محمد کاشانی
کم نبوده اند عاشورا هایی که البته نه به عظمت “شجاعت” و “قساوت” عاشورای شصت و یکم در دشت رملی نینوای رافدین، ولی بزرگ بوده اند و خاطره آن یادواره و در ذهن و اندیشه ماندگار.
عاشورای ۱۴۳۱ هجری که ۱۳۷۰ سال پس از آن “روز بزرگ” رخ نمود از این دست و از این جنس است. عاشورای رافدین شهید کردن و ابدان شهیدان را زیر پای ستوران سپردن داشت و این عاشورا هم شهید کردن و به مدد چرخ ماشین از روی پیکر عبور کردن تا دوربین های قساوت سان ببینند و با نمایش آن صحنه، نصرت خود به مدد ترس دیگران را به همه بشارت دهند.
تاریخ گذشته علی رغم دستکاری ها و سفارش پذیری ها تا حدودی از کلی گویی های عاشورا فارغ شده، دیگر همه از یزید نمی گویند و از خلیفه بی دین اموی. از دیگران هم گفته می شود، ظاهراً قاتل عباس بن علی مشخص است.
معلوم است چه کسی سینه علی اکبر را نشانه رفته است؟ مسئولیت پرتاب تیر به سمت طفل شیرخوار بر عهده چه کسی است؟ که بود که سر را از بدن امام مظلوم جدا کرد؟… گزارش اینها همه در تاریخ آمده. اما سؤال اینجاست چرا در عصر ارتباطات و در برهه شفافیت ها کسی از قاتل یک سلاله پاک خبر ندارد؟ چرا قاتل سیدعلی موسوی که به گواهی تاریخ جنبش سبز در عاشورای گذشته در خون شهادت درغلتید ناپیداست؟ این قاتل از تیره انسیان بود یا از تبار جنیّان؟ این قاتلی که برای خوشامد پیران و بزرگان طایفه دروغ، تقلب و فساد “سیدعلی” را در آغاز میانه عمر کشت و با آنها هم صدا شد که خطاب به سبزپوشان مدافع امام و جمهوریت می گفتند: “الحمدلله قتلکم واهلککم و قطع قرون الفتنه- سپاس خداوند را که شما را کشت و هلاک کرد و شاخ فتنه را برید”، این قاتل کیست؟ چرا رخ پنهان کرده؟ چرا حاکمیت پرادعای علوی رفتار! او را نمی شناسند؟ اما من او را می شناسم. او همان کسی است که عزت ابراهیم نژاد را در تیرماه ۷۸ (ده سال پیش از این) کشت، یا از همان گروه و تبار است. قاتل سیدعلی همان کسی است که مسعود «ص» معاون وقت اطلاعات نیروی انتظامی که طبق مصوبه شورای امنیت موظف شده بود او را بیابد، یافت، ولی به یکی از مقامات عالی دولت وقت گفته بود ردپای او را در اماکنی خاص یافته ایم، نمی توان دستگیرش کرد! ما نمی توانیم! گمانم بر این است که آن قاتل اینک این مقاله را می خواند و آسوده می خندد. زیرا به مدد پشتیبانان خود در بیتی، یا دفتری و ستادی و یا پادگان و مقری خوش آرمیده است. شک و تردید نکنیم به همان دلیل که قاتل عزت ابراهیم نژاد پیدا نشد، قاتل سیدعلی موسوی شهید جنبش سبز هم پیدا نخواهد شد.
اما تصویر این قاتل در ذهن و سینه همه مردم نقش بسته است. چون قاتل همین جاست. در همین پایتخت. در همین شهر بزرگ تهران.
همه او را می شنایم، فقط نامش را نمی دانیم. اما مرامش را می شناسیم. از مسلکش خبر داریم. به احتمال زیاد از همانهایی است که گاهی برای عرض حال عکس به دست جلوی دوربین تلویزیون کودتا و در هیأت و حسینیه ظاهر می شود. تا باز از آمادگی و گوش به فرمان بودن خود خبر دهد.
چیزی به عاشورا نمانده است. عاشورایی که سالگرد پی در پی آن بازگوی خاطره مظلومیت مردان و زنان پاک طینت خدایی و قساوت دین فروشان عابد نماست. خیلی دور نیستیم از خاطره مجادلات آزادگی و حقوق با نیرنگ و قدرت ، قدرت غصب شده ناحقی که فریب و نیرنگ را با شباهت لباس پیامبر (ص) به هم آمیخته و با تکرار “آیه” و “روایت” تنزیه خود را به رخ می کشد. نزاهتی که نبوده و نیست، اصرار می کند و سوگند می خورد به دروغ که پاک است و بی پیرایه. تاریخ و مورخان هم بیش از یک هزاره است که بیشتر با او همراهی.........
چیزی به عاشورا نمانده است. عاشورایی که سالگرد پی در پی آن بازگوی خاطره مظلومیت مردان و زنان پاک طینت خدایی و قساوت دین فروشان عابد نماست. خیلی دور نیستیم از خاطره مجادلات آزادگی و حقوق با نیرنگ و قدرت ، قدرت غصب شده ناحقی که فریب و نیرنگ را با شباهت لباس پیامبر (ص) به هم آمیخته و با تکرار “آیه” و “روایت” تنزیه خود را به رخ می کشد. نزاهتی که نبوده و نیست، اصرار می کند و سوگند می خورد به دروغ که پاک است و بی پیرایه. تاریخ و مورخان هم بیش از یک هزاره است که بیشتر با او همراهی می کنند، اگرچه گهگاه گریزگاهی برای قلم پیدا شده تا بخشی از حقایق “مستور” را بنمایاند حتی اگر مجبور شود خود را پنهان دارد یا بشکند.کم نبوده اند عاشورا هایی که البته نه به عظمت “شجاعت” و “قساوت” عاشورای شصت و یکم در دشت رملی نینوای رافدین، ولی بزرگ بوده اند و خاطره آن یادواره و در ذهن و اندیشه ماندگار.
عاشورای ۱۴۳۱ هجری که ۱۳۷۰ سال پس از آن “روز بزرگ” رخ نمود از این دست و از این جنس است. عاشورای رافدین شهید کردن و ابدان شهیدان را زیر پای ستوران سپردن داشت و این عاشورا هم شهید کردن و به مدد چرخ ماشین از روی پیکر عبور کردن تا دوربین های قساوت سان ببینند و با نمایش آن صحنه، نصرت خود به مدد ترس دیگران را به همه بشارت دهند.
تاریخ گذشته علی رغم دستکاری ها و سفارش پذیری ها تا حدودی از کلی گویی های عاشورا فارغ شده، دیگر همه از یزید نمی گویند و از خلیفه بی دین اموی. از دیگران هم گفته می شود، ظاهراً قاتل عباس بن علی مشخص است.
معلوم است چه کسی سینه علی اکبر را نشانه رفته است؟ مسئولیت پرتاب تیر به سمت طفل شیرخوار بر عهده چه کسی است؟ که بود که سر را از بدن امام مظلوم جدا کرد؟… گزارش اینها همه در تاریخ آمده. اما سؤال اینجاست چرا در عصر ارتباطات و در برهه شفافیت ها کسی از قاتل یک سلاله پاک خبر ندارد؟ چرا قاتل سیدعلی موسوی که به گواهی تاریخ جنبش سبز در عاشورای گذشته در خون شهادت درغلتید ناپیداست؟ این قاتل از تیره انسیان بود یا از تبار جنیّان؟ این قاتلی که برای خوشامد پیران و بزرگان طایفه دروغ، تقلب و فساد “سیدعلی” را در آغاز میانه عمر کشت و با آنها هم صدا شد که خطاب به سبزپوشان مدافع امام و جمهوریت می گفتند: “الحمدلله قتلکم واهلککم و قطع قرون الفتنه- سپاس خداوند را که شما را کشت و هلاک کرد و شاخ فتنه را برید”، این قاتل کیست؟ چرا رخ پنهان کرده؟ چرا حاکمیت پرادعای علوی رفتار! او را نمی شناسند؟ اما من او را می شناسم. او همان کسی است که عزت ابراهیم نژاد را در تیرماه ۷۸ (ده سال پیش از این) کشت، یا از همان گروه و تبار است. قاتل سیدعلی همان کسی است که مسعود «ص» معاون وقت اطلاعات نیروی انتظامی که طبق مصوبه شورای امنیت موظف شده بود او را بیابد، یافت، ولی به یکی از مقامات عالی دولت وقت گفته بود ردپای او را در اماکنی خاص یافته ایم، نمی توان دستگیرش کرد! ما نمی توانیم! گمانم بر این است که آن قاتل اینک این مقاله را می خواند و آسوده می خندد. زیرا به مدد پشتیبانان خود در بیتی، یا دفتری و ستادی و یا پادگان و مقری خوش آرمیده است. شک و تردید نکنیم به همان دلیل که قاتل عزت ابراهیم نژاد پیدا نشد، قاتل سیدعلی موسوی شهید جنبش سبز هم پیدا نخواهد شد.
اما تصویر این قاتل در ذهن و سینه همه مردم نقش بسته است. چون قاتل همین جاست. در همین پایتخت. در همین شهر بزرگ تهران.
همه او را می شنایم، فقط نامش را نمی دانیم. اما مرامش را می شناسیم. از مسلکش خبر داریم. به احتمال زیاد از همانهایی است که گاهی برای عرض حال عکس به دست جلوی دوربین تلویزیون کودتا و در هیأت و حسینیه ظاهر می شود. تا باز از آمادگی و گوش به فرمان بودن خود خبر دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر