به علت مسائل فنی سایت را با فیلتر شکن ملاحظه بفرمایید پیشاپیش از همراهان گرامی پوزش بعمل می آید .

صفحات

نظرات

همراهان گرامی با نظر گذاشتن در پست ها به دیگران بگویید چگونه فکر می کنید

۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

چه کسی به صانع ژاله شلیک کرد؟

 سارا زرتشت
برداشت اول
حسین شریعتمداری، نماینده‌یی تام الاختیار رهبری در روزنامه کیهان، در یک برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی، ماکیاولی ترین رفتار تاریخ معاصر را در مقابل دیدگان ملت انجام داد. او در حالی که نام شهید صانع را به یاد نمی‌آورد – و لابد نمی‌دانست، که مجری صدا و سیما به کمکش آمد – در وضعیتی حقیر، که لابد از عظمت نام شهید زبانش بند آمده بود، گفت: «ایشون آقای س.. س… صانع» و تصحیح کرد «ژاله صانع» و پوزخند زد «به قول رادیو فردا خانم ژاله صانعی» و از گوبلز مدد گرفت و ادامه داد: «در بسیاری از موارد با ما تماس می‌گرفت و خبرهای خیلی خوبی به ما.................. 
برداشت اول
حسین شریعتمداری، نماینده‌یی تام الاختیار رهبری در روزنامه کیهان، در یک برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی، ماکیاولی ترین رفتار تاریخ معاصر را در مقابل دیدگان ملت انجام داد. او در حالی که نام شهید صانع را به یاد نمی‌آورد – و لابد نمی‌دانست، که مجری صدا و سیما به کمکش آمد – در وضعیتی حقیر، که لابد از عظمت نام شهید زبانش بند آمده بود، گفت: «ایشون آقای س.. س… صانع» و تصحیح کرد «ژاله صانع» و پوزخند زد «به قول رادیو فردا خانم ژاله صانعی» و از گوبلز مدد گرفت و ادامه داد: «در بسیاری از موارد با ما تماس می‌گرفت و خبرهای خیلی خوبی به ما می‌داد… من دیگه پس اجازه بدین بگم چون کار چیزه حالا دیگه شهید شده و ایشان اونجا دیگه بهره شو می‌بره… من معتقد هستم که ایشون رو شناسایی کردن و زدن و نمی‌تونم اینجوری نباشه…»
فضای مشمئز کننده‌یای که با ادای این واژه‌یها توسط شریعتمداری بر برنامه‌ی ویژه خبری شبکه ۲ حاکم شد، حتی برای لحظاتی حسین شریعتمداری را هم به تنگ آورد و تا وقتی که به ماجرای شهید ندا آقا سلطان گریز نزد، حرکات و سکنات و واژگانش «بهترین نشانه‌یهای یک رفتار ماکیاولی و یک دروغ گوبلزی» را بر روی آنتن صدا و سیما می‌برد.
مجری خوش رویِ! صدا و سیما هم که دم به دم جا را برای وقاحت شریعتمداری باز می‌کرد و پیاپی رضایتش را از گفته‌یها و کرده‌یهای حسین شریعتمداری نشان می‌داد، با لبخندی، وقاحت صحنه را به اوج می‌رساند. و آن طرف‌تر سراج نامی از‌‌ همان قبیله بر این صحنه‌ی شوم شاهدی می‌کرد و …
نیمه شب ۲۷ بهمن ۱۳۸۹، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، در سمفونی مرگِ وجدان، به بهانه‌ی سیاست و اخلاق و نظام، سقوط و سقوط و سقوط را نواخت و نواخت و نواخت. آن شب قهقهه‌ی شیطان را می‌شد شنید. آن شب، یکبار دیگر صانع ژاله در برابر دوربین‌های صدا و سیما شهید شد…
«جدی گرفتن و جدی شدنِ دروغ» بزرگ‌ترین آفتی است که حسین شریعتمداری به جان فرادستان و فرودستان ایران زمین انداخته است. طنز تلخ و مصیبت بزرگی است که حرف‌های حسین شریعتمداری را همه جدی می‌گیرند، در حالی که باورش ندارند! اما این بار همه چیز فرق داشت. مظلومیت خون شهید ریشه‌ی دروغ را زد و کمر دروغگو را شکست. این بار کسی سیاست ورزی متوهمانه و دشمن اندیش و عقده گشایانه‌ی حسین شریعتمداری را جواب نخواهد داد. این بار دوست و دشمن به او خواهند گفت «نامسلمان! دست کم می‌گذاشتی که جنازه‌یاش را به خاک بسپارند.»
برداشت دوم
نیمه شب ۲۷ بهمن ۱۳۸۹ یکی از دوستان کـُرد که از شدت خشم صدایش گـُـر گرفته بود تماس گرفت و «بغض‌ها و درد‌هایش را» با من به اشتراک گذاشت. در لابلای سخنانش به یک ضرب المثل کـُـردی اشاره کرد که فرصت نکرده‌یام معادل فارسی‌اش را بیایم. این ضرب المثل حامل یک دنیا تلخی و تلخکامی است و ترجمه‌ی تحت الفظی آن این است که «آرزو کن که معشوقه‌ی زنت هم «مــرد» باشد.»
تلخی و تندی معنا در این ضرب المثل آشکار‌تر می‌شود وقتی که بدانیم این ضرب المثل به ندرت و به سختی در میان مردان کـُـرد استعمال می‌شود و فقط در شرایطی به کار می‌رود که مـَـرد ار نامردی‌های حریف به تنگ آمده باشد. و کام آدم تلخ‌تر می‌شود وقتی می‌شنود نمایش وقاحت در رسانه‌یای ملی، کـُـردی را به یاد این ضرب المثل انداخته است. جوابی برای دوستم ندارم و به زحمت می‌گویم «مگر خدا ایمانمان را نگه دارد…»
برداشت سوم
از وسوسه‌یهای نفس اماره به خدا پناه می‌برم و راه را بر شیطان می‌بندم. سجده‌یای می‌برم و اندکی آرام می‌شوم. نفس لوامــه مجالی می‌یابد و نهیبی می‌زند: کجای کاری! نمی‌بینی که حسین شریعتمداری هم در شهید بودن صانع ژاله و محمدمختاری تردید نکرد؟ مگر نمی‌بینی که او هم نتوانست مقام شهید را انکار کند و به عظمت شهادت تعظیم کرد؟ راستی این عظمت واقعی‌تر و عظیم‌تر از همه‌ی مقام‌های معظم نیست؟
به یاد شهیدان زمزمه می‌کنم: یا أیتها النفس المطمئنة ارجعی إلى ربک راضیة مرضیة…. به خودم می‌گویم:‌ ای کاش پدر و مادر و برادران داغ دیده‌ی ژاله ما را در سوگ خود شریک بدانند و بدانند که فراموش نخواهند شد و پیام ژاله بر زمین نخواهد ماند. روزگاری نه چندان دور، مراسمی در خور صانع‌ها و کیانوش‌ها و نـدا‌ها و علی‌ها و سهراب‌ها خواهیم گرفت و نامشان را به هر کوی و برزن جاودانه خواهیم ساخت.
جنبش سبز فراموش نخواهد کرد که کیانوش آسا و صانع ژاله‌ها برای آزادی ایران و برای ایران و ایرانی به میدان آمده بودند و پیام آنان را به دست نسیم سبز خواهد سپرد تا دیگر بار کسی به جرم اهل تسنن بودن و به تهمت تجزیه طلبی، ظلم مضاعفشان را بر آنان روا ندارد. که غیر از این اگر باشد، ما نیز شرمندگان تاریخ خواهیم بود… .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر