به علت مسائل فنی سایت را با فیلتر شکن ملاحظه بفرمایید پیشاپیش از همراهان گرامی پوزش بعمل می آید .

صفحات

نظرات

همراهان گرامی با نظر گذاشتن در پست ها به دیگران بگویید چگونه فکر می کنید

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

ماجرای كشتن یك ساواكی توسط محسن رفیقدوست

 منبع:آینده
غروبی داشتم می رفتم توی خیابان صاحب جم ، هوا تازه تاریك شده بود . دیدم این ساواكی دارد از بالا می آید طرف پایین . معلوم هم هست كه مست است . خلاصه دنبال او رفتیم و خانه اش را توی آن خیابان ، كه معروف بود به چها راه سوسكی یاد گرفتیم . یكی دو بار دیگر من او را دیدم بعد دیگر اصلا تصمیم گرفتم كه یك بلایی سر این بیاورم.البته خیلی هم نامنظم می آمد . معمولا شبها ساعت 30/9-10 می آمد می رفت خانه اش . یك جلسه رفته بودم مشهد خدمت حضرت آیت الله العظمی میلانی . داستان را به صورت كلی برای ایشان[ گفتم] كه یك همچین شخصی این جوری كرده و اگر كه مثلا این دست حاكم اسلام بیفتد ، با این چكار می كنند ؟ ایشان فرمودند : این جور اشخاص مهدورالدم هستند ، اینها ظلمه هستند ، اینها عمله ظلم هستند . بعد از چند وقت موضوع را به صورت بازتری خدمت مرحوم آیت ا... مطهری عرض كردم .بعد به طریق دیگری این جریان را خدمت حضرت آیت ا... مهدوی كنی – كه الحمدالله در قید حیات هستند و خدا ایشان را طول عمر بدهد – عرض كردم . از حرفهای هر سه تای اینها دریافتم كه این آدم، كشتنی است . توی یك جلسه ای موضوع را به مرحوم اندرزگو گفتم ؛ اندرزگو گفت : همه اینها كشتنی هستند ، اما كاری نكنید كه مثلا به خاطر این گیر بیفتی چون ما اگر قرار باشد كه گیر بیفتیم ، بگذار برای كارهای بالاتر گیر بیفتیم كه ان شاء ا... خدا قبول كند . یك شبی كه به شدت باران می آمد ، شاید یكی از شبهایی بود كه توی تهران كمتر آن جور باران می آید . البته من چند شبی كشیك او را كشیدم با یك چماق حسابی و چون كمتر شبی بود كه این مست نباشد . بالاخره او ، از ماشین پیاده شد ، می خواست برود خانه اش . من مخفی شده بودم و با چماق زدم توی سر این ، او افتاد و یك هفت هشت تا چماق دیگر هم زدم توی سر و كله این و هلش دادم افتاد توی جوی آب و رفتم . فردای آن روز شایع شد كه یك جنازه ای توی میدان شوش توی آبها پیدا شده و ان شاء ا... خدا قبول كند . 
خاطرات محسن رفیق دوست ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر