به علت مسائل فنی سایت را با فیلتر شکن ملاحظه بفرمایید پیشاپیش از همراهان گرامی پوزش بعمل می آید .

صفحات

نظرات

همراهان گرامی با نظر گذاشتن در پست ها به دیگران بگویید چگونه فکر می کنید

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

هموطنانمان در نهادهای نظامی و انتظامی در کنار ما خواهند بود

منبع: جرس
حمزه غالبی، رئیس ستاد جوانان میرحسین موسوی در انتخابات سال ۸۸، معتقد است استبداد حاکم بر ایران می خواهد استقلال و درون زا بودن جنبش سبز را زیر سؤال ببرد، اما سلامت میرحسین موسوی و سایر رهبران جنبش سبز چنان هست که هرگونه تلاش آنها برای زدن اتهامات بی اساس، تنها باعث مضحکه شدن و بی اعتبارتر شدنش در افکار عمومی می شود. این فعال اصلاح طلب در گفتگو با سامانۀ خبری- تحلیلی «کلمه»، تاکید می کند............... 
حمزه غالبی، رئیس ستاد جوانان میرحسین موسوی در انتخابات سال ۸۸، معتقد است استبداد حاکم بر ایران می خواهد استقلال و درون زا بودن جنبش سبز را زیر سؤال ببرد، اما سلامت میرحسین موسوی و سایر رهبران جنبش سبز چنان هست که هرگونه تلاش آنها برای زدن اتهامات بی اساس، تنها باعث مضحکه شدن و بی اعتبارتر شدنش در افکار عمومی می شود.
 
این فعال اصلاح طلب در گفتگو با سامانۀ خبری- تحلیلی «کلمه»، تاکید می کند که حاکمیت در ادعاهای بیگانه ستیزی خود راستگو نیست و حتی با دریوزگی و روشهای پنهانی برای مذاکره با آمریکا تلاش می کند.
 
غالبی معتقد است که جنبش سبز یک جنبش فراگیر است و امروز سرکوبگران دچار خشمی ناشی از ترس شده اند که حاصل آن وقاحتی بی شرمانه در دروغ و حیله گری است.
 
رئیس ستاد جوانان میرحسین موسوی به سوالاتی پیرامون راهپیمایی ۲۵ بهمن ماه و آنچه گذشت، پاسخ گفته است:

پس از راهپیمایی ۲۵ بهمن ماه، همه سخنگویان جریان کودتا، از احمد جنتی گرفته تا احمد خاتمی، به تندی سخنرانی کردند و در تظاهرات های سازماندهی شده ای که انجام شد، توهین و ناسزای بسیاری به سران جنبش سبز گفتند و حتی خواستار اعدام آنها شدند. به نظر شما این برخورد تند و خشن با تقاضای مدنی مردم معترض، به چه دلیل است؟
 این واکنش، نشانه خشم و عصبانیت است؛ واکنشی عاطفی و نشانه بلوغ نیافتگی نسبت به احساس شکست. بیش از یک سال است با هزینه گزاف، به قیمت از کف دادن مشروعیتشان، به هر روشی برای سرکوب متوسل شده اند. حضور پررنگ مردم در ۲۵بهمن برای آنها که مدتهاست سعی می کنند وجود جنبش و بحران را کتمان کنند، موقعیت کسانی را ایجاد کرد که احساس می کردند تنها یک قدم به خانه آخر داشتند، اما با ۲۵ بهمن دوباره به نقطه اول بازگشته اند. خصوصا که این حضور در شرایطی بوده است که کشور بیست ماه سرکوب را پشت سر گذاشته است، بسیاری از فعالان سیاسی در زندان هستند، اجازه فعالیت به گروهای سیاسی داده نمی شود، شرایط امنیتی و تهدید مردم ادامه دارد و هزینه حضور به شدت بالا بوده است. وقتی علی‌رغم این همه محدودیت غیر قانونی و هزینه بالای حضور، مردم اینطور حضور پیدا کرده اند، می توان حدس زد وضعیت جامعه چطور است. اینها راهی هم جز سرکوب بلد نیستند، برای همین مستاصل شده اند و رو به وقاحت آورده اند.

  
پیش از این شهیدان سبز یا کتمان می شدند و یا متهم می شدند به اینکه خودشان در یک سناریو، نقشه ی کشته شدنشان را کشیدند، اما این بار پیکر شهیدان را ربودند و ادعا کردند که آنها هوادار همان چیزی بودند که به آن اعتراض داشتند و بدتر اینکه مدعی شدند شهید “ژاله ” برای روزنامه کیهان خبرچینی می کرده است. فکر می کنید چرا حاکمان تا این اندازه از درجات اخلاقی سقوط کرده اند؟
 برای اینکه سابقه این وقاحت ها را بدانیم، یادآوری یک نمونه تاریخی شاید بد نباشد. بعد از شهادت عمار یاسر،با توجه به حدیثی که از پیامبر نقل شده بود مبنی بر اینکه عمار توسط گروهی ستمگر به شهادت می رسد، ولوله ای در سپاه معاویه افتاد. اینطور نقل شده است که “عمروعاص” برای حل این بحران گفت: عمار را علی به جنگ آورده، پس علی مسبب شهادت عمار بوده است و حتی معاویه بعدها مجلس های باشکوه عزاداری برای عمار ترتیب داد. این شیوه ها و این حد از وقاحت، چیز جدیدی نیست؛ آقایان قبلا هم نشان داده اند.

 
البته وقاحت اینها حد و مرز ندارد. اصلا این شهید دزدی بی سابقه نیست، انحصارطلبان سالهاست که خون پاک شهیدان انقلاب و شهیدان جنگ را مصادره به مطلوب کرده اند و از آن برای تطهیر خود سوء استفاده می کنند. جوانانی که در انقلاب جان باختند، در پی برقراری حکومت استبدادی با مذهبی قرون وسطایی نبودند. آنهایی که در جنگ ۸ ساله جانشان را بر سر دفاع از میهن دادند، در پی تحکیم قدرت عده ای چماقدار و… نبودند.
 
من می خواهم این عبارت میرحسین را تکرار کنم که تا وجود یک بحران جدی در کشور به رسمیت شناخته نشود، راهی برای خروج از مشکلات و مسائل پیدا نخواهد شد. عدم اذعان به بحران، توجیه گر ادامه راه حل های سرکوبگرانه خواهد شد. اینها غافل اند از اینکه هر باتومی که فرود می آورند، مثل تیشه ای است که به ریشه ی مشروعیتشان می زنند و با هر تنی که اسیر می کنند، آه مظلومی به هوا می رود. این اعتقاد جا افتاده ی ماست که آه مظلوم، خانمان برانداز است.
  
حاکمیت سعی می کند تا جنبش سبز را به غرب و آمریکا وصل کند و سران جنبش در رسانه های حکومتی متهم به ارتباط با صهیونیست ها و آمریکا می شوند. شما فکر می کنید چرا این اتهام زنی ها در دستور کار قرار گرفته است؟
 کودتاگران در حالی برای تخریب رقبای خود، آنها را به دول خارجی نسبت می دهند که به هر روشی در حالت دریوزگی برای مذاکره با آمریکا متوسل می شوند و حتی قبل از کودتای ۲۲ خرداد سعی کرده اند موافقت آمریکایی ها را برای همراهی با کودتا به قیمت فروختن دستاوردهای کشور فراهم کنند. متاسفانه آمریکایی هم مثل کودتای ۲۸ مرداد، طرف کودتاچیان را گرفتند و نامه نوشتند به مقامات که آنها خیالشان راحت باشد و بلافاصله اعلام کردند که احمدی نژاد را به رسمیت می شناسند. حتی من به مواضع اخیرشان هم که خوراک برای جنگ تبلیغاتی به استبداد می دهد، مشکوک هستم. اما نکته ی مهم این است که درون زا بودن جنبش سبز و استقلال آنچنان مهم است که اینها سعی می کنند چهره ی آن رو مخدوش کنند، وگرنه سلامت میرحسین موسوی و سایر رهبران جنبش سبز چنان هست که هرگونه تلاش آنها برای زدن اتهامات بی اساس، تنها باعث مضحکه شدن و بی اعتبارتر شدنش در افکار عمومی می شود.

 
به نظر می رسد جنبش سبز پس از یک سال نهفتگی، امروز دوباره به سطح آمده و با همه سرکوب ها، دوباره به بار نشسته است. شما فکر می کنید جنبش سبز چه بخشی از جامعه ایران را نمایندگی می کند؟
 جنبش سبز جنبش فراگیری است، اما با کسانی که در خدمت استبداد بوده اند، مرز مشخصی دارد؛ چه کسانی که قبل از انقلاب اسلامی در خدمت استبداد و علیه مردم بوده اند و چه کسانی که بعد از انقلاب می خواهند مظاهر استبداد سلطنی را بازتولید کنند. مرز جنبش سبز با اینها به نظر مرز مشخصی است. برای ما یک زمانی عجیب بود حتی تصور اینکه در خیابانهای کشور عده ای خون شهروندان را برای خودشان مباح بدانند و دست به ترور های گسترده بزنند و حتی به صورت کور، زن و مرد بی گناه را بکشند. برای ما غیر قابل تصور بود که عده ای به خاطر اغراض سیاسی شان رو به همکاری و نوکری صدام بیاورند، اما اسلحه ای را که باید به سمت دشمنان کشور باشد، به سمت مردم کشورشان گرفتند. در این مدت دیدیم هنوز هم هستند کسانی که از سر اطاعت کورکورانه از قدرت، حاضرند اسلحه ی جنگی را که باید به سمت دشمنان کشور نشانه برود، به سوی مردم گرفتند و حاضر شدند به سمت مردمی که رای شان را مطالبه می کردند، شلیک کنند. ریختن خون مردم برای جنایتکارانی که البته تنها در رسانه مستبدان زنده هستند، برایشان تنفر مردم را آورد. سرنوشت منافقین جدید هم که خون مردم را بر خودشان مباح می داند، چیز متفاوتی نیست و پوشیدن لباس فرم و استفاده از عنوان رسمی نمی تواند نقش کلاه شرعی را برایشان بازی کند.

  
به نظر شما آنها پیام ۲۵ بهمن را خواهند شنید؟
 درسی که باید از ۲۵ بهمن باید بگیرند، این است که سرکوب و اتهام زنی جواب نخواهد داد، و تنها آنها را از درک حجم تحولاتی که در زیر پوست جامعه می گذرد، ناتوان تر خواهد کرد. مطالباتی که جلویشان سد شود، تنها سیلهای بزرگتری را سبب می شوند که هر بار غافلگیرانه تر خواهند بود. البته خوشبینانه است که که فکر کنیم استبداد به این راحتی ها حاضر است دست از کتمان خواسته های جامعه بردارد، اما نکته این است که کتمان آنها، تاثیری در حجم مطالبات محقق نشده، ندارد و در عزم مردم برای تغییر، خللی ایجاد نخواهد کرد. من فکر مردم این را در ۲۵ بهمن بلند فریاد زدند.

  
برخی احتمال می دهند خشونت عریان نیروهای سرکوب، می تواند موجب واکنش های تندتر مردم شود. نظر شما چیست؟
 جنبش سبز یاد گرفته است که از روشهای مختلف و در شرایط گوناگون، راهش را پیش ببرد، اما روشهای خشونت آمیز قصه اش فرق می کند. من می توانم همدلی کنم که وقتی نیروی سرکوب بی امان خشونت می ورزد و حتی مردم شاهد صحنه های دلخراش ضرب و جرح افراد مسن هستند، فرد در معرض خشونت گاهی راهی جز دفاع از خودش ندارد؛ اما به نظرم وقتی ما استفاده از خشونت را نفی می کنیم، باید حواسمان باشد که خودمان از روش آنها استفاده نکنیم. این جدا از این است که خشونت معمولا در تاریخ هم پیامدهای خوبی نداشته است. از طرفی، مامور نیروی انتظامی هم یک جوانی مثل امثال ماست که دوره ی سربازی اش را می گذراند و یا همسایه ای است که برای امرار معاش در پلیس کار می کند. مطمئنا بالاخره هموطنانمان در نهادهای نظامی و انتظامی در کنار ما خواهند بود.

  
این مسیر می خواهد به کجا ختم شود؟ جنبش سبز چه می خواهد؟
 هرچند در بیانیه های مختلف میرحسین موسوی و سایر رهبران جنبش سبز موارد مکرر گفته شده است اما من شخصا فکر می کنم ما می توانیم مشخص تر هم خواسته هایمان را طرح کنیم. این خواسته ها هم چیز عجیب و غریبی نیست. من فکر می کنم در چارچوب اجرای بدون تنازل قانون اساسی، همین اجرای اصل ۲۷ قانون اساسی که برگذاری تجمعات را آزاد می داند، یک حق بنیادی است که نمی شود از آن گذشت. با توجه به همین است که الان بیش از پیش می توانیم بفهمیم اهمیت تاکید تدوین کنندگان قانون اساسی برای گنجاندن این اصل چه بوده است. البته این یک پیشنهاد است و می تواند از مواضع رهبران جنبش فهرستی از خواسته های مشخص استخراج کرد. اما بدون مجبور کردن استبداد به تمکین در مقابل حق شهروندان برای برگزاری تجمع اعتراضی که در اصل ۲۷ قانون اساسی هم به تصریح آمده است، هیچ خواسته ی دیگری ضمانت اجرایی ندارد. به نظرم تلاش برای اجرایی کردن همین اصل، یک خواسته ی روشن و مشخص است. از طرفی هم در هر صورت نیروی سرکوب باید بفهمد حرکت مستمر جنبش سبز ادامه دارد و همانطور که بیست ماه سرکوب، مسئله ی آنها را حل نکرده است، بعد از این هم نخواهد کرد. حماقت هایی نظیر ایجاد محدودیت و حصر، تاثیری در این مسیر ندارد و فقط فضای جامعه را تندتر و کار را برای خودشان سخت تر می کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر