به علت مسائل فنی سایت را با فیلتر شکن ملاحظه بفرمایید پیشاپیش از همراهان گرامی پوزش بعمل می آید .

صفحات

نظرات

همراهان گرامی با نظر گذاشتن در پست ها به دیگران بگویید چگونه فکر می کنید

۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

چگونگي پيروزي انقلاب اسلامي

حمیدرضا جلایی پور
مقدمه
مشخص كردن روز يا حادثه‌اي به عنوان سرآغاز “بسيج انقلابي مردم” ايران، موضوعي بحث‌انگيز است. موضوعي كه به قول برينگتن در انقلاب‌هاي فرانسه، روسيه و چين نيز مناقشه‌انگيز بوده و حتي ميان انقلابيون بر سر آن توافق نبود (برينگتن، 1965: 25). اين اختلاف نظرها بدين خاطر است كه يك انقلاب پديده‌اي چند بعدي و تاريخي است كه مي‌تواند سالها در بطن جامعه حضور داشته باشد و تنها در فرصت‌هايي استثنايي و حتي غيرمنتظره خود را به شكل يك بسيجِ انقلابيِ طوفنده نشان دهد (بنتام، 1992: 220). با اين همه آنچه كه در مورد بسيج انقلابي مردم ايران كمتر مورد مناقشه است اين است كه تقريباً از تابستان 1356 اقشار شهري، با شعارهاي سياسي ـ مذهبي به رهبري امام خميني (ره) به تدريج در اعتراض به.............
*نظر های موجود لزوما بیانگر دیدگاه های 88 نمی باشد 

مقدمه
مشخص كردن روز يا حادثه‌اي به عنوان سرآغاز “بسيج انقلابي مردم” ايران، موضوعي بحث‌انگيز است. موضوعي كه به قول برينگتن در انقلاب‌هاي فرانسه، روسيه و چين نيز مناقشه‌انگيز بوده و حتي ميان انقلابيون بر سر آن توافق نبود (برينگتن، 1965: 25). اين اختلاف نظرها بدين خاطر است كه يك انقلاب پديده‌اي چند بعدي و تاريخي است كه مي‌تواند سالها در بطن جامعه حضور داشته باشد و تنها در فرصت‌هايي استثنايي و حتي غيرمنتظره خود را به شكل يك بسيجِ انقلابيِ طوفنده نشان دهد (بنتام، 1992: 220). با اين همه آنچه كه در مورد بسيج انقلابي مردم ايران كمتر مورد مناقشه است اين است كه تقريباً از تابستان 1356 اقشار شهري، با شعارهاي سياسي ـ مذهبي به رهبري امام خميني (ره) به تدريج در اعتراض به حكومت پهلوي بسيج شدند و به رغم اتخاذ سياست‌هاي گوناگون مسالمت‌آميز و خشن شاه، از شدت و اندازة امواج اين بسيج انقلابي در فاصلة يك و نيم سال كاسته نشد بلكه سهمگين‌تر گرديد و تداوم پيدا كرد. نهايتاً قدرت سياسي حكومت در برابر قدرت اجتماعي ناشي از بسيج توده‌هاي عظيم مردمي توان مقاومت نيافت و در 22 بهمن 1357 رژيم سابق سقوط كرد و انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد.
از چشم‌انداز ادبيات جامعه‌شناسي انقلاب براي شناخت و تحليل بسيج ميليوني مردم ايران حداقل به سه نوع تبيين مي‌توان متوسل شد. نوع اول در پاسخ به “چرائي” شكل‌گيري بسيج انقلابي است. تبيين مذكور به تببين “علّي” معروف است كه رايج‌ترين تبيين در نظريات جامعه‌شناسي انقلاب است. نوع دوم پاسخ به سوال “چگونگي” شكل‌گيري بسيج انقلابي است كه نظرية اسملسر يك نمونة كلاسيك در اين زمينه است (گيدنز: 675-673). نوع سومِ تبيين، سؤال از پيامدهاي بسيج انقلابي است كه هنوز مراحل آغازين خود را در مطالعات جامعه‌شناسي انقلاب مي‌گذراند. هدف اصلي اين مقاله تبيين بسيج انقلابي مردم ايران از نوع دوم است. البته در اين تبيين، نگارنده از نظرية “فشار ساختاري” اسملسر و رويكرد نظري كاركردگرايي او پيروي نمي‌كند بلكه از نظرية “بسيج منابع” سود مي‌جويد كه مبتني بر رويكرد نظري “انتخاب عقلاني” است. طبق رويكرد مذكور ممكن است سالها پيش از بروز امواج اعتراضات مردمي، شرايط ساختاري جامعه و حتي ميزان نارضايتي‌هاي مردم بالا باشد اما انقلابي در جامعه رخ ندهد. حتي وقتي امواج انقلابي اعتراضات مردمي هم به راه مي‌افتد اين اعتراضات صرفاً ناشي از يك سلسله رخدادهاي واكنشي و كور نسبت به شرايط سخت و رنج‌آور موجود نيست بلكه اين امواج ناشي از توانايي مخالفان در استفاده از امكانات (اعم از مادي و معنوي) و “فرصت‌هاي سياسي” در بسيج مردم عليه حكومت است؛ در چنين وضعيتي اگر اكثريت مردم احساس كنند در اقدام اعتراضي عليه حكومت هزينة زيادي متوجه آنها نمي‌شود آنگاه علاقمند مي‌شوند به منظور تغيير و بهبود زندگي و ارتقاي كرامتشان جذب انقلاب شوند.


در رويكرد فوق منظور اين نيست كه آندسته از ساختارهاي اجتماعي كه با جنبش‌هاي انقلابي و توده‌اي (مثل ساختار اتميزة جامعه ايران كه در نتيجة سياست‌هايِ نوسازي نيم قرنة پهلوي بوجود آمده بود) تناظر دارد، ناديده گرفته يا نفي شود. بلكه سخن اصلي اين است كه صرفِ تأكيد بر ساختارهاي مناسب انقلاب توضيح دهنده چگونگي شكل‌گيري و خصوصاً پيروزي انقلاب نيست و لذا توجه به متغييرهاي موجود در نظريه بسيج منابع تا حدودي راهگشا است. در نظرية مذكور متغييرهايي برجسته مي‌شوند كه اگر بخواهيم اين متغيرها را در ربط با روند شكل‌گيري بسيج انقلابي در ايران مورد توجه قرار دهيم بايد به سؤالات ذيل پاسخ دهيم: در چه فرصتهايي و در جريان چه وقايعي انقلابيون از امكانات مادي و معنوي خود (مانند ايدئولوژي انقلابي و سازماندهي محافل مذهبي) استفاده كردند؟ چگونه هستة بسيج‌گر (در اين مقاله به مسلمانان انقلابي مذكور كه مجهز به ايدئولوژي و سازماندهي و رهبري بودند “هستة بسيج‌گر مردم” گفته مي‌شود) توانست نيروهاي غيرمذهبي مخالف رژيم پهلوي را با هم هماهنگ كند‌؟ چگونه اين هستة بسيج‌گر توانست ميليونها نفر را در سراسر شهرهاي بزرگ عليه حكومت بسيج كند؟ چگونه حكومت پهلوي، به رغم تعويض پنج كابينه و حتي تشكيل كابينة نظامي، نتوانست آن هستة بسيج‌گر را از كار بيندازد يا موفق به ائتلاف با آن بشود؟ چگونه كارمندان سازمانهاي اداري تحت تأثير امواج ميليوني مردم به صف انقلاب پيوستند؟ چگونه موجهاي مردمي انقلاب با فرياد الله‌اكبر در دوران حاكميت دوگانه بدون توسل به عمليات نظامي، نيروي ارتش را به صف انقلاب كشاند و انقلاب به پيروزي رسيد؟ در پاسخ به سؤالات مذكور ابتدا صحنة سياسي قبل از تابستان سال 56 توصيف شده، سپس در سه مرحله زماني، نحوة شكل‌گيري انقلاب توضيح داده مي‌شود. در مرحلة اول فرصتها و وقايع موثر در تكوين “هسته بسيج‌گرِ” تبيين مي شود. در مرحله دوم چگونگي شكل‌گيري “بسيج ميليوني” توسط هستة بسيج‌گر و در مرحله سوم شكل‌گيري “حاكميت دوگانه” و چگونگي پيروزي انقلاب توضيح ‌داده مي‌شود.

صحنة سياسي (قبل از تابستان 1356)
جبهة حاكمان- در اين زمان در ميان دولتمردان، نگراني اساسي از استحكام پايه‌هاي حكومت پهلوي - كه از ويژگي‌هاي حكومت بسته است - به ذهن مقامات، خطور نمي‌كرد نگراني‌هاي مهم در اين زمان شايعه فساد اداري و افزايش قيمت‌ها خصوصاً هزينه مسكن بود كه تا حدودي ذهن مسئولان را به خود مشغول كرده بود (آموزگار، 1993: 10-7). اين نگرانيها براي محمدرضا شاه، كه رخدادهاي جنبش ملي نفت ايران (1332)، قيام مردمي 15 خرداد (1342) و مبارزه مسلحانه گروه‌هاي چريكي مجاهدين و فدائيان خلق (در آغاز دهة 50) را پشت سرگذاشته و آنها را مهار کرده بود مسائل هول‌انگيزي نبود. شاه با اينكه ياران نزديك خود را كه در بحرانها به او كمك مي‌كردند همچون دكتر اقبال وزير نفت و اعلم وزير دربار، از دست داده بود، چشم‌انداز موفقي را براي آينده كشور مي‌ديد. او جامعه را در آستانه ورود به یک مرحله خیلی بالا از رشد و پیشرفت می‌دید که عنقریب از کشور توسعه‌یافته ژاپن پیشی خواهد گرفت. (فردوست، 1370، جلد اول: 567). در اين دوران، نارضايتي‌هاي نيروهاي اجتماعي و سياسي توسط تحليل‌گران ساواك به تحريكات خارجي و ناراضيان بالفطره (خصوصاً كمونيست‌ها) تعبير مي‌شد. لذا مقامات حكومتي صداي انقلاب را در جامعه نمي‌شنيدند. خصوصاً كسي احتمال نمي داد كه صداي اعتراضات و انقلاب لحني مذهبي داشته باشد. به قول همايون، وزير كابينه وقت، «تا مدت‌ها دستگاه ]حكومت[ متوجه تشكيلات مذهبي نبود و حتي تبليغات مذهبي نوعي «ايمن‌سازي جامعه» در مقابل خطر تبليغاتي كمونيسم تلقي مي‌شد» (همان).
جبهة مخالفين- در جبهة مخالفين وضع نيروهاي سياسي سكولار متشتت و وضع نيروهاي مذهبي رو به انسجام بود. رهبران جبهة ملي، كه بر مبناي قانون اساسي به وضع موجود معترض بودند، در ميان روشنفكران و تحصيل‌كردگان جوان كه بر ايدئولوژي انقلابي (ماركسيسم انقلابي) تأكيد مي‌كردند منزلت و اعتباري نداشتند. اعضاي سازمان چريك‌هاي فدائي خلق به عنوان تجسم ماركسيسم انقلابي توسط ساواك دستگير و يا مرعوب شده بودند و عمده فعاليت آن‌ها به صورت مخفي در محيط‌هاي دانشجويي بود. اعضاي بانفوذ كانون نويسندگان هنوز نتوانسته بودند تشكلي منسجم ايجاد كنند. آنها بر سر چگونگي مبارزه با حكومت، به شيوة مسلحانه يا شيوة سياسي، اختلافهاي اساسي داشتند (ثقفي 1374: 33-7). غير از نقاط ضعف مذكور نيروهاي سكولارِ مخالفِ حكومت در درون قشرهاي سنتي جامعه مثل بازاريان و روحانيان فاقد پايگاه اجتماعي بودند. مهمترين ابزار سازماندهي آنها محافل غيررسمي روشنفكري و دانشجويي بود. اما نيروهاي مذهبي وضع ديگري داشتند.
در اين دوره شاهد نزديكي و حتي همدلي جوانان مسلمان انقلابي (خصوصاً دانشجويان) و روحانيون مبارز با يكديگر هستيم. به عنوان مثال، دانشجويان مسلمان در جلسات مذهبي كه با سخنراني روحانيون مبارز برگزار مي‌شد شركت مي‌كردند مانند جلسات مساجد قبا، مسجد كانون توحيد و الهادي در تهران و نمونة مشابه آنها در شهرهاي بزرگ مثل اصفهان، شيراز، مشهد. اين نزديكي روحانيان و دانشجو، كه هردو به ايدئولوژي اسلامي به عنوان يك مكتب انقلابي انسان‌ساز و جامعه‌ساز معتقد بودند، در آن زمان فوق‌العاده حائز اهميت بود. لذا بايد توضيح داد تحت چه شرايطي اين نزديكي اتفاق افتاد؟ در آغاز دهة 50 در وضعيتي كه هم جوانان انقلابي و هم روحانيون مبارز در معرض فضاي ايدئولوژي اسلامي با جهت‌گيريهاي انقلابي قرار داشتند، وقايعي در درون سازمان مجاهدين خلق اتفاق افتاد كه به يكپارچگي آنان كمك كرد. در آغاز دهة پنجاه و در اوج خفقان سياسي كه سازمان مجاهدين عليه حكومت پهلوي دست به مبارزه مسلحانه زده بودند، اعضاي اين سازمان در ميان جوانان مسلمان انقلابي و حتي در ميان روحانيون مبارز، به عنوان افرادي تلقي مي‌شدند كه صداقت خود را با خون خود در عمل به اثبات رسانده و «الگوي انقلابي زمانه» محسوب مي‌شدند. اما پس از دستگيري و اعدام سران سازمان مجاهدين خلق توسط حكومت پهلوي دو حادثه مهم در درون سازمان مخفي اين تشكيلات اتفاق افتاد كه نقش به سزايي در رويگرداني جوانان مسلمانان انقلابي از سازمان مجاهدين داشت و آن‌ها را به روحانيان انقلابی نزديك‌تر كرد.
اولين حادثه تغيير مواضع ايدئولوژيكي از ايدئولوژي اسلامي به ايدئولوژي ماركسيستي (به عنوان تنها مكتب علمي مبارزه) در اين سازمان بود. مجاهدين ماركسيت شده بعداً چندين تن از عناصر وفادار به اسلام اين سازمان مانند مجيد شريف واقفي را كه در برابر تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين مقاومت مي‌كردند تصفية سازماني كرده و به شهادت رساندند. حادثة دوم شايعة وجود روابط نامشروع بين پاره‌اي از مردان و زنان درون سازمان بود. اين دو حادثه اثر عميقي بر روحية جوانان مسلمان و انقلابي كه داراي احساسات پاك ديني و انقلابي بودند گذاشت. در مقابل اين دو حادثه، جوانان مسلمان شاهد فعاليت‌هاي فرهنگي شخصيت‌هاي مبارز روحاني (كه اغلب آنها از شاگردان امام خميني بوده و راه او را به لحاظ سياسي و فكري پس از سال 42 ادامه مي‌دادند) بودند. شاگردان مذكور يا همچون حجه‌الاسلام سعيدي و غفاري در زير شكنجه‌هاي ساواك شهيد شده بودند و يا همچون آيت‌الله طالقاني، منتظري، مهدوي كني، و حجت الاسلام حجتي كرماني و رفسنجاني در زندانهاي شاه در بند بودند يا همچون حجت الاسلام خامنه‌اي و خلخالي در تبعيد به سر مي‌بردند و يا همچون آيت‌الله مطهري و مفتح و موسوي اردبيلي در تهران مشغول فعاليت‌هاي فرهنگي ـ اسلامي بودند. لذا رفته رفته جوانان انقلابي كه روزي اوج ايثارگري خود را در اين مي‌ديدند كه بتوانند به عضويت سازمان مجاهدين درآيند و در نبرد مسلحانه شركت كنند ترجيح مي‌دادند در مباحث روحانيون مبارز در محافل مذهبي شركت كنند، با آنان همدلي كنند و در مباحث فکری، عقيدتي و ايدئولوژيكي تأمل بيشتري انجام دهند. بدين ترتيب نفس اين اتحاد (بين تحصيل‌كردگان مذهبي و روحاني) پديدة نادري بود كه حتی در نهضت ملي نفت ايران و نهضت مردمي 15 خرداد به اين غلظت اتفاق نيفتاده بود. با اين وصف و به رغم اهميت نزديكي تحصيل‌كردگان مسلمان با روحانيون مبارز، نكته ظريف اين است كه تا بهار سال 56 در صحنة سياسي هنوز “هستة بسيج‌گري” كه بتواند توده‌هاي مسلمان شهري را عليه حكومت بسيج كند تشكيل نشده بود.


مرحله اول: تكوين هستة بسيج‌گر (از تابستان 1356 تا بهار 1357)
حكومت پهلوي در تابستان 56، سياست فضاي باز سياسي را پيش گرفت. مخالفين از فرصت و شرايط به دست آمده، خصوصاً در مناسبت‌هاي مذهبي، استفاده كردند و در مدت يك سال توانستند مخالفت آرام خود را، كه در محدودة فعاليتهاي روشنفكري وجود داشت، به مخالفتي مردمي و دوره‌اي در سطح شهرهاي ايران تبديل كنند. در جريان همين مبارزة يك ساله بود كه نيروهاي مخالف توانستند در درون جلسات و نهادهاي مذهبي انقلابي و مستقل از دولت عملاً «هستة بسيج‌گر مردمي» را به رغم سياست‌هاي دوگانه حكومت تشكيل دهند.


بسيج آرام (تابستان و پاييز 1356)
پيروزي دمكراتها در انتخابات رياست جمهوري آمريكا، زمينة تعيين كننده‌اي در تسريع اجراي سياست فضاي باز سياسي توسط شاه و فرصتي جديد براي مخالفين او براي بسيج مردم بود. از نظر شاه، حمايت آمريكا و انگليس عاملي اساسي براي تداوم حكومت او بود. خصوصاً او به خاطر نقش انگليس در روي كار آوردن و سقوط پدرش از سياست‌هاي پنهاني اين دولت نگران بود و بيش از هر كشوري روي آمريكا حساب مي‌كرد. شاه عمدتاً جمهوريخواهان را بر دمكراتها در حكومت آمريكا ترجيح مي‌داد. گفته مي‌شود شاه با شنيدن خبر پيروزي دمكراتها (كارتر) به يكي از نزديكان خود مي‌گويد “مثل اينكه ما ديگر رفتني هستيم” و از قول هويدا نخست‌وزير او گفته مي‌شود “ديگر بايد چمدانها را بست” (راجي 1983: 23 و سيك 1985: 25-3). لذا اطرافيان شاه گفته‌هاي تبليغاتي كارتر دربارة حقوق بشر و محدود كردن فروش اسلحه به ايران را به معناي حمايت مشروط آمريكا از اصلاحات اجتماعي و سياسي شاه ارزيابي مي‌كردند. در مقابل در جبهة مخالفين، خصوصاً در ميان جوانان انقلابي (اعم از مذهبي و غيرمذهبي) اين واقعه حادثه‌اي مهمي به حساب نمي‌آمد چون از نظر آنها حمايت آمريكا از شاه جنبة استراتژيك و برگشت‌ناپذير داشت. با اين همه پيروزي كارتر براي عناصر ميانسال مخالف شاهددلگرم‌كننده بود و تا حدودي از وحشت شرايط خفقان سياسي سالهاي گذشته مي‌كاست.
بعد از پيروزي كارتر، شاه كه اصلاحاتي مانند ترميم كابينه، تأسيس كميسيون بازرسي شاهنشاهي براي نظارت بر اجراي طرحهاي عمراني، مبارزه با فساد و كاهش سانسور مطبوعات را شروع كرده بود، سياست فضاي باز سياسي و تقويت رعايت حقوق بشر را پي در پي به مردم قول مي‌داد. وي در 16 مرداد 1356 هويدا نخست‌وزير 13 سالة خود را از كار بركنار كرد و جمشيد آموزگار، تكنوكرات اصلاح طلب و طرفدار آمريكا را براي نخست‌وزيري در نظر گرفت. آموزگار دست به دو اقدام زد كه هركدام از جهتي به توان بسيج سياسي مخالفان كمك مي‌كردند. اول اينكه 343 نفر از زندانيان سياسي را آزاد كرد. دوم اينكه سعي كرد براي مبارزه با تورم و گرانفروشي با بسيج بيش از ده هزار دانشجو در (تهران) و با همكاري اطاق اصناف (وابسته به حزب حكومتي رستاخيز) با گرانفروشي بازاريان و مغازه‌داران مبارزه كند. اين اقدام بي‌آنكه اثري در كنترل روند فزايندة قيمت‌ها داشته باشد موج نارضايتي را در ميان اقشار سنتي شهري افزايش داد و بازاريان، كه بيش از 8000 نفر از آنها جريمه، زنداني يا تبعيد شده بودند (ارجمند: 107 و آموزگار، 1993: 107)، همچون گذشته در مقابل فشار حكومت به تكيه‌گاه اعتقادي و اجتماعي خود يعني روحانيون پناه آوردند.
قبل از روي كار آمدن كارتر، در جبهه مخالفينِ شاه گام‌هاي كوچكي در اعتراض به وضع موجود برداشته شده بود- مانند برگزاري سالگرد فوت دكتر مصدق در اسفند 1355 و شركت تعدادي از رهبران نهضت آزادي، جبهه ملي و ياران آيت‌الله خميني در مجلس ختم محمد همايوني مؤسس حسينيه ارشاد در مسجد ارك واقع در مركز تهران (نزديك بازار). اما با آغاز فضاي باز سياسي بود كه «فرصت‌ها» براي مخالفانِ حكومت افزايش يافت. بدين معنا كه پس از روي كار آمدن كارتر توسط مخالفان «جمعيت ايراني دفاع از آزادي و حقوق بشر»، با جرئت بيشتري در ايران، تشكيل مي‌شود. بازرگان، رهبر نهضت آزادي و از عناصر فعال اين جمعيت چنين مي‌گويد: «اين جمعيت توانست دفتر و تشكيلاتي در تهران درست كند و مصاحبه‌هاي عمومي با خبرنگاران داخلي و خارجي انجام دهد و با مجامع بين‌المللي رابطه برقرار كند. اقدامات جمعيت دفاع از آزادي در حمايت از زندانيان سياسي و روحانيون تبعيد شده كه جرأت مراجعه و مكاتبه پيدا كرده بودند و همچنين جهاني كردن فريادهاي اعتراض مردم ايران عليه ساواك و شاه بسيار مؤثر واقع گرديد (بازرگان، 1363 : 35).
در تابستان آيه‌الله خميني مرجع تقليد و تبعيد شده به عراق در پيامهايي مردم را به مسير مبارزه باز مي‌خواند: «ملت ايران بيدار است و راه خود را يافته و با هوشمندي مي‌داند كه هر نغمه‌اي با هر اسم كه او را از مسير خود كه قيام ضدشاهي است منحرف كند شيطاني است (همان: 33). در ماه مبارك رمضان برنامه‌هاي مذهبي مسجد قبا (مسجدي كه پس از تعطيل شدن حسينيه ارشاد از سويِ حكومت در نزديكي همان محل بنا گرديده بود) با ايراد سخنراني مهندس بازرگان، آيت‌الله دكتر مفتح، دكتر حبيب‌الله پيمان، دكتر غلام عباس توسلي، دكتر حسن توانايان فرد و حجه‌الاسلام محمد جواد حجتي كرماني و ديگر روشنفكران مذهبي با حضور هزاران نفر از زنان و مردان جوان برگزار شد. در پايان اين ماه نماز مذهبي عيد فطر كه معمولاً به طور سنتي در شبستان و حياط مساجد خوانده مي‌شد اين بار در صحن مسجد قبا خوانده نشد بلكه در محوطة زمين خاكي قيطريه (كه هم اكنون محل پارك قيطريه است) با حضور هزاران نفر به امامت آيت‌الله مفتح و حضور مهندس بازرگان و جوانان انقلابي برگزار شد. اجتماع نمازگزاران در روز عيد فطر نمونة يك بسيج مردمي ـ مذهبي بود كه پس از دورة خفقان سياسي برگزار مي‌شد. تجربه‌اي كه تا پيروزي انقلاب، و حتي پس از آن الگوي اصلي “بسيج ميليوني” مردم عليه حكومت پهلوي شد.



موج مخالفت‌ها، با آغاز سال تحصيلي (اول پاييز) در دانشگاه‌ها گسترش يافت. دانشجويان كه در طول تابستان با خواندن كتاب‌هاي ممنوعه (يعني كتاب‌هاي سياسي و انقلابي كه ساواك بر روي آنها حساس بود و كتاب‌هاي مرحوم شريعتي كه جذاب‌ترين آنها بود) و شركت در مراسم مختلف سياسي ـ مذهبي روحيه گرفته بودند و از فرصت سياسي بوجود آمده استفاده كرده بنا به دلايل مختلف (از جمله اعتراض به عدم بازگشايي كتابخانه و توسعه نمازخانه) با گارد دانشگاه به زد و خورد مي‌پرداختند. دانشجويان مسلمان به دفاع از اعتصاب غذاي دانشجويان مسلمان خارج از كشور در فرانسه در صحن حرم شاه عبدالعظيم جمع شدند. در ادامه اين تجمع جوانان انقلابي تنها به انجام تجمع اكتفا نكردند و با پشت سر گذاشتن رهبران تظاهرات به خيابان‌هاي اصلي اطراف حرم ريختند و بيش از دو كيلومتر راهپيمايي كردند و شعارهايي چون: الله اكبر، لااله الاالله، زنداني سياسي آزاد بايد گردد، طالقاني آزاد بايد گردد، را سر مي‌دادند اين تظاهرات با حملة گارد و تيراندازي و زخمي شدن تعدادي از دانشجويان به پايان رسيد. يكي ديگر از اقدامات مهم دانشجويان، حضور در ده شب شعر بود كه توسط اعضاي كانون نويسندگان در محوطه بزرگ حياط انجمن فرهنگي ايران و آلمان در 18 مهرماه تشكيل شد. در اين مراسم باقر مؤمني گفت: در پنجاه سال اخير [دوره حكومت پهلوي] نويسنده‌ها و شعرا و هنرمندان بسياري در راه آزادي كلام در نيمه راه زندگي، جان خودشان را از دست داده‌اند. به نمايندگي از نويسندگان خواهش مي‌كنم به ياد آن از دست‌رفته‌ها … و بيشتر از همه به ياد 5 نفر از آنها يعني نيما يوشيج، صادق هدايت، صمد بهرنگي، جلال آل احمد و علي شريعتي يك دقيقه سكوت» (باقي: 207). سعيد سلطانپور ديگر نويسنده چپ‌گرا گفت: «سلام! شكسته‌گان سال‌هاي سياه! تشنه‌گان آزادي! خواهران و بردارانم سلام! به كشورم چه رفته است؟ اي دست انقلاب، مشت درشت مردم ]…[ ”(همان). جالب اينكه زبان و پيام نويسندگان چپ‌گرا در آن شبها با زبان و پيام روشنفكران مذهبي تفاوت اساسي نداشت. در آبان ماه دانشجويان از دانشگاه آريامهر (شريف فعلي ) تا ميدان 24 اسفند (ميدان انقلاب فعلي) راهپيمايي كردند و در زد و خورد با مأموران امنيتي چند نفر مجروح شدند. اين راهپيمايي طولاني‌ترين راهپيمايي دانشجويي پس از وقايع 16 آذر در سه دهة پيش از آن بود.


غير از دانشجويان و روشنفكران جوان، رهبران جبهة ملي در اوايل آذرماه با همكاري عده‌اي از بازاريان روز عيد قربان در قلعه حسن خان در نزديكي شهر كرج، مجلس سخنراني تشكيل دادند. «چماقداران» كه از ناحية حكومت پشتيباني شده بودند به اين مجلس حمله كردند و عده‌اي از رجال سياسي را زخمي كردند. اين حملة وحشيانه باعث شد كه مخالفين و سياسيون ميانه‌رو و مشروطه‌خواه، همدردي بيشتري با فضاي انقلابي نشان دهند. در نيمه دوم همين ماه مأموران شهرداري با جمعيت حاشيه‌نشين خارج از محدوده شهر تهران درگير شدند كه منجر به ضرب و جرح مردم فقير شد. اين واقعه نيز خوراك فكري تازه‌اي براي فضاي انقلابي و دانشجويي بود. با اين همه هنوز دامنة مخالفت در بخش‌هاي سنتي شهري فرصت لازم را براي گسترش پيدا نكرده بود.
با فوت فرزند ارشد آيت‌الله خميني (آيت‌الله مصطفي خميني) اين فرصت به دست آمد و باعث حضور گسترده‌تر روحانيان مبارز و بازاريان در صحنه سياسي شد و نام آيت‌الله خميني كه پس از سال 42 كمتر در مراسم مذهبي برده مي‌شد بر سر منابر جلسات مذهبي به كرات برده شد. در آبان ماه خبر درگذشت فرزند امام خميني در عراق در سطح شهرهاي بزرگ منتشر گرديد و شايعه شد كه او به دست عوامل ساواك شهيد شده است. چندين مجلس ختم در شهرهاي بزرگ خصوصاً در تهران و قم با حضور هزاران نفر از اقشار مردم شهري تشكيل شد. به قول شانه‌چي از كسبة سياسي بازار “صِرفاً فوت پسر آقاي خميني، اين محرك نبود، خود مردم دنبال يك دليلي يك مستمسكي مي‌گشتند تا يك كاري بكنند” (باقي: 262). اغلب شخصيتهاي مسلمان، ملي و راديكال به جز مقامات حكومتي با امضاي مشترك از طريق روزنامه‌ها به آيت‌الله خميني تسليت گفتند و در مسجد ارك در مراسم ختم فرزند او شركت كردند. به قول داريوش همايون “در واقع مجالس ترحيم مصطفي خميني تبديل به مجالس تجليل از آيت‌الله خميني اين مرجع تقليد و تبعيدي سازش‌ناپذير گرديد” (همان). آيت‌الله خميني نيز به مناسبت ختم فرزندش بي‌آنكه محور سخنش را بر روي فرزندش متمركز كند اين حادثه را “الطاف خفية الهي” خواند و به مردم و روشنفكران سفارش روحانيت را كرد و گفت: “علما پرچمدار نهضت‌هاي ضد استبدادي بوده‌اند… جناح روحاني را كه جناح ملت است را كنار نزنيد” و بر لزوم وحدت اقشار روحاني و دانشگاهي تأكيد كرد. خميني در پيام كتبي‌اش به مردم ايران گفت: “ما با گرفتاري عظيم و مصيبت‌هاي دلخراشي مواجه هستيم كه بايد ذكر از مصائب شخصي نكنيم، لكن اين تظاهرات عظيم در اين فرصت، جواب قولي و عملي به ياوه‌سرايي‌هاي چندين ساله اين عنصر [شاه] نالايق بود”. او ضمن استفاده از فضاي باز سياسي همين سياست‌هاي باز حكومت را حيله بزرگي «براي تطهير شاه» خواند و حكومت شاه را مقصر همة جنايات اعلام كرد. وي در پاسخ به ياسر عرفات رهبر سازمان آزاديبخش فلسطين، اسلام را يكتا مكتب الهي مبارزه خواند و سلطنت غيرقانوني پهلوي را «سياه روي» توصيف كرد كه زندانها را “مملو از علما و دانشمندان و‌آزادي‌خواهاني كه در آنها شكنجه‌هاي قرون وسطايي امري عادي بوده” خواند (صحيفه نور 1372: 255-263; 248-247). بدين ترتيب بود كه نام آيت‌الله خميني اين مرجع تقليد سازش‌ناپذير، مجدداً بر سر زبان مردم و روشنفكران افتاد.
در اين دوره با نقش‌آفريني شخصيتهاي نهضت آزادي، روحانيان مبارز، دانشجويان، شاعران، نويسندگان، معلمان، جبهه ملي و روزنامه‌نگاران، صحنه‌هاي مهمي از بسيج آرام سياسي در مسجد قبا و اجتماع نماز عيدفطر، شب شعرهاي دهگانه، مراسم ترحيم آقا مصطفي، تظاهرات دانشجويي در زيارتگاه شاه عبدالعظيم و خيابان آيزنهاور (آزادي فعلي) انجام شد. اما هنوز “هستة بسيج‌گر” سياسي كه بتواند مردم را در سطح كشور عليه حكومت سازماندهي و رهبري كند و خواستار حكومتي انقلابي شود شكل نگرفته بود. اغلب اعتراضات در سطح خواص (روشنفكران و سياسيون مذهبي و غيرمذهبي) و بخشي از بازاريان و عمدتاً در شهر تهران و بعضي شهرهاي بزرگ در جريان بود. در مقابل چنين وضعي، دولتمردان حكومتي از جو موجود تنها تكاني خورده بودند اما شاه، به رغم سركوب پاره‌اي تظاهرات، همچنان بر سياست فضاي باز سياسي تكيه مي‌كرد و هدفش جلب رضايت كامل دمكراتها در آمريكا بود و بدون نگراني اساسي از وضع داخلي، همچنان احساس قدرت مي‌كرد. لذا در همين دوران 300 نفر زنداني سياسي آزاد شده و 250 نفر از تظاهركنندگان به جاي دادگاه نظامي در دادگستري محاكمه شدند. در مجموع اوضاع در زمستان 56 و بهار 57 تغيير كرد و بسيج آرام به اعتراضات دوره‌اي مردم در شهرها منجر شد و رفته رفته در عمل «هسته بسيج‌گري» كه بتواند توده‌هاي ميليوني مردم را كه خواستار سرنگوني حكومت باشند بسيج كند، شكل گرفت. چنين وضعيتي متقابلاً وحشتي جدي در دستگاه حكومت ايجاد كرد (اشرف: 31-15).


اعتراضات مردمي و دوره‌اي در شهرها (زمستان 56 و بهار 57)
ترديد در حمايت دولت آمريكا از شاه مهمترين نگراني حكومت پهلوي در اين دوره بود. وقتي كارتر شب سال نو مسيحي 1977 در تهران بر سر ميز شام، خطاب به شاه، ايران را «جزيرة ثباتي در گوشة پرتلاطم جهان» خواند، شاه ازوضع حكومتش مطمئن شد (سيك، 30). شاه فرصت را مناسب ديد تا با آيت‌الله خميني، كه حكومت پهلوي را “سياه روي” خوانده بود و نوارهاي سخنراني و پيامهايش در ايران پخش شده بود، تصفيه حساب كند. لذا شاه بي‌آنكه كسي در ميان اطرافيانش جرأت مخالفت داشته باشد، شخصاً دستور داد تا مقاله‌اي عليه آيت‌الله خميني در روزنامة اطلاعات چاپ شود. اين مقاله درست ده روز پس از سفر كارتر تحت عنوان “ايران و استعمار سرخ و سياه” با امضاء مستعار احمد رشيدي مطلق چاپ شد و آيه‌الله (امام) خميني را مرتجع و عامل استعمار خواند و بدينسان انفجار عظيمي در ميان اقشار مذهبي ايجاد كرد. در بخش‌هايي از اين مقاله چنين آمده است: اين روزها به مناسبت ماه محرم و عاشوراي حسيني بار ديگر اذهان متوجه استعمار سياه و سرخ و يا به تعبير ديگري اتحاد استعمار كهن و نو شده است. سرآغاز انقلاب شاه و ملت در روز 6 بهمن ماه 2520 شاهنشاهي [1340 شمسي]، استعمار سرخ و سياه، دشمنان ايران را كه ظاهراً هركدام در كشور ما برنامه و نقشة خاصي داشتند با يكديگر متحد ساخت كه مظهر اين همكاري صميمانه در بلواي روزهاي 15 و 16 خردادماه 2522 [خرداد 1342] در تهران آشكار شد ]…[ مردي كه سابقه‌اش مجهول و به قشري‌ترين و مرتجع‌ترين عوامل استعمار وابسته بود و چون در ميان روحانيون عالي مقام كشور با همه حمايت‌هاي خاص، موقعيتي به دست نياورده بود در پي فرصت مي‌گشت كه به هر قيمتي هست خود را وارد ماجراهاي سياسي كند و اسم و شهرتي پيدا كند. روح‌الله خميني ، عامل مناسبي براي اين منظور بود و ارتجاع سرخ و سياه او را مناسب‌ترين فرد براي مقابله با انقلاب [منظور مخالفت با انقلاب سفيد] ايران يافتند، و او كسي بود كه عامل واقعه ننگين روز پانزده خرداد شناخته شد.
دو روز از انتشار مقاله فوق نگذشته بود كه در قم دروس حوزة علميه توسط مراجع و مجتهدين تعطيل شد. بازار و مغازه‌ها را نيز بستند و هزاران نفر طلبه و كسبه و جوان به خيابان‌ها ريختند و دست به راهپيمايي زدند. نيروهاي امنيتي شاه براي كنترل اوضاع به روي مردم آتش گشودند و تظاهركنندگان به طرف خانه‌هاي مراجع تقليد آيه‌الله شريعتمداري، گلپايگاني و مرعشي پناه بردند كه عده‌اي از مردم در اطراف منازل مراجع به شهادت رسيدند. در اين اعتراض مردمي اگرچه 9 نفر شهيد و 45 نفر زخمي شدند (اشرف: 20) اما بر سر زبانها خبر شهادت ده‌ها نفر در سراسر كشور به دست “رژيم خونخوار پهلوي” پخش شد. حادثه كشته شدن مردم تا آنجا احساس برانگيز و متأثركننده بود كه آيه‌الله شريعتمداري مرجع تقليدي كه داراي گرايشات غيرانقلابي و ليبرال بود و از اجراي قانون اساسي مشروطه طرفداري مي‌كرد (و حتي در محافل دانشجويي او را به طرفداري از دربار متهم مي‌كردند) در سوگ شهداي قم چنين گفت: «بدون قانون كسي را نمي‌شود كشت، ]صداي گرية حضار[ بدون جهت خوني را نمي‌شود ريخت ]صداي گرية حضار[ اگر يك خون بدون جهت ريخته بشود در بي‌قانوني فرق نمي‌كند كه تمام اهل شهر را قتل عام كنند ]…[ اينها ارتجاع نمي‌خواستند، اين تظاهر [اعتراض مردم قم] بدون محرك بوده ]…[ اين انفجار آن عقده‌ها بوده است كه در اين مدت زمان آمده و اين وظيفة دستگاه [حكومت] بود كه اين عقده‌ها را بگشايد و نگذارد و اجازه ندهد كه كسي ظلم بكند ]… [ در اين فاجعه از تمام شهرستان‌ها براي ما تلفن كردند، گفتم آقايون خودتان مي‌دانيد]…[ با اينكه از آنها نخواستيم ولي بيشترشان تعطيل كردند]…[». در اينجا نكته مهم اين بود كه كشته شدن مردم توسط حكومت، مراجع معتدل قم خصوصاً آيت‌الله شريعتمداري را نيز به طرف اعتراضات انقلابي كشاند.
توهين به آيه‌الله خميني يكي از مراجع تقليد شيعيان در تبعيد و آتش گشودن به روي مردم مسلمان حتي در نزديكي خانة ديگر مراجع، نفرت مردم متدين را از حكومت پهلوي كه از نظر آنها مروج بي‌بندوباري وبي‌ديني بود افزايش داد و موج آرام بسيج سياسي را در زمستان 56 و بهار 57 به موج‌های اعتراضی دوره‌اي (هر چهل روز يك بار) در شهرهاي مهم كشور با حضور مردم كوچه و بازار تبديل كرد و بدين صورت سنت‌ها و مراسم خالص مذهبي در خدمت انقلاب قرار گرفت. در 29 بهمن، مراسم مذهبي و سنتي سوگواري چهلم شهيدان قم در اغلب شهرهاي بزرگ تشكيل شد و روحانيون در اين مجالس به انتقاد از فجايع حكومت پرداختند. در تبريز اين مراسم به اعتراض جمعی مردم در خيابان‌ها منجر شد و مأموران امنيتي شاه 12 نفر را شهيد و 24 نفر را زخمي كردند. اخبار جنايات شاه در تبريز در سراسر كشور از طريق ارتباطات مردمي پخش شد. به همين ترتيب چهل روز بعد، مراسم شهداي چهلم مردم تبريز در سراسر شهرهاي بزرگ تشكيل گرديد. در چند شهر خصوصاً شهر يزد، اين مراسم، منجر به درگيري با نيروهاي امنيتي و شهادت چندين نفر شد و بدين ترتيب امواج بسيج مردم، توده‌اي تر و در اغلب شهرهاي بزرگ سراسري شد (بازرگان: 30-28). در جدول شماره يك تعداد تظاهرات و اعتصابات در سه دوره زماني نشان داده شده است. مقايسة آمار، به خوبي، متراكم شدن امواج اعتراضات مردمي را نشان مي‌دهد.


مراحل تظاهرات اعتصابات
مرحله اول از تابستان 1356 تا بهار 1357 156 12
مرحله دوم از مرداد تا آبانماه 1357 954 1195
مرحله سوم از آذر تا بهمن 1357 1383 وضعيت بحران انقلابي
جدول شماره يك: تعداد تظاهرات و اعتصابات در دوران انقلاب
منبع: اشرف: 46
در طول اين يك سال، از زمان شروع فضاي باز سياسي، بيش از 150 تظاهرات و 12 اعتصاب صورت گرفت. در شش ماه اول، اغلب اعتراضات، توسط جوانان انقلابي (با پايگاه اجتماعي روشنفكري) صورت گرفت و در شش ماه دوم جريان اعتراضات، به بسيج مردمي و دوره‌اي (با پايگاه اجتماعي بازار و روحانيت يعني قشر ريشه‌دار شهرهاي بزرگ ايران) تبديل شد و اغلب شعارها جنبه مذهبي و ضد استبدادي به خود گرفت (مانند: الله اكبر ـ خميني رهبر؛ دروازة تمدن ـ با قتل عام مردم، ما پيرو قرآنيم سلطنت نمي‌خواهيم، نهضت ما حسينيه ـ رهبر ما خمينيه). در مقابل اوج‌گيري نفرت مردم از حكومت، شاه همچنان براي اطمينان بيشتر به كارتر چند گام ديگر در ايجاد فضاي باز سياسي برداشت. تيمسار نصيري (رئيس ساواك) چهره‌اي كه نزد جوانان انقلابي، يكي از دژخيمان حكومت بود را از كار بركنار كرد و به جاي آن تيمسار مقدم كه شخصيتي معتدل‌تر داشت را بر سر كار گذاشت. 250 نفر از دانشجويان كه در تظاهرات خياباني دستگير شده بودند آزاد شدند و اخبار اين وقايع به نشانه وجود آزادي مطبوعات چاپ شد. مقدم، تعطيلات آخر هر هفته به ويلاي تفريحي‌اش كه در اطراف تهران در دست ساخت بود سركشي مي‌كرد. گويي او قصد داشت سال‌ها رئيس ساواك باشد (فردوست: 578) و هنوز جدي بودن امواج رو به رشد بسيج انقلابي را درك نكرده بود.
در مدت فوق به دنبال اعتراضاتي كه ذكر شد سه عنصر مهمِ ايدئولوژي، سازماندهي و رهبري در ميان روحانيون مبارز و جوانان مسلمان كه دست به بسيج مردم مي‌زدند بطور مؤثري مكمل يكديگر شدند و بدينسان هستة بسيج‌گر توده‌ها شكل گرفت. چرا كه اولاً ايدئولوژي اسلامي با هدف تغيير وضع موجود قبل از حوادث اخير در ميان جوانان مسلمان و روحانيون مبارز وجود داشت و در اعتراضات سياسي به شكل شعارهاي راديكال مذهبي خود را نشان داد. برابر ايدئولوژي مذكور وضع موجود سياسي به عنوان يك وضعيت طاغوتي و شيطاني نفي مي‌شد و مبارزه براي سقوط رژيم طاغوتي شاه و تأسيس يك حكومتِ انقلابي و ديني يك فريضه قلمداد مي‌شد. ثانياً در جامعة ايران كه حكومت پهلوي اغلب نهادهاي مستقل سياسي مثل احزاب سياسي، انجمن‌هاي حرفه‌اي، اتحاديه‌هاي كارگري، آزادي مطبوعات را سركوب كرده بود، سازماندهي اعتراضات يك ساله نشان مي‌داد كه نهادها و اجتماعات ديني مانند عزاداري‌ها؛ نمازهاي جماعت؛ مراسم عزاداري و مجالس ختم و شب چهلم؛ منابر وعاظ و فضاهايي چون حسينيه، مسجد و زيارتگاه‌ها و تشكلهايي چون هيأت‌هاي مذهبي همه مي‌توانند به عنوان يك ابزار و امكان مؤثر در جهت سازماندهي و بسيج مردم عليه حكومت به كار روند. كارايي نهادهاي مذهبي اين نكته را براي جوانان انقلابي نشان داد كه تنها راه مبارزه، تكيه كردن بر سازمان‌هاي مخفي دانشجوييِ درون حلقه‌هاي روشنفكري (همچون عملكرد هسته‌هاي مخفي سازمانهاي چريكي سازمان مجاهدين خلق ايران) نيست. ثالثاً خطاي بزرگ شاه در اهانت به آيت‌الله خميني، نام اين مرجع سازش‌ناپذير و پرهيزگار كه صداقت خود را در مبارزه عليه شاه، برخلاف روش‌هاي مسالمت جويانه و غير انقلابي شخصيت‌هاي سابق جبهه ملي در نهضت 15 خرداد نشان داده بود بر سر زبان‌ها انداخت. باپخش نوارهاي سخنراني و پيام‌هاي خميني در سراسر كشور عملاً همه به رهبري سازش‌ناپذير او عليه شاه اميد بستند و ديگر بجاي آيه‌الله خميني از او به عنوان “امام” خميني ياد مي‌كردند. (لقب “امام” از سوي دانشجويان انقلابي به آيت‌الله خميني داده شد و در ابتدا مورد مخالفت روحانيون غير سياسي در مساجد شهر قرار می‌گرفت، آنها مي‌گفتند واژه امام فقط لقب دوازده امامِ معصومِ شيعيان است. اما دانشجويان انقلابي و مذهبي با اثرپذيري از انديشه‌هايِ «امت و امامت» دكتر شريعتي آيت الله خميني را امامِ امتِ خود مي‌دانستند). با همه اين اوصاف، هنوز معلوم نبود كه “هسته بسيج‌گر” كه مجهز به رهبري، سازماندهي و ايدئولوژي بود، مي‌تواند همه جناح‌هاي مخالف (خصوصاً مخالفان سكولار) را عليه رژيم بسيج كند. آيا اين هسته مي‌تواند در مقابل تهاجم بخش نظامي حكومت، باز هم به بسيج توده‌هاي مردم دست بزند؟


مرحله دوم: بسيج همگاني
در اين دوران اعتراض‌هاي دوره‌اي شهرها ادامه پيدا كرد و جدايِ از آن ادارات دولتي نيز به حالت اعتصاب در آمدند. سياست نسبتاً باز حكومت، به سياست «سركوب وسازش» تبديل شد و در دوازده شهر حكومت نظامي اعلام شد و «جمعة سياه» اتفاق افتاد. از طرف ديگر با بركناري دولت آموزگار، توسط شاه «دولت آشتي ملي» به نخست وزيري شريف امامي بر سر كار آمد. اما در مقابل سياست‌هاي دوگانه حكومت، «هستة بسيج‌گر» با پيروي از رهبري قاطع، هوشمندانه و مردمي امام از هر دو سياستِ مذكور در راه گرم‌تر كردن فضاي انقلاب استفاده كرده و اعتراضات دوره‌اي شهرها را به راهپيمايي‌هاي بزرگ عليه شاه تبديل كرد. به رغم اعلام حكومت نظامي، موج مخالفت‌ها و امواج به درون مدارس و ادارات دولتي نيز كشيده شد.


راهپيمايي‌هاي بزرگ (مرداد و شهريور 1357)
با فرا رسيدن ماه رمضان، مجالس مذهبي كه به شيوة سنتي پس از افطار در مساجد تشكيل مي‌شد، اغلب به كانون‌هاي بحث سياسي ـ مذهبي و تظاهرات‌هاي كوچك در سطح محله‌ها تبديل شد. شعارها صريح‌تر شدند، مانند: مرگ بر اين سلطنت پهلوي. در 29 مرداد حادثة به شدت متأثر كننده و دلخراش آتش‌سوزي سينما ركس آبادان اتفاق افتاد و مراسم تشييع جنازه بيش از 400 بچه در آبادان و ديگر شهرها موج نفرت از حكومت را افزايش داد. به خاطر شدت تظاهرات و درگيري‌ها در شهر مذهبي اصفهان حكومت نظامي برقرار شد. در تهران مراسم مذهبي مردم در خيابان ژاله به درگيري كشيده شد و چند نفر شهيد شدند. در پايان ماه رمضان، مردم تهران بدون توجه به خطر درگيري همچون سال گذشته در زمين قيطريه براي برقراري نماز عيدفطر جمع شدند. اما از صبح زود مأموران امينتي محل برگزاري نماز را اشغال كرده بودند و سعي مي‌كردند با پرتاب گاز اشك‌آور از تجمع مردم جلوگيري كنند. در همين گيرو دار جوانان مسلمان، اطراف آيت‌الله مفتح (كه تازه براي برقراري نماز به محل آمده بود) را گرفته و پشت سر ايشان به حالت تظاهرات از شمال شهر تهران (در خيابان اصلي شميران يا شريعتي فعلي) به طرف جنوب حركت مي‌كردند. در حالي كه نيروهاي امنيتي، با مسلسل و تانك وهلي كوپتر، جمعيت را تعقيب ‌كردند مردم دسته دسته به جمعيت مي‌پيوستند.
پس از دو ساعت تعداد جمعيت به صدها هزار نفر رسيد. احساسات مردم كاملاً مذهبي ـ سياسي بود، چنانكه گروه‌هاي مخالف سكولار هم مي‌بايست با اين احساسات همراهي مي‌كردند. يك خاطره‌ نويس درباره اين روز چنين مي‌نويسد: “زنها و دختران جوان با حجاب اسلامي و باوقار تمام در حالي كه مشتهاي خود را گره كرده بودند در رديف جلو شعار مي‌دادند. جلودار اين صف عظيم، تعداد زيادي موتورسوار بود كه راكبينشان جوانهاي پانزده و شانزده ساله بودند ]…[ تظاهركنندگان تمثال آيت‌الله خميني را حمل مي‌كردند و شعارهاي آنها فريادهاي دلشان بود كه با غريو تمام ندا مي‌دادند: نهضت ما حسيني است ـ رهبر ما خميني است [حزب فقط حزب الله ـ رهبر فقط روح الله] آنها زير هيچ پرچم و حزبي قرار نداشتند. وابسته به هيچ گروه و دسته خاصي نبودند. بندگاني بودند از جان گذشته كه در راه خدا پيكار مي‌كردند. [نيروهاي غيرمذهبي …] پلاكاردهايشان زير دست و پا له مي‌شد” (خليلي 1370: 10). اين تظاهرات با نظم و ترتيب كه به پيچ شميران رسيد با امامت روحانيون مبارز جمعيت ميليوني به نماز جماعت ظهر ايستاد. خاطره‌نويس درباره اين نماز كه نيروهاي زرهي در پشت‌سر آن حضور داشتند چنين مي‌نويسد: “به هنگام نماز هزاران سر به سجده بر زمين مي‌آمد و شكوه و عظمت آن، هر بيننده‌اي را به فكر فرو مي‌برد” و همدردي او را با انقلابيون نشان مي‌داد (همان: 2). راهپيمايان پس از نماز تا پايان روز خيابانهاي بزرگ تهران را زير پا گذاشتند و احساس پيروزي مي‌كردند.
تظاهرات عظيم ميليوني فوق و تداوم تظاهرات در سراسر كشور حكومت را به وحشت انداخت و در روز هفدهم شهريور در تهران و يازده شهر مهم ديگر (قم، تبريز، اصفهان، مشهد، شيراز، جهرم، كازرون، قزوين، كرج،اهواز و آبادان) حكومت نظامي اعلام شد. اعلام حكومت نظامي در تهران مصادف با تجمع مردم در ميدان ژاله شد. در اين روز، مردم خصوصاً جوانان مسلمان انقلابي صبح زود به احترام شهداي روزهاي گذشته در خيابان ژاله، جمع شدند و با وجود آنكه وحشت همه جا را فرا گرفته بود، هر لحظه بر عدة جوانان افزوده مي‌شد. ابتدا مردان جوان به خاطر حضور نيروهاي امنيتي سعي كردند در جهت مخالف حضور سربازان به طرف جنوب خيابان شهباز تظاهرات كنند اما زنان در كنار مسلسل‌ها ايستادند و بدون آنكه صحنه را ترك كنند شعار مي‌دادند “برادر ارتشي ـ چرا برادر كشي”. لذا مردان هم از خجالت در برابر ايستادگي زنان در صحنه باقي ماندند. يكي از سربازان به دليل خودكشي (يا سرپيچي از فرمان) كشته شد، در ميان تظاهر كنندگان هم شايع شده بود سربازان اسرائيلي هم در جمع نيروهاي گارد شاهنشاهي هستند، اين عوامل باعث احساساتي شدن جو ميدان ژاله شد. لذا همه شعار مي‌دادند “برادر مسلمان بپا خيز برادرت كشته شد”. جنگ و گريز جوانان انقلابي و مأموران امنيتي تا پايان روز ادامه يافت و صحنه‌هاي كم نظيري از ايثار و همكاري‌هاي مردم در كمك به مجروحين و آسيب‌ديدگان، از اهداء خون و دارو گرفته تا حضور خطرپذير پزشكان و پرستاران در صحنه‌هاي درگيري در آن روز به نمايش گذاشته شد. در تحقيقات بعدي تعداد تلفات اين روز 200 نفر شهيد و هزار نفر زخمي تخمين زده شد (يزدي، 1363: 26-18 و بازرگان، 340). اما در گرما گرم مبارزات مردم، عدة شهدا را چهار هزار نفر نقل قول مي‌كردند كه موج نفرت و انزجار مردم را از شاه بيش از پيش دامن مي‌زد. بدين ترتيب بود كه خونين‌ترين صحنة انقلاب كه به جمعة سياه (17 شهريور) مشهور شد شكل گرفت.
در ارزيابي «جمعة سياه» كه در روند بسيج سياسي مردم عليه رژيم در ماه‌هاي بعد نقش مهمي داشت گفته شده است كه اغلب جواناني كه در ميدان ژاله حضور داشتند از اعلام حكومت‌نظامي خبر نداشتند، در صورتي كه اين ارزيابي صحيح نيست. زيرا در صبح هفده شهريور نيروهاي نظامي با بلندگو خبر حكومت نظامي را با بلندگو پخش كردند. لذا انگيزة حركت‌جوانان نه بي‌خبري آنان از حكومت نظامي بلكه اعتقاد آن‌ها به ضرورت تداوم اعتراضات عليه شاه بود. اين جوانان فكر مي‌كردند يا در برابر نيروهاي گاردِ شاهنشاهي موفق مي‌شوند يا به درجه شهادت مي‌رسند كه در هر دو حالت در تفكر انقلابي آنان عين پيروزي بود (يعني تحقق آية اهدي الحسنيين). جالب اينكه اين تلقي نه فقط در ميان جوانان مسلمان انقلابي بلكه به ميان مردم هم كشيده شده بود. چون ده روز قبل آيت‌الله خميني به عنوان مرجع تقليد شيعيان به مردم اعلام كرده بود آشتي با رژيم ضد اسلامي شاه از معاصي كبيره است. او گفته بود: “آشتي كردن مسلط كردن دژخيمان شاه بر مال و جان و ناموس ملت است كه آن از بالاترين معصيت‌هاي كبيره است كه روحاني هر كه باشد نمي‌تواند مرتكب شود [منظور روحانيون غير سياسي و سنتي بود] و نخواهد مرتكب شد. جناح‌هاي سياسي و جبهه‌ها و نهضت ما نخواهند آشتي كرد و نمي‌توانند آشتي كنند كه آشتي به اسارت كشيدن ملت و از دست دادن مصالح كشور است و سياسيون ما چنين ننگي را مرتكب نخواهند شد” (صحيفة نور، جلد دوم: 96).
در مقابل بحران‌هاي ماه شهريور، شاه همچنان سياست سركوب و سازش را ادامه ‌داد. از يك طرف در شهرهاي مهم كشور حكومت نظامي اعلام ‌كرد و از طرف ديگر با روي كار آوردن جعفر شريف امامي به عنوان نخست‌وزير «دولت آشتي ملي» قصد داشت مذهبيون را جذب كند. به عنوان نمونه شريف امامي اعلام كرد حكومت نظامي با آزادي‌هاي سياسي منافاتي ندارد و برگزاري نماز جماعت در مساجد اجازه نمي‌خواهد. 333 زنداني سياسي را نيز آزاد كرد كه در روزهاي بعد نقش مهمي در روند انقلاب بازي كردند. كارهاي ساواك را محدود كرد و به بيش از ده حزب اجازه فعاليت داد. حتي نمايندگان مجلس كه اغلبشان روزي وابسته به حكومت بودند به دو گروه طرفدار مردم و طرفدار حكومت تقسيم شدند و گروه اول دست به اعتراض عليه حكومت زد. مخالفين شاه اين عمل نمايندگان را علامت ضعف حكومت تلقي ‌كردند. خصوصاً در پايان شهريور توسط كارمندان انقلابي بانك مركزي، ليستي از وابستگان درجه اول به حكومت كه مقادير زيادي ارز از كشور خارج كرده بودند در روزنامه‌ها چاپ شد و شكاف در درون حكومت را ژرف‌تر كرد. در مقابل چنين وضعيتي رهبري انقلاب مصمم بر ادامه اعتراض مردم بود. او پس از حادثه 17 شهريور طي پيامي به خانوادة شهدا تبريك گفت و بر تداوم تعطيل بازار تأكيد كرد و به مردم اميد پيروزي داد. او گفت: «گول خيمه شب‌بازي‌هاي دولت و وكلاي ]نمايندگان مجلس [ شاه را نخوريد كه با حرف‌هاي فريبنده مي‌خواهند شاه را كه در شرف مرگ است نجات دهند. دنيا شاه را محكوم كرد و به پشتيباني شما برخاست، اگرچه مشتي جنايتكار كه مي‌خواهند مخازن ملت را ببرند و حق ملت را زير پا بگذارند به او اميد مي‌دهند. ولي هيچ قدرتي در مقابل قدرت لايزال ملت نمي‌تواند پابرجا باشد، خداوند تعالي وعده نصرت داده و با شما است” (صحيفه نور، جلد دوم: 103-102). بدين ترتيب در اين دوره بسيج سياسي كاملاً مردمي شده و هدف ميليون‌ها نفر از مردم سقوط شاه بود. لذا نيروهاي سكولار انقلابي ديگر حرفي براي گفتن نداشتند. چراكه مردم راديكال‌ترين حرف‌ها را مي‌زدند و نيروهاي ميانه روی سكولار هم در مقابل حضور ميليونها نفر از مردم در مخالفت با رژيم پهلوي راهي جز همراهي با مردم نداشتند. با اين وصف دستگاه‌هاي اداري و ارتش هنوز به انقلاب نپيوسته بود.

2- اعتصابهاي همگاني (مهر و آبان ماه 1357)
دو هفته از «جمعة سياه» نگذشته بود، كه با بازگشايي مدارس و دانشگاه‌ها و شروع اعتصابات در دستگاه‌هاي اداري جو وحشت‌آميز حكومت نظامي شكست و بسيج مردمي وارد مرحلة “اعتصابهاي همگاني” شد. در اول مهرماه هزاران دانش‌آموز دبيرستاني و دبيرانشان و ده‌ها هزار دانشجوي دانشگاه‌ها در شهرهاي بزرگ با شركت در تظاهرات‌ها و اعتصاب‌ها وارد صحنه شدند. به دنبال آنان اعتصابات به كاركنان و كارمندان بانك مركزي و بانك ملي، آب و برق، راه‌آهن و هواپيمايي، پست و تلگراف و تلفن، گمركات و بنادر، مؤسسات رفاهي، بيمارستان‌ها، وزارتخانه‌ها (از جمله قضات دادگاه‌ها) يكي پس از ديگري دست به اعتصاب زدند. ابتدا خواست‌هاي آنها حقوق و دستمزد بود. اما گسترش و نفوذ جو انقلابي در همه جا و ضعف حكومت در كنترل اين وضعيت باعث شد اعتصاب‌كنندگان دامنه خواست‌هاي خود را به اصلاحات سياسي و اجتماعي كشاندند و خواستار اخراج صاحب‌منصبان بلندپايه حكومت شدند (خليلي: 39-38). امام خميني به مناسبت چهلم شهداي 17 شهريور در پيامي به مردم گفت: “صف‌هاي خود را محكم كنيد و اراده‌ها را مصمم و وحدت كلمه را حفظ نمائيد”. (صحيفه نور، جلد دوم: 143). لذا روز 24 مهرماه (چهلم شهداي 17 شهريور) با پشتيباني مراجع قم تعطيل عمومي شد و اعتصاب‌ها را همگاني كرد و آثار آن به مهمترين بخش اقتصادي رژيم يعني بخش صنعت نفت كشيده شد.
در اين شرايط، شاه كه با عراق روابط حسنه داشت امام خميني را در تبعيد زيرفشار گذاشت. امام خميني با بررسي‌هايي كه خود و پسرش حاج احمد آقا كرده بود ، با همكاري اعضايِ فعالِ انجمن‌هاي اسلامي اروپا و آمريكا مقصد فرانسه را براي اقامت موقت پذيرفت. برخلاف نظر مسئولين كه فكر مي‌كردند اروپائيان از نزديك به شخصيت سنتي امام پي خواهند برد (همان)، امام با تدبير و كارآمدي (و حضور مشاوران کارآمدی چون دکتر ابراهیم یزدی رهبر فعلی نهضت آزادی) در پاريس سعي كرد ضمن هماهنگ كردن همه مخالفين حكومت، مردم را با هدف اصلي يعني سرنگوني حكومت، رهبري كند. او هر روز در محل اقامتش (در نوفل لوشاتو در حومة پاريس) ضمن ديدار با ايرانيان و گفت و گو با خبرنگاران خارجي از تدبير براي وضعيت حساس كشور غفلت نمي‌كرد. به عنوان نمونه در همين زمان او با فراخواني آيت‌الله بهشتي و مهندس بازرگان از آنان خواست كه با مشورت يكديگر افرادي كه واجد صلاحيت هستند مشخص كنند تا در موقع مناسب، براي پذيرفتن مسئوليت‌هاي دولتي به مردم معرفي شوند (يزدي: 55-27). همين توصيه زمينة تشكيل مخفي شوراي انقلاب را در روزهاي بعد در تهران ايجاد كرد. در همين زمان نيز سنجابي به عنوان رهبر جبهه ملي و بازرگان به عنوان رهبر نهضت آزادي با آيت‌الله خميني بيانية سه ماده‌اي مشتركي را امضا كردند. طبق اين بيانيه اولاً حكومت شاه در ايران غيرقانوني قلمداد شد. ثانياً تا زماني كه حضور شاه در حكومت ادامه داشته باشد، نهضت در ايران ادامه دارد. ثالثاً پس از آرامش در ايران نوع حكومت در ايران به رفراندوم گذاشته خواهد شد. اگر چه در ميان انقلابيون جوان اين بيانيه با اهميت تلقي نمي‌شد ولي اين ائتلاف بين رهبران ميانه‌رو و انقلابي نشان داد كه حكومت پهلوي ديگر شانسي براي ائتلاف با نيروهاي مخالف يا حتي ميانه‌روي خود (چه مذهبي و چه سكولار) نخواهد داشت.
شاه در اين زمان همچنان نسبت به سياست آمريكا مشكوك بود. او سياست وزير خارجه آمريكا را خيالپردازانه و سياست برژنيسكي رئيس شوراي امنيت را كه اولويت را به برقراري امنيت مي‌داد واقع‌گرايانه مي‌دانست (پهلوي: 165-164). لذا پس از پخش خبر بيانيه سه ماده‌‌اي فوق، شاه به اجراي سياست حكومت نظامي متوسل شد و غلامرضا ازهاري رئيس ستاد ارتش را به عنوان نخست‌وزير معرفي كرد. روزهاي اول تا حدودي هيبت دولت نظامي كه مقررات نظامي و سانسور مطبوعات را اعمال كرد اثر خود را گذاشت و با تهديد كاركنان صنعت نفت و دستگيري 200 نفر از آنان، عده‌اي سر كار رفتند و توليد نفت را به وضع عادي بازگرداندند (يزدي: 55-27). با اين وصف شاه هنوز در تصميم خود قاطع نبود زيرا از وقتي كه دولت نظامي را معرفي كرد تا وقتي كه از مجلس براي اين دولت رأي اعتماد گرفت بيش از دو هفته طول كشيد. دوم اينكه ازهاري شخصيتي ستادي بود و بيشتر به درد تدريس در مدرسة نظامي مي‌خورد تا ادارة يك كشور بحراني (فردوست: 588). او مانند افسراني همچون خسروداد و ربيعي اهل عمل نبود اما شاه او را بر ديگران ترجيح مي‌داد چون مي‌دانست كه پس از آرام شدن اوضاع ازهاري به او خيانت نمي‌كند و بدين گونه شاه آخرين فرصتها را براي اقدام قاطع در برابر مخالفانش از دست داد. سوم اينكه مهمترين دليل ناآرامي‌ها از نظر دولت ازهاري فساد مالي مقامات بود نه قدرت بسيج كنندگي “هسته بسيج‌گر مردم”. لذا ازهاري به جاي پيگيري اقداماتي كه به كنترل تظاهرات بينجامد شخصاً فساد نصيري و هويدا را پيگيري مي‌كرد (همان: 592). طنزآميز اينكه، از طرفي ديگر دستگيري شخصي مثل هويدا كه بيش از 13 سال به شاه خدمت كرده بود وضع نگران‌ كننده‌اي را بين اطرافيان شاه ايجاد كرد و آنها ترجيح مي‌دادند كه هرچه زودتر به خارج بروند كه رفتند (نراقي، 1994: 68).


در مقابل ضعف شاه و دستگاه سياسي، هسته بسيج‌گر انقلاب سعي مي‌كرد از كليه لحظات و فرصتها به نفع بسيج انقلابي و تضعيف دستگاه حكومتي استفاده كند. در اين زمان دو اقدام مهم امام خميني و ياران نزديك او در تهران حائز اهميت بود. اول اينكه امام خميني سعي مي‌كرد قلوب ارتشيان را جذب كند و در پيام‌هاي خود بر ائتلاف با ارتشيان تأكيد مي‌كرد. پيروان مبارز امام خميني هم به جاي پيروي از انديشه‌هاي انقلابي ساير انقلابها شعار مي‌دادند ارتش برادر ماست خميني رهبر ماست. دوم اينكه اعضاي شوراي انقلاب ( خصوصاً مهندس بازرگان، آيه‌الله بهشتي و اردبيلي) عملاً سعي مي‌كردند با عناصر مختلف حكومت و ارتش ارتباط برقرار كند و آنان را به سوي انقلاب جذب نمايد. همچنين آنها سعي مي‌كردند از طريق ارتباط با سفير آمريكا، كه تحت تأثير حضور ميليوني مردم قرار گرفته بود، بفهمانند كه ديگر شاه ماندني نيست. و ديگر اينكه حكومت فاسد پهلوي فاقد توانايي ادارة مملكت است و در عوض مردم به امام خميني عشق مي‌ورزند و تنها او است كه مي‌تواند حكومتي ميانه‌رو و قانوني در ايران ايجاد كند (بازرگان: 71 و سوليوان: 198-173).
ضعف دولت نظامي عملاً به آنجا رسيد كه شاه به جاي اينكه عملاً رهبري ضد انقلاب را عليه انقلابيون به عهده بگيرد از عظمت حضور ميليوني مردم در خيابان‌ها به نحوي منقلب شده بود كه رسماً از طريق تلويزيون به انقلاب مردم اعتراف كرد. گويي شاه آرزو كرده بود بتواند مثل امام خميني رهبر انقلاب شود او گفت: “من به نام پادشاه شما بار ديگر در برابر ملت ايران سوگند خود را تكرار مي‌كنم. متعهد مي‌شوم كه خطاهاي گذشته وبي‌قانوني و ظلم و فساد ديگر تكرار نشده بلكه خطاها از هر جهت جبران گردد. متعهد مي‌شوم كه پس از برقراري نظم و آرامش در اسرع وقت يك دولت ملي براي برقراري آزادي‌هاي اساسي و اجراي انتخابات آزاد تعيين شود تا قانون اساسي كه خون‌بهاي انقلاب مشروطيت است، به صورت كامل به مرحلة اجرا درآيد. من نيز پيام انقلاب شما ملت ايران را شنيدم و انچه را كه شما براي به دست آوردنش قرباني داده‌ايد، تجليل مي‌كنم. من در اينجا از آيات عظام و علماي اعلام كه رهبران روحاني و مذهبي جامعه و پاسداران اسلام و به خصوص مذهب شيعه هستند تقاضا دارم تا با راهنمايي‌هاي خود و دعوت خود و دعوت مردم به آرامش و نظم براي حفظ تنها كشور شيعة جهان بكوشند”.
در مقابل آيه‌الله خميني خيلي صريح و قاطع در پيامي به مردم گفت: “اينقدر [يعني شاه] جنايت كرده در اين مملكت كه ديگر راه آشتي نيست، راه نيست كه اگر كسي بگويد كه شما اشتباهات تون تا حالا اينطور، از اين به بعد ان‌شاءالله اشتباه نمي‌كنيم. راهي نگذاشتي براي اين كار، اگر يه روحاني، يه سياسي، بخواهد بگه كه اينكه شاه امروز آمده است توبه كرده مي‌شه ببخشيد، اين را مردم خائن مي‌دانند. در هر صورت، مسير همين‌ است، هركه غير از اين فكر كند خائن به ملت است، خائن به مملكت است. هركسي غير از اين فكر كند خائن به اسلام است. اگر اين [شاه] را مهلت بديد، فردا نه اسلام براي شما مي‌ماند نه مملكت براي شما مي‌ماند نه خاندان براي شما مي‌ماند. مهلت نديد اين را [شاه را] فشار بديد اين گلو را تا خفه شَد” (صحيفه نور، جلد سوم: 70-59).
در اين دوران 944 تظاهرات، يعني 6 برابر دوران اول، و 1195 اعتصاب در دستگاه‌هاي اداري انجام شد (به جدول شماره يك نگاه كنيد). به طور كلي در اين دوران بسيج مردمي همگاني شد و دستگاه‌هاي اداري به عنوان يكي از اركان قدرت دولت به صف انقلاب پيوستند اما هنوز ارتش، يعني ركن ديگر حكومت، به صف انقلاب نپيوسته بود.

مرحله سوم: حاكميت دوگانه (از آذر تا بهمن 1357)
در اين دوران جو وحشت ناشي از حكومت نظامي با قاطعيت در رهبري امام خميني و ابتكارات مردمي در ماه محرم عملاً شكسته شد و آخرين دولت پيشنهادي شاه نيز نتوانست حمايت ارتش و مردم را با خود همراه كند. در مقابل با تقويت و فعال شدن كميته‌هاي انقلابي در محلاتِ شهري، اعلام علني فعاليت شوراي انقلاب توسط امام خميني، ترك شاه از ايران و بازگشت تاريخي امام خميني، جامعة ايران داراي حاكميت دوگانه شد. در همين وضعيت حاكميت دوگانه بود كه عملاً ارتش به صف انقلابيون پيوست و انقلاب به پيروزي رسيد.
دولت نظامي از ترس تظاهرات مذهبي در ماه محرم حركت دسته‌هاي عزارداري را ممنوع كرد و رفت و آمد شبانه مردم را منع كرد. در مقابل امام خميني از پاريس با پيام خود ماه محرم را ماه پيروزي خون بر شمشير ناميد (همان: 225). مردم نيز در اين ماه دست به ابتكار تعيين‌كننده‌اي زدند. آنها هر شب ساعت 9 بر روي بام خانه‌هاي خود مي‌رفتند و با فرياد الله اكبر، خميني رهبر، مرگ بر شاه سر مي‌دادند. جوانان انقلابي در كوچه‌ها بدون واهمه از نيروهاي امنيتي، خطاب به مردم فرياد مي‌زدند: اكنون چه وقت خواب است برخيز كه انقلاب است. اين فريادها و تظاهرات شبانه از يك طرف فضاي انقلابي را گرم نگه مي‌داشت و از طرف ديگر صداي مذهبي انقلاب را به درون تمامي خانواده‌هايي (خصوصاً خانواده‌هاي نيروهاي نظامي و امنيتي) كه هنوز به انقلاب نپيوسته بودند، مي‌كشاند. در روز نهم (تاسوعا) و دهم (عاشورا) محرم با سازماندهي روحانيان مبارز خصوصاً آيت الله طالقاني كه اخيراً از زندان آزاد شده بود دو راهپيمايي بزرگ ميليوني برگزار شد كه گويي به منزلة رفراندومي عليه حكومت پهلوي بود. شعارها در اين راهپيمايي‌ها صريح و روشن بود: تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد ـ حتي اگر شب و روز بر ما گلوله بارد; اي شاه خائن آواره گردي ـ خاك وطن را ويرانه كردي; اين است شعار ملي ـ خدا، قرآن، خميني؛ فرموده روح خدا چنين است ـ سكوت و سازش كار خائنين است; خميني رهبر ما است ـ ارتش برادر ماست; ارتش تو بي‌گناهي ـ آلت دست شاهي. در پايان اين راهپيمائي‌ها قطعنامة 17 ماده‌اي قرائت شد كه پنج بند آن كاملاً حكومت موجود را طرد و از حكومت اسلامي براساس آرای مردم پشتيباني مي‌كرد.

در بند يك قطعنامه گفته شده بود كه حضرت آيه‌الله العظمي امام خميني رهبر امت و خواسته‌هاي ايشان خواست عمومي ملت است و اين رأي اعتمادي است كه از دل و جان براي چندمين بار به ايشان داده مي‌شود و قدرداني صميمانه‌اي است كه امت مسلمان و مبارز ايران از رهبري ارزشمند مراجع عاليقدر مي‌نمايد. در بند دوم سقوط و برچيده شدن بساط رژيم سلطنتي و استبدادي شاه و پايان يافتن همه گونه آثار استعمار خارجي كه با استبداد داخلي پيوند بنيادي دارد تأكيد شده بود. در بند سوم بر موضوع برقراري حكومت عدل اسلامي براساس آراء مردم و حفظ و پاسداري استقلال و تماميت ارضي كشور و تأمين آزادي‌هاي فردي و اجتماعي با معيارها و ضوابط اسلامي اصرار شده بود. در بند سيزدهم گفته شده بود كشاندن ارتش به خيابان‌ها و قراردادن آن رو در روي ملت خيانت به ارتش و ملت مي‌دانيم و ارتش ايران بايد بداند كه وظيفه اسلامي و انساني و ملي او موضع‌گيري و دشمني با دشمنان خارجي مردم است، نه با خود مردم. در بند هفدهم تصريح شده بود به منظور رسيدن به هدف‌هاي فوق مبارزة آگاهانه ملت ما تا سر حد پيروزي به صورت‌هاي گوناگون ادامه خواهد يافت و هرگونه دسيسه و دروغ‌پردازي و اتهام و اخلال و شورش ملت ما را از جنبش رهايي‌بخش بازنخواهد داشت (خليلي: 201-181).


شاه از آسمان و بوسيلة هلي‌كوپتر به همراه ازهاري، رئيس دولت نظامي، از راهپيمايي روزهاي تاسوعا و عاشورا شخصاً بازديد به عمل آورد و از حضور توده‌هاي مردم در خيابان متعجب و نگران شد. او خطاب به ازهاري گفت: “همه خيابان‌ها مملو از جمعيت است، پس موافقان من كجا هستند؟!” ازهاري پاسخ مي‌دهد: “در خانه‌هايشان” . سپس به ازهاري مي‌گويد: “پس فايده ماندن من در اين مملكت چيست؟ ازهاري پاسخ مي‌دهد: “اين بسته به نظر خودتان است” (فردوست، جلد اول: 590). شاه در همين روز نيز خبر تكان‌دهنده حمله چند سرباز و گروهبان را به نهارخوري افسران در پادگان لويزان (مركز گارد و نزديك كاخ شاه) كه در آن چندين نفر كشته مي‌شود دريافت مي‌كند (خليلي: 121). ازهاري كه رئيس دولت شاه بود نيز روزهاي بعد در محل كارش به خاطر ناراحتي قلبي به زمين مي‌افتد و از شاه تقاضاي استعفا مي‌كند (فردوست، جلد اول: 590)، اين عوامل به علاوه خارج شدن اغلب نزديكان شاه به خارج كشور باعث شد كه شاه بر ترك ايران هرچه بيشتر جدي شود و عجله كند. اما مشكل شاه اين بود كه او به رغم امتيازات اساسي كه خطاب به نخست وزيران پيشنهادي مطرح مي‌كرد، هيچ شخصيت مستقلي از ترس خشم مردم و از عدم اعتماد به شاه راضي به قبول مسئوليت نمي‌شد. لذا وقتي شاه از شخصيت‌هاي جبهة ملي همچون سنجابي و صديقي تقاضا براي تصدي پست نخست‌وزيري مي‌كند، نمي‌پذيرند. تا اينكه تيمور بختيار يكي ديگر از اعضاي ريسك‌پذير جبهة ملي اين پيشنهاد را قبول كرد كه فوراً جبهة ملي با صدور اطلاعيه‌اي وي را از جبهه ملي اخراج كرد و خائن خواند. اما شاه با انتخاب او و تشكيل شوراي سلطنت و اخذ رأي اعتماد از مجلس براي دولت بختيار، تحت عنوان معالجه كشور را ترك كرد.
در مقابل ضعف دولت نظامي و شخص شاه، در جبهة انقلاب، كميته‌هاي مردمي در محله‌ها و پاره‌اي ادارات دولتي تشكيل شد و عملاً پاره‌اي از وظايف عمومي حكومت را به عهده گرفتند. ابتدا اين كميته‌ها در محلات و مساجد در مقابله با حملات چماقداران رژيم و براي برقراري امنيت محلات شكل گرفت. با شروع فصل سرما و تداوم اعتصابات وظايف ديگري چون جيره‌بندي نفت و بنزين، توزيع آذوقه به فقرا، تهية پلاكارت‌هاي تظاهرات توسط كميته‌ها انجام شد. اين اقدامات كميته‌ها بر روي افكار عمومي مردم اثرات مثبتي به جاي مي‌گذاشت. در حالي كه چماقداران مغازه‌ها و بازارها را به آتش مي‌كشيدند و نيز مدارس و منازل معلمان را مورد حمله قرار مي‌دادند، مردم انقلابي به چپاول و غارت مغازه‌ها و منازل دست نمي‌زدند و تنها در هنگام حملات نظاميان مشروب‌فروشي‌ها را به عنوان مظاهر فساد تخريب مي‌كردند. اغلب اعضاي اين كميته‌ها از مردم عادي و در سنين مختلف بودند و جوانان تحصيلكرده (كه روزي پيشرو حركت‌هاي انقلابي بودند) اينك جزيي از توده‌هاي مسلمانِ معترض بودند. انقلاب ديگر به تمامي “مردمي” شده بود.


با معرفي دولت بختيار، فوراً امام خميني اين دولت را غيرقانوني اعلام كرد او در تاريخ بيست و دوم دي ماه طي پيام مهمي محورهاي ذيل را به اطلاع مردم رساند. در محور اول، امام شوراي انقلاب را به موجب حق شرعي و براساس رأي اعتماد اكثريت قاطع مردم ايران به مردم معرفي كرد. اين شورا عملاً از روزهاي قبل كار خود را در تهران شروع كرده بود كارهايي مانند: تدوين اعلاميه‌ها، ارتباط با سران ارتش، حكومت و سفراي خارجي (مخصوصاً امريكا) داشت (بازرگانان: 72-71). امام خميني در اين پيام هدف اصلي شوراي انقلاب را تأسيس دولت انتقالي قلمداد كرد. اين دولت مي‌بايست سه وظيفه مهم را به انجام مي‌رساند الف: تشكيل مجلس مؤسسان از منتخبين مردم به منظور تصويب قانون اساسي جديد جمهوري اسلامي ايران ب: انجام انتخابات براساس مصوبات مجلس مؤسسان و قانون اساسي جديد ج: انتقال قدرت به منتخبين مردم. در محور دوم اين پيام، امام خميني دولت بختيار و دو مجلس پهلوي را غيرقانوني خواند و همكاري با اين حكومت غاصب را به هر نحوي شرعاً حرام و قانوناً جرم مي‌دانست. در محور سوم امام نسبت به احتمال كودتا در ارتش هشدار داد و از مردم خواست كه به درجه داران و افسران و صاحب منصبان شريف احترام بگذراند. “[او تأكيد كرد] بايد توجه داشته باشند كه چند نفر ارتشي خائن نمي‌توانند اكثريت ارتش را آلوده كنند، حساب اين چند نفر ارتشي خونخوار معلوم و از حساب ارتش ايران جدا است. ارتش از ملت است و ملت از ارتش، با رفتن شاه خللي بر آن وارد نخواهد شد.” در محور چهارم امام خميني مردم را به ادامه تظاهرات دعوت كرد. بدين سان امام خميني در اوج دوگانگي حاكميت سياسي، مسير آينده را روشن كرد (صحيفه نور، جلد چهارم: 60-56، 60). روزهاي بعد اعضاي شوراي سلطنت و شهردار تهران نيز استعفا دادند.
به رغم شرايط مساعد فوق براي انقلابيون، اگر سياست آمريكا را در برخورد با ارتش و دولت بختيار را نيز مورد توجه قرار دهيم وضعيت حاكميت دوگانه آنهم به نفع قدرت گرفتن نيروهاي انقلاب بهتر روشن مي‌شود. اگرچه استراتژي كلي امريكا در ايران (در همسايگي شوروري) معلوم بود: حفظ ايران، حكومت پهلوي و خصوصاً حفظ ارتش. اما در دوران انقلاب، اولويت سياست خارجي امريكا در منطقه خاورميانه حول طرح صلح اعراب و اسرائيل بنام كمپ ديويد دور مي‌زد. وقتي بحران در ايران جدي شد ارتش ايران ديگر قدرت اجراي سياست‌هاي آمريكا را نداشت. بطوريكه در مرحلة اول بسيج مردمي، امريكا بي‌دريغ از شاه حمايت كرد. اما با اوج‌گيري بسيج مردم كه در مرحله دوم بسيج مردمي ذكر كرديم سياست خارجي آمريكا به دو جناح تقسيم شد. يكي سياست وزارت خارجه و ساليوان سفير آمريكا در ايران بود كه به راه حل سياسي مي‌انديشيدند. آنها تنها راه حل بحران را كنار آمدن با امام خميني-گاندي ايران- مي دانستند و ارتش را ببر كاغذي مي‌ديدند و معتقد به گفت و گوي دولت كارتر با رهبران انقلاب بودند. ساليوان در تهران آن چنان تحت تأثير حركت مردمي انقلاب (و گفت و گو با نمايندگان امام) قرار گرفته بود كه وقتي كارتر در كنفرانس گوادلوپ (اجلاس سران هشت كشور صنعتي) از شاه حمايت كرد، ساليوان در نامه‌اي او را ديوانه خواند. جناح دوم جناح شوراي امنيت و وزارت دفاع آمريكا بود كه به دنبال قاطعيت ارتش ايران در برخورد با مخالفين بود. اما شكست دولت نظامي ازهاري در آرام‌سازي كشور، راه حل نظامي را از اعتبار انداخت. لذا در دوران حاكميت دوگانه عملاً سياست خارجي آمريكا برآيند اين دو نظر بود: در درجه اول راه حل سياسي و حمايت از دولت بختيار و در صورت شكست بختيار انجام كودتاي نظامي. لذا پس از مشخص شدن بي‌فايده بودن راه‌هاي سياسي طبق دستور كارتر، هايزر را (كه معاونت فرماندهي نيروهاي امريكا در اروپا به عهده داشت) به ايران آمد. خاورميانه نيز زير فرمان ستاد او در اروپا بود و با فرماندهان نظامي ايران رابطة دوستي و نزديكي داشت. هايزر وقتي وارد ايران شد بدون اطلاع دفتر ويژه اطلاعات (به رياست فردوست) با ارتشيان وارد مذاكرات شد. اما هايزر به زودي فهميد كه سران ارتش فاقد انسجام عملي (خصوصاً در شرايطي كه شاه بالاي سر آنها نيست) هستند. در عوض سران ارتش از او اين درخواست‌ها را داشتند: جلوي سفر شاه بايد گرفته شود، اگر شاه بيرون رود آنان نيز با وي مي‌گريزند: آمريكا بايد جلوي [امام] خميني را بگيرد; آمريكا بايد جلوي بي. بي. سي را بگيرد; همه آشوب‌ها زير سر كمونيست‌هاست. اين توجيهات و ارزيابي‌هاي سران ارتش نشان مي داد فضاي روحي و رواني پرسنل ارتش به تسخير انقلاب و رهبري امام درآمده بود و سران ارتش فاقد ارزيابي صحيح و ارادة معطوف به عمل است (اشرف : 31-15 و فردوست: جلد دوم: 600 و برژينسكي: 82).


در دورة حاكميت دوگانه عملاً ارتش از چند ضعف اساسي رنج مي‌برد، اولاً صداي مذهبي انقلاب، اغلب خانواده‌هاي ارتش را به خود مجذوب كرده بود. قره باغي رئيس ستاد مشترك مي‌گويد: “مسأله اينجا است كه اينها [انقلابيون] از راه مذهب وارد شدند در نيروهاي مسلح خب، نيروهاي مسلح ما مثل همه خب اكثريت شيعه بودند، مسلمان بودند، اعتقاد داشتند، پدر مادرهاشون معتقد بودند، يعني وقتي كه در ـ فرض بفرماييد در ده ـ آخوند ده جمع مي‌كرد، باهاشون صحبت مي‌كرد، پدر و مادر تحت تأثير اين قرار مي‌گرفت. مادر نامه مي‌نوشت كه پسرم من شيرم را به تو حلال نمي‌كنم، اينا تمام گزارشاتي بود كه اون زمان به ما مي‌رسيد، در داخل غالب خانواده‌ها جنگ و جدال بود، زن و شوهرها با هم قهر كرده بودند، حتي اون اواخر من وقتي وزير كشور بودم، سپهبد محققي [فرمانده ژاندارمري] به من گفت كه من دخترم با شوهرش اختلافاتي دارند و قهر كرده بود.” ثانياً با رفتن شاه تقريباً پيكرة سازمان ارتش بي‌سر شده بود. سران ارتش عمري در ارادت‌ورزي به شاه عادت كرده بودند. چنين فرماندهاني فاقد جسارت و توانمندي براي ايجاد نظم يا انجام كودتا بودند. ثالثاً موضع‌گيري‌ها و پيام‌هاي امام درباره ارتش همگي حساب شده و برخلاف جو انقلابي آن زمان بود. او به جاي سياست ضربات چريكي به ارتش به طور جدي از سياست جذب ارتشيان حمايت كرد. اقدامات سیاسی اعضاي شوراي انقلاب در تهران با سران ارتش به سياست جذب سران ارتش كمك كرد. رابعاً فرمان امام خميني به سربازان از سرپيچي فرماندهان و فرار از پادگان‌ها، رفته رفته باعث شد كه ارتش، پرسنل خود را از دست بدهد.


جداي از نقاط ضعف فوق، دولت بختيار كه عمرش 37 روز بيشتر طول نكشيد عملاً برنامه‌هايي را اعلام كرد كه به طور غير مستقيم به پيوستن مردم به انقلاب كمك مي‌كرد مانند: انحلال ساواك، آزادي زندانيان و مطبوعات و به رسميت شناختن حق علما در قانون‌گزاري. اما او نتوانست حمايت‌هاي مردم انقلابي را به دست بياورد و حتي قادر نشد سران ارتش را با سياست‌هاي خود هماهنگ كند. در مقابل برنامه‌هاي او، هستة بسيج‌گر راهپيمايي ميليوني روز اربعين را برگزار كرد. اين راهپيمايي نشان داد كه با وجود رفتن شاه مخالفان هنوز انقلاب را ناتمام مي‌دانند. با خروج شاه امام خميني قصد خود را براي سفر به ايران اعلام كرد. اقدام دولت بختيار براي جلوگيري از سفر وي به جايي نرسيد و امام خميني پس از 15 سال تبعيد با استقبال ميليون‌ها ( 2 الي 4 ميليون نفر) وارد فرودگاه مهرآباد تهران شد و بدون توقف مستقيماً به بهشت زهرا، آرامگاه شهدا رفت. در آنجا ضمن قدرداني از مردم و خانواده شهدا صريحاً اعلام كرد «من دولت تعيين مي‌كنم من تو دهن اين دولت مي‌زنم، من دولت تعيين مي‌كنم من به پشتوانه اين ملت دولت تعيين مي‌كنم» (صحيفه نور، جلد چهارم: 285-281). مراسم حضور امام در آن روز از تلويزيون ايران پخش شد آثار حضور او حتي در درون كاركنان باشگاه تهران جوان، جائي كه سران حكومت همچون ارتشبد فردوست شب‌ها دور هم جمع مي‌شدند، كشيده شده بود. فردوست در خاطراتش مي‌نويسد: در آن شب وقتي كاركنان باشگاه تصوير امام خميني را در تلويزيون ديدند در حالي كه من هم حضور داشتم صلوات فرستادند (فردوست، جلد اول: 623). امام خميني پس از بهشت زهرا در مدرسه علوي در مناطق مركزي شهر تهران مستقر شد و هر روز با ده‌ها هزار نفر مردم تهران و شهرستان‌ها ديدار مي‌كرد. چهار روز بعد امام خميني مهندس بازرگان را رسماً به نخست وزيري دولت موقت منصوب كرد و خبر آن به دنيا مخابره شد. در روز 16بهمن سال 57 بي. بي. سي. در خبر روزانه‌اش گفت: آيه‌الله خميني در يك جلسه پر ازدحام مصاحبه مطبوعاتي در تهران، حكومت موقت خود را يك حكومت اسلامي و قانوني خواند و گفت كه هر اقدامي عليه آن به عمل آيد كفر محسوب خواهد شد (صحيفه نور، جلد پنجم، 31-27). پس از اعلام دولت موقت دو رخداد مهم سرنوشت‌ساز پيروزي انقلاب را قطعي كرد.
در روز 19 بهمن همافران نيروي هوايي در محل سكونت امام حاضر شدند و در حضور ايشان مراسم احترام نظامي بجا آوردند و همبستگي خود را به انقلاب اعلام كردند. اين همبستگي همافران رخنة عميق انقلابيون را در درون ارتش نشان مي‌داد. حادثه دوم در شب بيست و يكم بهمن اتفاق افتاد. در اين شب تعدادي از اعضاي گارد شاهنشاهي كه براي اجراي مراسم بازديد رئيس ستاد در روز 21 بهمن به پادگان دوشان تپه، مقر همافران، اعزام شده بودند در آسايشگاه در حالي كه تلويزيون مراسم ورود امام را پخش مي‌كرد شاهد بودند كه همافران با ديدن تصوير امام صلوات مي‌فرستند، اين صلوات‌ها مورد اعتراض افسران گارد شاهنشاهي قرار گرفت و درگيري در پادگان شروع شد. همافران در اين درگيريها موفق شدند درب اسلحه‌خانه‌ها را باز كنند و نيروهاي مردمي نيز توانستند خود را به كمك آنها برسانند و بدين وسيله درگيري تا صبح ادامه پيدا كرده و پادگان سقوط مي‌كند. روز بعد بختيار دستور مي‌دهد كه از ساعت 4 بعدازظهر حكومت نظامي اعلام شود اما امام خميني طي پيامي از مردم مي خواهد كه در خيابان‌ها حضور داشته باشند. (همان: 71-69). در آن شب و فرداي آن روز اكثر خيابان‌هاي اصلي تهران سنگربندي شد و مردم با كوكتل مولوتف و سلاح‌هاي ديگر در آن سنگر گرفتند. پس از سقوط پادگان دوشان‌تپه در روز 22 بهمن بقيه پادگان‌ها مهم تهران و خصوصاً كلانتري‌هاي يكي پس از ديگري سقوط كرد. در اين روز، سران ارتش، طي نشستي (كه پيگري‌هاي اعضاي دولت موقت در اجراي چنين تصميمي نقش داشت) بي‌طرفي خود را اعلام كردند. بعد از ظهر نيروهاي مردمي صدا و سيما ايران را محاصره كردند و بدين ترتيب پيام پيروزي انقلاب پخش شد: اينجا تهران است صداي راستين ملت ايران، صداي انقلاب، توجه بفرماييد. توجه بفرماييد. هم اكنون آخرين پيام حضرت آيه‌الله العظمي امام خميني رهبر جنبش ملت ايران به سمع شما مي‌رسد.” و بدينسان صداي پيروزي انقلاب اسلامي ايران به گوش ايرانيان و جهانيان رسيد و هستة بسیج‌گر توانست از طريق بسيج مردم و رهبري امام خميني رژيم پهلوي را ساقط كند.



نتيجه
هدف از ذكر تفصيلي شكل‌گيري هستة بسيج‌گر و توانايي اين هسته در بسيج توده‌ها و ناتواني حكومت پهلوي در كنترل بسيج توده‌ها، چه بود؟ هدف اين بود نشان داده شود كه ذكر علت‌هاي بنيادي در ايجاد شرايط انقلابي كه معمولاً از طريق تبيين‌هاي علّي انقلاب صورت مي‌گيرد به تنهايي كافي نيست. زيرا ممكن است اين علل بنيادي سال‌ها پيش از انقلاب وجود داشته باشد اما انقلابي هم در جامعه رخ ندهد. انقلاب وقتي رخ مي‌دهد و خصوصاً انقلاب وقتي پيروز مي‌شود كه هستة بسيج‌گر توده‌ها با فرصت‌هایی که جامعه در اختیار آن می‌گذارد از طريق بسيج توده‌هاي ميليوني “قدرت اجتماعي” پيدا كند بطوريكه قدرت سياسي حكومت قادر به مهار آن نباشد، همچنان كه ذكر شد چنين اتفاقي طي سال‌هاي 57-1356 در ايران رخ داد.
در حالي كه شرايط انقلابي سال‌ها پيش از انقلاب در جامعه ايران وجود داشت وقتي حكومت پهلوي، به منظور جلب حمايت آمريكا، سياست‌هاي فضاي باز سياسي را پيش گرفت، اتخاذ همين سياست‌ها آغاز وقايعي شد كه نيروهاي مسلمان انقلابي توانستند به شكل ماهرانه‌اي اغلب قشرهاي متوسط شهري را در مقابل حكومت بسيج كنند. ابتدا نيروهاي معترض روشنفكري (اعم از مذهبي و غيرمذهبي) از فرصت استفاده كرده مخالفت‌هاي خود را در شاه عبدالعظيم، اعتراضات دانشجويي وشب‌هاي شعر ]و...[ نشان دادند. وفات فرزند امام خميني فرصتي را فراهم آورد تا اقشار ريشه‌دار شهري يعني بازاري (كه سياست‌هاي مبارزه با گرانفروشي دولت آموزگار تحقير و تحريك ديگري از ناحية حكومت بر اين قشر بود) و روحانيان مبارز از آيه‌الله خميني مرجع تقليد سازش‌ناپذير كه در تبعيد به سر مي‌برد تجليل كنند و مخالفت خود را بدين وسيله به حكومت نشان دهند. حمله چماقداران دولتي به اجتماع طرفدران جبهة ملي در قلعه حسن خان كرج زمينه اي شد كه مخالفان ميانه‌رو با نيروهاي مخالف انقلابي همصدا شوند. ابتكار برگزاري نماز ده‌ها هزار نفري عيدفطر در زمين خاكي قيطريه كه با تجمع اقشار مذهبي (اعم از روشنفكر، روحاني و بازاري)، تشكيل گرديد الگويي شد كه در مناسبت‌هاي مهم مذهبي مانند عاشورا، تاسوعا، اربعين از همين الگو براي بسيج ميليوني مردم عليه حكومت استفاده شود.
فرصت استثنایی ديگري كه پيش آمد و اعتراض انقلابي مخالفين را كاملاً مردمي كرد اهانت شاه به امام خميني بود. به موجب اين اهانت اولين اعتراض مردمي و خونين عليه شاه در شهر قم پس از حادثه 15 خرداد شكل گرفت. سپس اين اعتراضات مردمي به صورت دوره‌اي و به خاطر بزرگداشت شهداي قم در شهرهاي تبريز و يزد تداوم پيدا كرد و موج انزجار و نفرت را از شاه گسترده‌تر كرد. كشته شدن مردم به دست نيروهاي امنيتي در كنار خانه مراجع مذهبي باعث شد مراجع ميانه‌رو (مانند آيه‌الله شريعتمداري) نيز در مخالفت با شاه با امام خميني همصدا شوند. در جريان حوادث و فرصت‌هاي فوق بود كه روشنفكر انقلابي و مبارز و اقشار شهري آزرده از شاه عملاً تحقق آرزوهاي خود را از تبعيت از امام خميني ديدند. چرا كه او در آن زمان قابل اعتمادترين فردي بود كه انقلابي‌ترين هدف را كه سقوط شاه و تشكيل حكومت جديد بود دنبال مي‌كرد. لذا اقشار تحصيل كرده و روحانيان مبارز كه از يك دهه قبل مجهز به اسلام سیاسی به عنوان يك ايدئولوژي انقلابي شده بود و وقايع و انحرافات سازمان مجاهدين آنها را با يكديگر همدل‌تر كرده بود اينك تحت رهبري مرجع مذهبي شيعه براي هدفي واحد كه سقوط شاه بود متحد شدند و بدينسان عملاً در يك دوره يكساله هسته بسيج‌گر توده‌هاي مردم عليه حكومت شكل گرفت.
در مقابل حركت هستة بسيج‌گر توده‌هاي ناراضي، حكومت فردي و بسته شاه در هنگام شروع بحران انقلابي فاقد استراتژي روشن و نخبگان توانا براي اجراي سياست‌هايش بود. اين حكومت كه در سالهاي اقتدارش نتوانسته بود يك سازو كار و سياست باز را در جامعه نهادينه كند، در هنگام اوج‌گيري مخالفت ميليوني مردم، مهمترين مسأله‌اش جلب حمايت دولت امريكا و از لحاظ داخلي مبارزه با فساد بود. لذا مخالفان حكومت از اين خطاي استراتژيك حكومت استفاده كرده وبي‌آنكه اعتمادي به سياست‌هاي فضاي باز شاه داشته باشند از فرصت‌هاي بدست آمده براي بسيج مردم استفاده كردند. نكته مهم اين است در شرايطي كه شاه در بيش از دو دهه، تشكل‌هاي مستقل از دولت (يا به اصطلاح امروز نهادهاي جامعه مدني) را مرعوب و اعتماد آنها را از خود سلب كرده بود، سازمان‌ها و تشكل‌هايي مانند هسته‌ها و محافل دانشجويي و روشنفكري در خدمت نهادها و تشكل‌هاي مذهبي (به رهبري روحانيان مبارز) براي بسيج مردمي قرار گرفتند. به بيان ديگر حکومت‌های اقتدارگرا به اشتباه فکر می‌کنند با سرکوب احزاب و نهادهای مدنی و شخصیت‌های بانفوذ در جامعه خود را در برابر اعتراضات جامعه بیمه می‌کنند. در صورتی‌که افراد و شبکه‌های اجتماعی آنها در درون جامعه به حیات خود ادامه می‌دهد و در فرصت‌های سیاسی مناسب با امواجی سهمگین در برابر حکومت‌ اقتدارگرا قرار می‌گیرند. در ایران حکومت شاه پس از بیست و پنج سال اقتدارگرایی با چنین جامعه اعتراضی روبرو شد. ايدئولوژي اسلامي، روحانيان مبارز و رهبري قاطع امام زمينه‌هایي در درون جامعه بودند كه جوانان معترض تحصيلكرده را با پايگاه روشنفكري به نهادها و تشكل‌هاي ديني كه ريشه در اعتقادات مردمِِ ناراضی و قشرهاي سنتي شهري داشت وصل كرد و بدين وسيله تشكل‌ها و تأسيسات مالي و مادي نهادهاي مذهبي توانست به جاي سازمان‌هاي مرعوب‌شدة مستقل از حكومت، به عنوان يك عامل سازماني تعيين كننده، در بسيج ميليوني مردم در سراسر كشور نقش اساسي بازي كند. در اين شرايط دولت اصلاح‌گر آموزگار و دولت آشتي ملي شريف امامي هم نتوانستند كاري از پيش ببرند. چه بسا اگر این اصلاحات چند سال زودتر انجام می‌شد، شاه مغرور که در یک وضعیت عظمت‌طلبی گلخانه‌ای و موهوم قرار داشت با یک انقلاب فراگیر روبرو نمی‌شد. لذا شاه، پس از ناکامی دولت‌های اصلاحی‌اش مجبور بود به سياست سركوب و حكومت نظامي متوسل شود.
ظريف اينكه حكومت نظامي هم با چندين مشكل اساسي روبه رو بود اولاً شاه به عنوان محور اصلي حكومت شخصيت قاطعي نبود. گفته مي‌شود او وقتي احساس قدرتمندي مي‌كرد كه در شرايط عادي بود و در شرايط بحران هميشه به كمك ديگران احتياج داشت. در آن زمان همراهاني چون اعلم (كه وزير دربارش بود و در بحران 15 خرداد در برابر معترضين به شاه، قاطعانه به اقدامات نظامي متوسل شده بود) را از دست داده بود. ثانياً در پيرامون او محيط امني نبود كه نخبگانی کارآمد و ياراني فداكار بتوانند براي حفظ حكومت شاه بكوشند. لذا ياران او در اوج بحران به فكر حفظ خود و ثروتشان بودند و حتي دستگيري افراد وفاداري چون هويدا اطرافيان شاه را هرچه بيشتر فراري داد. حتي شاه در اوج بحران براي حفظ قدرتش اگر به افراد قاطع‌تري چون خسروداد اعتماد می‌کرد و حكومت نظامي را بدست آنها می‌داد، (به جای فرد ضعیفی چون ازهاری) شاید ابعاد بحران انقلاب وسیع‌تر و کوبنده‌تر می‌شد. (به بیان دیگر معمولاً حکومت‌های اقتدارگرا فکر می‌کنند تا وقتی که اعمال قدرت می‌کنند پابرجا خواهند بود. در صورتی‌که اعمال قدرت فقط در کوتاه‌مدت ممکن است به کمک حکومت‌های اقتدارگرا بیاید. در همان وضع کوتاه‌مدت هم قدرت حکومت به تدریج در درون جامعه نامشروع و ابزار حکمرانی را پوک می‌کند و جامعه مستعد اوج‌گیری جنبش‌های فراگیر سیاسی می‌شود.)
در مقابل وضعيت ضعيف حكومت، در جبهه مخالفين رهبري بسيج مردم بدست فردي با اراده، شجاع، و مورد اعتماد مردم بود كه قادر به تصميم‌گيري‌هاي بزرگ بود و از تبعات آن نيز نمي‌هراسيد. ثانياً امام از هواداراني برخوردار بود كه حاضر بودند در اجراي فرامين او جان خود را به خطر بياندازند و از اين طريق زمينه ساز تداوم حضور ميليوني مردم در زمان بحران شوند. به عنوان نمونه در روز عيدفطر راهپيمايان بدون هراس از حمله نيروهاي امنيتي به راهپيمايي ميليوني در اين روز مبادرت ورزيدند; يا در روز 17 شهريور به رغم اعلام حكومت نظامي در ميدان ژاله اين راهپيمايان بدون واهمه در مقابل مسلسلها ايستادند و به رغم تلفات جاني صحنه را خالي نكردند; و يا نسبت به حكومت نظامي در روز 21 بهمن بي‌توجه شدند. شهادت‌طلبي جوانان چنان قدرت و عظمتي به اعتراضات سياسي داده بود كه همه قشرهاي جامعه را خصوصاً شهري را تحت تأثير قرار مي‌داد. در چنين جوي بود كه نيروهاي انقلاب توانستند دستگاه‌هاي اداري دولت و از آن جمله صنعت نفت را كه رگ حياتي حكومت بود، به اعتصاب عليه حكومت بكشانند. عظمت حضور مردم و شهادت طلبي چنان مؤثر بود كه شاه به عنوان رهبر ضد انقلاب وقتي سياست‌هاي نظامي‌اش كارگر نيفتاد به انقلاب مردم اعتراف كرد. اما زماني كه خواست امتيازهاي اساسي به مخالفين بدهد هيچ شخصيت مؤثر و مستقلي حاضر نمي‌شد كه صف باشكوه مردم را ترك كند و با شاه همكاري نمايد. درست در نقطه مقابل او امام خميني با پختگي كامل تمام نيروهاي مخالف را حول هدف مخالفت با شاه هماهنگ كرد و از هرگونه سياست اختلاف برانگيز پرهيز كرد ‌و هدف سقوط شاه را با مهارت پيش برد. در آخرين مراحل نيز ارتش به عنوان تنها تكيه‌گاه حكومت دارای فرماندهانی بله قربان‌گو بود. و این فرماندهان فقط تا وقتی شاه جلال و عظمت داشت گوش به فرمان بودند، لذا وقتی بحران انقلابی اوج گرفت فاقد انگیزه لازم برای ایجاد امنیت و نظم بودند و همچنین فاقد انسجام براي حفظ سلطنت يا انجام كودتا بودند و اين ضعف را آمريكائيها هم تشخيص داده بودند. و بالاخره در شرايطي كه پيام انقلاب روح و روان پرسنل سرباز و درجه‌داران و افسران ارتش را به خود جذب كرده بود، امام و هواداران او با پختگي كامل از درگيري نيروهاي انقلاب با ارتش جلوگيري كردند، و ارتش بدون جنگ و خونريزي بي‌طرفي خود را به مردم و انقلاب اعلام كرد. بدين ترتيب مردمي‌ترين و در عين حال مسالمت‌آميزترين انقلاب در ربع آخر قرن بيستم در يكي از كشورهاي جهان سوم با محتوايِ مذهبي به پيروزي رسيد.( همچنان که آمد می‌توان تصریح کرد اولین انقلاب آرام در سه دهه گذشته در جهان در سال 1357 ایران اتفاق افتاد. کل شهدای انقلاب از کودتای سال 1332 تا پیروزی انقلاب کمتر از دو هزار و پانصد نفر بودند.)


مأخذ
اشرف، احمد، 1365، “دولت، طبقات اجتماعي و شيوة بسيج مردم در انقلاب ايران”، علم و اجتماع، ش 50.
باقي، عمادالدين، 1372، بررسي يك انقلاب، تهران، شركت سهامي انتشار.
برينتون، كرين، 1370، ترجمه ثلاثي، محسن، كالبد شكافي چهار انقلاب، تهران، انتشارات نشرنو.
بازرگان، مهدي، 1363، انقلاب در دو حركت، تهران، انتشارات نهضت آزادي.
جلائي‌پور، حميدرضا، 1381، جامعه‌شناسي جنبش‌هاي اجتماعي، تهران، انتشارات طرح‌نو.
امام خميني، روح‌الله، 1362، صحيفه نور، جلد اول تا جلد چهارم، تهران، مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي.
خليلي، اكبر، 1360، قدم به قدم با انقلاب، تهران، انتشارات سروش.
ارتشبد فردوست، 1370، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد اول و دوم، تهران، انتشارت اطلاعات.
گيدنز، آنتوني، 1378، ترجمة صبوري، منوچهر، جامعه‌شناسي،تهران، نشر ني.
ثقفي، مراد، 1374، “نيم قرن تلاش: مروري بر عملكرد كانون‌هاي نويسندگان ايران”، گفتگو، شماره 7.
يزدي، ابراهيم، 1363، آخرين تلاش‌ها در آخرين روزها، تهران، انتشارات قلم.
□ Arjomand, S,A (1993), The Turban For The Crown: The Islamic Republic, London: I-B. Tauris.
□ Amuzegar, J (1993), Iran`s Economy under The Islamic Republic, London: I.B. Tauris.
□ Bentham, D (1992), The Leqitimation Of Power, London: Macmillan.
□ Goldston, J.A, ed (2003), Revolution: Theoretical, Conparative, And Historical Studies, Wadsworth: Thomson Press.
□ Naraqi, E (1994), From Palace to Prison, London: I.B. Tauris.
□ Pahlavi, M.R (1980), Answer to History, New York: Stein and day.
□ Radje, P (1983), The Memories of the Shah`s Last Ambassador In London, London: Biddles.
□ Sick, G (1985), All Fall Down: American`s Tragic Encounter With Iran, New York: Random House.
□ Sullivan, W (1981), Mission to Iran, New York: W.W. Norton.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر