مرتضی کاظمیان
در بررسی علل و دلایل دگرگونی محتوای نظام سیاسی سر بر کشیده از انقلاب ۱۳۵۷، کم نیستند صاحبنظرانی که به اختلافها و تضادهای درون زندانهای رژیم شاهنشاهی بهعنوان یک مولفه اثرگذار، اشاره میکنند. مشکلاتی که میان زندانیان سیاسی از طیفهای گوناگون وجود داشت، پس از پیروزی انقلاب و در تکوین نظام جدید، به شکلهای گونهگون جلوهگر شد. بهتدریج دعواها و اختلافنظرها و خشونتها و بایکوتهای درون زندانهای استبداد سلطنتی، از اینجا و آنجا خودنمایی کرد و پیامدهای سیاسی ـ اجتماعی خود را به همراه...........................
*نظرات وارده در یادداشت لزوما بیانگر دیدگاهه 88 نمی باشد
در بررسی علل و دلایل دگرگونی محتوای نظام سیاسی
سر بر کشیده از انقلاب ۱۳۵۷، کم نیستند صاحبنظرانی که به اختلافها و
تضادهای درون زندانهای رژیم شاهنشاهی بهعنوان یک مولفه اثرگذار، اشاره
میکنند. مشکلاتی که میان زندانیان سیاسی از طیفهای گوناگون وجود داشت، پس
از پیروزی انقلاب و در تکوین نظام جدید، به شکلهای گونهگون جلوهگر شد.
بهتدریج دعواها و اختلافنظرها و خشونتها و بایکوتهای درون زندانهای
استبداد سلطنتی، از اینجا و آنجا خودنمایی کرد و پیامدهای سیاسی ـ
اجتماعی خود را به همراه آورد. آنهایی که در نزاعهای درون زندان، طرفهای
اصلی بودند، در بهار آزادی، کینههای دیروز را از یاد نبردند و هرجا مجالی
یافتند، متبلور کردند. پوزیسیون و اپوزیسیون هم نداشت. اصل بر کم کردن روی
طرف مقابل بود و انتقامگیری با استفاده از امکانها و ابزارهای دراختیار.
بدیهی بود آنکه زندان را در اختیار دارد و ابزار خشونت سختافزاری را در
سلولهای بازجویی، یا حتی در وزارت کشور و دیگر نهادهای قدرت، یکجور
کینهجویی خود را ارضاء کند؛ و آنکه به تدریج در موقعیت منتقد و مخالف وضع
جدید قرار میگرفت و دوباره به موقعیت اپوزیسیونی کوچ میکرد، به گونهای
دیگر، رفتار کند و پروژه و دغدغهی خود را پاسخ گوید.
آن تجربهی تلخ، با نتایج ناگوار، البته از یاد و خاطر کنشگرانی که سنشان قد میدهد نرفته است؛ نیز برای جوانترهایی که دغدغهی اجتماعی دارند و تاریخ تحولات انقلاب اسلامی را تورق کردهاند، بهمثابهی موضوعی قابل درنگ، خودنمایی میکند. بیتوجه به تجربههای پیشین، آینده میتواند تکرار گذشتهی مأیوسکننده باشد و چرخیدن بر مدار ناکامی.
اما گزارشها و شواهدی که این روزها از زندانهای جمهوری اسلامی به بیرون درز میکند، امید به فردایی متفاوت را برمیانگیزاند. نمونهی جدید، نامهی ژیلا بنییعقوب، روزنامهنگار برجستهی محبوس در بند زنان سیاسی اوین است. بنییعقوب در بخشی از مکتوب مزبور، خطاب به همسرش بهمن احمدی امویی، روزنامهنگار زندانی در رجایی شهر کرج، گزارش جالبی دارد؛ او مینویسد: "ما ۳۳ زندانی زن هستیم با عقاید و افکار مختلف و گاه مخالف یکدیگر. زندانیهایی از جنبش سبز، بهاییها، سازمان مجاهدین خلق، نومسیحیها و... یکی از جذابیتهای این زندان برای من همین است که افراد با افکار و عقاید متفاوت و حتی مخالف، زندگی مسالمتآمیزی را در کنار یکدیگر دارند. وقتی همه با هم در کنار هم مینشینیم، غذا میخوریم، حرف میزنیم، بحث و گفتوگو میکنیم، و در یک کلام با هم زندگی میکنیم، عمیقا احساس خوبی پیدا میکنم. هر روز که آن زندگی مسالمتآمیز را تجربه میکنم، بیشتر آرزومند میشوم که چنین الگویی را روزی در گستره زندگی در جامعهمان شاهد باشیم یعنی با افکار عقاید مختلف سیاسی، مذهبی و عقیدتی کنار هم زندگی کنیم بدون تلاش برای حذف یکدیگر، بدون آنکه بهخاطر تفاوت عقیده و مذهب و مرام سیاسی با هم دشمنی بورزیم... من به تحقق چنین جامعهای امیدوارم. آن روز خوب خواهد آمد."
این تنها شاهد در این حوزه (زندان) نیست؛ احمدی امویی نیز چندی پیش در نامهای به همسرش، گزارشی تقریبا مشابه از زندان رجایی شهر، و همزیستی همدلانهی زندانیان سیاسی ارائه کرد.
در بیانیههایی که در ماههای گذشته از درون زندانها منتشر شد نیز، جلوههای از مدارا و تسامح و همراهی محسوس بود. امضاکنندگان بیانیههای مزبور، طیفها و سلیقهها و نگاههای گوناگون را نمایندگی میکردند؛ دقت در برخی از این اسامی خالی از فایده نیست: محسن امینزاده، عماد بهاور، بابک داشاب، مجید دری، علیرضا رجایی، عیسی سحرخیز، محمد سیفزاده، قاسم شعله سعدی، کیوان صمیمی، سیامک قادری، عبدالله مومنی، محسن میردامادی، بهزاد نبوی، و ضیاء نبوی. از اپوزیسیون تا شبهاپوزیسیون، از مذهبی تا عرفی، و از اصلاحطلب میانه تا رادیکال. این همه اما جنبش سبز را بهمثابهی چتری برای اقدام، مورد تأیید قرار میدهند.
نقد از خودهای مصطفی تاجزاده و ابوالفضل قدیانی و محمد نوریزاد نیز در همین راستا، بس قابل توجه است.
وضعی که در زندانهای جمهوری اسلامی وجود دارد البته برکنار از وضع فرهنگی ـ اجتماعی ایران امروز نیست. رویکردهای مدنی، و بسط مدارا و پذیرش تکثر، بنیانهای جامعه مدنی در ایران را به گونهای گریزناپذیر متأثر ساخته است. دگرگونی در نگاه اکثریت جامعهی ایران قابل کتمان نیست. به هر دلیل و علت (از تغییر پارادایم جهانی گرفته تا به حاشیه رفتن رویکردها و مدلهای تشکیلاتی سانترالیستی ـ لنینیستی، و از نقش رسانه و تکنولوژی ارتباطات تا تجربه کردن استبداد دینی)، نگاه و روش زیست اجتماعی ایرانیان با پیش از انقلاب، تفاوت کرده است.
شاید این روزها و متاثر از تورم افسارگسیخته و کمبودها و گرانی کمرشکن، و انسداد سیاسی و محدودیتها و نامنیهایی که حاکمیت اقتدارگرا بانی و مسبب اصلی آن است، مدارا و شفقت، تحت تاثیر قرار گرفته باشد، اما نگارنده به کنش همدلانه و مداراجویانهی اکثریت جامعه ایران در هنگامهی "تغییر"، بس امیدوار است. همان وضعی که در اوج اعتراض خیابانی به کودتای انتخاباتی در ایران حاکم شد. نوعدوستی و یاری و مساعدت شهروندان معترض در کنار مدارا و تسامح آنان نسبت به عقاید و بینش هموطنان خود، برای اغلب ناظران محسوس بود. و البته، همان شهروندان معترضی که بیاعتنا به ایدئولوژی و خاستگاه سیاسی یکدیگر، و بیتوجه به باور مذهبی و پوشش هم، علیه کودتای انتخاباتی و سرکوب غیرانسانی، همراه شدند و حق شهروندی خود را مطالبه کردند، در زندانها نیز همدلی و همراهی و مدارا را تکثیر کردند.
وقتی وضع مورد اشاره با قهرها و بایکوتها و خودمحوریطلبیها و تحریمها و جداییهای مشهور در زندانهای رژیم شاهنشاهی مقایسه شود، رگههای ارزشمند امید به آینده بیشتر جلوهگری میکند. پذیرش هموطنی با عقاید سیاسی و باورهای مذهبی و دیدگاههای فرهنگی و اجتماعی یکسره متفاوت، به شکلی معنادار تکثیر شده و در متن جامعهی ایران عمق یافته است.
"تغییر" رخ داده، برای کنشگران وطندوست، بهقدر لازم امیدبخش و ارزشمند است. این، همانی است که بنییعقوب از پشت دیوارهای ضخیم و بلند اوین ابراز میکند: "من به تحقق چنین جامعهای، جامعهای که با افکار و عقاید مختلف سیاسی، مذهبی و عقیدتی کنار هم زندگی کنیم بدون تلاش برای حذف یکدیگر... امیدوارم. آن روز خوب خواهد آمد."
آن تجربهی تلخ، با نتایج ناگوار، البته از یاد و خاطر کنشگرانی که سنشان قد میدهد نرفته است؛ نیز برای جوانترهایی که دغدغهی اجتماعی دارند و تاریخ تحولات انقلاب اسلامی را تورق کردهاند، بهمثابهی موضوعی قابل درنگ، خودنمایی میکند. بیتوجه به تجربههای پیشین، آینده میتواند تکرار گذشتهی مأیوسکننده باشد و چرخیدن بر مدار ناکامی.
اما گزارشها و شواهدی که این روزها از زندانهای جمهوری اسلامی به بیرون درز میکند، امید به فردایی متفاوت را برمیانگیزاند. نمونهی جدید، نامهی ژیلا بنییعقوب، روزنامهنگار برجستهی محبوس در بند زنان سیاسی اوین است. بنییعقوب در بخشی از مکتوب مزبور، خطاب به همسرش بهمن احمدی امویی، روزنامهنگار زندانی در رجایی شهر کرج، گزارش جالبی دارد؛ او مینویسد: "ما ۳۳ زندانی زن هستیم با عقاید و افکار مختلف و گاه مخالف یکدیگر. زندانیهایی از جنبش سبز، بهاییها، سازمان مجاهدین خلق، نومسیحیها و... یکی از جذابیتهای این زندان برای من همین است که افراد با افکار و عقاید متفاوت و حتی مخالف، زندگی مسالمتآمیزی را در کنار یکدیگر دارند. وقتی همه با هم در کنار هم مینشینیم، غذا میخوریم، حرف میزنیم، بحث و گفتوگو میکنیم، و در یک کلام با هم زندگی میکنیم، عمیقا احساس خوبی پیدا میکنم. هر روز که آن زندگی مسالمتآمیز را تجربه میکنم، بیشتر آرزومند میشوم که چنین الگویی را روزی در گستره زندگی در جامعهمان شاهد باشیم یعنی با افکار عقاید مختلف سیاسی، مذهبی و عقیدتی کنار هم زندگی کنیم بدون تلاش برای حذف یکدیگر، بدون آنکه بهخاطر تفاوت عقیده و مذهب و مرام سیاسی با هم دشمنی بورزیم... من به تحقق چنین جامعهای امیدوارم. آن روز خوب خواهد آمد."
این تنها شاهد در این حوزه (زندان) نیست؛ احمدی امویی نیز چندی پیش در نامهای به همسرش، گزارشی تقریبا مشابه از زندان رجایی شهر، و همزیستی همدلانهی زندانیان سیاسی ارائه کرد.
در بیانیههایی که در ماههای گذشته از درون زندانها منتشر شد نیز، جلوههای از مدارا و تسامح و همراهی محسوس بود. امضاکنندگان بیانیههای مزبور، طیفها و سلیقهها و نگاههای گوناگون را نمایندگی میکردند؛ دقت در برخی از این اسامی خالی از فایده نیست: محسن امینزاده، عماد بهاور، بابک داشاب، مجید دری، علیرضا رجایی، عیسی سحرخیز، محمد سیفزاده، قاسم شعله سعدی، کیوان صمیمی، سیامک قادری، عبدالله مومنی، محسن میردامادی، بهزاد نبوی، و ضیاء نبوی. از اپوزیسیون تا شبهاپوزیسیون، از مذهبی تا عرفی، و از اصلاحطلب میانه تا رادیکال. این همه اما جنبش سبز را بهمثابهی چتری برای اقدام، مورد تأیید قرار میدهند.
نقد از خودهای مصطفی تاجزاده و ابوالفضل قدیانی و محمد نوریزاد نیز در همین راستا، بس قابل توجه است.
وضعی که در زندانهای جمهوری اسلامی وجود دارد البته برکنار از وضع فرهنگی ـ اجتماعی ایران امروز نیست. رویکردهای مدنی، و بسط مدارا و پذیرش تکثر، بنیانهای جامعه مدنی در ایران را به گونهای گریزناپذیر متأثر ساخته است. دگرگونی در نگاه اکثریت جامعهی ایران قابل کتمان نیست. به هر دلیل و علت (از تغییر پارادایم جهانی گرفته تا به حاشیه رفتن رویکردها و مدلهای تشکیلاتی سانترالیستی ـ لنینیستی، و از نقش رسانه و تکنولوژی ارتباطات تا تجربه کردن استبداد دینی)، نگاه و روش زیست اجتماعی ایرانیان با پیش از انقلاب، تفاوت کرده است.
شاید این روزها و متاثر از تورم افسارگسیخته و کمبودها و گرانی کمرشکن، و انسداد سیاسی و محدودیتها و نامنیهایی که حاکمیت اقتدارگرا بانی و مسبب اصلی آن است، مدارا و شفقت، تحت تاثیر قرار گرفته باشد، اما نگارنده به کنش همدلانه و مداراجویانهی اکثریت جامعه ایران در هنگامهی "تغییر"، بس امیدوار است. همان وضعی که در اوج اعتراض خیابانی به کودتای انتخاباتی در ایران حاکم شد. نوعدوستی و یاری و مساعدت شهروندان معترض در کنار مدارا و تسامح آنان نسبت به عقاید و بینش هموطنان خود، برای اغلب ناظران محسوس بود. و البته، همان شهروندان معترضی که بیاعتنا به ایدئولوژی و خاستگاه سیاسی یکدیگر، و بیتوجه به باور مذهبی و پوشش هم، علیه کودتای انتخاباتی و سرکوب غیرانسانی، همراه شدند و حق شهروندی خود را مطالبه کردند، در زندانها نیز همدلی و همراهی و مدارا را تکثیر کردند.
وقتی وضع مورد اشاره با قهرها و بایکوتها و خودمحوریطلبیها و تحریمها و جداییهای مشهور در زندانهای رژیم شاهنشاهی مقایسه شود، رگههای ارزشمند امید به آینده بیشتر جلوهگری میکند. پذیرش هموطنی با عقاید سیاسی و باورهای مذهبی و دیدگاههای فرهنگی و اجتماعی یکسره متفاوت، به شکلی معنادار تکثیر شده و در متن جامعهی ایران عمق یافته است.
"تغییر" رخ داده، برای کنشگران وطندوست، بهقدر لازم امیدبخش و ارزشمند است. این، همانی است که بنییعقوب از پشت دیوارهای ضخیم و بلند اوین ابراز میکند: "من به تحقق چنین جامعهای، جامعهای که با افکار و عقاید مختلف سیاسی، مذهبی و عقیدتی کنار هم زندگی کنیم بدون تلاش برای حذف یکدیگر... امیدوارم. آن روز خوب خواهد آمد."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر