سید حامد آرین
عاشورای هشتاد و هشت آمد تا “روز واقعه” باز تکرار شود و شهیدان در این روز باز تاریخ را به تصویر کشند و تا قیام قیامت این خون باشد که بر سنگفرش “کرب و بلاها” جاری می شود. خون شبنم یا سید علی. شهرام یا مصطفی. تا روایت کنند داستان ستم را. لشکر پیروان یزید باشد یا مدعیان ولایت. سرنیزه داشته باشد یا کلت. با اسب بر بدن شهیدان بتازد یا با اتومبیل نیروی انتظامی. باز عاشوراست که همه جا غرق خون است و..............
*نظرات وارده در یادداشت لزوما بیانگر دیدگاه 88 نمی باشد
عاشورای هشتاد و هشت آمد تا “روز واقعه” باز تکرار شود و شهیدان در این روز باز تاریخ را به تصویر کشند و تا قیام قیامت این خون باشد که بر سنگفرش “کرب و بلاها” جاری می شود. خون شبنم یا سید علی. شهرام یا مصطفی. تا روایت کنند داستان ستم را. لشکر پیروان یزید باشد یا مدعیان ولایت. سرنیزه داشته باشد یا کلت. با اسب بر بدن شهیدان بتازد یا با اتومبیل نیروی انتظامی. باز عاشوراست که همه جا غرق خون است و فریاد. و این صدای حسین است که می طلبد “یاری کننده ای” برای “یاری رساندن” به دین خدا که پوستین وارونه شده و امویان متولی اش شده اند.
ننگ عاشورای ۱۳۸۸ چیزی نیست که به این زودی از خاطر کسی پاک شود و شاید تصویری که میرحسین موسوی از جنایتی که در روز عاشورا اتفاق افتاد ارائه می دهد، گویاترین و نزدیکترین تصویر به واقعیت است.(*) فاجعه ای که سخت است پاک کردنش از صفحه ذهن مردمی که برای عزاداری امام حسین به خیابان ها آمده بودند و خود را مواجه دیدند با لشکر تا بن دندان مسلحی که تنها می توانست یادآور یک لشکر در ظهر عاشورا باشد.
مردم آرام و عزادار با بیرق هایی که نام حسین بر آن بود از سمت میدان امام حسین به سوی انقلاب می رفتند. به پل چوبی که نرسیده بودند نیروهای انتظامی با خشونت مانع از ادامه مسیر شدند. نیروهای ضدشورش شروع به زدن مردم کردند. مردم شعار می دادند ”ما جنبش سبزیم و علمدار حسینیم”. اما نام حسین برای یزیدیان گران تمام می شود. شروع به زدن مردم کردند. شیشه ماشین ها را مغازه ها را شکستند. همه باتوم در دستشان بود، می زدند و رحم نمی کردند. عده ای را هم بازداشت کردند و به ماشین هایشان بردند.
چهارراه کالج از شب قبل تصرف شده بود. لباس شخصی ها همه جا را گرفته بودند. مردم از هر طرف تحت فشار بودند. ماموران با باتوم به ماشین هایی می کوبیدند که در ترافیک خیابانهای تهران نه راه پس داشتند و نه راه پیش. مردم در اتوبوسها و پیاده روها فقط شعار ”حسین حسین” می دادند. وقتی حمله بیشتر شد مردم فریاد تکبیر سر دادند و یاری خدایشان را طلب کردند. فریاد الله اکبرشان پیوند می خورد با فحش و ناسزایی که ماموران نثار عزاداران حسین می کردند. مردم شعار می دادند ”هیهات من الذله”. در داستانها خوانده بودند که این فریاد امامشان بود، آنگاه که باران نیزه بر سر یارانش فرو می بارید در صحرای کربلا.
“ابوالفضل علمدار دیکتاتور رو برش دار”. “این ماه ماه خونه یزید سرنگونه”. باز این مردم بودند که در برابر این همه فحاشی و توهین با تمسک به امام شهیدان می خواستند به این لشکری که تا بن دندان مسلح به رزمگاه آمده بودند پاسخ دهند. مردم در روز عاشورا به همان نتیجه ای رسیدند که امروز ابوالفضل قدیانی در اوین رسیده است، وقتی از به آخر رسیدن می گفتند و در شعارهایشان به سخن امام خمینی مبنی بر باطل بودن ولایت فرد خطاکار – چه رسد به قاتل – اشاره می کردند. آنها به چشم خود دیده بودند عزیزانشان در برابر دیدگانشان نقش بر زمین می شوند و ماشین نیروهای نظامی از روی پیکر او رد می شود. چه قضاوتی جز این از آنها انتظار می رفت؟
مردم در روز عاشورا تکلیف خود را با ظالمان روشن کرده بودند. “یا حجت ابن الحسن، ریشه ظلم رو بکن” نشان از باور عمیق مردمی بود که اسلام را برای کشور خود برگزیده بودند و می دانستند که ” تجاوز توی زندان، نبوده توی قرآن”. آنها می دانستند در اسلام کسی را به خاطر پرسشگری از رای و حق خود به گلوله نمی بندند. می دانستند در هیچ مکتبی در روز عاشورا سیاه پوشان امام حسین را کسی به خون نمی کشد. مردم در هیات های محرم شنیده بودند که زینب سلام الله را هم به کاخ یزید بردند و او توانست پیام آور خون شهیدانی باشد که در کربلا به زمین ریخته شده بود.
حاکمیتی که سلطه اش را به زور سرنیزه به مردم تحمیل می کند، حتی عاجز است که شهامت یزید را داشته باشد و شنوای پیام آوران صحنه کربلا باشد. لیلای جوان باید به زندان برود، چون فقط شاهدی بوده است به ظلمی که بر امیر رفت وقتی به چشمش دید این ماشین نیروی انتظامی است که از روی جسد بی جان امیر بارها رد می شود.
یزید – که لعنت خدا بر او باد – آنقدر بی حیایی به خرج نداد که نگذارد عقیله بنی هاشم در برابرش بایستد و خطابش کند: “اى یزید، براى تو کافى است در قیامت به دادگاهى وارد شوى که قاضى آن خدا، باشد و خصم و طرف دعواى تو محمد(ص) و پشتیبان او جبرئیل. در روز قیامت، نه تنها تو به مکافات اعمال ضد انسانى خواهى رسید، بلکه آنهایى هم که تو را بر این مسند نشاندند و بر گرده مسلمین سوار کردند، سزاى همکارى هاى خود را دریافت خواهند نمود. آن روز است که بدانید، چه سرنوشت دردناکى دارید و یکى پس از دیگرى بدبخت و بیچاره تر و ناتوان تر و شکست خورده تر خواهید بود.”
اما بازماندگان میلیونی و شاهدان ناظر بر کربلای ایران را حتی نگذاشتند داستان مظلومیت خود به کسی بازگویند. زینب می تواند در کاخ ستم فریاد بر آورد که ” اى زاده معاویه! اگر چه حوادث روزگار مرا در شرایطى قرار داد که با تو سخن بگویم، اما من، تو را کوچک مى شمارم و بسیار سرزنش مى کنم و توبیخ فراوانت مى کنم. آه چه شگفت انگیز است که مردان خدا به دست گروهى شیطان صفت کشته شوند.” در حالی که مردم سرکوب شده در این مملکت به ظاهر اسلامی، ناچار بودند رجزخوانی و دروغ پردازی و نمایشهای خودساخته کسانی را شاهد باشند که عزیزانشان را به خون نشانده بودند.
باز محرم و پیام رسانی کربلا
اینک بار دیگر محرم است و در آستانه سالروز بزرگداشت نهضتی که قرنها پیش برای بازگرداندن انسان به جایگاه والایی که در آفرینش او درآمیخته شده برپا شد و درخشانترین نمونهی انسانی زمان و زمانه، فریاد برپایی حق و افشای باطل را با همه رنجهایی که در انتظارش بود، بر سکوت ذلتبار ترجیح داد. اینک باز پیام کربلاست که “زینب” می خواهد برای پیام رسانی. اینک بر ماست که در این دوران بحرانزده، کاری زینبی کنیم و پیام راستین دین را با چهرهی فطرتپسندانهی آن به تشنگان حقیقت برسانیم.
اگر سالار شهیدان برای برپایی “امر به معروف و نهی از منکر” و احیای “دین محمد” راهی میدان نبرد شد، اینک بر ماست که یاد بگیریم و به دیگران نیز یاد بدهیم که عمل نادرست مدعیان دینداری به حساب دین گذاشته نشود.
برای آنان که داستان راستین انقلاب اسلامی را می دانند و آنها که برای بزرگداشت دین خدا قیام کردند و در تاسوعا و عاشورای انقلاب خواستههای بیش از صدسالهی خویش را در ندای مردی بازشناختند که پایمردیاش در راه را آزموده بودند، باید امروز باز واگویند داستان “ما” شدن مردمی را که پراکنده بودند که چگونه دست مهر دادند به هم و چگونه پس از سالها استبداد، سریر قدرت را در هم پیچیدند و حاکمان سرنوشت خود شدند.
بر این شاهدان است که ماجرای راستین انقلابی را که در این دیار به نام دین برپا شد، برای نسلی که آنچه میداند یا از طریق رسانههای تحریفگر رسمی و یا از طریق روایتگران ناهمدل با آن است، بازگو کنیم و در این بازگویی، از نقد منصفانهی گذشته نهراسیم و در عین حال، از نفی دستاوردهای بزرگ آن پرهیز کنیم. موسوی می داند که رمز ماندگاری اقرار به خطا و درس گرفتن از اشتباهات است و ابایی ندارد که حتی آن “دوران طلایی” را منصفانه نقد کند و در برابر آنانکه همه را با یک چوب می رانند، مفتخر است که از “دستاوردهای بزرگ” آن دفاع کند و آرزوی تکرارش را داشته باشد.
و اینک که یاران انقلاب را در بند کرده اند و سینه جوانان به تیر دریده اند و ظلمها کرده اند بر صغیر و کبیر این مردم، در این محرم که هنگامه آزمون پیروزی حق بر سرنیزه ستمکاران و شکست ابرقدرتها و حکومتهای شیطانی در برابر کلمه الله است، بر ماست که همچون زینب (س) با بازگویی حقیقت، ملات کاخ دروغ را زائل کنیم.
و آنگونه که زینب سلام الله علیها در برابر یزید فریاد بر آورد، به غاصبان حق مردم و متعرضان جان ملت بازگوییم ” اى یزید! هرچه مى توانى در راه دشمنى ما مکر و حیله و نقشه طرح کن و کوشش به خرج بده، به خدا نمى توانى نام ما را از خاطره ها و صفحه تاریخ، محو نمایى و فروغ وحى ما را خاموش سازى و از این راه به آرزوى نهایى خود برسى و این ننگ و عار همیشگى را از دامن خود پاک نمایى”.
* در میان طوفانی از تهدیدها و تبلیغات و تکفیرها و اهانتها، عزاداران حسینی در این روز مقدس حسین حسین گویان به صورت مسالمت آمیز و بدون شعارهای تند روانه میدانها و مسیرهایی شدند که خود انتخاب کرده بودند و این بار نیز چون دفعات گذشته با اعمال تحریک آمیز مواجه شدند، خشونت های غیرقابل باور چون زیر کردن راهپیمایان، تیراندازی نیروهای لباس شخصی که امروز هویت آنها بر کسی پوشیده نیست و روز به روز پرده از چهره آنان و سرانشان کنار زده می شود، فاجعه ای را آفرید که اثرات آن به این زودی از صحنه سیاسی کشورمان رخت برنخواهد بست. (میرحسین موسوی)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر