باتوم بر سرش کشته شد. ماموران آنقدر دیر به بیمارستان بردندش که درگذشت، و بعد به همسرش گفتند بر اثر سکته قلبی فوت کرده است.
بله آقای رسایی! این راه و رسم حکومت شماست. آدمها همه یا وابسته به قدرت هستند و مطیع، یا باید کشته شوند. وقتی هم کشته شدند، از خود هویتی ندارند. برای آنها کارت بسیجی و کارت بنیاد شهید صادر می شود و خون ریخته شان مصادره می شود. اگر مانند پدر رامین رمضانی مدام حرف بزنند و اعتراض کنند، پاسخشان زندان است. اگر مانند پدر میثم عبادی پیگیر خون فرزندشان باشند، پاسخشان توهین است. اگر هم قربانی تیراندازی کور از پشت بام پایگاه بسیج شوند، یکشبه بسیجی بودن به آنها سرایت می کند.
آقای رسایی! دعوای شما با جناح مقابلتان هرچه هست، برای خودتان. اما امروز شما این شهدا را دوباره کشتید. خون شهید چیزی نیست که بتوان با آن شوخی کرد، یا بتوان مصادره اش کرد. اگر ممکن بود، چهارده قرن قبل عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد که بر حسین بن علی(ع) گریستند، می توانستند خونش را مصادره و مظلومیتش را برای همیشه تاریخ خاموش کنند.
آقای وابسته به دولت! آقای شاگرد تئوریسین خشونت! آقای مطیع رهبر! به دعواهای سیاسی خود مشغول باشید، اما به خون شهدای سبز و معترضان آزادیخواه بیش از این دست اندازی نکنید. دستان شما و حامیانتان به قدر کافی آلوده هست؛ دل خانواده های این شهیدان را بیش از این خون نکنید.
نکات تکمیلی:
این یادداشت و اسامی مندرج در آن، با اتکا به حافظه نگارنده از شنیده های خود نگاشته شد و پس از انتشار متن کامل سخنان رسایی، اسامی دیگری که اشاره به آنها از قلم افتاده است نیز مشخص شدند؛ از جمله یعقوب بروایه دانشجوی ۲۷ ساله تئاتر دانشگاه تهران که بسجیان از پشت بام مسجد لولاگر در خیابان آذربایجان او را هدف گلوله قرار دادند و کشتند، و بهمن جنابی ۱۹ ساله که در راهپیمایی اعتراضی ۳۰ خرداد ۸۸ با شلیک مستقیم گلوله به قلبش کشته شد.
رسایی از ناصر امیرنژاد هم نام برده است؛ دانشجوی ۲۴ ساله دانشگاه آزاد که در راهپیمایی اعتراضی ۲۵ خرداد هدف گلوله قرار گرفت و بعدها خبرگزاری فارس ادعا کرد پدر او از موسوی و کروبی شکایت کرده است، اما پدر وی در گفت و گو با روز این موضوع را تکذیب کرد و گفت قاتل فرزند من قاتل همه بچه هایی است که در این مدت کشته شدند و او روزی مجبور خواهد بود پاسخ دهد.
این نماینده حامی احمدی نژاد همچنین از مسعود خسروی دوست محمدی هم در فهرست بسیجیان شهید فتنه ۸۸! نام برده است؛ او که بیش از یک سال طول کشید تا بالاخره همسرش در گفت و گو با جرس سکوتش را شکست و گفت که به صورت همسرش شلیک کرده بودند و گلوله از پشت سر او خارج شده بود.
شاگرد مصباح یزدی، این تئوریسین تحجر و خشونت، از کاوه (سجاد) سبزعلی پور هم نام برده است؛ جوان ۲۴ ساله ای که در تظاهرات ۳۰ خرداد با شلیک مستقیم گلوله به چشمانش کشته شد و خبرگزاری فارس به نقل از پدرش نوشت که از موسوی و کروبی شکایت کرده. اما آقای سبزعلی پور چندی بعد به جرس گفت که دادستانی از آنها خواسته است شکایت کنند، اما از قاتل یا قاتلان شکایت کرده اند تا به پرونده رسیدگی بشود و نه از فرد خاصی، آنگونه که خبرگزاری وابسته به سپاه ادعا کرده است.
حمید رسایی از علی فتحعلیان ۲۰ ساله و سعید عباسی ۲۴ ساله هم
نام برده که اولی جلوی مسجد لولاگر و دومی کمی آن سو تر، در خیابان رودکی
(سلسبیل) تهران گلوله خوردند، و برخلاف ادعای این نماینده وابسته که آنها
را بسیجی خوانده، نزدیکان عباسی اعلام کرده بودند که حتی به آنها اجازه
برگزاری مراسم در مسجد هم نداده اند و وقتی آنها مراسم ختم فرزندشان را در
خانه برگزار کردند، ماموران به منزل آنها ریختند و تمام پلاکاردها و
اعلامیه ها را پاره کردند و در مقابل چشم های همه، پدر این شهید را که
واقعا بی گناه کشته شده بود، با وضع فجیعی سوار ماشین کردند و بردند…
او از حمید حسین بیک عراقی هم به عنوان یک بسیجی نام برده
است، آنچنان که خبرگزاری فارس هم در سال ۸۸ چنین ادعایی کرده بود. اما یک
سال بعد که خانواده این شهید سکوت خود را شکستند، مشخص شد که سرکوب گران از
فاصله حدود پانزده متری به سینه اش شلیک کرده اند. فاطمه سرپریان، مادر وی
در گفت و گو با جرس، درباره مصاحبه اش با خبرگزاری وابسته به سپاه اینگونه
توضیح داد: وقتی خبرگزاری فارس با ما مصاحبه کرد، من فردای همان روز با
خانمی که در این خبرگزاری با ما مصاحبه را انجام داده بود تماس گرفتم و
گفتم بچه من بسیجی نبود، یک جوان معمولی بود، چرا نوشتید بسیجی؟ این خانم
به من گفتند، بسیجی ها خیلی مظلوم واقع شدند و برای همین ایشان یک عنوان
«بسیج» را به خاطر مظلومیتِ بسیج کنار اسم پسر من گذاشتند!!
رسایی از داوود صدری هم نام برده است؛ جوان ۲۶ ساله ای که روز
۲۵ خرداد جلوی پایگاه بسیج هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد، و پدرش بعدها
در مصاحبه ای گفت: پسر من بسیجی نبود، روزنامه های داخل ایران یک بار زنگ
زدند و هرچه که خودشان دوست داشتند را نوشتند. ما به کی اعتماد کنیم؟ مزد
سی سال خدمت صادقانه ی من به مملکتم این بود که پسر جوان مرا کشتند بعد در
بنیاد شهید به من گفتند باید افتخار هم بکنید که بچه شما بسیجی باشد، گفتم
وقتی پسر من بسیجی نبود، چرا باید دروغ بگویم، پسرم یک کارمند معمولی بود
که کشته شد… پسرِ من دنبال کارش رفته بود، ولی حتی اگر در تظاهرات هم شرکت
کرده بود، آیا جواب یک شعار «رای من کو» گلوله بود؟ یعنی نمی توانستند
صبوری کنند تا این همه مردم شب به خانه هایشان برگردند و باید تظاهرات را
با گلوله تمام می کردند؟
شاگرد بی شرم مصباح، نیاز نیست پاسخی به خانواده هاشمی بدهد.
او آیا می تواند پاسخ همین چند خانواده قربانی را بدهد که ادعا می کند می
خواهد دست آنها را ببوسد؟ چرا به دروغ می خواهد آنها را بسیجی بنامد تا قتل
آنها را به گردن معترضان بیندازد و بار جنایت را از دوش حکومت بردارد؟
این بی گناهان به کدامین گناه کشته شدند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر