منبع: ندای سبز آزادی
راستی را چطور می شود که فردی همچون احمدی نژاد که تلاشهای فراوانش برای برقراری رابطه با آمریکا بر هیچ اهل خردی پوشیده نیست به ناگهان در مقر سازمان ملل و در برابر چشمان حیرت زده رسانه های جهانی دولتمردان این کشور را به دست داشتن در واقعه یازدهم سپتامبر متهم می کند؟ فارق از این گمانه زنی که احمدی نژاد این........
راستی را چطور می شود که فردی همچون احمدی نژاد که تلاشهای فراوانش برای برقراری رابطه با آمریکا بر هیچ اهل خردی پوشیده نیست به ناگهان در مقر سازمان ملل و در برابر چشمان حیرت زده رسانه های جهانی دولتمردان این کشور را به دست داشتن در واقعه یازدهم سپتامبر متهم می کند؟ فارق از این گمانه زنی که احمدی نژاد این سخنان را برای ترمیم روابط خود با مقامات مافوقش بر زبان جاری ساخته است ( چنانکه نیامده از نیویورک مورد تمجید هم قرار گرفت ) برخی دیگر از صاحبنظران سیاسی سخنان او را ناشی از ابتلای رئیس دولت ایران به توهم توطئه می دانند. توهم توطئه چیست؟ و چرا اغلب اقتدارگرایان حاکم در ایران از این روانپریشی سیاسی رنج می برند؟ روانپریشی سیاسی
توهم توطئه در تعریف علمی آن نوعی بیماری روانی است که حاکمان نامشروع و مستبد به آن دچار می شوند و از آنجاییکه این افراد خود با توطئه و دسیسه چینی علیه دیگران به قدرت رسیده اند، به همه چیز وهمه کس سوءظن دارند و گمان می کنند دیگران نیز به همان اقداماتی دست می زنند که خود آن ها انجام می دهند. شکی که در تعریف روانشناسی از آن تحت عنوان " پارانویا " یاد می شود. کسی که خود با دروغ و نیرنگ و زیر پا گذاشتن تمام ارزشهای انسانی به قدرت رسیده است، تمام وقایع عمده سیاسی و سیر حوادث و مشی وقایع را در دست پنهان و قدرتمند سیاست بیگانه و سازمان های مخوف سیاسی واقتصادی و حتی مذهبی وابسته به آن سیاست می پندارد و همه رجال سیاسی جهان را همچون عروسکان خیمه شب بازی می داند که از سوی قدرتهای پشت پرده مامور به نابودی او هستند. کسی که به توهم توطئه مبتلاست به نظر خود ایمان و اعتقاد دارد ، اعتقادی راسخ و جزمی و تعبدی به نوع خاصی از عقاید سیاسی و توهمی که در او شکل می گیرد. برای پی بردن به ریشه های ابتلای سردمداران قدرت در ایران، چند ماجرا را با هم مرور کنیم:
داستان اول: انفجار حرم رضوی
مشهد، 30 خرداد سال 1373 مصادف با عاشورای حسینی، ساعت 14 و 26 دقیقه. انفجار بمبی که بعدها میزان تی. ان. تی بکار رفته در آن 10 پوند اعلام شد در بارگاه امام هشتم شیعیان، عاشورایی دیگر را در یکی از مذهبی ترین شهرهای جهان رقم زد. در اثر این حادثه ۲۷ نفر جان داده و بیش از ۳۰۰ تن زخمی شدند. شرایط ویژه پس از انفجار، موجب شد درهای صحنها و حرم بسته شود به نحوی که در ساعات اولیه، صرفاً مسؤولان و خادمان آستان قدس رضوی امکان ورود و خروج به حرم را داشته باشند. در این انفجار، به بنای حرم، آسیب کمی رسید و کاشی کاریها و آیینه کاریهای بسیار ظریف و هنرمندانهٔ ۸۰۰ ساله حرم، تا حدودی آسیب دید. طبق معمول انگشت اتهام مقامات جمهوری اسلامی به سمت " دشمن " نشانه رفت و " آمریکای جهانخوار " بواسطه " عوامل صهیونیستی " و " مشارکت منافقین " عزاداران را به خاک و خون کشیده بودند.
دولت ایران سازمان منافقین راعامل این حادثه دانست و اعلام کرد که هدف آن سازمان ازاین کار اختلاف افکنی بین شیعه و سنی بودهاست. با توجه به سابقه منافقین در آدم کشی و جنایت نیز این اعلام حکومت باور پذیر بود. دو زن به همین اتهام و همچنین قتل کشیشهای مسیحی - مهدی دیباج و هایک هوسپیان مهر- (که بعداً نامشان در زمره قتلهای زنجیرهای قرار گرفت ) محاکمه و سپس با تخفیف در مجازات از اعدام رهایی یافتند.
اما پیش از آنکه مشخص شود این جنایت کار خود حکومت ایران بوده است در ۲۷ مارس ۱۹۹۵ یک نشریه پاکستانی اعلام کرد که یک جوان ۲۴ ساله مذهبی متعصب به نام " عبدالشکور" که یکی از دستیاران نزدیک " رمزی یوسف " از اعضای القاعده است به انجام این بمبگذاری اعتراف نمودهاست. رمزی یوسف به اتهامات گوناگون از جمله بمبگذاری در مرکز تجارت جهانی در سال ۱۹۹۳ هم اکنون در آمریکا دوره حبس ابد خود را میگذراند.
اما در نهایت در آذر ماه سال 1378- سازمان قضایی نیروهای مسلح در اطلاعیه ای بمب گذاری در مشهد را به باند سعید امامی منتسب كرد و مشخص شد این اقدام جنایتکارانه توطئه ای از سوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است. سعید امامی در زمان حادثه بمب گذاری یکی از ارکان اصلی وزارت اطلاعاتی بود که وزیرش این حادثه را به سازمان منافقین منتسب کرده بود.
عمادالدین باقی، نویسنده کتاب «تراژدی دموکراسی در ایران» در جلد دوم کتابش درباره نقش باند سعید امامی در انفجار حرم حضرت رضا(ع) و دسیسهچینی آنان برای معرفی یک مهره سوخته سازمان مجاهدین خلق (منافقین) – که در زمان انفجار در زندان جمهوری اسلامی بوده- به عنوان عامل این جنایت، مینویسد: " با توجه به فرضیه قریب به واقع زندانی بودن " مهدی نحوی " می توان گفت که وی در طی این مدت تحت فشار و شکنجه برای اعتراف به انفجار حرم امام رضا قرار گرفته است. بدیهی است فردی که روح او از ماجرا بیاطلاع بوده به آسانی تن به چنین اعترافی نمیدهد، به ویژه اگر عرق مذهبی داشته باشد و از طرف دیگر میداند با چنین اعترافی حکم مرگ خویش را امضا خواهد کرد. سرانجام پس از ناامید شدن از کسب اعتراف باید سناریو را به گونهای دیگر اجرا کرد.
مهدی نحوی با اتومبیل افراد سعید امامی به تهرانپارس در یکی از شلوغترین نقاط که ایستگاه مسافران نیز هست، آورده میشود تا عده زیادی از مردم تهران شاهد باشند. به او یک قبضه کلت کمری خالی از فشنگ داده و چنین فریب داده میشود که میخواهند او را فراری دهند. مهدی نحوی، جوان بیتجربهای که گمان میکند فرشته نجات به سراغ او آمده است با خیالی خام از اتومبیل بیرون فرستاده میشود. او چونان محکومی گریزپا به سوی سرنوشتی نامعلوم –به امید رهایی و بیخبر از سناریوی طراحی شده- شتابان میدود.
چند لحظه بعد ماموران از اتومبیل بیرون آمده و فرمان ایست میدهند. نحوی همچنان شتابان میدود، اما گلولهها امان نمیدهند و او نقش بر زمین میشود و در حالیکه عده زیادی از مردم شاهد بودند که او در حال فرار و ماموران در حال تعقیب بودند و به او ایست دادند اما فرد فراری که اسلحهای هم نزد خود داشت تسلیم نشد و هدف قرار گرفت. شب همان روز در اخبار سراسری صدا و سیما گفته شد که عده زیادی از مردم شاهد این درگیری بودهاند. ماجرا به اندازهای طبیعی بود که هیچکس به ساختگی بودن سناریوی نحوی تردید نمیکند."
خمپاره اندازی در تهران
چند سال بعد و در زمانی که دولت اصلاحات، جنایت کاران وزارت اطلاعات را رسوا کرد و به قول خاتمی عزمش را جزم کرد تا چشم فتنه را کور کند، چند مرکز نظامی و امنیتی مانند حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی در اتوبان سئول و در نزدیکی باشگاه ارامنه تهران، هدف خمپاره اندازی افراد ناشناس قرار گرفت و البته تنها قربانیان این آتشبازی هم شهروندان عادی و بی گناه بودند. انگشت اتهام بار دیگر به سوی دشمن یا گروهک های تروریستی مانند منافقان نشانه رفت و همزمان روح الله حسینیان رییس مرکز اسناد انقلاب و یار با وفای سعید امامی دولت خاتمی را نکوهش کرد که اگر وزارت اطلاعات را تضعیف نمیکردید تروریست ها جرات نمیکردن تا تهران بیایند.
همین اشاره کافی بود تا پشت پرده ماجرا عیان شود چنانکه شد و بعدها کاشف به عمل آمد که خمپاره انداز ها، نیروهای محفلی اطلاعاتی بودند تا با ناامن سازی فضا مانع تصفیه یاران خود در وزارت اطلاعات شوند و ضمنا دولت خاتمی را ضعیف و ناتوان معرفی کنند.
سوژه هم برای اتهام مناسب بود زیرا سازمان تروریستی منافقین سابقه سیاهی در این آدمکشی ها دارد و اگرچه درحال حاضر توان ایجاد مزاحمت ندارد اما نیروهای محفلی با زنده کردن آنان ماهی خود را از آب میگیرند.
یک داستان دیگر
15 سال بعد. تهران، خرداد ماه1388. همزمان با برگزاری انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران دهها تن از سرشناس ترین چهره های سیاسی مخالف دولت محمود احمدی نژاد توسط کودتاگران سپاه پاسداران دستگیر و روانه زندان می شوند. به دنبال گسترش اعتراضات مردمی به نتیجه انتخابات، دستگیریها تا ماهها پس از انتخابات ادامه می یابد و ریز و درشت هر مخالفی روانه زندان می شود. وزارت اطلاعات و سران سپاه با همکاری صدا و سیما در تمام این مدت برنامه های متعددی می سازند تا اعتراضات خیابانی مردم را به بیگانگان نسبت دهند.
چند ماه بعد قوه قضائیه با برگزاری دادگاههای فرمایشی چهره های مشهور اصلاح طلبی که نقش غیر قابل انکاری در شکل گیری و ثبات جمهوری اسلامی داشته اند را با اتهام اقدام برای براندازی نظامی که خود آنها باعث رشد و تثبیتش شده اند، با احکام سنگینی مواجه می کند.
به فاصله 14 ماه پس از کودتای انتخاباتی هفت فعال سیاسی اصلاح طلب در اعتراض به دخالت سازمان یافته گروهی از نظامیان در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته و اقدامات "خلاف قانون این گروه مداخله گر در انتخابات" طی نامه ای به صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه شکایت می کنند.
استناد آنها به سخنان فردی به نام سردار مشفق، "یکی از مسئولان ارشد اطلاعاتی قرارگاه ثارالله" است که ماه ها قبل (احتمالا در آبان سال گذشته) در جمع عده ای از روحانیون در مشهد ایراد شده است. امضا کنندگان نامه بهزاد نبوی، مصطفی تاج زاده و فیض الله عرب سرخی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، محسن میردامادی دبیرکل جبهه مشارکت، محسن امین زاده، عبدالله رمضان زاده و محسن صفایی فراهانی دیگر اعضای جبهه مشارکت هستند.
این افراد که از چهره های اصلی دو حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی هستند، با استناد به بخش هایی از سخنان سردار مشفق می گویند که ماموران نظامی و اطلاعاتی با استفاده از ابزارهای اطلاعاتی، از خبر دیدارهای آقای موسوی " برای تبلیغات علیه نامزد رقیب آقای احمدی نژاد بهره می گرفتند."
مرور سخنان سردار مشفق نشان می دهد که نظامیان با این توهم که اگر میرحسین موسوی یا کروبی و حتی رضایی در انتخابات پیروز شوند رهبر را حذف خواهند کرد از مدتها قبل برای برگزاری کودتای انتخاباتی برنامه ریزی کرده اند و تمام دستگیریهای پس از انتخابات هم با همین توهم انجام شده است و این ماجرا تنها به انتخابات ریاست جمهوری محدود نمی شده و آنها در انتخابات مجلس هشتم هم دخالت داشته اند. سردار مشفق در بخشی از سخنان خود می گوید: " نظام [ در انتخابات مجلس هشتم ] هم ۱۸۰ فرصت برای اینها (اصلاح طلبان) به وجود آورده بود ... و اینها می توانستند در یک رقابت منطقی به ۱۸۰ کرسی در مجلس دست پیدا کنند." یعنی 110 حوزه انتخاباتی عملاً نمایندگانش از قبل توسط نظام تعیین شده بودند. "
داستان 11 سپتامبر
16 سال بعد، نیویورک، مقر دائمی سازمان ملل. رئیس دولت منتصب ایران در نشست سالانه سازمان ملل با مرور حادثه یازدهم سپتامبر انگشت اتهامش را در ماجرای برخورد دو هواپیما به برجهای جهانی نیویورک متوجه دولت وقت آمریکا می کند. حرفهای او پیامدهای سنگینی را نصیب پیکره نحیف دیپلماسی فعلی ایران می کند و رئیس جمهور ایالات متحده با بکاربردن سخیف ترین واژه های دیپلماتیک دولتمردان ایرانی را مستوجب بدترین عبارتها می کند و کار چنان بالا می گیرد که حتی دبیر کل سازمان ملل نیز سخنان محمود احمدی نژاد را محکوم می کند.
هنوز عرق بازگشت قافله احمدی نژاد از نیویورک خشک نشده است که رهبر جمهوری اسلامی، با انتقاد از وضعيت معيشتی مردم در آمريکا و آنچه که " ميليون ها انسان " زير خط فقر می نامد، سخنان محمود احمدی نژاد در سازمان ملل را " پر مغز " می خواند.
حکایت کافران
مرور ماجراهای فوق الذکر ثابت می کند که بیماری مهلک " توهم توطئه "چگونه در طول سالیان سال، تمام پیکره قدرت در ایران را درنوردیده و تا مغز حاکمیت ایران نفوذ کرده است. و عجبا که در این سرزمین همواره کسانی از " دشمن " موهوم و ناپیدا هراسیده اند که پایه های مشروعیت قدرتشان سخت سست و بی بنیان بوده است.
بسیاری از تحلیلگران امور سیاسی ایران را عقیده بر آن است که احمدی نژاد اساساً نماینده تفکری است که تئوریسین آن امثال سعید امامی هستند. این تفکر بکار بستن هر خدعه و نیرنگی را برای حفظ قدرت موجه می داند و با زدن رنگ و لعاب دینی به جنایاتی که مرتکب می شود تلاش می کند تا تمام رقبا را از صحنه خارج کند. برای این دسته از افراد فرقی نمی کند که به کشور و مردم خود حمله کنند، در حرم امام رضا ( ع ) بمب گذاری کنند یا مخالفین خودش را به فجیع ترین وضعی به قتل برساند و برای مرعوب کردن دولتی که عاملین و آمرین قتلهای زنجیره ای را شناسایی کرده است در روز روشن در تهران خمپاره اندازی کنند. برای آنها مهم نیست که با کودتایی انتخاباتی و تقلب فرد مورد نظر خودشان را در قدرت ابقاء کنند و یا دلسوزترین چهره های انقلاب و یاران امام را زندانی کند. برای آنها حفظ قدرت مهمتر از هر چیز دیگر است. اینان همچون مافوق اصلی خود قدرتشان نامشروع است و خود بهتر از هر کسی می دانند که چطور با توطئه و دروغ و فریب به صدر مصطبه نشسته اند. با این همه همچون تمام مستبدان و دیکتاتوران تاریخ چون با دسیسه و نیرنگ و کودتا و توطئه به قدرت رسیده اند، به همه امور جهان از همان دریچه ای می نگرند که خود به آن مبتلایند.
از این منظر می توان سخنان احمدی نژاد در سازمان ملل درباره دخالت داشتن دولت آمریکا در ماجرای یازده سپتامبر هم برخواسته از توهم توطئه ای دانست که او و حامیانش به بیماری آن مبتلا هستند. اینان فکر می کنند که تمام دولتهای دنیا با مردم همان می کنند که خود با مردمشان می کنند.
" کافر را به کیش خود " پنداشتن درد مشترک تمام مستبدان تاریخ است. آنکه با تقلب به صدر مصطبه قدرت رسیده است باید هم به تمام امور جهان با دیده تردید بنگرد. آنکه با دروغ و فریب ولع دشمن شناسی و توهم مافوقش را سیراب می کند باید هم در سخنرانی هایش دیگران را متهم به همکاری و ارتباط با دشمن کند. آنکه خود فرمان بمب گذاشتن در حرم امام رضا ( ع ) را برای سرکوب مخالفانش صادر می کند باید هم از دامن زدن به توهم توطئه توسط منصوبانش خرسند و خشنود باشد. کسی که با کودتا قدرتش را تثبیت می کند باید هم یازدهم سپتامبر را کار خود آمریکایی ها بداند. کسی که با تقلب و دروغ بر مسند قدرت تکیه زده است، نمی تواند نگاهی جز این بر جهان و امور آن داشته باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر