علی حسین قاضی زاده
به راستی، انجام کدامین عمل ظالمانه از سوی حاکمیت،
سبب خواهد شد که خاتمی، به جای مماشات، راه تقابل با ظالمان و خاطیان را
پیشه کند؟ در طول حیات سیاسی هر سیاست مدار، فرصتهای انگشت شماری یافت می گردد که اتخاذ یک تصمیم درست، یک...........................
به راستی، انجام کدامین عمل ظالمانه از سوی حاکمیت،
سبب خواهد شد که خاتمی، به جای مماشات، راه تقابل با ظالمان و خاطیان را
پیشه کند؟
در طول حیات سیاسی هر سیاست مدار، فرصتهای انگشت شماری یافت می گردد که اتخاذ یک تصمیم درست، یک عمل به جا و یک سخن به موقع، ترسیم کنندهء هویتی برای وی می گردد که پس از آن بتوان از درایت، شجاعت، صداقت و صراحت وی سخن گفت. چه بسیار مردانی که پس از سالها ناکامی و شکست، با اتخاذ تصمیمی درست در یک بزنگاه تاریخی، نام خود را ماندگار کردند و چه بسیار مردانی که همهء آبروی اندوخته گشته را در گرو چند تصمیم نابخردانه، به حراج گذاردند.
بدون شک قصهء سید محمد خاتمی و آن رأی باطله ای که بر صندوق انتخابات اخیر افکند، یکی از همان بزنگاههایی است که می تواند اندوختهء سالها نیکی و درستی وی را به مخاطره افکند.
این عمل، هرچند که در ظاهر یک رأی ساده بیش نبود و هر چند که این عمل، قرابت فراوانی با تصویر خاتمی در نزد عموم داشت، اما قرین گشتن آن در پس ماهها شرط گذاری برای حاکمیت، نشان از گفتمان سردرگمی می دهد که برای تبیین آن نیازمند بازخوانی یک گواه از تاریخی نه چندان دور هستیم.
۹ اسفند ۱۳۸۱
دومین دورهء انتخابات شوراهای شهر روستا. وزرات کشور دولت اصلاحات به عنوان مجری انتخابات، به همراه مجلس اصلاحات به عنوان ناظر انتخابات، با تأیید صلاحیت قریب به اتفاق کاندیداها، آزادترین انتخابات تاریخ ایران را به تصویر کشیدند. این امر به حدی بر محافظه کاران گران آمد که مهمترین بحث روزهای منتهی به انتخابات، نه شرکت در آن به عنوان یک وظیفه که رویگردانی نیروهای متدین و وفادار به نظام از انتخابات بود.
رهبر ایران در اعتراض به این امر، نه تنها دیگر شرکت در انتخابات را یک تکلیف ندانست، بلکه با سفر به "کنارک" از توابع شهرستان چابهار، با استفاده از ممنوعیت رأی دادن مردم غیر بومی در شهرهای کمتر از صدهزار نفر، برای اولین و آخرین بار از شرکت در انتخابات خودداری ورزید.
اما درست در همان روزی که وی سخن از این می گفت که: « برخی گزارشها حاکی است در برخی از جاها در تشخیص صلاحیتها کوتاهی شده است که در این زمینه تحقیق خواهد شد که اگر افرادی نابجا و خلاف مقررات به انتخابات راه یافته باشند، انتخاب آنها اعتبار ندارد»، هزار کیلومتر آن طرف تر و در قلب تهران و در انتخاباتی به ظاهر خالی از نیروهای متدین، ائتلاف آبادگران ایران به رهبری پنهان محمود احمدی نژاد در حال فتح کرسی شورای شهر تهران، از دل آزادترین انتخابات ایران بودند.
پیامی که آن روز سید علی خامنهای به رقبای اصلاح طلب خویش داد، این بود که حتی منادی "تکلیف بودن انتخابات"، چنانچه ساز و کار آن را سازگار با خواسته های خویش نبیند، از شرکت در آن سرباز می زند، اما نیروهای وفادار به خویش را از ارائهء لیست ولو به شکل پنهان و رأی ستاندن از مردم بازنمی دارد. از آن رو که تغییر در ساز و کار انتخابات، میسر نیست، مگر با ورود به قدرت.
آنچه که رهبر ایران، در آن روز به انجام رسانید، تحریم رأی دادن به "انتخابات به زعم خویش نادرست" بود و نه تحریم رأی ستاندن.
۱۲ اسفند ۱۳۹۰
نهمین دورهء انتخابات مجلس شورای اسلامی. دولت برآمده از یک کودتای انتخاباتی، تمام راههای ورود اصلاح طلبان به قدرت را مسدود ساخته. تمام چهرههای سرشناس اصلاح طلبان یا در زندان به سر می برند و یا در شرف ورود به زندان می باشند. سید محمد خاتمی، ماهها قبل، شروطی را برای ورود به عرصهء انتخابات معین نمود. هیچ کدام از مفاد این شروط برآورده نگشت. هیچ لیستی از سوی اصلاح طلبان ارائه نشد. هیچ بهرهای از فرصت انتخابات برده نشد. و در پایان، در میان بهت و حیرت همگان، خاتمی، منفعلانهترین عملی را که میسر بود به انجام رسانید.وی رأیی باطله را به صندوق انتخاباتی انداخت، که هیچ فردی برای انتخاب نداشت.
خاتمی، پس از مشاهدهء عدم تمایل حکومت به ورود اصلاح طلبان،بر خلاف عمل رهبری نظام در ۹ سال پیش، از رأی ستاندن از مردم، انصراف داد، اما از رأی دادن به صندوق حاکمیت کناره گیری نکرد.
اینکه شرط گذاری برای حکومتی که برای خروج اصلاح طلبان از صحنهء سیاست، مشروعیت خود را هم به خطر انداخته، تا چه حد بخردانه بوده، اینکه عدم ارائهء لیست و عدم برپایی ستادهای انتخاباتی و ایجاد فضای بحث و گفتگو پس از ۳ سال اختناق، ولو به قیمت رد صلاحیت تمامی کاندیداها و کناره گیری از انتخابات، تا چه حد تصمیمی درست بوده، موضوع بحث این نوشته نیست.
عمل خاتمی، پیش از آنکه نشانگر اتخاذ سیاستی روشن از سوی اصلاح طلبان باشد، مبین انفعال و سردرگمی بود. دهها سوالی که پس از این عمل، به دست خاتمی رسید، یا پاسخی نیافت و یا با ناامید کنندهترین جوابها مواجه گشت.
اینکه که چرا سید محمد خاتمی، به جای شرط گذاری برای حکومت، به فضای انتخابات ورود نکرد؟
اینکه چرا پس از شرط گذاری برای حکومت و عدم پاسخ گیری، با عدم مشارکت در روز انتخابات، اعتراض خود را نشان نداد؟
اینکه کدام مصلحت وی را متقاعد به رأی دادن ساخته؟
اینکه چرا به استناد همان مصلحتی که وی را محبور به رأی دادن کرده، مخفیانه و در یک شعبهء دور افتاده به رأی دادن مبادرت ورزیده؟
اینکه اگر خبرگزاری فارس، خبر رأی دادن وی را منتشر نمی کرد، کدام مصلحت برآورده میشد و کدام توطئه خنثی می گردید؟.....
و به راستی چرا سخنان خاتمی در روزهای پس از انتخابات و ابراز مصلحت سنجیهای وی، کمتر منتقدی را متقاعد ساخته است؟
منتقدان خاتمی کیستند؟ آیا مخالفان امروز خاتمی، همان مخالفان همیشگی وی در قامت براندازان نظام و محافظه کاران حکومتی هستند؟
ضلع چهارم
واقعهء خرداد ۸۸، بر سه گانهء براندازان و اصلاح طلبان و محافظه کاران، دستهء چهارمی افزود. این گروه که بر آمده از میان اصلاح طلبان نظامند، نه قائل به براندازی نظام هستند و نه معتقد به درنوردیدن مرزهای قانون. اینان معترض به ظلمند. ظلمی بس عظیم که ریشههای سترگ آن، در میان دولت کودتا و بیت رهبری یافت می گردد. اینان قائل به حراست از مرزهای نظامند در برابر آنانی که در لباس قانون، تمامی آرمانهای انقلاب را به سخره گرفته اند. اینان هر چند که لباس اصلاح طلبی را از تن به در نکرده اند، اما مسیر اصلاحات را نه از طریق مماشات با ظالم که از راه تقابل با آن می بینند. اینان نیز چون اصلاح طلبان پیش از خرداد ۸۸، قدرت را پاسخگو می خواهند. اما راه پاسخگو کردن حکومت را در تکیه بر بدنهء اجتماعی خویش و به عرصه آوردن آنان می بینند.
میرحسین موسوی، با سلاح صداقت، صراحت و شجاعت، پرچمدار این تفکر است. تفکری که طرفدارانش در هیأت جنبش موسوم به جنبش سبز، نزدیک به ۳ سال است که با همان صراحتی که مرز میان خود و براندازان نظام را به تصویر کشیده اند، قائل به خط کشی، بین خود و ظالمان مستقر در حکومتند. اینان هرگونه سازش و تعامل با حکومت کودتا را، منوط به دستیابی به خواسته هایی مشخص می دانند که به روشنی در بیانیه شمارهء ۱۷ مهندس موسوی ذکر گردیده. و روشی جز صراحت و صداقت با بدنهء اجتماعی خویش را صواب نمی دانند.
هرچند که رأی سید محمد خاتمی، براندازان نظام جمهوری اسلامی و اصولگرایان طرفدار نظام را از بابت تزلزل و تقلیل جایگاه سید محمد خاتمی در نزد مردم، خشنود کرد، اما بحث پدید آمده بر سر این عمل، دعوای بین اصلاح طلبان با محافظه کاران و براندازان نبود.
این واقعه چالشی نوین بود بین نیروهای اصلاح طلب با قرائت پیش از خرداد ۸۸ و جنبش سبز پدید آمده پس از خرداد ۸۸.
سید محمد خاتمی فردی باقی مانده از گفتمان اصلاح طلبی پیش از خرداد ۸۸ است. گفتمانی که گمان می رفت پس از خرداد ۸۸، جای خویش را به جنبش سبز داده و در پی اتخاذ مسیری جدید برای تحقق اصلاحات است. این گفتمان،اینک و پس از به حصر رفتن موسوی و کروبی و عدم کسب موفقیتهای نسبی و برخی تندرویهای حاکم بر آن، بار دیگر سر بر آورده.
مرزهای یک اصلاح طلب
طرفداران خاتمی، وی را فردی اصلاح طلب می شناسند که تعامل وی با حکومت، از باب نبستن روزنههای اصلاح و نیافتادن به آن سوی مرزهای نظام است. از همین رو این عمل وی را قابل پذیرش و در چارچوب مسیر اصلاحات ارزیابی می کنند.
از سوی دیگر، منتقدان خاتمی، مهمترین مشکل خاتمی را عدم درک مناسب از تغییر پارادایم حاکم بر جامعه ایران، پس از خرداد ۸۸ می دانند. از نگاه اینان، سید محمد خاتمی، با آن صراحتی که مرز خود را با جبههء براندازان نظام ترسیم می کند، قائل به مرز بندی با جبههء ظلم نیست. از نگاه اینان، حتی اگر از بند بند انگشتان رهبر نظام هم خون ببارد، وی جز بیان سخنانی پر سوز و گداز، دست به کاری نخواهد زد که از آن تقابل با نظام و رهبری تلقی گردد. حتی اگر ظلم روزافزون کارگزاران نظام، پایههای بقای نظام را به خطر افکند، سید محمد خاتمی، در بدترین حالت، کمک به بقای نظام(از جهت حفظ مرز بندی با براندازان) و در خوش بینانهترین حالت، سکوت و انزوا را در پیش خواهد گرفت.
رأی خاتمی در این انتخابات و یا برگزاری انتخابات مجلس هفتم، به وضوح فعل خاتمی را در مرز بندی با براندازان نظام به تصویر می کشد. اما در عوض انجام هیچ فعلی را ازسوی وی شاهد نیستیم که گواه مرزبندی وی با ظلم حاکمان باشد.
منتقدان خاتمی معتقدند که حتی جسارت تحسین برانگیز وی در افشای عاملان قتلهای زنجیره ای، در نهایت با حمایت و همراهی رهبری نظام میسر شد و این سوال هم چنان پابرجاست که اگر رهبری حاضر به پذیرش افشای آن واقعه نمی گردید، آیا خاتمی مرتکب عملی می گردید که معنای آن تقابل با رهبری باشد؟
سوال این دسته از منتقدان خاتمی این است که به راستی، انجام کدامین عمل ظالمانه از سوی حاکمیت، سبب خواهد شد که سید محمد خاتمی، به جای مماشات، راه تقابل با ظالمان و خاطیان را پیشه کند؟
ذلت یا اقتدار
نگاه خاتمی به قدرت و راههای ورود به آن، حتی در روزهایی که دولت و مجلس در اختیار نیروهای اصلاح طلب بود، فاقد گروی مطمئن برای تمکین حکومت به پذیرش اصلاحات بود، چه رسد به روزهایی که نه تنها همهء ابزارهای قدرت از اصلاح طلبان ستانده گشته، بلکه تمام توان حکومت، معطوف به عدم بازگشت اصلاح طلبان به حکومت است. در چنین شرایطی، تحبیب قلوب حاکمان، جز علامتی از ترس، تلقی نمی گردد. از همین روست که اعمالی از این دست، نه تنها همراهی حاکمان را در تسهیم قدرت با مخالفان به همراه ندارد، بلکه به ریزش شدید نیروهای اجتماعی اصلاح طلبان، به دلیل یأس و ناامیدی آنان، منجر می گردد.
این همان راهی است که مهدی کروبی در انتخابات مجلس هفتم و هشتم به نیکی طی نمود و با مرز بندی با نیروهای تندروی اصلاح طلب، کاندیداهای خود را از فیلتر شورای نگهبان گذراند، اما هیچ توفیقی از بابت کسب آرای مردم نصیب وی نگشت.
واقعیت این است که مدل مورد نظر خاتمی، روشی برای روزهای صلح و آرامش است و به شدت متکی به داشتن بدنهء قوی اجتماعی. امروز، نه خاتمی از آن نیروی اجتماعی بهره مند است که سخنش از سوی حاکمان جدی تلقی گردد و نه فضای حاکم بر سیاست مناسب پذیرش بیچون و چرای مخالفان. پردههای حرمت دریده شده. سر شناسترین مخالفان به زندان افکنده شده. از قتل و شکنجه و تجاوز دریغ نگشته. همهء اینها از آن رو محقق شده که هیچ احتمالی برای بازگشت مخالفان اصلاح طلب به حکومت باقی نماند. در چنین فضایی، برای ورود به معادلات قدرت، راهی نمی ماند جز گرد آوردن بدنهء اجتماعی، حول خواستهای مشخص و تحمیل آن به حاکمیت. ترس از تقابل با حاکمیت، راهی باقی نمی گذارد جز عزلت نشینی و کناره گیری از سیاست.
دست یاری دادن با ظالم و سخن گفتن از اسیر نماندن در گذشته، در شرایطی که هیچ برگ برندهای در اختیار نیست، نتیجهای جز تمسخر حاکمیت و از کف رفتن بدنهء اجتماعی به همراه ندارد.
سنگینی کفه براندازان حکومت در بین مخالفان
یکی از ترسهای طرفداران اصلاحاتِ با قرائت پیش از خرداد ۸۸ و به میدان آمدن مجدد آنها، حرکت مرکز ثقل نیروهای جنبش سبز به سوی براندازان حکومت است. اینان عمل خاتمی را دارای پیامی روشن و مشخص، به نیروهای اجتماعی و سیاسی جنبش سبز می دانند که با تجدید نظر در روشهای مبارزه، صف خود را از براندازان نظام جدا سازند و مرتکب عملی نگردند که میدان عمل در دوقطبی "سرکوب" حاکمیت و "براندازی" سرنگونی خواهان محدود گردد. اما آیا به راستی، این عمل خاتمی، می تواند نقشی در به تعدیل کشاندن روشهای مخالفان حکومت ایفا کند؟
روند پرشتاب تحولات سیاسی و حرکت آن به سمت دو قطبی سرکوب و سرنگونی، ناشی از توانایی نظری و قدرت سازماندهی براندازان نیست. این درست است که تحرکات گستردهء براندازان، حکومت را به سرکوب بیشتر واداشته و سرکوب بیشتر حکومت، انگیزههای براندازی را تقویت ساخته. اما آنچه در این بین بر طبل این تقابل کوفته، رفتار منفعلانهء اصلاح طلبانِ معتقد به روشهای پیش از خرداد ۸۸ و ارائه راهکارهای بیحاصل و گرفتار آمدن در دریایی از گزارههای پارادوکسیکال است. دکترین اصلاح طلبان، حاصلی جز سردرگمی به دنبال نداشته و ندارد. هیچ چشم انداز روشنی در پیش روی نیست و همهء راهکارهای اصلاح طلبان، زمانی راهگشا خواهد بود که به تأیید و خواست نیروی سرکوب و در رأس آن، شخص رهبر برسد. همدلی رهبری با خواسته های اصلاح طلبان، شرط لازم و کافی برای موفقیت مدل پیشنهادی این دسته از اصلاح طلبان است. و از آن رو که هیچ نشانهای در تغییر ارادهء رهبری به چشم نمی رسد، هر روز که می گذرد، از بدنهء اجتماعی اینان کاسته می گردد. اعمالی از جنس رفتار خاتمی، نه تنها ذرهای از شدت عمل حکومت در برخورد با مخالفان نمی کاهد و نه تنها ذرهای در ارادهء نیروهای برانداز حکومت خللی وارد نمی سازد، بلکه تنها به تقلیل پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان منجر گشته و توان جنبش سبز را تنزل می دهد.
راه مقابله با چنین ترسی، تضعیف جنبش سبز نیست. بلکه چاره درتقویت گفتمان موسوی در میان جنبش سبز و کمک رساندن به نیروهایی است که امروز در قالب این جنبش سعی در مجاب ساختن حاکمیت به پذیرش اصلاحات مد نظر مخالفان را دارند. راه ترمیم اعتماد از کف رفتهء حاکمیت در نزد مخالفان، نشان دادن ظرفیتهای نظام در اصلاح رویه های نا صواب گذشته است و نه تشویق مخالفان به از یاد بردن گذشته. گذشت مخالفان، کج رفتاریهای حاکمان را ترمیم نمی سازد. گذشت مخالفان، قتل و تجاوز و حبس را از یاد مردم نمی برد. همانگونه که خاطرهء کشتار ۶۷ پس از سالها از یاد نرفت. راه بقای این نظام، از یاد بردن ظلمهای رفته بر ملت نیست.
رسیدن جنبش سبز به خواستههای خود، تنها راه بقای این حکومت است و هر مسیر دیگر، تنها به انباشته شدن مطالبات روزافزون این ملت می انجامد. مطالباتی که دیر یا زود سر باز می کنند و شاید این بار، دیگر قائل به پی گیری خواستههای خویش در چارچوب این نظام نباشند.
اصلاح طلبان، اگر می خواهند که چون گذشته، بازیگر میدان سیاست باشند و نه تماشاگر آن، بپذیرند که راه رسیدن به قدرت، لزوما کوفتن بر در بیت رهبری نیست. راه رسیدن به صندوق رأی، لزوما مشارکت در هر نمایشنامهء انتخاباتی نیست. بپذیرند که سخن گفتن از حق و سر خم نکردن بر درگاه ظالم، تندروی نیست. بپذیرند که ثمرهء فراخواندن مردم به عرصهء خیابان، لزوما گذشتن از نظام نیست و بپذیرند که رسالت تاریخی آنان، ستاندن حق ملت است و نه تحکیم پایه های اهل قدرت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر