به علت مسائل فنی سایت را با فیلتر شکن ملاحظه بفرمایید پیشاپیش از همراهان گرامی پوزش بعمل می آید .

صفحات

نظرات

همراهان گرامی با نظر گذاشتن در پست ها به دیگران بگویید چگونه فکر می کنید

۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

خاطره سبز/ فراموشی از اعدام تلخ تر است

 حمزه غالبی
مثل همیشه از پشت سر بازجویی می کرد. یک دفعه موبایلش زنگ خورد. بعد از چند جمله ای بلند گفت: نه بابا! هنوز سالم جلو من نشسته. بعد چند جمله ای رو رد و بدل کردند. تماسش که قطع شد، پرسید فلانی را می شناسی؛ گفتم بله؛ چندتا دیگه اسم هم آورد گفتم نمی شناسم. گفت اینها جایی داشتند صحبت می کردند و گفتند حمزه غالبی اعدام شده است. گفت دوستش می خواسته با او چک کند. نمی دانم قضیه چه بود؟ آیا این مکالمات واقعی بود یا یک نمایش دیگر برای ایجاد فشار روحی بیشتر، اما نکته مهم این بود که این حرف بر عکس بیشتر به من روحیه داد........
مثل همیشه از پشت سر بازجویی می کرد. یک دفعه موبایلش زنگ خورد. بعد از چند جمله ای بلند گفت: نه بابا! هنوز سالم جلو من نشسته. بعد چند جمله ای رو رد و بدل کردند. تماسش که قطع شد، پرسید فلانی را می شناسی؛ گفتم بله؛ چندتا دیگه اسم هم آورد گفتم نمی شناسم. گفت اینها جایی داشتند صحبت می کردند و گفتند حمزه غالبی اعدام شده است. گفت دوستش می خواسته با او چک کند. نمی دانم قضیه چه بود؟ آیا این مکالمات واقعی بود یا یک نمایش دیگر برای ایجاد فشار روحی بیشتر، اما نکته مهم این بود که این حرف بر عکس بیشتر به من روحیه داد.
یکی از روشهای بازجو که فشار ایجاد می کرد تلقین این بود که همه چیز تمام شده است و همه تو را فراموش کرده اند. مردم پی زندگی شان، دوستانت هم دنبال کارشان هستند. حتی می گفتند خانواده ات هم دیر یا زود خسته خواهند شد. می روند. نمی دانم چه جوری توضیح بدهم احساس فراموش شدن چقدر سخت است، اصلا بگذارید بگویم خیلی تلخ است. یک چیزی آنطرف تر از سختی.
او گفت چند نفر در مورد اعدام تو صحبت کرده اند. نمی دانم انگیزه اش دقیق چه بود اما برای من نشان این بود که آنطور که آنها می گفتند هم فراموش نشده ام. با خودم گفتم حداقل چند نفر بخاطر خبر اعدام ناراحت بودند. فوری لبخندم را دزدیدم تا آقای بازجو متوجه نشود.
پی نوشت ۱: اگر از من بپرسید و بگوئید بزرگ ترین کمک به فردی که در بازداشت است چیست؟ می گویم بعد از تنها نگذاشتن خانواده اش، نگذارید فراموش شود. حتی از تلاش برای رهایی اش هم اولویت دارد. اصلا بنظرم اینها حداقل وظیفه ما در قبال دوستانی است که به نیابت از ماها در بند هستد: خانواده شان را تنها نگذاریم؛ نگذاریم فراموش شوند.
پی نوشت ۲: زنده نگه داشتن خاطره انسانی که به خاطر عقاید یا سیاست در بند است فقط ادای یک تکلیف اخلاقی فردی نیست. بلکه پیامد های جدی اجتماعی و سیاسی دارد. با زنده نگه داشتن خاطره مقاومت فرد در ذهن جمعی مان، کنش او معنی اجتماعی پیدا می کند. هر نماد، نشانه، جمله یا پیامی که این کار رو بکند می شود پای بیرون از زندان. بدین ترتیب مقاومت در مقابل سرکوب رو دو پای خودش می ایستد؛ هر چه یادگاری های او بیشتر،این پا بلند تر و صدای آن رساتر. اینجوری است که الان نوشتن از دوستان، گفتن و به هرنحوه زنده نگه داشتن یاد دوستان در بندمان یکی از راههای مقاومت است.
پی نوشت ۳: زنده نگاه داشتن خاطرات رنج ها در آگاهی جمعی مان موجب انباشت تجربه ای می شود که امکان حذف خطا ها را برای ما فراهم می کند. فراموش نکردن سختی و نگهداشتن آن در آگاهی و حتی یادآوری مداومش، زنگ خطری می شود که همیشه پیش گوشمان باشد تا بخاطر فراموشی مجبور به تکرار خطاهایمان نشویم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر