به علت مسائل فنی سایت را با فیلتر شکن ملاحظه بفرمایید پیشاپیش از همراهان گرامی پوزش بعمل می آید .

صفحات

نظرات

همراهان گرامی با نظر گذاشتن در پست ها به دیگران بگویید چگونه فکر می کنید

۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

اختصاصی 88/ نامه¬ی خواهر دکتر علی اکبر سروش به برادر در حبسش


« به نام دادار بی همتا »
سلام بر سپیدار صبحم، برادر
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال       
 مرغ زیرک چون به دام افتد تحمّل بایدش
سپاس خدای را که بنده­ی خویش به دالان دانایی بلندی داد و ستایش مر او را که به حنجره­ی عشق حظّ حرمت بخشید. در تقارن گشایش زیباترین فصل آفرینش و ترانه سرایی طبیعت، خانواده­ی سروش در حجم لحظه­هایی سنگین، آزمون بزرگ صبوری می­داد. اتّفاقی سنگین با تلفیق غمی جانکاه از ندیدن و نداشتن عزیزشان در آستانه­ی نوروز و نیز احساس عزّت و سرفرازی به سبب نگاهداشت آرمان آزادگی و روشنگریِ دینی در سایه اندیشه­ی دینِ برگرفته از سفیر رحمت. دیر زمانیست، که انسان­های بزرگ به رنج آنان که طعم تلخ زندگی را می­چشند و سیطره­ی اندیشه­ای تلخ را بر جامعه و مردمان آن می­بینند، بی­تابند....

« به نام دادار بی همتا »
سلام بر سپیدار صبحم، برادر
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال          مرغ زیرک چون به دام افتد تحمّل بایدش
سپاس خدای را که بنده­ی خویش به دالان دانایی بلندی داد و ستایش مر او را که به حنجره­ی عشق حظّ حرمت بخشید.
در تقارن گشایش زیباترین فصل آفرینش و ترانه سرایی طبیعت، خانواده­ی سروش در حجم لحظه­هایی سنگین، آزمون بزرگ صبوری می­داد. اتّفاقی سنگین با تلفیق غمی جانکاه از ندیدن و نداشتن عزیزشان در آستانه­ی نوروز و نیز احساس عزّت و سرفرازی به سبب نگاهداشت آرمان آزادگی و روشنگریِ دینی در سایه اندیشه­ی دینِ برگرفته از سفیر رحمت.
دیر زمانیست، که انسان­های بزرگ به رنج آنان که طعم تلخ زندگی را می­چشند و سیطره­ی اندیشه­ای تلخ را بر جامعه و مردمان آن می­بینند، بی­تابند.
دردا ! جامعه ای که در آن رخوتِ دانایی نقش­بند حیات باشد و یخبندان اندیشه پدید آید به گونه­ای که هُرم نَفَس هیچ آزاده­ای ذوبش ننماید.
شگفتا ! خنیاگرانِ دین در حصر باشند و مدّعیان در طَرَب !
چه بسیارند آنان که ارزش­های انسانی را به تعلّق جیفه­ی دنیا، پایمال حوادث می­کنند و چه اندکند صاحبان حیات، که خسوف­های کژخیم زندگی تاب ایستایی در برابرشان ندارند.
برادر؛ صبور باش و دل قوی دار، که ارزش­های دینی و اخلاقی که تو به جانمایه­ی تفکّر تحقّق بخشیدی قربانی عاطفه نخواهیم کرد، در حالی که نگاهمان شوق فریاد دارد و نجوای­مان بارش لبخند برای لحظه­ای با تو بودن.
برادر؛ روزهای سخت بی­تو بودن را به شوق دیدنت صبورانه سپری می­کنیم، حیاتمان را حلاوتی بود آنگاه؛ که فروغ نگاهت آسمان دل را بی­کرانه می­کرد، مهربانی چشمانت آرامش وجودمان بود، دستان گرمت گرمای ایمان را می­گستراند، کلام استوارت شریان­های حیات را به حرکت در می­آورد، اندیشه و ایمانت، صلابت و احساست، سرمدی اخلاقت، سایبان زندگی­مان بود.
ای عزیز؛ عطر جان پرور عشق و عاطفه را که به صحرای وجودمان دمیدی، اینک با طبقی از مهربانی و عشق تقدیمت نموده، رواق جانمان را  منظر نگاهت می­کنیم تا باشد که؛ مَرغزار زندگی­مان مرغ زیرک خویش را بیابد.

افسانه سروش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر