سید مصطفی تاج زاده
تقدیم به شهدای ۸۸ ایران سبز که قربانی تمامیتخواهی جناح حاکم شدند
مقدمهاندیشه و عملکرد هر فرد، گروه و جناح سیاسی را میتوان از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار داد. معمولترین روش، سنجش دیدگاه و رضایت شهروندان درباره رفتار و گفتار بازیگران عرصه سیاست است که از طریق نظرسنجیها یا میزان آرای کسب شده در انتخابات آزاد و منصفانه مشخص میشود. شیوه دیگر بررسی شعارها و وعدههای دوران تبلیغات انتخاباتی نامزدها و مقایسه آنها با عملکرد گروه پیروز است که میتواند صداقت یا تظاهر نامزدها و واقعبینانه یا رویایی بودن شعارهای آنان را نشان دهد. اما من در این مقاله قصد دارم از منظر دیگری به ارزیابی رفتار و گفتار جناح حاکم بپردازم و میکوشم معیارهایی پیشنهاد دهم که صرفاً به کار بررسی عملکرد جناح..................
اندیشه و عملکرد هر فرد، گروه و جناح سیاسی را میتوان از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار داد. معمولترین روش، سنجش دیدگاه و رضایت شهروندان درباره رفتار و گفتار بازیگران عرصه سیاست است که از طریق نظرسنجیها یا میزان آرای کسب شده در انتخابات آزاد و منصفانه مشخص میشود. شیوه دیگر بررسی شعارها و وعدههای دوران تبلیغات انتخاباتی نامزدها و مقایسه آنها با عملکرد گروه پیروز است که میتواند صداقت یا تظاهر نامزدها و واقعبینانه یا رویایی بودن شعارهای آنان را نشان دهد. اما من در این مقاله قصد دارم از منظر دیگری به ارزیابی رفتار و گفتار جناح حاکم بپردازم و میکوشم معیارهایی پیشنهاد دهم که صرفاً به کار بررسی عملکرد جناح مذکور نیاید، بلکه با مراجعه به آن، بتوان مواضع و عملکرد همه اشخاص، احزاب و جناحها، از جمله رهبران و فعالان جنبش سبز را بررسی کرد. البته همان گونه که ملاحظه خواهد شد، خود آن معیارها را درباره جناح حاکم شرح و بسط دادهام. ملاکهای مورد نظر من عبارتند از:
الف) میزان سازگاری گفتار یک جناح با رفتار آن
ب) انسجام منطقی دیدگاهها و مواضع
ج) مغالطههای سیاسی بازیگران عرصه سیاست
د) یگانگی یا دوگانی معیارها (استانداردهای دوگانه)
ه) گفتمان زنده و گفتمان شکست خورده سیاسیون
در این مقاله قصد ندارم از تحقق یا عدم تحقق وعدهها و شعارهای انتخاباتی و نیز میزان رضایت یا نارضایتی قشرهای مختلف از عملکرد جناح حاکم سخن بگویم. چرا که مقصود من فراتر از نقد جناح مذکور، ارائه معیارهایی است که بیتوجهی به آنها موجب آسیبپذیری عرصه سیاستورزی در ایران میشود. به همین دلیل سپاسگزار خواهم شد صاحبنظران، ملاکهای پیشنهادی من و نیز مصادیق آنها را نقد، اصلاح و تکمیل کنند تا چارچوب مناسبی برای ارزیابی دیدگاه و عملکرد فعالان سیاسی فراهم شود. بحث درباره این معیارها میتواند همة بازیگران عرصه سیاست، از جمله خود ما، کمک کند تا مسئولانهتر عمل نماییم و دچار تناقض در گفتار و نظر، عدم انسجام درونی دیدگاهها، استنتاجهای نادرست سیاسی، دوگانگی معیارها و سایر ضعفها و خطاهایی که در جریان کشمکش با رقبا معمولاً آنها را یا فراموش میکنیم یا بنا به عادت دیرینه با «فرافکنی» انکارشان میکنیم و یا اساساً مانع طرح آنها میشویم، با این استدلال (و در واقع با این بهانه) که «نقد درونی» موجب سوءاستفاده رقیب در این برهه حساس میشود. به این ترتیب از شناخت نقاط ضعف و در نتیجه راهحلهای مطلوب باز میمانیم و در نهایت به تکرار گذشته میپردازیم یا به انحراف میرویم یا در بهترین حالت سرعت پیشرفت ما کُند می شود، زیرا تجربیات ما انباشت نمیشود.
الف. میزان سازگاری رفتار و گفتار
نخستین معیار پیشنهادی من برای ارزیابی بینش، روش و منش یک فرد یا مجموعه سیاسی، بررسی نسبت میان مواضع فرد یا گروه مورد نظر با رفتار آن است. به میزانی که این دو (مواضع و رفتار) از هم دور میشوند، صداقت آن شخص یا تشکل مورد تردید قرار میگیرد. چنانچه این فاصله به سمت زاویه ۱۸۰ درجه میل کند، میتوان گفت با کسی یا مجموعهای مواجهیم که به هیچ وجه «اخلاقی» عمل نمیکند و مردمفریبی، ریاکاری و دروغ، حرف اول را نزد او یا آنها میزند و به زبان امروزی «ماکیاولیستی» رفتار میکند. زیرا مواضع اعلام شده نشان میدهد چنین فرد یا گروهی از ارزشها و هنجارهای مورد قبول شهروندان و رأی دهندگان آگاه است، ولی چون به آنها اعتقاد ندارد یا تحققشان را ناممکن میبیند یا مغایر منافع خود ارزیابی میکند، در ظاهر با مردم همراهی میکند، اما در عمل به کار دلخواه خود میپردازد و خواه ناخواه چهرهای متزلزل و فاقد اصول و در شرایط حاد، منافق، از خود به نمایش میگذارد. روشن است که صداقت سیاسی یعنی سازگاری بین نظر و عمل به تنهایی موفقیت سیاسی را تضمین نمیکند. میتوان اشخاص و احزابی را مثال زد که فاصله مشخص و معناداری بین گفتار و رفتارشان دیده نمیشود یا وجود ندارد، در عین حال در عرصه سیاسی موفق نبودهاند. آنان صادقاند، اما ممکن است نگرش واقعبینانه و تیم لایق و برنامه مناسب برای مدیریت کلان کشور نداشته باشند. عکس مسأله نیز صادق است. ای بسا افراد ناصادق که مدیران برجستهای هستند و در کوتاه مدت در عرصه قدرت موفق؛ اگر چه دیر یا زود جایگاه خود را به دلیل همین شکاف از دست میدهند. با توجه به توضیح فوق میپرسم:
۱- آیا جناح حاکم در این ادعای خود صادق است که آزادترین کشور جهان را مدیریت میکند، در عین حال در توقیف و تعطیلی مطبوعات مستقل یا منتقد، بازداشت و زندانی کردن فعالان عرصههای مدنی و سیاسی، از جمله روزنامهنگاران و صدور احکام محرومیت سی ساله از فعالیتهای مطبوعاتی و سیاسی، فیلترینگ سایتهای اینترنتی و انحلال احزاب شهره آفاق است؟ چگونه کشوری میتواند آزادترین باشد، ولی به طور مثال در زمینه نبود آزادی قلم و نقض حقوق روزنامهنگاران، در رأس سه کشوری باشد که در صدر ناقضان حقوق مطبوعات در جهان محسوب میشوند؟ آیا میتوان جامعهای را آزادترین در جهان خواند که در آن انتقاد به رهبر حکومت که بر اساس قانون اساسی، بیشترین اختیار و مسئولیت را دارد، جرم به شمار آید و منتقدان محاکمه و به حبسهای چند ساله محکوم شوند؟ چگونه ما آزادترین کشور جهان هستیم، اما هر اجتماع مسالمتآمیز به شدیدترین وجه سرکوب میشود؟(۱)
۲- آیا این ادعا که مدیران کنونی جامعه از پشتیبانی قاطع ملی بهرهمندند و مخالفانشان عدهای قلیل و بدون پشتوانه مردمیاند (خس و خاشاکی بیش نیستند) سخن درستی است؟(۲) حال آنکه همین مدعیان اجازه برپایی یک اجتماع مسالمتآمیز را به مخالفان نمیدهند تا پایگاه اجتماعی و مردمیشان معلوم شود.(۳) اگر حاکمان از چنین حمایتی بهرهمند باشند، آیا منطقی است که «رفراندم» یا رجوع به «همهپرسی» را که نظام سیاسی بر اساس آن استقرار یافته است، شعار دشمنان مردم بخوانند و از آن در هراس باشند؟(۴)
۳- آیا حاکمان کنونی به گفته خود باور دارند که ایرانیان بصیرترین و وفادارترین مردم دنیا هستند؟ اگر آری، پس چرا همه راههای قانونی اطلاعرسانی و تضارب افکار در شبکههای گوناگون صدا و سیما، نشریات، دانشگاهها، حوزهها، مساجد و کانونهای مذهبی را مسدود میکنند و حتی مانع برگزاری مراسم شبهای قدر یا دعای کمیل میشوند؟ آیا عقل سلیم میپذیرد که بصیرترین مردم جهان مستحق بستهترین شرایط اطلاع رسانی باشند؟ آیا راهبرد «النصر بالرعب» یا حکومت بر اساس ترس، شایسته بصیرترین مردم تاریخ است؟ اگر جناح حاکم واکسینه شده است، چرا بیم آن میرود با کوچکترین نسیم آزادی از پای در آید؟
۴- آیا رقبای انتخاباتی و منتقدان سیاسی جناح حاکم، در کمال آزادی و امنیت به فعالیت مشغولند؟ اگر این گونه است، چرا احزابشان را منحل، مطبوعاتشان را تعطیل، سایتهای اینترنتیشان را فیلتر و اطرافیانشان را بازداشت و در سلولهای انفرادی حبس میکنند؟
علاوه بر این چرا مدیرکل مطبوعاتی کشور به نشریات هشدار میدهد که چنانچه مجله یا روزنامهای عکس یا خبر رقیبان سیاسی و انتخاباتی جناح حاکم را منتشر کند، توقیف میشود؟ در کدام کشور آزاد، نامزدی را که دستکم یک سوم آرای مردم را کسب کرده است، حصر خانگی میکنند و اجازه دیدار وی با نامزد دیگر را نمیدهند؟ جالب آنکه شکست هر برنامه خود را نیز به مخالفان خود نسبت میدهند؛ مخالفانی که در معرض شدیدترین فشارها و محدودیتها هستند و هیچ تریبون رسمی برای ترویج دیدگاهها و مواضعشان ندارند. (۵)
۵- آیا حاکمان فعلی ما در این سخن خود صادقند که دموکراتیکترین کشور جهان را اداره میکنند و در آن رأی مردم، تعیین کننده مدیریت کشور است؟ پس چرا انتخابات ناسالم و غیر آزاد را ذیل «نظارت استصوابی» که همان «حق وتوی شورای نگهبان» و «دخالت مطلق و غیر پاسخگوی» آنان در انتخابات است، برگزار میکنند؟ چرا فرماندهان نظامی مداخلهگر در انتخابات، «تلاش دو ساله احزاب منتقد را برای پیروزی بر رییس جمهور در انتخابات»، توطئه و «اقدام براندازانه» میخوانند و فعالیتهای غیر قانونی خود را به سود نامزدی خاص، به شکل علنی شرح میدهند؟ اگر ما کشور دموکراتی هستیم، پس چرا وزیر فرهنگ دولت نهم، دموکراسی را خوراکی تهوعآور میخواند؟ چرا در این کشور نظامیان حرف اول را در همه زمینهها میزنند؟
۶- این که میگویند ما اهل گفتوگو در شرایط برابر حتی با قدیمیترین دشمنان خارجی آئین و میهن و مردم خود هستیم و به همین منظور با سران این کشورها مکاتبه و تقاضای مذاکره میکنند، آیا نشان از درستی سخن آنان دارد؟ در حالی که از گفتوگوی برابر با منتقدان و مخالفان خود که سوابق و خدماتشان به اسلام، کشور و ملت اگر بیشتر از مقامات نباشد، کمتر نیست، پرهیز میکنند و مرتب بر طبل تفرقه و دشمنی میکوبند؟
۷- آیا این که میگویند کشور در حال پیشرفت همهجانبه اقتصادی، علمی و فنی است و فاصله بین فقیر و غنی روز به روز کاهش مییابد و خدمات دولت نهم و دهم چند برابر کل خدمات دولتهای اول تا هشتم است، درست است؟ پس چرا واقعیات و نیز آمارهای گوناگون روند معکوسی را در بسیاری از عرصههای مهم نشان میدهند؟ چنانچه کشور با شتاب، رو به پیشرفت است، چرا آقای احمدینژاد علناً دستور دهد مراکز آمار از انتشار آمارهای منفی خودداری کنند؟ چرا در سالهای اخیر نتایج نظرسنجیها درباره مشکلات مردم و دیدگاههای آنان به مسائل مختلف محرمانه تلقی شده و مانع انتشار آنها میشوند؟
۸- آیا میتوان این گفته جناح حاکم را قبول کرد که مدیریت صحیح کشور موجب شده است که نسل سوم، همچون نسل انقلاب و بلکه بیشتر از آنان دلبسته انقلاب و نظام شود؟ با اطمینان و اطلاع میگویم مقامات کاملاً از آمارهای نگران کننده درباره رشد ناهنجاریها و بزههای اجتماعی در میان آنان آگاهند. آنان میدانند اعتیاد در جامعه ما رتبه نخست را در دنیا به خود اختصاص داده است و بیکاری و گرانی و ناامیدی به آینده، حتی بین جوانان تحصیلکرده، دغدغه اصلی است. به لحاظ فرار مغزها نیز، همچون فرار سرمایهها جزو کشورهای اول در جهان هستیم.
۹- آیا این ادعای رهبران جامعه قابل پذیرش است که دستگاه قضایی کاملاً مستقل است؟ در این صورت چرا نظامیان مداخلهگر در انتخابات و نیز مقامات امنیتی یکهتاز میدان تاخت و تاز علیه فعالان سیاسی، مطبوعاتی، دانشجویی و مدنی هستند؟ و از صدور قرار بازداشت، تا صدور حکم محکومیت و حتی در دوران زندان آنان را رها نمیکنند؟(۶)
۱۰- میگویند ما زندانی سیاسی نداریم و آنان مجرمان امنیتی هستند که طبق قوانین محاکمه و محکوم شدهاند. حال آنکه محاکم قضایی اصل ۱۶۸ قانون اساسی را که بر ضرورت علنی بودن دادگاههای متهمان سیاسی و لزوم حضور هیأتهای منصفه برای رسیدگی به جرائم مطبوعاتی و سیاسی تصریح دارد، آشکارا نقض میکنند. مقامات کنونی کسانی را مجرمان امنیتی میخوانند که گذشته از سوابق و خدماتشان در مبارزه با رژیم مستبد پیشین و نیز در اداره جنگ تحمیلی، فاقد هر نوع فساد اخلاقی و مالی بوده، درگیر هیچ اقدام براندازانه، خشونتآمیز و غیرقانونی نبودهاند و بزرگترین جرم اثبات شده آنان طبق احکام صادره دادگاههای انقلاب، اخلال در ترافیک آن هم به علت شرکت در یک تجمع میلیونی در روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ بوده است. در کدام کشور آزاد توهین (در واقع انتقاد) به رهبری و رییس جمهور، تبلیغ علیه حکومت و جرمی امنیتی محسوب میشود و متهم آن در دادگاههای غیر علنی محاکمه و محکوم میشود؟ آیا روزنامهنگاران، وکلا و دانشجویانی که هیچ فعالیت غیر مسالمتآمیز و غیر مدنی نداشتهاند و تنها جرمشان مخالفت با استقرار تک صدایی در جامعه بوده است نیز، مجرمان امنیتی هستند که به مجازاتهای سنگین تا نه سال و نیم زندان محکوم شدهاند؟
۱۱- از یک طرف میگویند چرا منتقدان، رسیدگی به اعتراضات خود را از طرق قانونی پیگیری نمیکنند؟ و همزمان جمعی از سرشناسترین مدیران سابق نظام را که منتقد یکهسالاری و نمایشی شدن انتخابات هستند، تنها به جرم طرح شکایت از عدهای قلیل (نظامی و غیرنظامی) که در انتخابات ریاست جمهوری دهم به طور غیرقانونی مداخله کردند، در زندان به سر میبرند و به شکایات آنان رسیدگی نمیشود. جالب آنکه سرپرست بازجوهای سیاسی پس از علنی شدن شکایت به آقای صفایی فراهانی اعلام کرده یا شکایت خود را پس بگیرد یا به زندان بازگردد!
۱۲- این چه منتی است که بر سر دانشگاهیان میگذارند که رییس کابینه دانشگاهی است و این نشانه توجه و اهتمام ویژه حکومت به دانشگاه و دانشگاهیان است؟ حال آنکه بیشترین توهینها، تهدیدها، محدودیتها و ممنوعیتها در همین دوره متوجه نهاد دانشگاه و اجزای آن شده است؛ از یک سو از محکومیت ظاهری حمله وحشیانه به کوی دانشگاه (قدیمیترین دانشگاه کشور) دریغ میشود و از سوی دیگر فراهم کردن مقدمات تعطیلی ۱۲ رشته علوم انسانی را در زمان رییس جمهور دانشگاهی شاهدیم. در این دوره میهن و مردم از خدمات استادان برجستهای محروم میشوند که جامعه دانشگاهی به شدت نیازمند وجود آنان است. در کشوری که دبیر شورای نگهبان آن در سن ۸۴ سالگی مأموریتش برای شش سال دیگر تمدید میشود، سرشناسترین استادان کشور در شصت سالگی بازنشست میشوند تا جا برای جوانترها باز شود! به علاوه تنها در ایالات متحده آمریکا بیش از دو هزار استاد مجرب ایرانی به تدریس و تحقیق مشغولند و کشور به دانش، تجربه و پژوهشهای آنان نیاز جدی دارد.(۷)
۱۳- آیا باید بپذیریم اوضاع کشور کاملاً عادی است و هیچ خطر فوری و جدی میهن را تهدید نمیکند؟ پس چرا نظامیان همه عرصههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، هنری، آموزشی، علمی و حتی ورزشی را مورد تاخت و تاز قرار دادهاند؟ و نگاه، منش و ادبیات نظامی حرف اول را در همه زمینهها میزند؟(۸)
ب. انسجام منطقی دیدگاهها و مواضع
دومین ملاک در ارزیابی اندیشه و عملکرد یک فرد یا مجموعه سیاسی، بررسی انسجام منطقی گفتار آن فرد یا گروه است، بدین معنا که آیا دیدگاه منسجم و پاسخهای روشن و سازگار برای پرسشها، موضوعات و پدیدهها ارائه میکند یا بسته به شرایط، علائق و منافع خود، در یک موضوع واحد مواضع ضد و نقیض یا ناسازگار با یکدیگر میگیرد؟ این معیار در صدد بررسی صحت یا سقم تک تک مواضع نیست و به تنهایی قادر به ارزیابی کارآمدی یا بیکفایتی فرد یا گروه نیست، بلکه پایبندی به اصول یا فرصتطلب بودن آن فرد یا مجموعه را نشان میدهد. در این بخش بعضی از سؤالهایی را که متناسب با شرایط کنونی است، طرح میکنم تا با بررسی پاسخهای جناح حاکم، قضاوت همهجانبه درباره رفتار و گفتار آن ممکن شود. پاسخها نشان خواهد داد که جناح مذکور چقدر به اصول خود معتقد است.
۱- آیا اگر رأی اکثریت مردم در رفراندوم «جمهوری اسلامی» منفی بود، رهبر فقید انقلاب، نظام مورد نظر خود را بر ایرانیان تحمیل میکرد؟ چنانچه پاسخ آری است، چرا «همه پرسی» برگزار شد؟ و اگر نه، چرا اکنون واژه «رفراندوم» را از کفر ابلیس بدتر میخوانند؟ و با اینکه «همه پرسی» یکی از اصول و راههایی است که قانون اساسی به رسمیت شناخته است، جناح حاکم در هیچ زمینهای با برپایی آن موافق نیست؟ آیا سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی در بهشت زهرا یکبار مصرف بود که اعلام کرد: حق اولیه هر ملت و هر نسل است که خود سرنوشت خود را تعیین کند؟
۲- آیا جمهوری اسلامی ایران طی سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۸۴ رو به رشد و توسعه بود؟ در صورت مثبت بودن جواب، باید پرسید پس نقش مدیریت اجرایی و تقنینی کشور چه بوده است؟ آیا میشود مقامات اصلی حکومت منحرف، فاسد، جاسوس و ناکارآمد باشند و کشور پیشرفت کند؟ آیا کشور با وجود مدیریتی نالایق، به دلایلی دیگر پیشرفت کرده و در برابر دشمنان خود مقاومت نموده است؟ اگر این گزاره درست باشد، پس میتوان آن را به حاکمان کنونی تعمیم داد. البته بعید است پاسخ جناح حاکم به سؤال فوق منفی باشد، زیرا چنین جوابی به معنای نادرست بودن تبلیغات رسمی و مستمر رهبران جامعه درباره دستاوردهای سی ساله جمهوری اسلامی ایران است.
۳- آیا ایران در جنگ تحمیلی شکست خورد یا پیروز شد؟ چنانچه ایران به اهداف خود رسیده باشد، نقش مدیران ارشد کشور و جنگ چه بود؟ همان پرسش و استدلال طرح شده در سؤال قبلی در این مورد نیز مطرح میشود. جواب مثبت یا منفی به این دو سؤال تیغ دو دمی است که راه نجات در برابر جناح مستقر حاکم قرار نمیدهد، اما پاسخهای متناقض یا منفی به این سؤالها بیاصول بودن حاکمان را به نمایش خواهد گذاشت و اینکه برای نفی رقیب و منتقد خود حاضرند همچون سردار مشفق اعلام کنند ما در جنگ شکست خوردیم تا بیکفایتی مهندس موسوی و با کفایتی رییس جمهور وقت را ثابت کنند!
۴- «جمهوری اسلامی ایران» نظامی «دائمی» است یا «موقت»؟ چنانچه این نظام «موقت» بوده و قرار است جای خود را به «حکومت اسلامی دائمی» بدهد، چرا در قانون اساسی تصریح شده است که «جمهوریت» نظام مانند «اسلامیت» آن هرگز تغییر پذیر نیست؟ چنانچه این سیستم «دائمی» است، تلاش برای تغییر آن به «حکومت اسلامی» به چه معناست؟ اساساً تفاوت «جمهوری اسلامی» با «حکومت اسلامی» در چیست؟ و «جمهوری» یا «مبتنی بر رأی جمهور مردم» بودن نظام سیاسی، چه ویژگیهایی به آن تحمیل میکند؟(۹)
۵- با این که انقلاب اسلامی نقطه عطفی در جریان بیداری مسلمانان جهان بود، چرا الگوی هیچ یک از دولتها و احزاب مسلمان، حتی در عراق، افغانستان، لبنان و فلسطین نیست؟ و در شرایطی که تقریباً در تمام کشورهای جهان ارزشها، گرایشها، هنجارها و شعائر اسلامی رو به رشد است، چرا در ایران، این روزها شاهد روند معکوس هستیم؟ اگر دلیل آن را فعالیتهای گسترده شبکههای ماهوارهای و اینترنتی، فیلمها و نشریات ضد اخلاقی، مراکز و شبکههای فساد بدانند، باید پرسید مگر این تلاشها در همه جای دنیا صورت نمیگیرد و در موارد بسیاری از حمایت دولتها نیز بهرهمند نیستند؟ با وجود این، چرا گرایشها و هنجارهای اسلامی در شرق و غرب عالم رو به رشد است؟ همچنان که در ایران قبل از پیروزی انقلاب چنین بود. این پرسشی است که همه باید به آن پاسخ دهند. چرا با وجود تبلیغات گسترده صدا و سیما و دیگر تریبونهای رسمی در کشور ما، اوضاع فرهنگی جامعه به گونهای است که آقای مصباح آن را بدتر از دوران شاه میخواند؟ چرا هیچ کدام از شخصیتها و احزاب طرفدار ایران یا نزدیک به ما، از حزبالله لبنان و حماس تا آیتالله سیستانی، خواستار اجباری شدن احکام اسلامی در کشورهای خود نیستند؟
۶- آیا جناح حاکم خود به آنچه درباره فشارها و محدودیتهای قدرتهای بزرگ علیه جمهوری اسلامی ایران میگوید، باور دارد؟ یعنی آیا تحریمهای گوناگون و چنگ و دندان نشاندادن، نشانه استیصال و شکست دولت ایالات متحده در برابر ایران است؟ اگر این حکم درست است، چرا مدعیان، همین روشها را علیه منتقدان خود در داخل ایران اعمال میکنند؟ ایجاد محدودیت علیه منتقدان نشانه استیصال جناح حاکم است یا موفقیت آن؟ آیا چنین فشارهایی بیانگر آن نیست که جناح حاکم تحریمهای جهانی را علیه ایران مؤثر و نتیجهبخش ارزیابی میکند و به همین دلیل خود به تکرار آن شیوهها مبادرت میورزد؟
۷- آیا پیروز شدن در انتخابات، به فرض آزاد و عادلانه بودن آن، به معنای حقانیت دیدگاهها و سلامت منتخبان است؟ آیا جواب مثبت یا منفی به این مسأله درباره همه منتخبان صدق میکند یا فقط در مورد برخی صادق است؟
۸- آیا سیاهنمایی درباره عملکرد همه دولتها پس از انقلاب، از دولت مرحوم بازرگان تاکنون بیانصافی و غلط است یا این حکم فقط در مورد دولتهای نهم و دهم صادق است؟
۹- آیا استقبال مردم کشورهای در حال توسعه، مثلاً لبنان از دو رییس دولت (آقای خاتمی در سال ۸۱ و آقای احمدینژاد در سال ۸۹) که دارای دو تفکر و مشی متفاوتاند، نشانه تأیید مشی هر کدام است و در هر حال دو معنای متفاوت دارد؟ آیا یکی از روی اشتباه مردم لبنان بود و دیگری از روی دقت و هوشیاری آنان؟
۱۰- اگر بیاعتقادی به اصل ولایت فقیه به دلیل آن که یکی از اصول قانون اساسی است، دلیل موجه و قانونی رد صلاحیت داوطلبان انتخاباتی است، چرا نباید داوطلبان بیباور به «جمهوریت» نظام و حقوق تصریح شده ایرانیان در دو فصل سوم و پنجم (از ممنوعیت شنود و بازداشت غیر موجه و شکنجه تا آزادی اندیشه، قلم، بیان، تجمع، تحزب و…) قانون اساسی رد صلاحیت شوند؟ اگر التزام به ولایت فقیه- نه وفاداری به شخص ولی فقیه که فاقد وجاهت قانونی بوده و مربوط به عصر پیش از مشروطه است- شرط حضور در عرصه مدیریت میهن است، چرا التزام ولی فقیه و دیگر ارکان حکومت به اصول قانون اساسی، به ویژه فصول سوم و پنجم آن که درباره حقوق شهروندی است، دلیل مشروعیت حکومت و ارکان آن اعلام نمیشود؟ آیا قانون اساسی فقط یک اصل دارد و آن هم درباره اختیارات مطلقه ولایت فقیه است؟(۱۱)
۱۱- آیا مطابق عرف پذیرفته شده حقوقدانان، یعنی تساوی حقوق و مسئولیتها، هر مقامی که دارای اختیار و اقتدار بیشتری باشد، نباید پاسخگوتر و نظارت پذیرتر باشد؟ آیا این حق شهروندان ایران زمین نیست که آزادانه و با اهمیت کامل، البته با رعایت ضوابط اخلاقی و قانونی، به انتقاد از رهبری نظام بپردازند؟ حتی اگر آن انتقادها وارد نباشد؛ چنانچه این حق در نظر یا در عمل نفی شود، پس تفاوت ما با رژیم استصوابی پهلوی که علیه آن انقلاب کردیم و شعار «آزادی» سر دادیم، چه میشود؟ اگر این حق به رسمیت شناخته شده است، حضور جمعی از شایستگان و دلسوزان اسلام و ایران و مردم در زندانها به همین جرم، یعنی انتقاد از رهبری، چه معنا دارد؟
۱۲- با توجه به اختیارات وسیع رهبر در قانون اساسی، چه میزان از مسئولیت وضعیت فعلی کشور را (خوب یا بد) باید به عهده ولی فقیه گذاشت؟ ساز و کار پیشنهادی جناح حاکم برای تقدیر از رهبری در صورت مطلوب یا قابل قبول بودن وضعیت از نظر اکثریت ایرانیان، یا انتقاد به ایشان و اعتراض به سیاستهای کلان کشور، در صورت نارضایتی اکثر شهروندان یا قشرهای وسیعی از مردم از وضع موجود چیست؟ آیا قانون اساسی فرد یا مقامی را در نظام، مقدس یا غیر قابل انتقاد خوانده است که انتقاد به او جرم باشد؟
۱۳- چنانچه سیاستهای هستهای کشور به طور کامل تحت نظر رهبری تصویب و اجرا شده، آیا منطقی است که سختیها و مشکلات را به پای دولتها و پیشرفتها را به اسم ایشان ثبت کرد و در همه حال، چه آن سیاستها را نادرست بدانیم و چه درست، درایت رهبری را ستایش کنیم؟ مسئولیت شکست یا پیروزی طرح هدفمندی یارانهها با کیست؟(۱۲)
۱۴- آیا سخنان رهبری واضح و روشن است یا به گونهای ایراد میشود که فقط عدهای خاص قادرند آن سخنان را درک و برای مردم تفسیر کنند؟ چنانچه صراحت، ویژگی اصلی پیامهای رهبری است، چگونه میتوان تأییدات مکرر و قاطع از دولتهای وقت و سیاستهایشان را با این حجم از اتهام و اهانت به آنان و عملکردشان پس از برکناری، در تبلیغات رسمی، توجیه کرد؟ اگر سخنان ایشان از سر ضرورت یا قابل تأویل است، پس چرا نباید تأییدات امروزی درباره سیاستها و مقامات کنونی را نیز بر همین پایه تحلیل کرد و تأیید امروز را مقدمه انکار و اتهام فردا خواند؟
۱۵- اگر تحلیل ستاد مرکزی مداخلهکنندگان غیر قانونی در انتخابات را که آقای مشفق بیان کرد، درست بدانیم و رهبر فقید انقلاب را چهرهای سادهانگار فرض کنیم که اطراف ایشان را عناصر منحرف، جاسوس و فاسد پر کرده بودند، پس تکلیف پیروزیهای بزرگ ادعایی چه میشود؟ افزون بر آن، چرا نمیتوان این تحلیل را به وضعیت امروز تعمیم داد؟ چنانچه آن تحلیلها نادرست است، چگونه در عالیترین سطوح کشوری و لشکری با استقبال مواجه شده و اساس سیاستها و عملکردهای مدیریت جامعه را تشکیل میدهد؟ اگر غیر از این است چرا جناح حاکم این تحلیلها و ادعاها را تکذیب نمیکند؟
۱۶- اگر اکثریت قاطع ایرانیان از جناح حاکم پشتیبانی میکنند و دستگاه قضایی کشور مستقل است، چرا میگویند محاکمه رهبران جنبش سبز مصلحت نیست، زیرا آنان را به «قهرمان ملی» تبدیل میکند؟ مخالفان کدام حکومت مردمی در جهان، اگر محاکمه شوند قهرمان ملی میشوند؟
ج. مغالطههای سیاسی
یکی از رایجترین اشتباهات، حتی میان قشرهای تحصیلکرده، مغالطههای سیاسی است که روح حاکم بر آنها عبارت است از نتیجهگیری نادرست از مقدمه درست.
دسته اول و ابتدایی مغالطهها این گزاره است: «او بد است، پس من خوبم» که در آن زشتی و شرارت و فریبکاری و ناکارآمدی یک طرف، دلیل زیبایی، نیکی، صداقت و کفایت طرف دیگر خوانده میشود. حال آنکه حتی اگر جمله اول کاملاً درست باشد، نتیجهگیری بعدی الزاماً نه تنها درست نیست، بلکه میتواند در نقطه مقابل آن باشد. یعنی ممکن است «او بد باشد، ولی من از او بدتر باشم»، «دشمن من قدرتطلب است و ای بسا من از او قدرتطلبتر و بیاخلاقتر باشم».
دسته دوم مغالطهها عبارت است از: «اسلام حق است، پس ما مسلمانان برتریم». در این جا نیز فرض بر «حق» بودن اسلام است، اما و هزار اما در نتیجهگیری باز هم مانند حالت اول میتواند کاملاً نادرست باشد. حقانیت اسلام هیچ ربطی به درستی راهبرد و پیروزی من ندارد، مگر آنکه شرایط لازم را کسب کنم.
دسته سوم مغالطهها را میتوان با این گزاره نشان داد: «مردم از فلان درد ناراحتند. پس باید مشکل را این گونه که من میگویم حل کرد»، یا «فلانی بیمار است، پس باید این دارو را استفاده کند». در این گزاره مشکل یا بیماری درست و واقعی است، اما ای بسا نسخه یا راهحلی که ارائه میشود، مشکل را حادتر و وضع بیمار را بدتر کند و او را بکشد. تأکید بر درد به معنای درست بودن درمان پیشنهادی نیست. تفاوت پزشک مجرب با شهروند غیر متخصص در امور پزشکی همین است. هیچ کس زودتر و بیشتر از خود انسان متوجه درد نمیشود و از آن رنج نمیکشد، اما هیچ عاقلی خوددرمانی را به افراد فاقد دانش یا تجربه پزشکی توصیه نمیکند.
دسته چهارم مغالطهها به این شرح است: «رقیب یا دشمن من واجد فلان صفت مذموم است. پس یا من آن خصلت را ندارم یا بر من حرجی نیست، اگر واجد همان صفت باشم». در این مورد نیز فرض بر صحت جمله اول است، اما کار غیر اخلاقی رقیب یا دشمن، نه به معنای آن است که من فاقد آن ضعف هستم و نه میتواند آرامش وجدان را برای انسان در صورت داشتن آن صفت به ارمغان آورد.(۱۳) اکنون تعدادی از مغالطههای رایج در عرصه سیاستورزی جامعهمان را بر میشمارم. مغالطههایی که رهزنند و میتوانند انسان را بدون آنکه متوجه شود، از مسیر صحیح منحرف کنند یا در راه کج متوقف کنند:
۱- دولتهای آمریکا، انگلیس و اسرائیل که سیاستهای تجاوزکارانه و توسعهطلبانهای را در منطقه و بلکه جهان دنبال میکنند، با ما مخالفند. پس ما بر حقیم و سیاستهای ما درست و کارآمد است.(۱۴)
۲- بسیاری از مارکسیستها، سلطنتطلبها، گروههای جداییخواه، مجاهدین خلق و تمام جریانهای ضد اسلام با ما مخالفند. پس ما حقیم و در مسیر درست حرکت میکنیم.
۳- در تمام دولتهای سه دهه گذشته، تا قبل از دولت جدید، ناکارآمدی، فساد، خویشاوندسالاری و اقدامهای غیرقانونی رایج و بلکه حاکم بوده است. پس در دولت ما کارآمدی، سلامت، قانونگرایی و شایستهسالاری حرف اول را میزند.کمترین نتیجهگیری از جمله اول توجیه وجود صفات مذموم فوق در دولت کنونی است؛ این نکته روانشناختی که همهگیر بودن مرض، از قبح آن میکاهد.(۱۵)
۴- پیشینیان اشرافیت روحانی تشکیل دادهاند و ما با چنین اشرافیتی مخالفیم. پس در دولت ما که افشاگر این پدیده نادرست هستیم، اشرافیت جدید شکل نمیگیرد. جنبه واقعیتر افشاگری فوق، اجتناب ناپذیر بودن شکلگیری اشرافیت در هر دولت است. پس ما نباید مورد سرزنش واقع شویم، چرا که: گر حکم شود که مست گیرند، در هر شهر آن که هست گیرند.(۱۷)
۵- ستادهای انتخاباتی نامزدهای رقیب ما از بیتالمال سوءاستفاده کرده و میکنند. پس منابع مالی ستاد ما پاک است و از اموال عمومی هزینه نکردهایم. وجه واقعبینانهتر آن این است که بهرهبرداری ما از منابع عمومی بدعت محسوب نمیشود، پس سخت نگیرید!۱۷
۶- در دهه اول انقلاب (دهه ۶۰) برخی اقدامهای غیرقانونی و مخالف موازین حقوق بشر صورت گرفت. پس رفتار غیر قانونی و غیر اخلاقی امروز، نه بدیع است و نه باید مورد پرسش و اعتراض واقع شود.(۱۸)
۷- اسلام که دین حق است و دستورات آن جامع و مانع، از پیش از انعقاد نطفه تا پس از گذاردن جنازه انسان در قبر، توصیههایی به پیروان خود کرده است که سربلندی و سعادت بشر در دو دنیا در گرو اجرای دقیق آنهاست. پس اولاً از آنجا که اسلام برتر است، ما که مسلمانیم، با هر خلقوخو و اندیشه و عملکردی برتر از جهانیان هستیم، ثانیاً اکنون که به نام اسلام حکومت تشکیل دادهایم، در تمام زمینهها مسئولیت داریم و باید دستورات و احکام اسلام را در جامعه پیاده کنیم، ولو آنکه مجبور به اعمال زور شویم، مانند آنچه در مورد حجاب مشاهده میکنیم. مسئولیت پیامدهای آن نیز با ما نیست زیرا آنکه پوشش را برای مسلمان، به خصوص زن مسلمان واجب کرده، حتماً نظرش اجباری کردن پوشش اسلامی توسط حکومت نیز بوده است. پس حکومت اسلامی میتواند و باید در این مورد به قوه قهریه متوسل شود. در حقیقت حکومت اسلامی موظف است احکام اسلام را در تمام عرصهها اجرا کند و اگر لازم دید حتی در زندگی خصوصی شهروندان دخالت کند.(۱۹)
۸- «تشیع» اگر تنها قرائت صحیح از اسلام ناب محمدی (ص) نباشد، عرفانیترین، عقلانیترین و عادلانهترین تفسیر از اسلام است. پس ما که «شیعه» هستیم، هم بر حقیم و سعادتمند و رستگار و هم راهمان درست و نتیجهبخش است؛ گرچه بارها شکست خوردهایم، چه در داخل و چه در خارج.
۹- «وحدت ملی» یکی از ارکان اصلی پیروزی انقلاب و تداوم آن بوده است. پس هر چه حکومت میگوید، همه باید انجام دهند تا وحدت جامعه حفظ شود. به بیان دیگر اگر وحدت قشرهای مختلف مردم حافظ استقلال و یکپارچگی سرزمینی، امنیت عمومی و منافع ملی بوده است، در جهان فقط یک نوع وحدت وجود دارد (وحدت همه با من). همه ملت سوار یک اتوبوس هستند، پس به راننده انتقاد و اعتراض نکنند تا حواس او پرت نشود و اتوبوس سقوط نکند و کشور آسیب نبیند.(۲۰)
۱۰- همچنان که حکومت در مورد غذای جسم مردم مسئولیت دارد و هر کالایی که تولید میشود باید توسط مؤسسه استاندارد، که حتماً باید دولتی باشد، تأیید شود، در زمینه تغذیه روح شهروندان نیز حکومت مسئولیت دارد و موظف به نظارت کامل و همهجانبه بر تولیدات فرهنگی (اعم از کتاب، نشریه، فیلم، تئاتر، موسیقی و…) است تا نویسندگان و مترجمان و هنرمندان به سلامت روانی و معنوی مردم آسیب نرسانند.(۲۱)
۱۱- ایران به لحاظ توسعه اقتصادی، علمی و فنی نه در سطح جهان و نه حتی در منطقه در جایگاه شایسته خود قرار ندارد، پس آنچه ما میگوییم و قصد انجام آن را داریم درست است و اجرای آنها میهن را در جایگاه تاریخی خود قرار میدهد.(۲۲)
۱۲- فساد، به ویژه بلای اعتیاد در دانشگاهها رو به گسترش است. پس باید اقدامهای کنترلی شدیدتری صورت گیرد و از جمله در خوابگاهها و سالنهای غذاخوری و کلاسهای درس دوربینهای مخفی کار گذاشت.(۲۳)
۱۳- اقبال مردم به شبکههای فارسی زبان ماهوارهای رو به افزایش است. پس باید با تشدید مجازاتها و گسترده کردن تور نظارتی، نهضت ضد دیش ماهواره راه انداخت و مانع توسعه این روند شد.
۱۴- وضعیت پوشش و آرایش در صد قابل توجهی از جوانان، اعم از دختر و پسر، به رغم فعالیتهای تبلیغاتی گسترده و شبانهروزی حکومت، مناسب نیست و جوانان هنجارهای مورد نظر مقامات را رعایت نمیکنند. پس لازم است نیروی انتظامی و قوه قضاییه با قدرت بیشتر وارد میدان شوند، بر تعداد گشتها بیفزایند، آنها را در طول سال و نه فقط تابستان، در خیابانها نگه دارند و… .(۲۴)
۱۵- جناحگرایی و دستهبندی سیاسی منشأ نابودی آرمانهای انقلاب و مردم شده است. پس برای از بین بردن دستهبندیها، نظام سیاسی باید تکحزبی شود و همه از یک فرد و جناح حمایت کنند.
۱۶- اکثر گروهها و جناحها در پی کسب قدرتند، نه خدمت به ملت. پس فقط ما که همه قدرت را به هر قیمت در کنترل گرفتهایم، دنبال کسب قدرت نیستیم و تنها به خدمت به میهن و مردم فکر میکنیم.
۱۷- دانشگاه نباید سیاستزده شود و دانشجویان نباید آلت دست احزاب و سیاسیون قرار گیرند. احزاب نیز نباید در دانشگاهها دفتر تأسیس کنند و به عضوگیری بپردازند. پس دانشگاه مستقل و غیر حزبی، یعنی دانشگاهی که در آن فقط تشکلهای حامی جناح حاکم حق فعالیت دارند. اساساً با وجود بسیج اساتید و بسیج دانشجویی و بسیج کارمندان چه نیازی به تشکلهای دیگر است؟
۱۸- وضعیت علوم انسانی در دانشگاهها مناسب نیست، پس باید به سمت تعطیلی آنها رفت و یا آنها را به حوزههای علمیه واگذار کرد.(۲۵)
۱۹- فارغالتحصیلان دانشگاهها نسبت به دانشجویان ورودی، کمتر به هنجارها و شعائر اسلامی پایبندی نشان میدهند. از آن جا که ریشه مشکل در ساختار دانشگاه، استادان، کتب درسی، اختلاط دختر و پسر، خوابگاهها، مدیریت و… است، پس چارهای نیست جز آنکه بگوییم پیش به سوی انقلاب فرهنگی دوم و تعطیلی مجدد دانشگاهها.
۲۰- شاه تحت فشار کارتر و دموکراتهای آمریکایی، فضای سیاسی جامعه را باز کرد و ساقط شد! ما اشتباه شاه را مرتکب نمیشویم و اجازه نمیدهیم روشنفکر بازی و رویا پردازی درباره فضای باز سیاسی حکومت را به زیر بکشد.(۲۶)
۲۱- به باور جناح حاکم خطای گورباچف آن بود که فریب آمریکاییها را خورد و با اعلام دو سیاست «گل سنوست» و «پروستریکا» که آزادی اطلاعرسانی و فضای باز سیاسی و اقتصادی را نوید میداد، موجب شد رژیم سوسیالیستی سرنگون شود و اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشد. ما برای حفظ نظام سیاسی خود از «گورباچف» عبور میکنیم و «استالینیسم» را الگو قرار میهیم که شوروی را ابرقدرت دوم جهان کرد؛ «هر که با من نیست، با دشمن است، علیه من است و باید نابود شود».(۲۷)
۲۲- روحانیت شیعه همواره با مردم بوده و از حقوق آنان دفاع کرده است. پس اکنون نیز که در رأس قدرت و حکومت قرار گرفته است، حتماً همان مسیر و مشی را ادامه خواهد داد.(۲۸)
۲۳- سیاست خارجی دولتهای آمریکا بر اساس دشمنی با ما تدوین و اجرا میشوند. پس سیاستهای درست، عکس آن چیزی است که آمریکاییها انجام میدهند.(۲۹)
۲۴- در آمریکا که خود را بزرگترین دموکراسی جهان میداند و دفاع از حقوق بشر و دموکراسی را از جمله اهداف خود در سیاست خارجی میخواند، ما شاهد نقض حقوق بشردر گوانتانامو و ابوغریب، زیر نظر آمریکاییها هستیم. پس نقض حقوق زندانیان (مثلاً در کهریزک و اوین) اختصاص به ایران ندارد و از این بابت اتفاق منحصر به فردی به شمار نمیرود و قابل ذکر و سرزنش نیست.
۲۵- در برخی ایالات آمریکا زنان مجرم را اعدام میکنند. پس دولت و رسانههای آمریکایی حق ندارند و نباید به سنگسار یک زن مجرم در ایران اعتراض کنند. اعدام، اعدام است؛ نوع و روش آن را آداب و رسوم یا دین مردم تعیین میکند و مسأله مهمی نیست!(۳۰)
۲۶- در عربستان سعودی، سر برخی مجرمان را از تن جدا و دست سارقان را قطع میکنند. اقدامهای فوق با اعتراض دولتهای غربی و آمریکایی مواجه نمیشود. پس اعتراض آنان به سنگسار زنان مجرم یا قطع دست سارقان در ایران، فاقد هر گونه وجاهت حقوقی و سیاسی است.(۳۱)
۲۷- قشرهای قابل توجهی از مردم مسلمان و محروم جهان از جمهوری اسلامی ایران حمایت میکنند. پس سیاستهای ما در همه عرصهها صحیح و کارآمد بوده است، ولو کشور را به لبه پرتگاه کشانده باشیم.
۲۸- مردم ایران خاطره و سابقه خوبی از احزاب ندارند. احزاب نیز تاکنون نتوانستهاند شایستگی خود را به اثبات برسانند. پس احزاب نباید در حکومت دخالت کنند. با وجود بسیج و سپاه پاسداران، چه نیازی به پدیده غربی تحزب داریم؟
۲۹- ولی فقیه، نایب امام زمان (عج)، تجسم اسلام و حکومت اسلامی و بهترین مفسر اندیشه و مشی امام خمینی بوده و در مسائل مهم ملی و بینالمللی صاحبنظر است. پس وظیفه سیاستورزان تحقق بخشیدن به منویات ایشان است، نه بحث درباره مسائل کلان ملی و بینالمللی. در چنین نظامی یک حزب بیشتر معنا ندارد که البته آن هم حزب پادگانی است.
۳۰- اقتصاد ایران نحیف و بیمار است. پس جراحی اقتصادی به شکلی که ما میگوییم، نجاتبخش کشور است.(۳۲)
د. یگانگی یا دوگانگی معیارها (استانداردهای دوگانه)
موضوع دیگری که در درک و نقد تفکر و راهبردهای یک شخص، گروه و جناح سیاسی حائز اهمیت است، بررسی یگانگی و دوگانگی ملاکهایش است. من سه سال پیش مقالهای با عنوان «معیارهای دوگانه» تهیه کردم که در شماره مجله آیین منتشر شد و در آن حدود ۵۰ سؤال مطرح کردم که پاسخ به آنها ثابت میکرد اقتدارگراها «آنچه بر دیگران نمیپسندند، بر خود میپسندند و آنچه بر خود روا نمیدارند بر دیگران روا میدارند». اکنون قصد تکرار آن پرسشها و اثبات اینکه رعایت «معیارهای واحد به سود ایران و ایرانی، تشیع، اسلام و بشریت» است، ندارم. بلکه درصدد نشان دادن این موضوع هستم که جناح حاکم بر مقدرات ما، با کمال تأسف و به میزان بسیار زیادی همان روشهای غلطی را دنبال میکند که دولت آمریکا و دیگر مخالفان را به اتهام ارتکاب چنین شیوههایی متهم و محکوم میکند. البته این معیار نیز عام است و اختصاص به یک جریان خاص ندارد. اگرچه من خود آنها را درباره جناح حاکم بسط دادهام. به علاوه این معیار به تنهایی کارآمدی یا ناکارآمدی مدیریتی و عملی جناحها را مشخص نمیکند. ای بسا اشخاص و تشکلهایی که از معیارهای دوگانه پیروی میکنند و راهبردها و شیوههای مخالفان خود، از جمله قدرتهای بزرگ را به کار میبندند، اما قادر نیستند به اهداف سیاسی خود دست یابند. عکس موضوع نیز صادق است. بزرگانی همچون گاندی و نلسون ماندلا اخلاقی عمل کردند و دارای معیار واحدی بودند و هرگز تسلیم منطق غلط دشمن خود نشدند. با وجود این در عرصه سیاست موفق بودند و افزون بر نام نیک جهانی و ابدی، به پیروزیهای بزرگ سیاسی نیز رسیدند. این معیار درک ما را از «دشمن» به نمایش میگذارد و نشان میدهد که «دشمنشناسی» ما سطحی و صرفاً برای توجیه «قدرت طلبی» ماست.
یعنی اینکه سخنی از ما صادر نمیشود مگر آنکه کلمه «دشمن» در آن موج زند، اما در موارد مهم در دام دشمن میافتیم و گاهی حتی شبیه دشمن میشویم. بزرگترین شکست ما در رقابت با تجاوزکاران و توسعهطلبان بینالمللی آن است که تسلیم مطلق آنها شویم- صرف نظر از نتیجه مبارزه یا مقاومت- یعنی بپذیریم که «حق با قدرت است» یا «قدرت حق است» و «برای رسیدن به اهداف مقدس میتوان از روشهای غیر مجاز بهره برد» و «حقوق و آزادیهای منتقدان و مخالفان را تا جایی مجاز دانست که «امنیت حاکمان» را تهدید نکند. در ادامه انتقادهایی را بر میشمارم که جناح حاکم به حق آنها را متوجه دشمنان یا مخالفان کرده است تا خود به ناحق آنها را تقلید و تکرار کند:
۱- چرا دولت آمریکا در برابر کشورهای مستقل و در حال توسعه همزمان، هم دادستان، هم هیأت منصفه، هم قاضی و هم مجری حکم دادگاه است؟ با وجود وارد بودن این انتقاد، از جناح حاکم میپرسم که آیا خود در داخل کشور در برابر منتقدان و مخالفان سیاستهای موجود، همزمان بازجو، بازپرس، دادستان، قاضی و مجری حکم دادگاه نیست؟ و حتی ظواهر امر را به اندازه دولت آمریکا رعایت نمیکند؟ به راستی چرا رفتار جناح حاکم با مردم منتقد خود، مانند رفتار دولت آمریکا با ملتها و کشورهای مخالف سلطه آن کشور است؟ چرا ما به جای استفاده از تجربیات مثبت و دموکراتیک مردم آمریکا در تنظیم مناسبات سیاسی و اجتماعی خود، از سیاست خارجی توسعهطلبانه و تجاوزکارانه و خونین آن کشور تقلید میکنیم؟
۲- با اینکه در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات به سر میبریم، چرا دولت آمریکا در صدد حاکمیت تک صدایی در جهان است و رویای نظام استبدادی بینالمللی را در سر میپروراند؟ به رغم این انتقاد درست، آیا جناح حاکم در ایران در پی استقرار چند صدایی و تقویت دموکراسی است یا خود نیز همان رویای دولتمردان آمریکایی را برای جهان، البته در سطح ملی، در سر میپروراند؟ «جامعه ما فقط یک صدا (صدای ولایت) را میشناسد و نظام ولایی، یک حزب بیشتر ندارد»، به چه معناست؟ چرا مقامات عالی این سخنان را رد نمیکنند؟ براستی چرا وقتی ما جایی که قدرت داریم حقوق دیگران را نقض میکنیم، اما در جایی که با قدرت بزرگتری روبرو میشویم، از رعایت حقوق و قانون سخن میگوییم؟
۳- چرا دولت آمریکا به بهانه جنایت مشکوک ۱۱ سپتامبر، حقوق شهروندان خود را نقض میکند، تلفن هر کس را بخواهد شنود میکند، به بازرسی منازل میپردازد، بازداشت شدگان را تا مدتها از دسترسی به وکیل و خانواده خود محروم و در سطح بینالمللی نیز دو جنگ به افغانستان و عراق تحمیل میکند؟ جناح حاکم که به این موارد معترض است، آیا خود به بهانه حفظ امنیت عمومی و ملی و نیز به نام مقاومت در برابر سلطه بیگانه، محدودیتهای به مراتب بیشتری را علیه ایرانیان اعمال نکرده است؟ آزادی بیان، قلم، مطبوعات، احزاب، انتخابات، تجمع و… شهروندان در زمان حکومت یکدست کنونی در چه وضعی قرار دارد؟
۴- «چرا دولت آمریکا اجازه نمیدهد یک کمیته بیطرف حقیقتیاب برای رسیدگی به فاجعه ۱۱ سپتامبر تشکیل شود»؟ این درخواست به ویژه به علت آنچه آمریکا به نام و بهانه ۱۱ سپتامبر در هفت سال گذشته انجام داده، درخواستی معتدل است. اما آیا جناح حاکم اجازه میدهد کمیته بیطرف حقیقتیابی در ایران تشکیل شود و به موضوعات مورد نظر منتقدان خود، مثلاً به روند انتخابات ریاست جمهوری دهم و حوادث پس از آن، از جمله فجایع کوی دانشگاه تهران، مجتمع سبحان، کشتار عاشورای ۸۸ مانند پرت کردن یک عزادار از روی پل و رد شدن با ماشین از روی پیکر سوگوار دیگر و ترور سیدعلی موسوی بپردازد و نتیجه را هر چه باشد، به اطلاع عمومی برساند؟(۳۳)
۵- چرا دولت آمریکا برای حفظ موقعیت برتر خود در جهان، در صدد خلق، جعل یا شناسایی دشمن خطرناکی است که به قول خود دنیای آزاد و تمدن غرب را تهدید میکند؟ چرا آنان میکوشند با فرافکنی، مشکلات، نارساییها، ظلمها و تبعیضها و از همه مهمتر جنگ را به بهانه تروریسم القاعده در افکار عمومی توجیه کنند و نعمت صلح را از مردم منطقه و در واقع از همه جهانیان بگیرند و به منتقدان داخلی امکان ندهند عملاً به ریشهیابی مشکلات جوامع خود بپردازند؟ به نظر من این انتقاد نیز وارد است و مانند دیگر انتقادهایی که برشمردم، پیش و بیش از ما، دیگران آنها را متوجه دولت آمریکا کردهاند. اما از جناح حاکم میپرسم آیا خود به نام مقابله با دشمنان واقعی یا فرضی خارجی، به جنگ حقوق و آزادیهای سیاسی، مدنی و فرهنگی ایرانیان نیامده است و کشور را از بهرهمندی از فرصت طلایی ناشی از افزایش قیمت نفت و آماده شدن زیرساختها برای جهش اقتصادی محروم نکرده است؟ آیا آنان آگاهانه فضا را نظامی و شرایط را جنگی نمیکنند تا هیچ کس جرأت انتقاد کردن در هیچ زمینهای را نداشته باشد و سرکوب منتقدان با هزینه کمی همراه باشد؟
۶- چرا معیارهای اعضای دائمی و دارای حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد درباره کشورهای مستقل در حال توسعه یا منتقد نظم ناعادلانه جهانی، سیاسی است و عمدتاً دولتهایی را محکوم و بعضاً مجازات میکنند که مخالف توسعهطلبی دولت آمریکا هستند؟ با وجود انتقاد صحیح فوق، از جناح حاکم میپرسم آیا معیارهای اعضای شورای نگهبان در تصمیمات خود، به ویژه در امر انتخابات، سیاسی و جناحی نیست؟(۳۵) از انتقاد جناح حاکم به حق وتوی دولتهای بزرگ در شورای امنیت، در عین تقلید آن در شورای نگهبان میگذرم. پیش از این به اندازه کافی در این باره سخن گفتهام.
۷- جناح حاکم به درستی تلاشهای کسانی را که میکوشند چهرهای خشن، ضد حقوق بشر، سرکوبگر و ضد زن از اسلام ارائه کنند، محکوم و آن را گامی در جهت جنگ تمدنها ارزیابی میکنند. آنان با وجود چنین کوششی و با علم به پیامدهای سوء چنین تبلیغاتی، متأسفانه با عملکرد غیر دموکراتیک و غیر حقوق بشری خویش، مهر تأیید بر این اتهامات میزنند و مستندات زیادی در اختیار بنیادگراها و جنگطلبان آمریکایی و غربی قرار میدهند که مخالف صلح و همزیستی مسالمتآمیز پیروان ادیان، فرهنگها و تمدنهای گوناگون بوده و بدخواه اسلام و تشیع و ایرانند. اقدامهای غیر انسانی گروههای خودسر، مواجهه شدید و خشن پلیس با هر اجتماع مسالمتآمیز اعتراضی، احکام سنگسار و قطع دست سارق، بازداشتهای دراز مدت و بدون دسترسی به وکیل، شکنجه، اجباری کردن احکام اسلام نمونههایی از اقدامهای جناح حاکم است.
۸- جناح حاکم در ایران، به حق به دولتهای آمریکا و اسرائیل انتقاد میکند که چرا حقوق دولت حماس را که منتخب اکثریت فلسطینیهاست، به رسمیت نمیشناسند و با کارشکنی علیه آن درصدد سقوط و شکستش هستند. از آنان میپرسم آیا خود پیش از این با دولت منتخب آقای خاتمی همین رفتار را پیشه نکردند و حتی هم اکنون نیز اوج بیانصافی را درباره دولت او و عملکردش از خود نشان نمیدهند؟
۹- جناح حاکم به رغم انتقادهای درستی که متوجه کمونیسم روسی و حکومت استالین میکند، آیا مؤلفههای اصلی رژیم مذکور را که مهمترین شاخصهاش قربانی کردن حقوق و آزادیهای مدنی و سیاسی شهروندان به نام استقرار عدالت (توزیعی) و مبارزه با امپریالیسم است، عملاً نپذیرفته و همچون آن رژیم به مبارزه با علوم انسانی نپرداخته است؟
۱۰- جناح حاکم کاملاً حق دارد که رژیم محمدرضا شاهی را به برپایی انتخابات نمایشی و تشکیل مجالس فرمایشی، سانسور گسترده مطبوعات، انحلال احزاب، سرکوب هر گونه تظاهرات مردمی، تعطیلی اتحادیهها و سندیکاها، ایجاد محدودیت در حوزه و دانشگاه، اعمال شکنجه در زندانها، تیراندازی به سوی معترض بیسلاح و بیپناه، حاکمیت تکصدایی و تکحزبی، توسعه فساد در درون حکومت و بیرون آن، گسترش بیبند و باری در جامعه به ویژه نسل جوان و غیر قابل نقد و انتقاد دانستن مقام سلطنت که همه قدرت را قبضه کرده بود و در عین حال پاسخگوی هیچ کس نبود، متهم کند.(۳۶) ولی از خود آنان میپرسم که در سال ۱۳۸۸ کدام یک از اعمال و سیاستهای فوق را خودشان اجرا نکردند؟ آیا مردم ایران انقلاب کردند تا آدمها تغییر کنند، اما سیاستها، روشها و مناسبات همچنان ثابت بماند و حقوق آنها نقض نشود؟(۳۷) به استناد موارد دهگانه فوق است که همواره اعلام کردهام تنها جریان سیاسی اخلاقی در ایران کنونی، اصلاحات و جنبش سبز است، زیرا آنچه برخود نمیپسندد برای دیگران نیز روا نمیدارد. در دو طرف این جنبش کسانی قرار دارند که یا فقط اقدامهای ناقض حقوق بشر را در جمهوری اسلامی ایران محکوم میکنند، اما رفتارهای مشابه را چه درباره رژیم شاه و چه درباره قدرتهای بزرگ و نیز مخالف نظام سیاسی کنونی توجیه میکنند، یا مانند جناح حاکم فقط به عملکرد خلاف انسانی دیگران انتقاد میکنند تا عملکرد خویش را پنهان سازند یا توجیه کنند.
۱۱- جناح حاکم به آن دسته از نویسندگان غربی که علت اصلی عقبماندگی اقتصادی، علمی و فنی و استبداد در جوامع مسلمان، از جمله در ایران را اسلام میخوانند، به درستی انتقاد میکند که چرا ضعف مسلمانان را به پای دین اسلام میگذارند؟ در عین حال خود دلیل اصلی مشکلات، بیعدالتیها، ناکارآمدیها و ستمها را در کشورهای غربی، نه ضعف شهروندان غربی که «ایدئولوژی لیبرال- دموکراسی» میخواند و در نتیجه پا به پای انتقاد از عملکرد دولت آمریکا در کشورهای خارجی، به مکتب لیبرال- دموکراسی نیز انتقاد میکند.
۱۲- جناح حاکم، اعتراض دولتها و سازمانهای بینالمللی یا غیر انتفاعی (NGO) جهانی را به رفتار پلیس ایران در مواجهه با تظاهرکنندگان ایرانی در سال ۱۳۸۸، دخالت در امور داخلی ایران میخواند و هنوز آن را محکوم میکند. در عین حال اصولگراهای مجلس در آبان ماه سال جاری با ارسال نامههایی به سازمانهای بینالمللی و مجامع حقوق بشری، به رفتار پلیس فرانسه در برخورد با تظاهرکنندگان فرانسوی اعتراض کردند و آن را نقض حقوق بشر خواندند و خواستار رسیدگی گیرندگان نامه به منظور جلوگیری از تکرار این رفتار شدند. سه ماه پیش نیز وزارت امور خارجه با احضار کاردار کانادا در تهران، به نقض حقوق بشر در آن کشور اعتراض کرد و اقدام خود را دخالت در امور داخلی کانادا ندانست.
۱۳- جناح حاکم روش نظام و نظامیان لائیک ترکیه در ممنوعیت و محرومیت ورود دانشجویان محجبه به دانشگاهها و ادارات را همواره محکوم کرده و به حق آن را مخالف موازین حقوق بشر و حق انتخاب سبک زندگی شهروندان خوانده است. آنان همین محکومیت را متوجه دولت فرانسه کردهاند که چرا برای دختران باحجاب، محدودیتهای گوناگون ایجاد میکنند. اکنون از جناح حاکم میپرسم اگر دخالت حکومتها (در کشورهای مسلمان یا مسیحی) در پوشش شهروندان و ایجاد محدودیت برای آنان اشتباه است، چرا خود به این کار مبادرت میکند و اگر درست است چرا منتقد و معترض رفتار دولتهای دیگر میشود؟
۱۴- جناح حاکم پذیرش ناظران خارجی را برای نظارت بر امر برگزاری انتخابات در ایران اقدامی توطئهآمیز میخواند. در عین حال در دو سال گذشته دو هیأت رسمی برای نظارت بر انتخابات ترکیه و مالزی (البته به دعوت دولت آنها که دعوت از نمایندگان کشورهای خارجی را برای حضور در کشور خویش نشانه سلامت انتخابات و اعتماد به نفس خود میدانند) اعزام کرد و به این سؤال پاسخ نمیدهد که آیا نظارت نمایندگان دولتهای خارجی و سازمانهای بینالمللی و غیردولتی بر انتخابات، اقدامی پسندیده یا توطئهآمیز است؟(۳۸)
۱۵- جناح حاکم تعداد قابل توجهی از چهرههای سیاسی منتقد خود را به علت شرکت در اجتماعات فاقد مجوز در سال ۱۳۸۸ بازداشت، شکنجه، محاکمه و به زندانهای طویلالمدت (بعضاً تا ۹ سال)، محکوم کرد. در عین حال طرفداران آن جناح در بیست سال گذشته پس از رحلت رهبر فقید انقلاب، هر زمان که اراده کردهاند، اجتماعات اعتراضی تشکیل دادهاند. آخرین نمونه آن تجمع انتقادی آنان مقابل مجلس شورای اسلامی در اعتراض به مصوبه مجلس درباره وقف دانشگاه آزاد بود. با وجود این تظاهر کنندگان نه تنها محاکمه و محکوم نشدند، بلکه قدر هم دیدند و به خواست خود رسیدند.
۱۶- آقای احمدینژاد در شهریور ماه سال جاری به مدیر مسئول روزنامه کیهان انتقاد کرد که چرا به همسر رییس جمهور فرانسه توهین کرد و گفت اسلام چنین اجازهای به ما نمیدهد. در عین حال خود در مناظره با مهندس موسوی و در چشم میلیونها بیننده ایرانی و غیر ایرانی فارسی زبان، به همسر وی توهین کرد و بعدها نیز هرگز از این اقدام غیر اخلاقی خود عذرخواهی نکرد. آیا هتک حرمت همسر رییس جمهور فرانسه حرام و هتک حرمت همسر نخست وزیر دوران دفاع مقدس واجب است؟
۱۷- غیر دموکراتیک ترین معیار دوگانهای که جناح حاکم در طول دو دهه پس از رحلت رهبر فقید انقلاب به کار برده، آن است که در هر انتخاباتی که نام نامزد یا نامزدهایش به عنوان پیروز اعلام میشود، خواهان تحقق دیدگاهها و مواضع خود به نام ملت میشود و با تحقیر، تهدید و تحدید رقبا، حقوق آنان و دیگر شهروندان را به دلیل آنچه رأی و حمایت اکثریت از خود میخواند، نقض مینماید. در هر انتخاباتی هم که نتواند مانع برگزیده شدن نامزد یا نامزدهای رقیب شود، باز هم خواستار اجرای منویات خویش میشود، البته این بار به نام اسلام! بعضی از آنها کارشکنیهای عملی (نه انتقادهای رسانهای و در هر حال زبانی و قلمی) خود را علیه منتخبان ملت با دلسوزی توأم میکنند و میگویند ما هم دلمان میخواهد با اجرای فلان تصمیم یا طرح موافقت کنیم، اما چه کنیم که اسلام دست ما را بسته است. به این ترتیب هم بیشترین ظلم را به ملت به نام اسلام میکنند و هم بیشترین اهانت را به اسلام، به خاطر آنکه آن را در برابر خواست اکثریت مردم قرار میدهند، روا میدارند.
ه) گفتمان زنده، گفتمان شکست خورده
برای اینکه معلوم شود کدام گفتمان زنده، رو به رشد و پویا یا بیمار و رو به افول است، من تعدادی از ویژگیهای گفتمان نوع دوم را بر میشمارم. بر این اساس گفتمانی که انفعالی، کلیشهای، تکراری و فاقد نوآوری و خلاقیت، غیر هنری، بیارتباط با نسل جوان، غیر جذاب برای تحصیلکردگان و قشرهای متوسط و جنبشهای جدید اجتماعی، مواجه با موج روز افزون سؤالها و تردیدهای درونی و بیرونی و در نتیجه ریزش طرفداران، منزوی در گروههای مرجع (دانشگاهیان، حوزویان، اصحاب علم، فرهنگ و هنر، ورزشکاران، معلمان، پزشکان و…)، غیر پاسخگو برای قشرهای محروم و آسیبپذیر و بیگانه با اصحاب رسانه باشد و به جای رقابت آزاد فکری و سیاسی با دیگران، خواهان ایجاد محدودیت برای رقبا و منتقدان شود، گفتمانی رو به گذشته و شکست خورده ارزیابی میشود.
علاوه بر معیارهای فوق اگر گفتمانی از همه ابزارها و امکانات آموزشی، فرهنگی، تبلیغی و اطلاعرسانی بهرهمند باشد و در عین حال حاملانش بیشترین گلایه و انتقاد را متوجه شهروندان، به خصوص نسل جوان کرده و اعتراف کنند که تلاشهای فرهنگی و تبلیغی آن برای انتقال ارزشها و هنجارهای مورد نظرشان به دختران و پسران جوان جواب نداده است و بنابراین نیاز به شدت عمل پلیسی و قضایی است و از آزادی در هر زمینهای در هراس باشد، با قاطعیت میتوان گفت با گفتمانی روبرو هستیم که صفت برجسته مدعیانش، عدم اعتماد به نفس و متکی بودن به قدرت است و به محض قطع بندناف آن از کانون قدرت، گفتمان مذکور از متن به حاشیه سقوط میکند. در حقیقت گفتمانی که پایههای خود را بر «ضدیت با دشمن» بنا نهاده است و همواره با فرافکنی و به نام مبارزه با دشمن، اجازه طرح نارساییها، قصورها، تقصیرها و ستمها را به دوستداران یا مخالفان خود نمیدهد، یعنی اندیشه و راهبردی که فقط «تبری» داشته باشد و نه «تولی و تبری»، محکوم به شکست است. به ویژه اگر آرمان شهر چنین تفکری تحقق یابد، مثلاً حذف رقبا و منتقدان و یکدست شدن ساختار حکومت، در عین حال مشکلات جامعه و نارضایتی مردمی روز به روز بیشتر میشود و خود را عیانتر نشان میدهد و به سخن روشن برای آینده چشمانداز برانگیزاننده و حرفی برای زدن نداشته باشد، جز تأکید بر قدرت حکومت در داخل و کشور، شکست خورده است. اگر چه ممکن است بتواند با اتکای به قدرت عریان و سرکوب گسترده، تا مدتی به حیات نباتی خود ادامه دهد. مگر این وضع را در کشورهای بلوک شرق مشاهده نکردهایم؟ از همان زمان که دیوار برلین کشیده شد و فرار از شرق به غرب بود نه بر عکس، میشد حدس زد که صرفنظر از سرنوشت غرب، شرق زودتر سرنگون خواهد شد. نقطه مقابل خصلتهای فوق را میتوان ویژگیهای گفتمان نشاط و امید خواند که در فضای انسداد و خفقان و دور از چشم حکومت، در مجامع غیر رسمی به حیات و بالندگی خود ادامه میدهد و منتظر فرصتی است تا به ثمر رسیدن میوههای خود را بر شاخسار آگاهی و شادابی نسل جوان به تماشا بنشیند و چشمانداز جامعه را نو و با طراوات کند.(۳۸)
در تحلیل محتوای گفتمان مأیوس و رو به هزیمت، میتوان به مصادیق زیر اشاره کرد. وقتی که فرد یا جناحی اعلام میکند:
- بیش از بیست سال است که ما در زمینه تهاجم فرهنگی دشمن هشدار دادهایم، اما متأسفانه هنوز اقدام در خور شایستهای صورت نگرفته است.(۳۹)
- سی و دو سال از پیروزی انقلاب میگذرد و ما هنوز نتوانستهایم تحول مناسبی در کتب درسی دانشآموزان و سیستم آموزش و پرورش ایجاد کنیم.
- کارهای فرهنگی و تبلیغی ما درباره رعایت حجاب اسلامی جواب نداده است و در نتیجه چارهای جز تقویت حضور پلیس و تشدید مجازاتها باقی نمانده است.
- سه دهه پس از انقلاب، صدا و سیما وضعیت مناسبی ندارد و قادر به مقابله با امواج و شبکههای رو به رشد بیگانه نیست.(۴۰)
- وضع فرهنگی کشور از زمان شاه و قبل از انقلاب بدتر شده است.
- متوجه شدهایم که به دلیل عملکرد سرکوبگر و غیر دموکراتیک خود، روز به روز انتقاد به رژیم پیشین برای ما دشوارتر میشود.
- قاطبه جامعه هنری کشور منتقد جناح حاکماند و در هر اثر هنری دیدگاه خود را ظاهر میسازند.
- ظرفیت برگزاری مناظره در صدا و سیما را نداریم (حتی بین اصولگراها) و در نتیجه مانع پخش چنین برنامههایی میشویم.
- سه دهه پس از انقلاب فرهنگی، دانشگاهها اسلامی نشده و وضعیت آن بهبود نیافته است و علوم انسانی، با وجود دو میلیون دانشجو، باید مهار و در واقع تعطیل شود. در مورد اصل دانشگاه نیز، زمزمه انقلاب فرهنگی دوم، جدا کردن جنسیتی دانشجویان در دانشگاهها و… نیز سر میدهیم، چون به هیچ یک از اهداف مورد نظر خود دست نیافتهایم.
- با اینکه فضای دانشگاهها سرشار از پرسشهای بنیادین و گوناگون است، کسی پاسخهای قانعکننده به آنها ارائه نمیکنند. کرسیهای آزاداندیشی نیز با آییننامه نظامی خود در نطفه خفه شدند و اثری از آنها مشاهده نمیشود.(۴۱)
- به دلیل اوضاع بد اقتصادی و برای نخستین بار از انتشار آمارهای نگران کننده و منفی جلوگیری میکنیم تا مبادا ناامیدی و نارضایتی در مردم بیشتر شود.
- به علت عدم پاسخگویی به سؤالها، اعتراضات و شکایات منتقدان، عمدتاً به هتاکی و اهانت به آنان رو میآوریم.
- از لزوم حضور بیشتر روحانیون در همه مراکز، از مدارس تا بیمارستانها و صدا و سیما سخن میگوییم تا فضا اسلامی شود.(۴۲)
- احساس میکنیم به دلیل گذشت سی و دو سال از پیروزی انقلاب، فرافکنی، فشارها، تبعیضها، تغییر سیاستها، اختلافات درونی و… به دشمن کارایی خود را از دست داده است.(۴۳)
- زمزمههای درونی در مورد اینکه سیاست تحمیل یک سبک زندگی به مردم نه اسلامی است و نه واقعبینانه و در هر حال با شکست مواجه شده است، روز به روز قویتر و مستندتر و مستدلتر میشود تا جایی که بعضی به فکر پر رنگ کردن «ملیت»، و ترجیح یا اولویت «ایرانیت» بر «اسلامیت» افتادهاند!
- تظاهرات کنندگان در ۱۸ تیر و دیگر روزها را اغتشاشگر و ارازدل و اوباش مینامیم که به تحریک بیگانگان خارجی و فتنهگران داخلی به جنگ آرمانهای مردم آمدهاند، اما مجبور میشویم تحت فشار افکار عمومی، کشتهشدگان در شکنجهگاه کهریزک را رسماً «شهید» بخوانیم و از آنان تجلیل کنیم (شهیدان روحالامینی، کامرانی، جوادی فر، قهرمانی و…).
چنانچه ادبیات مأیوس فوق را با ویژگیهای گفتمان انفعالی و در برخی موارد ارتجاعی (۴۴) با شکاف بین مواضع و اعمال، معیارهای دوگانه، مغالطههای سیاسی و پذیرش منطق خصم همراه کنیم و به این مجموعه اختلافات درونی و نیز اعترافات و اعتراضات داخلی را مبنی بر پاسخگو نبودن اندیشه و راهبرد جناح به نیازهای ایران امروز ضمیمه کنیم و نیز بیکفایتی در اداره امور، فساد حکومتی و رشد گرانی و بیکاری را به رغم درآمد افسانهای نفت بیفزاییم، در آن صورت خیلی دشوار نخواهد بود داوری درباره اینکه کدام گفتمان در ایران امروز، به رغم هیاهو و تبلیغات سرسام آور که خود نشانگر احساس ضعف است، گفتمانی شکست خورده و عقبمانده از زمان است که اگر خود را بازسازی نکند، به سرعت از متن حکومت به حاشیه آن خواهد رفت. همچنان که هم اکنون نه در متن جامعه که در حاشیه آن قرار دارد. به باور من این واقعه در آیندهای نه چندان دور رخ خواهد داد و ما باید خود را برای شرایط جدید آماده کنیم تا اشتباهات گذشته تکرار نشود.
پانوشتها:
[۱] هنگامی که قائممقام مؤسسه کیهان که در دولت آقای احمدینژاد به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انتخاب شد، کشتار میدان «تیان آن من» را در چین علناً «مرهم شفابخش» یا «داروی شفابخش» خواند که تکلیف منتقدان را یکبار برای همیشه روشن کرد، باید حدس میزدیم که به زودی در ایران نیز مانند چین که ارتش آن کشور با تانک از روی پیکر دانشجویان معترض گذشت، به زودی ماشین پلیس از روی پیکر یک عزادار حسینی، آن هم در روز عاشورا خواهد گذشت تا انتقام امام حسین از یزید و یزیدیان گرفته شود. مگر قرار نبود این بار در روز عاشورا به جای امام حسین، یزید و یزیدیان کشته شوند؟
[۲] به علت بازتاب منفی خس و خاشاک خواندن منتقدان و مخالفان توسط آقای احمدی نژاد، دو روز پس از انتخابات ۸۸، خود او و طرفدارانش اصرار دارند بگویند وی چنین لفظی را درباره مخالفانش به کار نبرده است. حال آنکه حتی پس از راهپیماییهای میلیونی در ۲۵ خرداد ۸۸ و روزهای پس از آن، آنان همواره از «عددی نبودن مخالفان» سخن میگویند که محترمانه لفظ خس و خاشاک است. اخیراً که کلمه سخیفتری به کار بردند. به هر حال هر زمان که جناح حاکم جریان منتقد و مخالف خود را عملاً به رسمیت شناخت، یعنی حقوق آنان را رعایت کرد، آن هنگام میتوان گفت آنان منتقدان خود را خس و خاشاک نمیدانند و از ادبیات خس و خاشاکی عبور کردهاند.
[۳] یکبار به بازجوهایم پیشنهاد کردم من حاضرم با آقایان موسوی و کروبی صحبت و موافقت آنان را جلب کنم که راهپیمایی درخواستی خود را در سالروز ۲۲ خرداد، به جای میدان امام حسین تا میدان آزادی، مردم را به اتوبان تهران- کرج (از عوارضی تهران به سوی کرج) دعوت کنند تا هیچ دغدغه امنیتی برای حکومت وجود نداشته باشد. یکی از آنان ضمن مخالفت با هر اجتماعی، اعتراف کرد که رهبران جنبش سبز اگر سوت بکشند، بلافاصله در هر نقطهای از تهران حداقل یک میلیون نفر تجمع خواهند کرد. وی گفت شما در دوم خرداد قادر به بسیج چنین جمعیتی نبودید. با وجود این ادعا میکنند جنبش سبز مرده است!
[۴] متأسفم که بگویم در آمریکای لاتین که زمانی اسلحه حرف اول را میزد (چریکهای مارکسیست از یک طرف و نظامیان دست راستی و کودتاچی از طرف دیگر)، امروز همه به «انتخابات» و حتی «همهپرسی» تن دادهاند و حکمیت «رأی» را به جای «سلاح» پذیرفتهاند. حتی آقای چاوز نیز در ونزوئلا «رفراندوم» برگزار میکند و شکست میخورد، اما اصل آن را محکوم نمیکند و در هر حال در انتخابات آزاد با نامزدهای منتقد خود، به رقابت میپردازد. شرمندهام که باید مدعیان ایرانی مدیریت جهانی را به درسآموزی، نه از دموکراسی سوئیس و سوئد، که از آقای هوگو چاوز دعوت کنم و در سوگ استحاله مردمیترین انقلاب بشر به حکومت نظامیان بنشینم.
[۵] یکبار از بازجوها پرسیدم به نظر شما دولت آمریکا بدتر است یا مهندس موسوی؟ گفتند معلوم است که دولت آمریکا. گفتم پس چرا برای مذاکره با مقامات آمریکایی مرتب پیغام میدهید و نامه میفرستید، اما حاضر نیستید با کسی که چندی پیش ممکن بود رییس جمهور کشور شود، گفتوگو و به مطالباتش رسیدگی کنید؟ خودشان نیز توجیه نبودند.
[۶] من هر کدام از فعالان انتخاباتی بازداشت شده پس از ۲۲ خرداد ۸۸ را که دیدم، از آنان درباره گفتوگوهای ایشان با بازجوها سؤال کردم. دیدم که در تمام موارد بازجوها اعلام کرده بودند که کل پرونده متهم، از ابتدا تا انتها در اختیار آنان است و جمعبندی بازجوها هر چه باشد، همان اتفاق در زندان، دادگاه و حکم قاضی و پس از آن خواهد افتاد. در مواردی حتی به متهمان گفته بودند که شما به چند سال زندان محکوم خواهید شد، اگر تقاضای رأفت اسلامی نکنید. یعنی اگر توبه نکنید و حرفهای بازجوها را به زبان نیاورید.
[۷] آقای احمدینژاد همیشه خود را دانشگاهی خوانده است. ولی به اعتراف خود اصولگراها او در بین دانشگاهیان (استادان، دانشجویان و حتی کارمندان دانشگاهها) در مقایسه با دیگر قشرهای جامعه از کمترین رأی برخوردار است.
[۸] وقتی بازجوی چهارم از من پرسید که چرا نگاه حاکم برکشور را نظامی- امنیتی میخوانم، گفتم چه مدرکی مستندتر از این که وقتی در سال ۸۶ قیمت زمین و مسکن به شکل سرسامآوری بالا رفت، آقای احمدینژاد به جای بررسی کارشناسانه مسأله، به وزیر اطلاعات دستور داد تیم توطئهگری را که تصمیم به افزایش قیمت مسکن گرفته است، شناسایی و به مردم معرفی و محاکمه کنند تا قیمت مسکن پایین آید! بیش از سه سال از صدور دستور و مأموریت فوق میگذرد و هنوز وزارت اطلاعات خانه تیمی مفسدان مسکن را شناسایی نکرده است!
[۹] علت آلرژی آقای مصباح و شاگردان مکتبش به «جمهوری» و «دموکراسی»، همین مسأله چندصدایی و چند حزبی و رقابتی بودن انتخابات ادواری است. خانم فاطمه رجبی همسر سخنگوی سابق دولت نهم در مصاحبه خود با ماهنامه همشهری (مرداد ۸۹) تصریح کرد که با اصل انتخابات مشکل دارد و نمیداند چرا نام حکومت اسلامی، یک مرتبه به جمهوری اسلامی تغییر یافت. همچنان که نمیداند چرا در جریان انقلاب مشروطه، «عدالتخانه» به «شسورتخانه» یا «مجلس شورای ملی» تبدیل شد. آقای شهریار زرشناس از نویسندگان روزنامه کیهان نیز اخیراً به صراحت اعلام کرد: «باطن دموکراسی نفی «ولایت حق بر بشر» و اثبات «ولایت بشر بر بشر» است. این ولایت بشر بر بشر… «شیطانی» است و به همین دلیل ذات آن قهر و استیلای طاغوتی است» (روزنامه شرق، ۱۵/۷/۱۳۸۹).
[۱۰] وقتی همه ندانمکاریها، تعبیضها، سوءاستفادهها، جاهطلبیها و خویشاوندسالاریها که فشار زیادی را متوجه قشرهای مختلف جامعه به ویژه محرومان میکند، به نام «اسلام» توجیه میشود، وقتی به نام «توحید» سبک خاصی از زندگی بر مردم و نسل جوان تحمیل میشود و آنان روز و شب تحقیر میشوند، وقتی به نام «تشیع»، شادی لباس عزا به تن میکند، وقتی به نام «ولایت» روحانیون مجبور به تمجید حاکمان یا دست کم سکوت در برابر نارساییها، کمبودها، ستمها و چپاولها میشوند، وقتی «عوامفریبی» و در خوشبینانهترین نگاه «عوامزدگی» جای تحلیلهای عمیق عقلی و عملی مینشیند و علت وقوع زلزله، گناهکاری مردمان آن منطقه اعلام میشود و علاوه بر زندگان به مردگان نیز توهین میکنند، ضربه سر حمید استیلی را به تیم فوتبال آمریکا به ضربت امیرمؤمنان در جنگ خندق تشبیه میکنند، علت شکست تیمهای فوتبال آمریکا، انگلستان و فرانسه در جام جهانی ۲۰۱۰ را تلاش دولتهایشان در صدور قطعنامه تحریم علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل میخوانند، علت تظاهرات اخیر قشرهایی از مردم فرانسه را علیه قانون بازنشستگی، آن میدانند که با آل علی هر که درافتاد ورافتاد (سخن وزیر راه دولت دهم در اعتراض به دولت فرانسه که چرا در فرودگاه پاریس به هواپیماهای ایران سوخت تحویل ندادند) و… چه چهرهای از اسلام و تشیع ترسیم میشود و چه پیامدهایی دارد؟ مگر کلیسا از کجا آسیب دید و منزوی شد؟
[۱۱] جناح حاکم اخیراً گام دیگری در جهت نفی ارزشهای انقلاب و امام و مردم برداشته است و «اعتقاد به شخص ولی فقیه» را شرط بهرهمندی اشخاص و گروهها از حقوق مدنی و سیاسی خود میخواند. آن وقت به ما انتقاد میکنند که چرا میگویید جمهوری اسلامی استحاله شده و ارزشها و روشهای عصر شاهنشاهی در حال احیا است.
[۱۲] درباره دستاوردهای دولت اصلاحات از جمله درباره انرژی هستهای به مقالات خوب آقای محسن امینزاده، معاون وزیر خارجه وقت مراجعه فرمایید که اکنون به علت امضای شکایت نامه علیه مداخلهکنندگان غیر قانونی در انتخابات در زندان اوین به سر میبرد. در این زمینه من با آقای الیاس نادران مناظرهای داشتم که متن آن در هفته نامه عصر نو و سایتهای اینترنتی منتشر شد.
[۱۳] نه فقط در حیات سیاسی بلکه در زندگی خصوصی و اجتماعی نیز شاهد مغالطههای زیادی هستیم که دقت در آنها میتواند مانع بسیاری از خطاها از یک سو و ارتقای فرهنگ عمومی و سیاسی از سوی دیگر شود. به این مغالطههای رایج در ادبیات ما توجه فرمایید که گزاره اول و مقدمه قضیه درست است، اما نتیجهای که اخذ میشود منطقاً درست نیست. یعنی بسته به مورد میتواند صحیح باشد یا نباشد. «من از تو مسنترم و با تجربهتر. پس در این مسأله خاص نیز من درست میگویم»، «من همیشه کمتر از تو اشتباه کردهام. پس در این موضوع ویژه نیز حق با من است»، «من زندانی سیاسی هستم. پس حق یا درک بهتری نسبت به مسائل روز دارم»، «من حقوقدانم. پس در این مسأله حکم عادلانهتری از تو که حقوق نمیدانی صادر کردهام»، «او آدم بسیار خوبی است. پس فلان کارش حتماً خوب یا درست است»، «او انسان شروری است. پس فلان کار او حتماً غلط یا بد است»، «من قبلاً با مشکلات سختتر از این دست و پنجه نرم کردهام. پس حتماً در این مورد موفق میشوم»، «من از تو زیباترم. پس فلان فرد از جنس مخالف، مرا بیشتر از تو دوست میدارد»، «من مرد هستم. پس فلان آقا را بهتر از تو (زن) میشناسم»، «من یک زنم. پس بهتر از تو او (یک زن) را میشناسم»، «من از تو باسوادترم. پس این مسأله خاص را بهتر از تو حل میکنم»، «من روحانی هستم و ده سال در حوزه علمیه تحصیل کردهام. پس از تو مؤمنترم، با تقواترم، مردمیترم، برای اسلام دلسوزترم و اخلاقیتر زندگی میکنم»، «من همچنان که در زمینه اقتصادی از همه شما موفقتر بودهام، پس در این زمینه نیز از شما تواناترم»، «من استاد دانشگاهم، پس چگونه نتوانم از عهده اداره این شرکت برآیم»، «من پزشک متخصصام. یعنی فلان مسأله ساده سیاسی یا اجتماعی یا اقتصادی را نمیفهمم؟»، «من در فقه مجتهدم. پس مصلحت مسلمانان و نیز خصوصیات افراد را بهتر از دیگران تشخیص میدهم»، «من مدتی در خارج از کشور زندگی کردهام. پس دنیا را بهتر از تو میشناسم»، «من مدتی مدیر بودهام. پس مسائل کشور را بهتر از تو تحلیل میکنم»، «من فردی انقلابی یا متقیام. چگونه نمیتوانم تشخیص دهم شما برای مدیریت فلان پروژه کارآمدترید؟»، «من نویسنده کتاب سال اقتصادم. پس میتوانم فلان شرکت را اداره کنم» و «من استاد دانشگاه در رشته مدیریت هستم. پس مدیرتر از تو هستم». تأکید میکنم در تمام موارد فوق، هیچ ارتباط منطقی بین دو گزاره وجود ندارد. به شرط صحت جملات اول، نتیجهگیریها منطقاً درست نیست. یعنی در عمل استاد مدیریت میتواند از فردی که حتی یک جلسه در کلاس مدیریت شرکت نکرده است، در اداره یک بنگاه مدیرتر باشد یا نباشد.
[۱۴] در مقاله «منطق آقای شریعتمداری» که یک ماه قبل از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ در روزنامه اعتماد ملی منتشر شد، این مغالطه را تحلیل و خطاهای آن را بر شمردم. در این جا از جناح حاکم میپرسم مگر در قرن بیستم دولت آمریکا بیشترین مخالفت را با کمونیسم، فاشیسم و طالبانیسم به عمل نیاورد؟ آیا مخالفت فوق را به معنای حقانیت مکاتب یا سیستمهای اخیر الذکر میدانند؟
[۱۵] آیا ملتی که در ۲۷ سال از ۳۲ سال عمر جمهوری اسلامی، انسانهای منحرف، جاسوس، خائن، فاسد، ناکارآمد و.. . را برای مدیریتهای اجرایی و تقنینی کشور برگزیده است، بصیرترین مردم تاریخ است؟
[۱۶] به این جملات (روزنامه شرق، ۱۵/۷/۱۳۸۹) توجه فرمایید: «ساده زیستی بعد از جنگ در بین برخی مسئولین فراموش شده و بعضی به اشرافیگری روی آوردند.» این هشداری است که آقای محصولی، پولدارترین وزیر بعد از انقلاب، که هنگام خاتمه جنگ یک پاپاسی نداشت، به مردم داده است. این وزیر ساده زیست آقای احمدینژاد که شنیدهام خانهاش به قصر شبیهتر است، یکی از پرچمداران مبارزه با اشرافیگری است که در کنار آقایان کردان و رحیمی در معاملات نفتی فعال بود (و هنوز؟) مبارز دیگر با اشرافیت، آقای رحیمی است که در پرونده منسوب به او گفته دادستان کل کشور در مهر ماه سال جاری، ۶۲ نفر به علت شرکت در سوءاستفادههای مالی بزرگی بازداشت و بعضاً محکوم شدهاند. البته هنوز معاون اول دولت دهم احضار نشده است.
[۱۷] وقتی بازجوها از من درباره منابع ستادهای انتخاباتی مهندس موسوی سؤال کردند، پیشنهاد کردم کمیته بیطرفی به منابع مالی همه ستادها رسیدگی و نتیجه را اعلام کند. ما از آن گزارش هر چه باشد، حمایت خواهیم کرد. روشن است که این طرح با استقبال آنان مواجه نشد. اکنون که یکسال و نیم از انتخابات ۸۸ گذشته است، به اعتراضات تعدادی از اصولگراها درباره استفاده از امکانات عمومی توسط آقای مشایی رییس دفتر آقای احمدینژاد و در واقع نامزد آن گروه برای انتخابات ریاست جمهوری سه سال آینده (۱۳۹۲) توجه فرمایید:
- آقای محمد یزدی دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم: «آقای مشایی آدمی است که از پول و موقعیت استفاده میکند و بر این تصور است که با این کارها میتواند رییسجمهور آینده شود.» (روزنامه تهران امروز، ۱۸/۷/۱۳۸۹)
- آقای فدایی دبیرکل جمعیت ایثارگران و نماینده اصولگرای مجلس ششم: «جریان دیگری که علائم شکلگیری آن در حال نمود میباشد، جریان فاسد قدرت طلبی است که از درون دولت، نظام و حزبالله با نام اصولگرایی در حال شکلگیری است. جریانی که مشرب خود را معاویهصفتی قرار داده و به هر مسألهای، با پول ورود پیدا میکند و با هزینه هنگفت و استفاده از قدرت، در حال به انحراف کشاندن مسیر است. تبدیل گفتمان اسلامیت به گفتمان ایرانیت، چه به صورت تاکتیکی و چه به صورت واقعی مسألهای کاملاً غلط است که نباید به سادگی از کنار آن گذشت. عدهای فاسد و قدرتطلب در حال شکل دادن این مسأله خطرناک هستند که عصر اسلامیت و دینداری به پایان رسیده است» (روزنامه مردمسالاری، ۱۷/۷/۱۳۸۹).
- حمیدرضا ترقی معاون امور بینالملل جمعیت مؤتلفه اسلامی: «اگر کسی یا گروهی به این فکر افتادهاند تا با ترویج بحثهایی چون ملیگرایی و… به اهداف خود برسند، باید این را بدانند که اصولگرایان اجازه نمیدهند با استفاده از موقعیتهای دولتی برای رسیدن به چنین اهدافی تلاش کنند» (روزنامه صنعت، ۲۰/۷/۱۳۸۹).
[۱۸] به نظر من در پس هر افشاگری آقای احمدینژاد، کتمان حقیقت بزرگتری نهفته است که او میکوشد با جلب توجه همگان به یک موضوع خطای مربوط به گذشته یا دیگران، خطای بزرگتری را که توسط خود او یا تیمش در جریان است، بپوشاند.
[۱۹] جهش از اسلام به حکومت اسلامی در مرحله دوم از حکومت به «ولی فقیه» صورت میگیرد. اگر اسلام در همه زمینهها نظر دارد که باید اجرا شود، حکومت و در واقع ولی فقیه که مشروعیت حکومت به تأیید اوست، چنین حقی را دارد. این اصل، چیزی به نام قانون اساسی و میزان اختیارات و مسئولیتها نمیشناسد. کافی است ولی فقیه تشخیص دهد. در هر زمینهای که بخواهد، میتواند دخالت کند. با حکم حکومتی همه چیز توجیه میشود.
[۲۰] تغییر تشبیه همیشگی جمهوری اسلامی به پروندهای که باید با دو بال پرواز کند به اتوبوسی که با یک راننده حرکت میکند، در سال ۱۳۸۷ مطرح شد. معنای تشبیه اخیر این است که راهبرد حذف یک جناح و تک صدایی کردن حکومت و جامعه از قبل اتخاذ شده بود و به نتیجه انتخابات ۱۳۸۸ ارتباط نداشت.
[۲۱] درباره این مغالطه و مقایسه غلط مقاله مستقلی نوشتم که در سال ۸۵ در چند نشریه منتشر شد. علاقهمندان به نقد این مغالطه میتوانند به آن مقاله مراجعه کنند.
[۲۲] به محض اینکه از عقبماندگی ایران از بسیاری از کشورهای منطقه و در حال رشد صحبت میشود، جناح حاکم به پیشرفتهای ایران در زمینههای موشکی، فضایی و هستهای استناد میکند که مقدمات آنها در زمان دولتهای قبل فراهم شده بود. در هر حال آنان غافلاند از آنکه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، در لحظه فروپاشی در زمینههای مذکور، پس از آمریکا در جهان حرف اول را میزد. اما اقتصادی عقب مانده داشت و رژیمی عقب ماندهتر و استبدادی. در حال حاضر کره شمالی موشک قارهپیما و بمب اتم داد و ژاپن ندارد.کدام پیشرفتهاند؟ کدام با ثباتترند و رو به آینده؟ مردم کدام کشور از وضع خود رضایت بیشتری دارند؟
[۲۳] برخی از نگرانیهای جناح حاکم درباره وجود بزههای اجتماعی، ناامیدی، نگاه به خارج و… در بین دانشجویان واقعی است و بعضی مانند اعتیاد، جدی. اما مشکل این است که جناح حاکم نه تنها حاضر نیست به ریشهیابی این مسائل بپردازد، بلکه با تداوم سیاستهای غلط خود موجب توسعه این ناهنجاریها میشود. برای مثال آنان میدانند هر زمان که فضای دانشگاه غیر سیاسی شود، آن نهاد کانون عشق به ولایت فقیه نمیشود، بلکه اعتیادها و انواع ناهنجاریها در آن رشد میکند. با وجود این حاضر نیستند در دانشگاهها فضای باز و با نشاط سیاسی حاکم باشد. چون انتقادها به حکومت بالا میگیرد. با کمال تأسف باید گفت آنان دانشجوی معتاد را به دانشجوی فعال، اما منتقد ترجیح میدهند.
[۲۴] بسیاری از مقامات حکومتی معتقدند نمیتوان با زور حجاب را در جامعه همگانی کرد، اما جرأت ابراز آن را ندارند. تنها مورد شجاعانه، سخنان آقای شریعتمداری در اوایل کار دولت نهم بود که نه خود او و نه دیگر همفکرانش موضوع را پیگیری نکردند.
[۲۵] ظاهراً استاد مطهری بر این اعتقاد بود که دیکتاتورها با علوم انسانی مخالفاند، چون موجب رشد آگاهیهای عمومی میشود. در عین حال مطمئن نیستم.
[۲۶] تحلیل جناح حاکم از رفتار محمدرضا پهلوی اشتباه است. درست است که شاه نه به اختیار خود بلکه تحت فشار خارجی مجبور به باز کردن فضای سیاسی شد، اما اگر در سال ۵۶ این کار را نمیکرد، ممکن بود جامعه به شکل دیگری (به نظر من خشنتر)، عکسالعمل نشان میداد. اشتباه شاه باز کردن فضای سیاسی جامعه نبود، دیر اقدام کردن او بود. اگر ایران در سال ۱۳۵۰ به انتخابات آزاد میرسید، سرنوشت دیگری داشت. اکنون هم معلوم نیست فشارهای داخلی ناشی از نارضایتی عمومی، به ویژه پس از حذف یارانهها و نیز اختلافات داخلی در جناح حاکم به همراه فشارهای خارجی، رهبران جامعه را مجبور به باز کردن فضای سیاسی کشور نکند. بنابراین عقل و تجربه حکم میکند همه پلهای پشت سر خود را خراب نکنند و راه را برای اصلاح امور باز بگذارند. زیرا هیچ رژیمی نمیتواند برای همیشه با خواست اکثریت مردم مقابله کند. مگر ندیدیم با اصلاحات مقابله کردند، جنبش سبز جای آن را گرفت. اگر با این جنبش نیز مقابله کنند، فقط خواستهها را رادیکالتر خواهند کرد.
[۲۷] اشتباه دیگر جناح حاکم تحلیل غلط آنان درباره فروپاشی بلوک شرق است که آن را ناشی از خطای گورباچف و تبلیغات دامنهدار رسانههای غربی مختص مردم شوروی میخوانند. آنان توجه ندارند که سیستم کمونیستی، از درون تهی شده بود و دیر یا زود فرو میپاشید. به قدرت رسیدن گورباچف اشتباه اصلی شوروی نبود، بلکه تداوم استبداد و اصلاحات دیر هنگام، نتوانست مانع فروپاشی آن نظام و کشور شود.
[۲۸] استاد مطهری بر این باور بود که روحانیت تشیع به علت استقلال مالی از حکومت، مردمی است و قدرت بسیج آنان را علیه استبداد و استعمار دارد، اما فاقد قدرت نوآوری در مقایسه با روحانیت اهل سنت است که به دلیل ارتزاق از حکومت، کمتر مردمی است، اما راحتتر سخن میگوید. بسیاری نگرانند که پذیرش مسئولیت حکومت توسط روحانیت شیعه موجب شود که عملکرد غلط حکومت، پشتیبانی مردمی روحانیت را به شدت کاهش دهد، بدون آنکه لزوماً به قدرت نوآوری آنها چیزی بیفزاید.
[۲۹] به این غلط مشهور، حتی جناح حاکم نیز پایبند نیست. زیرا در مواضع و مواقع گوناگون دولتهای ایران و آمریکا به اشتراک نظر رسیدهاند و در برابر دولتهای اروپایی یا کشورهای عرب منطقه منافع مشترک بیشتری داشتهاند. نمونههای روشن آن اوضاع در عراق و افغانستان در حال حاضر و شرایط در بوسنی و هرزهگوین، در ایام جنگهای داخلی یوگسلاوی بود. با وجود این به منظور فرافکنی جناح حاکم دائم تکرار میکنند هر کار آمریکا انجام دهد، ما باید در نقطه مقابل آن بایستیم.
[۳۰] ابتکار اخیر جناح حاکم انتشار اسامی ۵۳ زن آمریکایی است که به اعدام محکوم شدهاند تا به زعم خودشان حکم اعدام خانم س.م. را توجیه کنند یا تحتالشعاع قرار دهند. غافل از آنکه چیزی که موجب اعتراض بسیاری ازمردم جهان شد، نه حکم اعدام که حکم سنگسار او بود. جالب آنکه وقتی به جناح حاکم اعتراض میکنیم که چرا چنین احکامی (سنگسار، قطع دست سارق، پرت کردن از روی کوه و…) صادر میکنید، میگویند اینها حکم اسلام و شرع است و ما در این زمینه با کسی شوخی نداریم. اما پس از اینکه فشارهای زیادی به کشور وارد میشود، از این احکام عقب مینشینند و حتی آقای احمدینژاد در نیویورک صدور چنین حکمی را شایعه غیر قابل اعتنا میخواند! آیا عاقلانه آن نیست که از ابتدا مانع صدور چنین احکامی شویم و مجازاتهای جایگزین را اعمال کنیم؟
[۳۱] یکی از استانداردهای دوگانه دولت آمریکا و بسیاری از دولتهای اروپایی، برخورد دوگانه آنان با احکام سنگسار و قطع دست و… در ایران و عربستان است. در مورد اول افکار عمومی غرب را بسیج و در مورد دوم موضوع را به سکوت برگزار میکنند. علت، رابطه دولتهای دو کشور با دول غربی است.
[۳۲] شگرد آقای احمدینژاد در میدان رقابتهای سیاسی، شناسایی ضعفها و مشکلاتی است که مردم از آنها رنج میبرند. وی با برجسته کردن این مسائل و موارد، هم خطاها و تقصیرها و قصورها و ندانمکاریهای خود را پوشش میدهد و هم با یک مغالطه مشهور، صحت تصمیمات و عملکرد خود را نتیجه میگیرد؛ بدون توجه به اینکه در بسیاری از موارد راه حل پیشنهادی او، که معمولاً بدون کار کارشناسی و بررسی قابل قبول ارائه میشود، دردها را عمیقتر میکند و به مشکلات کشور میافزاید. یادآوری یک خاطره مفید به نظر میرسد. زمانی به پزشکی برای بیماری معده خود مراجعه کردم. وی پس از معاینه، قرصها و شربتهای قدیمی را به من داد و گفت البته یک داروی جدید که خیلی از آن تعریف میکنند به بازار آمده است. پرسیدم چرا آن را تجویز نمیکنید؟ پاسخ داد من معمولاً پس از چند سال داروهای جدید را به بیماران خود توصیه میکنم. زیرا درست است که داروهای جدید، پس از آزمایش و موفقیت در درمان مرض یا درد خاصی روانه بازار میشوند، اما معلوم نیست عوارض جنبی دیگری نداشته باشند که گاه از دردی که برای درمان آن تولید شدهاند، بدتر نباشند.
[۳۳] جناح حاکم با تشکیل هر کمیته بیطرفی درباره موضوعاتی که یک طرف آن به خودش مربوط میشود، مخالفت میکند. در یکی از جلسات بازجویی، وقتی بازجو از من پرسید که چرا در جریان فعالیتهای انتخاباتی با آقای کرباسچی همکاری میکردید، در صورتی که وی از بیتالمال سوءاستفاده زیادی کرده است، به او گفتم اگر شما واقعاً دنبال مبارزه با مفاسد اقتصادی مدیران هستید، پیشنهاد میکنم یک هیأت بیطرف قضایی تشکیل دهید و به اموال آقایان کرباسچی و محصولی رسیدگی و نتیجه را هر چه باشد اعلام کنید. گفت چرا پای آقای محصولی را به میان میآوری؟ گفتم برای اینکه باید همزمان به پروندههای مدیران از دو جناح رسیدگی شود تا شائبه سیاسی بودن پیش نیاید. البته اضافه کردم که پرونده آقای کرباسچی که یک بار محاکمه شد و چیزی ثابت نشد. هر چه باشد، به نظر من پرونده آقای محصولی سنگینتر است.گفت درست است که هر دو سرمایهدار شدهاند، اما آقای کرباسچی گردن کلفتی نیز میکند، یعنی مجیز قدرت را نمیگوید. جوابی ندادم اما در دل گفتم پس مسأله این است؛ گردن کلفت بودن یا نبودن!
[۳۴] متأسفانه در سالهای اخیر نگاه و روشها و ادبیات نظامی به همه حوزهها سرایت کرده است. به واژهها، لحن و عبارات اطلاعیه آقای شمقدری معاون سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی علیه خانه سینما نگاه کنید: «دفتر مدیر عامل سینما اتاق جنگ شده است… حرف ما با صحنهگردانان است… کودتای جدید در این صنف (کارگردانان) راه افتاده که هدفش از هم پاشیدن این ساماندهی جدید است» (روزنامه شرق). یادآور میشوم که سردار مشفق سخنگوی ستاد کودتاچیان انتخاباتی، ستاد انتخاباتی مهندس موسوی را نیز به «اتاق جنگ» دشمن تشبیه کرد. معلوم است که با اتاق جنگ چه باید کرد!
[۳۵] مدتی است صدای اصولگراها نیز از دخالتهای نظامیان به نام شورای نگهبان در رد و تأیید صلاحیت داوطلبان نمایندگی مجلس در آمده است. آنان ابتدا فکر میکردند این گربه فقط دم حجله اصلاحطلبان میخوابد و به آن انتقاد نمیکردند. غافل از آنکه اکنون سردار مشفق فاتحانه از مهندسی انتخابات مجلس هشتم (علاوه بر ریاست جمهوری دهم) سخن میگوید. یعنی بعد از این در هر انتخابات باید دید ستاد کودتا نظرش چیست.
[۳۶] یکی از دلایل جذاب بودن اسلام برای مردم و نسل جوان در رژیم شاه آن بود که اسلام و تشیع در آن دوره مدافع حقوق مردم و منتقد حکومت بود. بنابراین نقش رهاییبخش و بنبست شکن ایفا میکرد. در حقیقت اسلام در آن دوره طرفدار آزادی اندیشه، بیان، قلم، مطبوعات، احزاب، هنر، تجمع، انتخابات و… بود و به رژیم متکی به دولتهای انگلیس و آمریکا انتقاد میکرد که چرا به قانون اساسی مشروطه عمل نمیکند و حقوق مردم را نقض میکند. پس از انقلاب و به ویژه در سالهای اخیر نقش رهاییبخشی اسلام کاهش یافته و اسلام توجیهگر حکومت و همه ضعفهایش شده است و هر آنچه نقض حقوق و آزادیهای سیاسی است، به دین نسبت داده میشود. به علاوه چند سالی است که عبارت «اسلام دست ما را بسته است» از سوی جناح حاکم، جای اسلام منتقد حکومت و طرفدار مردم نشسته است. منظور از جمله فوق این است که در فلان مسأله درست است که عقل و عقلا چنین میگویند و خواست اکثریت مردم نیز اجرای آن است، اما چه کنیم که اسلام این اجازه را به ما نمیدهد. به این ترتیب اسلام را در برابر «عقل» و «خواست اکثریت» مردم قرار میدهند و توجیهگر تحمیل و تکفیر میشوند. در عین حال انتظار دارند موج اقبالی را که نسل جوان و دانشگاهی در دهه ۱۳۵۰ خورشیدی به اسلام نشان داد، باز هم مشاهده کنند. به نظر من میتوان این موج را مشاهده کرد، همچنان که دانشگاهی امروز به آقایان خاتمی و موسوی اقبال نشان میدهد. چون اسلام آن ضد تحجر، ضد تحمیل و ضد تکفیر است و نسبتی با طالبان و پادگان ندارد.
[۳۷] یکی از مشکلات جناح حاکم در مراسم سالگرد انقلاب، تهیه فیلم درباره جنایات رژیم شاه و ساواک و عملکرد فرماندهان حکومت نظامی است. این فیلمها میتواند نقض غرض کند، زیرا ظاهرش افشاگری علیه رژیم گذشته است، اما اکنون نسل جوان را با این سؤال مواجه میکند که مگر در یکسال اخیر همه این اقدامهای خلاف قانون و اخلاق را خود مشاهده نکردند؟ از بازداشتهای گسترده و غیر قانونی و شکنجه در زندانها تا سرکوب تظاهرات آرام مردمی؛ از سانسور شدید مطبوعات تا انحلال احزاب؛ از هجوم گروههای خودسر تا تجاوز به کوی دانشگاه و… . به همین دلیل روز به روز سوژهها علیه رژیم شاه کمتر میشود. نمیدانم امسال چه فیلمها یا سریالهایی قرار است یا میتوانند تهیه و پخش کنند.
[۳۸] به باور من باید از اقدام دولت و مجلس در اعتراض به نقض حقوق بشر در کشورهای خارجی و اعزام هیأت ناظر بر انتخابات کشورهای گوناگون استقبال کرد. حتی جناح حاکم را تشویق کرد که متقابلاً از کشورهایی مانند ترکیه، مالزی، عراق، لبنان، افغانستان و… هیأتهایی برای نظارت بر انتخابات در ایران دعوت کنند. همچنین میتوان آقای احمدینژاد را تشویق کرد که هیأتهای رسیدگی به حقوق بشر تشکیل داده، آنها را روانه کشورهای گوناگون کند. جهانی شدن در این زمینه به سود همه آزادیخواهان و عدالتطلبان است.
[۳۹] موضوع «تهاجم فرهنگی غرب» نیز در ایران داستان غریبی شده است. آقای رحیمی معاون اول دولت دهم میگوید: «مردم و مسئولان انگلستان خرفتاند». این حرف اعتراض رسمی دولت و سفارت آن کشور را برانگیخت و ایران سکوت کرد. او در جای دیگر گفت: «غربیها از بزغالهها هم بدترند، زیرا بزغاله جای خود را کثیف نمیکند.» با وجود این آقای رحیمی همراه با آقای کردان با پرداخت پول، مدرک جعلی دانشگاه آکسفورد را از همان انگلستان برای خود تهیه کردند، تا مدرک دکترایشان را کسانی مهر و امضا کنند که «خرفتاند» و از «بزغاله بدتر». از بعد از انقلاب اسلامی نه، بلکه از مشروطه تاکنون چنین سیاستمدار اصولگرایی نداشتهایم؟
[۴۰] صدا و سیما در حال حاضر ظرفیت پخش «قهوه تلخ» را از دست داده است. آن وقت میتواند با ماهواره و اینترنت مقابله کند؟
[۴۱] آقای زرشناس درباره دانشگاههای کشور پس از سی و دو سال از پیروزی انقلاب و تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی چنین افاضه میفرماید: «اساس دانشگاههای ما هنوز همان دانشگاه غربزدهای است که رضاشاه پایههایش را بینان گذاشت، البته با برخی تغییرات محدود محتوایی. جریان انقلاب فرهنگی هم که از سال ۱۳۵۹ به بعد دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، با بیدرایتی برخی از همین روشنفکران داخلی عقیم ماند و به انحراف کشیده شد و از حرکت به سمت تولید «علم دینی و بومی» باز ماند… متأسفانه به نظر میرسد بیش از ۶۰ درصد فارغالتحصیلان دانشگاهی ما در رشتههای علوم انسانی، کسانی هستند که وقتی به سراغ دانشگاههای ما میآیند با انگیزههای شریف و گرایشهای مذهبی و سنتی وارد میشوند. اما وقتی از دانشگاه خارج میشوند، حداقلش این است که به انسانهایی تبدیل میشوند که اغلب تزلزلهایی در باورهای دینیشان به وجود آمده است یا تعهدشان نسبت به «اسلام آرمانگرا و سیاسی» کمرنگتر شده… به حاملان و پیاده نظامهای ناتوی فرهنگی تبدیل شدهاند. غرب برای خودش به این صورت لشکری درست کرده که برخی از جلوههای آن، حضور در خیابان و در جریانهای پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم بود» (روزنامه وطن امروز، ۲۱/۷/۱۳۸۹). جناح حاکم به این پرسش پاسخ نمیدهد که چرا همین دانشگاهها در دهه ۱۳۵۰ خورشیدی کانون رشد جریانهای اسلامی بود؟ چرا همین دانشگاههای غربی در کشورهای مسلمان هم اکنون زهدان حرکتهای اسلامی، اعم از بنیادگرا یا اصلاحطلب است؟
[۴۲] یکی از ویژگیهای مدیریتی جناح حاکم و به خصوص آقای احمدینژاد و دولتش ایجاد تغییرات ۱۸۰ درجهای در راهبردیترین سیاستهای خود است، بدون آن که کمترین توضیحی درباره این تحولات بدهد. آنان از «تثبیت قیمتها» به «حذف یارانهها» رسیدهاند؛ رشد نرخ سهام بورس را که زمانی آن را «قمار بازی» میخواندند، نشانه توفیق دولت مینامند؛ تلاش میکنند به عضویت سازمان تجارت جهانی (WTO) در آیند، در حالی که آن را آلت دست آمریکا میخواندند؛ اولویت دولت دهم را در بدترین شرایط اقتصادی مردم، مسائل فرهنگی میخوانند و در عین حال به اصلاحطلبان انتقاد میکنند که چرا آنان اقتصاد را در اولویت قرار نداده بودند، که البته اتهام نادرستی است و راهبرد دولت آقای خاتمی توسعه همهجانبه، متوازن و پایدار بود.
[۴۳] واقعیت این است که تحریمهای جهانی علیه کشورمان مشکلات قابل توجهی را به اقتصاد کشور تحمیل کرده است، اما به علت آنکه جناح حاکم نمیخواهد به روی خود بیاورد که تحریمها مؤثر بودهاند، مجبورند درباره آثار سوء آن سکوت کنند تا معلوم نشود هزینه سیاستهای غلط هستهای برای کشور و مردم چقدر بوده است.
[۴۴] به یک نمونه از اندیشههای به معنای دقیق کلمه ارتجاعی جناح حاکم، یعنی آخرین کشفیات آقای مهدی نصیری قائممقام مؤسسه کیهان و یکی از فعالترین چهرههای مطبوعاتی اصولگرا در طرح و افشای تهاجم فرهنگی غرب به اسلام و ایران توجه فرمایید: «تهاجم فرهنگی به عالم اسلام دو مقطع داشته است که یک مقطع آن آغاز جریان ترجمه بوده که از دوران امویان شروع می شود و در دوران مأمون عباسی به اوج میرسد و این جریان منجر به ورود فلسفه و تصوف به عالم اسلام میشود. مقطع دیگر تهاجم فرهنگی مربوط به ۱۵۰ سال اخیر و هم زمان با ورود مدرنیته به ایران است… فقط ظهور امام زمان (عج) است که سیطره مدرنیته را از بین میبرد و تا آن زمان ما دچار این گرفتاریها و مصیبتها هستیم… مدرنیته به مثابه هوای مسمومی است که کل عالم را فرا گرفته و وارد جامعه ما نیز شده است. این هوای مسموم بر همه شئون ما، با شدت و ضعف تأثیر منفی خودش را گذاشته و تقریباً نمیتوان عرصهای را پیدا کرد که از تأثیرات این هوای مسموم بر کنار مانده باشد. با توجه به این سیطره همهجانبه اگر بخواهیم بگوییم از امروز باید هر چه وابسته به مدرنیته است را کنار بگذاریم، به اخلال در نظام معیشت و عسر و حرج دچار میشویم و اخلال در نظام معیشت مورد پذیرش دین نیست. به اعتقاد من دامنه اضطرار ما تقریباً وسیع است و زمینههای کمی وجود دارد که ما میتوانیم آنها را خالص و جدا از تأثیرات مدرن نگه داریم… به نظر بنده این اضطرار با واقعه عظیم و الهی ظهور آخرین حجت خداوند، حضرت بقیهالله الاعظم (عج) مرتفع خواهد شد و بشر بر تمدن طبیعی ما قبل مدرن بازخواهد گشت. البته در آن تمدن امر خارقالعاده و امکانات ویژهای وجود خواهد داشت که از مقوله امور تکنولوژیک مدرن نیست، مثل پدیده طیالارض که برای بسیاری ممکن و عملی میشود یا پدیده امتداد و افزایش قدرت چشم و گوش آدمها که بدون واسطه ابزار، شرق و غرب عالم با هم ارتباط برقرار میکنند.» (روزنامه شرق، ۱۵/۷/۱۳۸۹)
* این یادداشت، در ادامه روند انتشار مجموعه مقالاتی که مصطفی تاج زاده در پیش از بازگشت به زندان تحریر کرده، در سایت امروز منتشر شده است. این سایت در مقدمه این مطلب نوشته است: “تاج زاده اگرچه این روزها از درد دیسک کمر و طی نشدن دوران درمان بعد از عمل جراحی (به دلیل بازگردانده شدن به زندان) رنج می برد، ولی کماکان محکم استوار کودتای خرداد ۸۸ را محکوم می کند.
تقدیم به شهدای ۸۸ ایران سبز که قربانی تمامیتخواهی جناح حاکم شدند
مقدمهاندیشه و عملکرد هر فرد، گروه و جناح سیاسی را میتوان از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار داد. معمولترین روش، سنجش دیدگاه و رضایت شهروندان درباره رفتار و گفتار بازیگران عرصه سیاست است که از طریق نظرسنجیها یا میزان آرای کسب شده در انتخابات آزاد و منصفانه مشخص میشود. شیوه دیگر بررسی شعارها و وعدههای دوران تبلیغات انتخاباتی نامزدها و مقایسه آنها با عملکرد گروه پیروز است که میتواند صداقت یا تظاهر نامزدها و واقعبینانه یا رویایی بودن شعارهای آنان را نشان دهد. اما من در این مقاله قصد دارم از منظر دیگری به ارزیابی رفتار و گفتار جناح حاکم بپردازم و میکوشم معیارهایی پیشنهاد دهم که صرفاً به کار بررسی عملکرد جناح مذکور نیاید، بلکه با مراجعه به آن، بتوان مواضع و عملکرد همه اشخاص، احزاب و جناحها، از جمله رهبران و فعالان جنبش سبز را بررسی کرد. البته همان گونه که ملاحظه خواهد شد، خود آن معیارها را درباره جناح حاکم شرح و بسط دادهام. ملاکهای مورد نظر من عبارتند از:
الف) میزان سازگاری گفتار یک جناح با رفتار آن
ب) انسجام منطقی دیدگاهها و مواضع
ج) مغالطههای سیاسی بازیگران عرصه سیاست
د) یگانگی یا دوگانی معیارها (استانداردهای دوگانه)
ه) گفتمان زنده و گفتمان شکست خورده سیاسیون
در این مقاله قصد ندارم از تحقق یا عدم تحقق وعدهها و شعارهای انتخاباتی و نیز میزان رضایت یا نارضایتی قشرهای مختلف از عملکرد جناح حاکم سخن بگویم. چرا که مقصود من فراتر از نقد جناح مذکور، ارائه معیارهایی است که بیتوجهی به آنها موجب آسیبپذیری عرصه سیاستورزی در ایران میشود. به همین دلیل سپاسگزار خواهم شد صاحبنظران، ملاکهای پیشنهادی من و نیز مصادیق آنها را نقد، اصلاح و تکمیل کنند تا چارچوب مناسبی برای ارزیابی دیدگاه و عملکرد فعالان سیاسی فراهم شود. بحث درباره این معیارها میتواند همة بازیگران عرصه سیاست، از جمله خود ما، کمک کند تا مسئولانهتر عمل نماییم و دچار تناقض در گفتار و نظر، عدم انسجام درونی دیدگاهها، استنتاجهای نادرست سیاسی، دوگانگی معیارها و سایر ضعفها و خطاهایی که در جریان کشمکش با رقبا معمولاً آنها را یا فراموش میکنیم یا بنا به عادت دیرینه با «فرافکنی» انکارشان میکنیم و یا اساساً مانع طرح آنها میشویم، با این استدلال (و در واقع با این بهانه) که «نقد درونی» موجب سوءاستفاده رقیب در این برهه حساس میشود. به این ترتیب از شناخت نقاط ضعف و در نتیجه راهحلهای مطلوب باز میمانیم و در نهایت به تکرار گذشته میپردازیم یا به انحراف میرویم یا در بهترین حالت سرعت پیشرفت ما کُند می شود، زیرا تجربیات ما انباشت نمیشود.
الف. میزان سازگاری رفتار و گفتار
نخستین معیار پیشنهادی من برای ارزیابی بینش، روش و منش یک فرد یا مجموعه سیاسی، بررسی نسبت میان مواضع فرد یا گروه مورد نظر با رفتار آن است. به میزانی که این دو (مواضع و رفتار) از هم دور میشوند، صداقت آن شخص یا تشکل مورد تردید قرار میگیرد. چنانچه این فاصله به سمت زاویه ۱۸۰ درجه میل کند، میتوان گفت با کسی یا مجموعهای مواجهیم که به هیچ وجه «اخلاقی» عمل نمیکند و مردمفریبی، ریاکاری و دروغ، حرف اول را نزد او یا آنها میزند و به زبان امروزی «ماکیاولیستی» رفتار میکند. زیرا مواضع اعلام شده نشان میدهد چنین فرد یا گروهی از ارزشها و هنجارهای مورد قبول شهروندان و رأی دهندگان آگاه است، ولی چون به آنها اعتقاد ندارد یا تحققشان را ناممکن میبیند یا مغایر منافع خود ارزیابی میکند، در ظاهر با مردم همراهی میکند، اما در عمل به کار دلخواه خود میپردازد و خواه ناخواه چهرهای متزلزل و فاقد اصول و در شرایط حاد، منافق، از خود به نمایش میگذارد. روشن است که صداقت سیاسی یعنی سازگاری بین نظر و عمل به تنهایی موفقیت سیاسی را تضمین نمیکند. میتوان اشخاص و احزابی را مثال زد که فاصله مشخص و معناداری بین گفتار و رفتارشان دیده نمیشود یا وجود ندارد، در عین حال در عرصه سیاسی موفق نبودهاند. آنان صادقاند، اما ممکن است نگرش واقعبینانه و تیم لایق و برنامه مناسب برای مدیریت کلان کشور نداشته باشند. عکس مسأله نیز صادق است. ای بسا افراد ناصادق که مدیران برجستهای هستند و در کوتاه مدت در عرصه قدرت موفق؛ اگر چه دیر یا زود جایگاه خود را به دلیل همین شکاف از دست میدهند. با توجه به توضیح فوق میپرسم:
۱- آیا جناح حاکم در این ادعای خود صادق است که آزادترین کشور جهان را مدیریت میکند، در عین حال در توقیف و تعطیلی مطبوعات مستقل یا منتقد، بازداشت و زندانی کردن فعالان عرصههای مدنی و سیاسی، از جمله روزنامهنگاران و صدور احکام محرومیت سی ساله از فعالیتهای مطبوعاتی و سیاسی، فیلترینگ سایتهای اینترنتی و انحلال احزاب شهره آفاق است؟ چگونه کشوری میتواند آزادترین باشد، ولی به طور مثال در زمینه نبود آزادی قلم و نقض حقوق روزنامهنگاران، در رأس سه کشوری باشد که در صدر ناقضان حقوق مطبوعات در جهان محسوب میشوند؟ آیا میتوان جامعهای را آزادترین در جهان خواند که در آن انتقاد به رهبر حکومت که بر اساس قانون اساسی، بیشترین اختیار و مسئولیت را دارد، جرم به شمار آید و منتقدان محاکمه و به حبسهای چند ساله محکوم شوند؟ چگونه ما آزادترین کشور جهان هستیم، اما هر اجتماع مسالمتآمیز به شدیدترین وجه سرکوب میشود؟(۱)
۲- آیا این ادعا که مدیران کنونی جامعه از پشتیبانی قاطع ملی بهرهمندند و مخالفانشان عدهای قلیل و بدون پشتوانه مردمیاند (خس و خاشاکی بیش نیستند) سخن درستی است؟(۲) حال آنکه همین مدعیان اجازه برپایی یک اجتماع مسالمتآمیز را به مخالفان نمیدهند تا پایگاه اجتماعی و مردمیشان معلوم شود.(۳) اگر حاکمان از چنین حمایتی بهرهمند باشند، آیا منطقی است که «رفراندم» یا رجوع به «همهپرسی» را که نظام سیاسی بر اساس آن استقرار یافته است، شعار دشمنان مردم بخوانند و از آن در هراس باشند؟(۴)
۳- آیا حاکمان کنونی به گفته خود باور دارند که ایرانیان بصیرترین و وفادارترین مردم دنیا هستند؟ اگر آری، پس چرا همه راههای قانونی اطلاعرسانی و تضارب افکار در شبکههای گوناگون صدا و سیما، نشریات، دانشگاهها، حوزهها، مساجد و کانونهای مذهبی را مسدود میکنند و حتی مانع برگزاری مراسم شبهای قدر یا دعای کمیل میشوند؟ آیا عقل سلیم میپذیرد که بصیرترین مردم جهان مستحق بستهترین شرایط اطلاع رسانی باشند؟ آیا راهبرد «النصر بالرعب» یا حکومت بر اساس ترس، شایسته بصیرترین مردم تاریخ است؟ اگر جناح حاکم واکسینه شده است، چرا بیم آن میرود با کوچکترین نسیم آزادی از پای در آید؟
۴- آیا رقبای انتخاباتی و منتقدان سیاسی جناح حاکم، در کمال آزادی و امنیت به فعالیت مشغولند؟ اگر این گونه است، چرا احزابشان را منحل، مطبوعاتشان را تعطیل، سایتهای اینترنتیشان را فیلتر و اطرافیانشان را بازداشت و در سلولهای انفرادی حبس میکنند؟
علاوه بر این چرا مدیرکل مطبوعاتی کشور به نشریات هشدار میدهد که چنانچه مجله یا روزنامهای عکس یا خبر رقیبان سیاسی و انتخاباتی جناح حاکم را منتشر کند، توقیف میشود؟ در کدام کشور آزاد، نامزدی را که دستکم یک سوم آرای مردم را کسب کرده است، حصر خانگی میکنند و اجازه دیدار وی با نامزد دیگر را نمیدهند؟ جالب آنکه شکست هر برنامه خود را نیز به مخالفان خود نسبت میدهند؛ مخالفانی که در معرض شدیدترین فشارها و محدودیتها هستند و هیچ تریبون رسمی برای ترویج دیدگاهها و مواضعشان ندارند. (۵)
۵- آیا حاکمان فعلی ما در این سخن خود صادقند که دموکراتیکترین کشور جهان را اداره میکنند و در آن رأی مردم، تعیین کننده مدیریت کشور است؟ پس چرا انتخابات ناسالم و غیر آزاد را ذیل «نظارت استصوابی» که همان «حق وتوی شورای نگهبان» و «دخالت مطلق و غیر پاسخگوی» آنان در انتخابات است، برگزار میکنند؟ چرا فرماندهان نظامی مداخلهگر در انتخابات، «تلاش دو ساله احزاب منتقد را برای پیروزی بر رییس جمهور در انتخابات»، توطئه و «اقدام براندازانه» میخوانند و فعالیتهای غیر قانونی خود را به سود نامزدی خاص، به شکل علنی شرح میدهند؟ اگر ما کشور دموکراتی هستیم، پس چرا وزیر فرهنگ دولت نهم، دموکراسی را خوراکی تهوعآور میخواند؟ چرا در این کشور نظامیان حرف اول را در همه زمینهها میزنند؟
۶- این که میگویند ما اهل گفتوگو در شرایط برابر حتی با قدیمیترین دشمنان خارجی آئین و میهن و مردم خود هستیم و به همین منظور با سران این کشورها مکاتبه و تقاضای مذاکره میکنند، آیا نشان از درستی سخن آنان دارد؟ در حالی که از گفتوگوی برابر با منتقدان و مخالفان خود که سوابق و خدماتشان به اسلام، کشور و ملت اگر بیشتر از مقامات نباشد، کمتر نیست، پرهیز میکنند و مرتب بر طبل تفرقه و دشمنی میکوبند؟
۷- آیا این که میگویند کشور در حال پیشرفت همهجانبه اقتصادی، علمی و فنی است و فاصله بین فقیر و غنی روز به روز کاهش مییابد و خدمات دولت نهم و دهم چند برابر کل خدمات دولتهای اول تا هشتم است، درست است؟ پس چرا واقعیات و نیز آمارهای گوناگون روند معکوسی را در بسیاری از عرصههای مهم نشان میدهند؟ چنانچه کشور با شتاب، رو به پیشرفت است، چرا آقای احمدینژاد علناً دستور دهد مراکز آمار از انتشار آمارهای منفی خودداری کنند؟ چرا در سالهای اخیر نتایج نظرسنجیها درباره مشکلات مردم و دیدگاههای آنان به مسائل مختلف محرمانه تلقی شده و مانع انتشار آنها میشوند؟
۸- آیا میتوان این گفته جناح حاکم را قبول کرد که مدیریت صحیح کشور موجب شده است که نسل سوم، همچون نسل انقلاب و بلکه بیشتر از آنان دلبسته انقلاب و نظام شود؟ با اطمینان و اطلاع میگویم مقامات کاملاً از آمارهای نگران کننده درباره رشد ناهنجاریها و بزههای اجتماعی در میان آنان آگاهند. آنان میدانند اعتیاد در جامعه ما رتبه نخست را در دنیا به خود اختصاص داده است و بیکاری و گرانی و ناامیدی به آینده، حتی بین جوانان تحصیلکرده، دغدغه اصلی است. به لحاظ فرار مغزها نیز، همچون فرار سرمایهها جزو کشورهای اول در جهان هستیم.
۹- آیا این ادعای رهبران جامعه قابل پذیرش است که دستگاه قضایی کاملاً مستقل است؟ در این صورت چرا نظامیان مداخلهگر در انتخابات و نیز مقامات امنیتی یکهتاز میدان تاخت و تاز علیه فعالان سیاسی، مطبوعاتی، دانشجویی و مدنی هستند؟ و از صدور قرار بازداشت، تا صدور حکم محکومیت و حتی در دوران زندان آنان را رها نمیکنند؟(۶)
۱۰- میگویند ما زندانی سیاسی نداریم و آنان مجرمان امنیتی هستند که طبق قوانین محاکمه و محکوم شدهاند. حال آنکه محاکم قضایی اصل ۱۶۸ قانون اساسی را که بر ضرورت علنی بودن دادگاههای متهمان سیاسی و لزوم حضور هیأتهای منصفه برای رسیدگی به جرائم مطبوعاتی و سیاسی تصریح دارد، آشکارا نقض میکنند. مقامات کنونی کسانی را مجرمان امنیتی میخوانند که گذشته از سوابق و خدماتشان در مبارزه با رژیم مستبد پیشین و نیز در اداره جنگ تحمیلی، فاقد هر نوع فساد اخلاقی و مالی بوده، درگیر هیچ اقدام براندازانه، خشونتآمیز و غیرقانونی نبودهاند و بزرگترین جرم اثبات شده آنان طبق احکام صادره دادگاههای انقلاب، اخلال در ترافیک آن هم به علت شرکت در یک تجمع میلیونی در روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ بوده است. در کدام کشور آزاد توهین (در واقع انتقاد) به رهبری و رییس جمهور، تبلیغ علیه حکومت و جرمی امنیتی محسوب میشود و متهم آن در دادگاههای غیر علنی محاکمه و محکوم میشود؟ آیا روزنامهنگاران، وکلا و دانشجویانی که هیچ فعالیت غیر مسالمتآمیز و غیر مدنی نداشتهاند و تنها جرمشان مخالفت با استقرار تک صدایی در جامعه بوده است نیز، مجرمان امنیتی هستند که به مجازاتهای سنگین تا نه سال و نیم زندان محکوم شدهاند؟
۱۱- از یک طرف میگویند چرا منتقدان، رسیدگی به اعتراضات خود را از طرق قانونی پیگیری نمیکنند؟ و همزمان جمعی از سرشناسترین مدیران سابق نظام را که منتقد یکهسالاری و نمایشی شدن انتخابات هستند، تنها به جرم طرح شکایت از عدهای قلیل (نظامی و غیرنظامی) که در انتخابات ریاست جمهوری دهم به طور غیرقانونی مداخله کردند، در زندان به سر میبرند و به شکایات آنان رسیدگی نمیشود. جالب آنکه سرپرست بازجوهای سیاسی پس از علنی شدن شکایت به آقای صفایی فراهانی اعلام کرده یا شکایت خود را پس بگیرد یا به زندان بازگردد!
۱۲- این چه منتی است که بر سر دانشگاهیان میگذارند که رییس کابینه دانشگاهی است و این نشانه توجه و اهتمام ویژه حکومت به دانشگاه و دانشگاهیان است؟ حال آنکه بیشترین توهینها، تهدیدها، محدودیتها و ممنوعیتها در همین دوره متوجه نهاد دانشگاه و اجزای آن شده است؛ از یک سو از محکومیت ظاهری حمله وحشیانه به کوی دانشگاه (قدیمیترین دانشگاه کشور) دریغ میشود و از سوی دیگر فراهم کردن مقدمات تعطیلی ۱۲ رشته علوم انسانی را در زمان رییس جمهور دانشگاهی شاهدیم. در این دوره میهن و مردم از خدمات استادان برجستهای محروم میشوند که جامعه دانشگاهی به شدت نیازمند وجود آنان است. در کشوری که دبیر شورای نگهبان آن در سن ۸۴ سالگی مأموریتش برای شش سال دیگر تمدید میشود، سرشناسترین استادان کشور در شصت سالگی بازنشست میشوند تا جا برای جوانترها باز شود! به علاوه تنها در ایالات متحده آمریکا بیش از دو هزار استاد مجرب ایرانی به تدریس و تحقیق مشغولند و کشور به دانش، تجربه و پژوهشهای آنان نیاز جدی دارد.(۷)
۱۳- آیا باید بپذیریم اوضاع کشور کاملاً عادی است و هیچ خطر فوری و جدی میهن را تهدید نمیکند؟ پس چرا نظامیان همه عرصههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، هنری، آموزشی، علمی و حتی ورزشی را مورد تاخت و تاز قرار دادهاند؟ و نگاه، منش و ادبیات نظامی حرف اول را در همه زمینهها میزند؟(۸)
ب. انسجام منطقی دیدگاهها و مواضع
دومین ملاک در ارزیابی اندیشه و عملکرد یک فرد یا مجموعه سیاسی، بررسی انسجام منطقی گفتار آن فرد یا گروه است، بدین معنا که آیا دیدگاه منسجم و پاسخهای روشن و سازگار برای پرسشها، موضوعات و پدیدهها ارائه میکند یا بسته به شرایط، علائق و منافع خود، در یک موضوع واحد مواضع ضد و نقیض یا ناسازگار با یکدیگر میگیرد؟ این معیار در صدد بررسی صحت یا سقم تک تک مواضع نیست و به تنهایی قادر به ارزیابی کارآمدی یا بیکفایتی فرد یا گروه نیست، بلکه پایبندی به اصول یا فرصتطلب بودن آن فرد یا مجموعه را نشان میدهد. در این بخش بعضی از سؤالهایی را که متناسب با شرایط کنونی است، طرح میکنم تا با بررسی پاسخهای جناح حاکم، قضاوت همهجانبه درباره رفتار و گفتار آن ممکن شود. پاسخها نشان خواهد داد که جناح مذکور چقدر به اصول خود معتقد است.
۱- آیا اگر رأی اکثریت مردم در رفراندوم «جمهوری اسلامی» منفی بود، رهبر فقید انقلاب، نظام مورد نظر خود را بر ایرانیان تحمیل میکرد؟ چنانچه پاسخ آری است، چرا «همه پرسی» برگزار شد؟ و اگر نه، چرا اکنون واژه «رفراندوم» را از کفر ابلیس بدتر میخوانند؟ و با اینکه «همه پرسی» یکی از اصول و راههایی است که قانون اساسی به رسمیت شناخته است، جناح حاکم در هیچ زمینهای با برپایی آن موافق نیست؟ آیا سخن بنیانگذار جمهوری اسلامی در بهشت زهرا یکبار مصرف بود که اعلام کرد: حق اولیه هر ملت و هر نسل است که خود سرنوشت خود را تعیین کند؟
۲- آیا جمهوری اسلامی ایران طی سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۸۴ رو به رشد و توسعه بود؟ در صورت مثبت بودن جواب، باید پرسید پس نقش مدیریت اجرایی و تقنینی کشور چه بوده است؟ آیا میشود مقامات اصلی حکومت منحرف، فاسد، جاسوس و ناکارآمد باشند و کشور پیشرفت کند؟ آیا کشور با وجود مدیریتی نالایق، به دلایلی دیگر پیشرفت کرده و در برابر دشمنان خود مقاومت نموده است؟ اگر این گزاره درست باشد، پس میتوان آن را به حاکمان کنونی تعمیم داد. البته بعید است پاسخ جناح حاکم به سؤال فوق منفی باشد، زیرا چنین جوابی به معنای نادرست بودن تبلیغات رسمی و مستمر رهبران جامعه درباره دستاوردهای سی ساله جمهوری اسلامی ایران است.
۳- آیا ایران در جنگ تحمیلی شکست خورد یا پیروز شد؟ چنانچه ایران به اهداف خود رسیده باشد، نقش مدیران ارشد کشور و جنگ چه بود؟ همان پرسش و استدلال طرح شده در سؤال قبلی در این مورد نیز مطرح میشود. جواب مثبت یا منفی به این دو سؤال تیغ دو دمی است که راه نجات در برابر جناح مستقر حاکم قرار نمیدهد، اما پاسخهای متناقض یا منفی به این سؤالها بیاصول بودن حاکمان را به نمایش خواهد گذاشت و اینکه برای نفی رقیب و منتقد خود حاضرند همچون سردار مشفق اعلام کنند ما در جنگ شکست خوردیم تا بیکفایتی مهندس موسوی و با کفایتی رییس جمهور وقت را ثابت کنند!
۴- «جمهوری اسلامی ایران» نظامی «دائمی» است یا «موقت»؟ چنانچه این نظام «موقت» بوده و قرار است جای خود را به «حکومت اسلامی دائمی» بدهد، چرا در قانون اساسی تصریح شده است که «جمهوریت» نظام مانند «اسلامیت» آن هرگز تغییر پذیر نیست؟ چنانچه این سیستم «دائمی» است، تلاش برای تغییر آن به «حکومت اسلامی» به چه معناست؟ اساساً تفاوت «جمهوری اسلامی» با «حکومت اسلامی» در چیست؟ و «جمهوری» یا «مبتنی بر رأی جمهور مردم» بودن نظام سیاسی، چه ویژگیهایی به آن تحمیل میکند؟(۹)
۵- با این که انقلاب اسلامی نقطه عطفی در جریان بیداری مسلمانان جهان بود، چرا الگوی هیچ یک از دولتها و احزاب مسلمان، حتی در عراق، افغانستان، لبنان و فلسطین نیست؟ و در شرایطی که تقریباً در تمام کشورهای جهان ارزشها، گرایشها، هنجارها و شعائر اسلامی رو به رشد است، چرا در ایران، این روزها شاهد روند معکوس هستیم؟ اگر دلیل آن را فعالیتهای گسترده شبکههای ماهوارهای و اینترنتی، فیلمها و نشریات ضد اخلاقی، مراکز و شبکههای فساد بدانند، باید پرسید مگر این تلاشها در همه جای دنیا صورت نمیگیرد و در موارد بسیاری از حمایت دولتها نیز بهرهمند نیستند؟ با وجود این، چرا گرایشها و هنجارهای اسلامی در شرق و غرب عالم رو به رشد است؟ همچنان که در ایران قبل از پیروزی انقلاب چنین بود. این پرسشی است که همه باید به آن پاسخ دهند. چرا با وجود تبلیغات گسترده صدا و سیما و دیگر تریبونهای رسمی در کشور ما، اوضاع فرهنگی جامعه به گونهای است که آقای مصباح آن را بدتر از دوران شاه میخواند؟ چرا هیچ کدام از شخصیتها و احزاب طرفدار ایران یا نزدیک به ما، از حزبالله لبنان و حماس تا آیتالله سیستانی، خواستار اجباری شدن احکام اسلامی در کشورهای خود نیستند؟
۶- آیا جناح حاکم خود به آنچه درباره فشارها و محدودیتهای قدرتهای بزرگ علیه جمهوری اسلامی ایران میگوید، باور دارد؟ یعنی آیا تحریمهای گوناگون و چنگ و دندان نشاندادن، نشانه استیصال و شکست دولت ایالات متحده در برابر ایران است؟ اگر این حکم درست است، چرا مدعیان، همین روشها را علیه منتقدان خود در داخل ایران اعمال میکنند؟ ایجاد محدودیت علیه منتقدان نشانه استیصال جناح حاکم است یا موفقیت آن؟ آیا چنین فشارهایی بیانگر آن نیست که جناح حاکم تحریمهای جهانی را علیه ایران مؤثر و نتیجهبخش ارزیابی میکند و به همین دلیل خود به تکرار آن شیوهها مبادرت میورزد؟
۷- آیا پیروز شدن در انتخابات، به فرض آزاد و عادلانه بودن آن، به معنای حقانیت دیدگاهها و سلامت منتخبان است؟ آیا جواب مثبت یا منفی به این مسأله درباره همه منتخبان صدق میکند یا فقط در مورد برخی صادق است؟
۸- آیا سیاهنمایی درباره عملکرد همه دولتها پس از انقلاب، از دولت مرحوم بازرگان تاکنون بیانصافی و غلط است یا این حکم فقط در مورد دولتهای نهم و دهم صادق است؟
۹- آیا استقبال مردم کشورهای در حال توسعه، مثلاً لبنان از دو رییس دولت (آقای خاتمی در سال ۸۱ و آقای احمدینژاد در سال ۸۹) که دارای دو تفکر و مشی متفاوتاند، نشانه تأیید مشی هر کدام است و در هر حال دو معنای متفاوت دارد؟ آیا یکی از روی اشتباه مردم لبنان بود و دیگری از روی دقت و هوشیاری آنان؟
۱۰- اگر بیاعتقادی به اصل ولایت فقیه به دلیل آن که یکی از اصول قانون اساسی است، دلیل موجه و قانونی رد صلاحیت داوطلبان انتخاباتی است، چرا نباید داوطلبان بیباور به «جمهوریت» نظام و حقوق تصریح شده ایرانیان در دو فصل سوم و پنجم (از ممنوعیت شنود و بازداشت غیر موجه و شکنجه تا آزادی اندیشه، قلم، بیان، تجمع، تحزب و…) قانون اساسی رد صلاحیت شوند؟ اگر التزام به ولایت فقیه- نه وفاداری به شخص ولی فقیه که فاقد وجاهت قانونی بوده و مربوط به عصر پیش از مشروطه است- شرط حضور در عرصه مدیریت میهن است، چرا التزام ولی فقیه و دیگر ارکان حکومت به اصول قانون اساسی، به ویژه فصول سوم و پنجم آن که درباره حقوق شهروندی است، دلیل مشروعیت حکومت و ارکان آن اعلام نمیشود؟ آیا قانون اساسی فقط یک اصل دارد و آن هم درباره اختیارات مطلقه ولایت فقیه است؟(۱۱)
۱۱- آیا مطابق عرف پذیرفته شده حقوقدانان، یعنی تساوی حقوق و مسئولیتها، هر مقامی که دارای اختیار و اقتدار بیشتری باشد، نباید پاسخگوتر و نظارت پذیرتر باشد؟ آیا این حق شهروندان ایران زمین نیست که آزادانه و با اهمیت کامل، البته با رعایت ضوابط اخلاقی و قانونی، به انتقاد از رهبری نظام بپردازند؟ حتی اگر آن انتقادها وارد نباشد؛ چنانچه این حق در نظر یا در عمل نفی شود، پس تفاوت ما با رژیم استصوابی پهلوی که علیه آن انقلاب کردیم و شعار «آزادی» سر دادیم، چه میشود؟ اگر این حق به رسمیت شناخته شده است، حضور جمعی از شایستگان و دلسوزان اسلام و ایران و مردم در زندانها به همین جرم، یعنی انتقاد از رهبری، چه معنا دارد؟
۱۲- با توجه به اختیارات وسیع رهبر در قانون اساسی، چه میزان از مسئولیت وضعیت فعلی کشور را (خوب یا بد) باید به عهده ولی فقیه گذاشت؟ ساز و کار پیشنهادی جناح حاکم برای تقدیر از رهبری در صورت مطلوب یا قابل قبول بودن وضعیت از نظر اکثریت ایرانیان، یا انتقاد به ایشان و اعتراض به سیاستهای کلان کشور، در صورت نارضایتی اکثر شهروندان یا قشرهای وسیعی از مردم از وضع موجود چیست؟ آیا قانون اساسی فرد یا مقامی را در نظام، مقدس یا غیر قابل انتقاد خوانده است که انتقاد به او جرم باشد؟
۱۳- چنانچه سیاستهای هستهای کشور به طور کامل تحت نظر رهبری تصویب و اجرا شده، آیا منطقی است که سختیها و مشکلات را به پای دولتها و پیشرفتها را به اسم ایشان ثبت کرد و در همه حال، چه آن سیاستها را نادرست بدانیم و چه درست، درایت رهبری را ستایش کنیم؟ مسئولیت شکست یا پیروزی طرح هدفمندی یارانهها با کیست؟(۱۲)
۱۴- آیا سخنان رهبری واضح و روشن است یا به گونهای ایراد میشود که فقط عدهای خاص قادرند آن سخنان را درک و برای مردم تفسیر کنند؟ چنانچه صراحت، ویژگی اصلی پیامهای رهبری است، چگونه میتوان تأییدات مکرر و قاطع از دولتهای وقت و سیاستهایشان را با این حجم از اتهام و اهانت به آنان و عملکردشان پس از برکناری، در تبلیغات رسمی، توجیه کرد؟ اگر سخنان ایشان از سر ضرورت یا قابل تأویل است، پس چرا نباید تأییدات امروزی درباره سیاستها و مقامات کنونی را نیز بر همین پایه تحلیل کرد و تأیید امروز را مقدمه انکار و اتهام فردا خواند؟
۱۵- اگر تحلیل ستاد مرکزی مداخلهکنندگان غیر قانونی در انتخابات را که آقای مشفق بیان کرد، درست بدانیم و رهبر فقید انقلاب را چهرهای سادهانگار فرض کنیم که اطراف ایشان را عناصر منحرف، جاسوس و فاسد پر کرده بودند، پس تکلیف پیروزیهای بزرگ ادعایی چه میشود؟ افزون بر آن، چرا نمیتوان این تحلیل را به وضعیت امروز تعمیم داد؟ چنانچه آن تحلیلها نادرست است، چگونه در عالیترین سطوح کشوری و لشکری با استقبال مواجه شده و اساس سیاستها و عملکردهای مدیریت جامعه را تشکیل میدهد؟ اگر غیر از این است چرا جناح حاکم این تحلیلها و ادعاها را تکذیب نمیکند؟
۱۶- اگر اکثریت قاطع ایرانیان از جناح حاکم پشتیبانی میکنند و دستگاه قضایی کشور مستقل است، چرا میگویند محاکمه رهبران جنبش سبز مصلحت نیست، زیرا آنان را به «قهرمان ملی» تبدیل میکند؟ مخالفان کدام حکومت مردمی در جهان، اگر محاکمه شوند قهرمان ملی میشوند؟
ج. مغالطههای سیاسی
یکی از رایجترین اشتباهات، حتی میان قشرهای تحصیلکرده، مغالطههای سیاسی است که روح حاکم بر آنها عبارت است از نتیجهگیری نادرست از مقدمه درست.
دسته اول و ابتدایی مغالطهها این گزاره است: «او بد است، پس من خوبم» که در آن زشتی و شرارت و فریبکاری و ناکارآمدی یک طرف، دلیل زیبایی، نیکی، صداقت و کفایت طرف دیگر خوانده میشود. حال آنکه حتی اگر جمله اول کاملاً درست باشد، نتیجهگیری بعدی الزاماً نه تنها درست نیست، بلکه میتواند در نقطه مقابل آن باشد. یعنی ممکن است «او بد باشد، ولی من از او بدتر باشم»، «دشمن من قدرتطلب است و ای بسا من از او قدرتطلبتر و بیاخلاقتر باشم».
دسته دوم مغالطهها عبارت است از: «اسلام حق است، پس ما مسلمانان برتریم». در این جا نیز فرض بر «حق» بودن اسلام است، اما و هزار اما در نتیجهگیری باز هم مانند حالت اول میتواند کاملاً نادرست باشد. حقانیت اسلام هیچ ربطی به درستی راهبرد و پیروزی من ندارد، مگر آنکه شرایط لازم را کسب کنم.
دسته سوم مغالطهها را میتوان با این گزاره نشان داد: «مردم از فلان درد ناراحتند. پس باید مشکل را این گونه که من میگویم حل کرد»، یا «فلانی بیمار است، پس باید این دارو را استفاده کند». در این گزاره مشکل یا بیماری درست و واقعی است، اما ای بسا نسخه یا راهحلی که ارائه میشود، مشکل را حادتر و وضع بیمار را بدتر کند و او را بکشد. تأکید بر درد به معنای درست بودن درمان پیشنهادی نیست. تفاوت پزشک مجرب با شهروند غیر متخصص در امور پزشکی همین است. هیچ کس زودتر و بیشتر از خود انسان متوجه درد نمیشود و از آن رنج نمیکشد، اما هیچ عاقلی خوددرمانی را به افراد فاقد دانش یا تجربه پزشکی توصیه نمیکند.
دسته چهارم مغالطهها به این شرح است: «رقیب یا دشمن من واجد فلان صفت مذموم است. پس یا من آن خصلت را ندارم یا بر من حرجی نیست، اگر واجد همان صفت باشم». در این مورد نیز فرض بر صحت جمله اول است، اما کار غیر اخلاقی رقیب یا دشمن، نه به معنای آن است که من فاقد آن ضعف هستم و نه میتواند آرامش وجدان را برای انسان در صورت داشتن آن صفت به ارمغان آورد.(۱۳) اکنون تعدادی از مغالطههای رایج در عرصه سیاستورزی جامعهمان را بر میشمارم. مغالطههایی که رهزنند و میتوانند انسان را بدون آنکه متوجه شود، از مسیر صحیح منحرف کنند یا در راه کج متوقف کنند:
۱- دولتهای آمریکا، انگلیس و اسرائیل که سیاستهای تجاوزکارانه و توسعهطلبانهای را در منطقه و بلکه جهان دنبال میکنند، با ما مخالفند. پس ما بر حقیم و سیاستهای ما درست و کارآمد است.(۱۴)
۲- بسیاری از مارکسیستها، سلطنتطلبها، گروههای جداییخواه، مجاهدین خلق و تمام جریانهای ضد اسلام با ما مخالفند. پس ما حقیم و در مسیر درست حرکت میکنیم.
۳- در تمام دولتهای سه دهه گذشته، تا قبل از دولت جدید، ناکارآمدی، فساد، خویشاوندسالاری و اقدامهای غیرقانونی رایج و بلکه حاکم بوده است. پس در دولت ما کارآمدی، سلامت، قانونگرایی و شایستهسالاری حرف اول را میزند.کمترین نتیجهگیری از جمله اول توجیه وجود صفات مذموم فوق در دولت کنونی است؛ این نکته روانشناختی که همهگیر بودن مرض، از قبح آن میکاهد.(۱۵)
۴- پیشینیان اشرافیت روحانی تشکیل دادهاند و ما با چنین اشرافیتی مخالفیم. پس در دولت ما که افشاگر این پدیده نادرست هستیم، اشرافیت جدید شکل نمیگیرد. جنبه واقعیتر افشاگری فوق، اجتناب ناپذیر بودن شکلگیری اشرافیت در هر دولت است. پس ما نباید مورد سرزنش واقع شویم، چرا که: گر حکم شود که مست گیرند، در هر شهر آن که هست گیرند.(۱۷)
۵- ستادهای انتخاباتی نامزدهای رقیب ما از بیتالمال سوءاستفاده کرده و میکنند. پس منابع مالی ستاد ما پاک است و از اموال عمومی هزینه نکردهایم. وجه واقعبینانهتر آن این است که بهرهبرداری ما از منابع عمومی بدعت محسوب نمیشود، پس سخت نگیرید!۱۷
۶- در دهه اول انقلاب (دهه ۶۰) برخی اقدامهای غیرقانونی و مخالف موازین حقوق بشر صورت گرفت. پس رفتار غیر قانونی و غیر اخلاقی امروز، نه بدیع است و نه باید مورد پرسش و اعتراض واقع شود.(۱۸)
۷- اسلام که دین حق است و دستورات آن جامع و مانع، از پیش از انعقاد نطفه تا پس از گذاردن جنازه انسان در قبر، توصیههایی به پیروان خود کرده است که سربلندی و سعادت بشر در دو دنیا در گرو اجرای دقیق آنهاست. پس اولاً از آنجا که اسلام برتر است، ما که مسلمانیم، با هر خلقوخو و اندیشه و عملکردی برتر از جهانیان هستیم، ثانیاً اکنون که به نام اسلام حکومت تشکیل دادهایم، در تمام زمینهها مسئولیت داریم و باید دستورات و احکام اسلام را در جامعه پیاده کنیم، ولو آنکه مجبور به اعمال زور شویم، مانند آنچه در مورد حجاب مشاهده میکنیم. مسئولیت پیامدهای آن نیز با ما نیست زیرا آنکه پوشش را برای مسلمان، به خصوص زن مسلمان واجب کرده، حتماً نظرش اجباری کردن پوشش اسلامی توسط حکومت نیز بوده است. پس حکومت اسلامی میتواند و باید در این مورد به قوه قهریه متوسل شود. در حقیقت حکومت اسلامی موظف است احکام اسلام را در تمام عرصهها اجرا کند و اگر لازم دید حتی در زندگی خصوصی شهروندان دخالت کند.(۱۹)
۸- «تشیع» اگر تنها قرائت صحیح از اسلام ناب محمدی (ص) نباشد، عرفانیترین، عقلانیترین و عادلانهترین تفسیر از اسلام است. پس ما که «شیعه» هستیم، هم بر حقیم و سعادتمند و رستگار و هم راهمان درست و نتیجهبخش است؛ گرچه بارها شکست خوردهایم، چه در داخل و چه در خارج.
۹- «وحدت ملی» یکی از ارکان اصلی پیروزی انقلاب و تداوم آن بوده است. پس هر چه حکومت میگوید، همه باید انجام دهند تا وحدت جامعه حفظ شود. به بیان دیگر اگر وحدت قشرهای مختلف مردم حافظ استقلال و یکپارچگی سرزمینی، امنیت عمومی و منافع ملی بوده است، در جهان فقط یک نوع وحدت وجود دارد (وحدت همه با من). همه ملت سوار یک اتوبوس هستند، پس به راننده انتقاد و اعتراض نکنند تا حواس او پرت نشود و اتوبوس سقوط نکند و کشور آسیب نبیند.(۲۰)
۱۰- همچنان که حکومت در مورد غذای جسم مردم مسئولیت دارد و هر کالایی که تولید میشود باید توسط مؤسسه استاندارد، که حتماً باید دولتی باشد، تأیید شود، در زمینه تغذیه روح شهروندان نیز حکومت مسئولیت دارد و موظف به نظارت کامل و همهجانبه بر تولیدات فرهنگی (اعم از کتاب، نشریه، فیلم، تئاتر، موسیقی و…) است تا نویسندگان و مترجمان و هنرمندان به سلامت روانی و معنوی مردم آسیب نرسانند.(۲۱)
۱۱- ایران به لحاظ توسعه اقتصادی، علمی و فنی نه در سطح جهان و نه حتی در منطقه در جایگاه شایسته خود قرار ندارد، پس آنچه ما میگوییم و قصد انجام آن را داریم درست است و اجرای آنها میهن را در جایگاه تاریخی خود قرار میدهد.(۲۲)
۱۲- فساد، به ویژه بلای اعتیاد در دانشگاهها رو به گسترش است. پس باید اقدامهای کنترلی شدیدتری صورت گیرد و از جمله در خوابگاهها و سالنهای غذاخوری و کلاسهای درس دوربینهای مخفی کار گذاشت.(۲۳)
۱۳- اقبال مردم به شبکههای فارسی زبان ماهوارهای رو به افزایش است. پس باید با تشدید مجازاتها و گسترده کردن تور نظارتی، نهضت ضد دیش ماهواره راه انداخت و مانع توسعه این روند شد.
۱۴- وضعیت پوشش و آرایش در صد قابل توجهی از جوانان، اعم از دختر و پسر، به رغم فعالیتهای تبلیغاتی گسترده و شبانهروزی حکومت، مناسب نیست و جوانان هنجارهای مورد نظر مقامات را رعایت نمیکنند. پس لازم است نیروی انتظامی و قوه قضاییه با قدرت بیشتر وارد میدان شوند، بر تعداد گشتها بیفزایند، آنها را در طول سال و نه فقط تابستان، در خیابانها نگه دارند و… .(۲۴)
۱۵- جناحگرایی و دستهبندی سیاسی منشأ نابودی آرمانهای انقلاب و مردم شده است. پس برای از بین بردن دستهبندیها، نظام سیاسی باید تکحزبی شود و همه از یک فرد و جناح حمایت کنند.
۱۶- اکثر گروهها و جناحها در پی کسب قدرتند، نه خدمت به ملت. پس فقط ما که همه قدرت را به هر قیمت در کنترل گرفتهایم، دنبال کسب قدرت نیستیم و تنها به خدمت به میهن و مردم فکر میکنیم.
۱۷- دانشگاه نباید سیاستزده شود و دانشجویان نباید آلت دست احزاب و سیاسیون قرار گیرند. احزاب نیز نباید در دانشگاهها دفتر تأسیس کنند و به عضوگیری بپردازند. پس دانشگاه مستقل و غیر حزبی، یعنی دانشگاهی که در آن فقط تشکلهای حامی جناح حاکم حق فعالیت دارند. اساساً با وجود بسیج اساتید و بسیج دانشجویی و بسیج کارمندان چه نیازی به تشکلهای دیگر است؟
۱۸- وضعیت علوم انسانی در دانشگاهها مناسب نیست، پس باید به سمت تعطیلی آنها رفت و یا آنها را به حوزههای علمیه واگذار کرد.(۲۵)
۱۹- فارغالتحصیلان دانشگاهها نسبت به دانشجویان ورودی، کمتر به هنجارها و شعائر اسلامی پایبندی نشان میدهند. از آن جا که ریشه مشکل در ساختار دانشگاه، استادان، کتب درسی، اختلاط دختر و پسر، خوابگاهها، مدیریت و… است، پس چارهای نیست جز آنکه بگوییم پیش به سوی انقلاب فرهنگی دوم و تعطیلی مجدد دانشگاهها.
۲۰- شاه تحت فشار کارتر و دموکراتهای آمریکایی، فضای سیاسی جامعه را باز کرد و ساقط شد! ما اشتباه شاه را مرتکب نمیشویم و اجازه نمیدهیم روشنفکر بازی و رویا پردازی درباره فضای باز سیاسی حکومت را به زیر بکشد.(۲۶)
۲۱- به باور جناح حاکم خطای گورباچف آن بود که فریب آمریکاییها را خورد و با اعلام دو سیاست «گل سنوست» و «پروستریکا» که آزادی اطلاعرسانی و فضای باز سیاسی و اقتصادی را نوید میداد، موجب شد رژیم سوسیالیستی سرنگون شود و اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشد. ما برای حفظ نظام سیاسی خود از «گورباچف» عبور میکنیم و «استالینیسم» را الگو قرار میهیم که شوروی را ابرقدرت دوم جهان کرد؛ «هر که با من نیست، با دشمن است، علیه من است و باید نابود شود».(۲۷)
۲۲- روحانیت شیعه همواره با مردم بوده و از حقوق آنان دفاع کرده است. پس اکنون نیز که در رأس قدرت و حکومت قرار گرفته است، حتماً همان مسیر و مشی را ادامه خواهد داد.(۲۸)
۲۳- سیاست خارجی دولتهای آمریکا بر اساس دشمنی با ما تدوین و اجرا میشوند. پس سیاستهای درست، عکس آن چیزی است که آمریکاییها انجام میدهند.(۲۹)
۲۴- در آمریکا که خود را بزرگترین دموکراسی جهان میداند و دفاع از حقوق بشر و دموکراسی را از جمله اهداف خود در سیاست خارجی میخواند، ما شاهد نقض حقوق بشردر گوانتانامو و ابوغریب، زیر نظر آمریکاییها هستیم. پس نقض حقوق زندانیان (مثلاً در کهریزک و اوین) اختصاص به ایران ندارد و از این بابت اتفاق منحصر به فردی به شمار نمیرود و قابل ذکر و سرزنش نیست.
۲۵- در برخی ایالات آمریکا زنان مجرم را اعدام میکنند. پس دولت و رسانههای آمریکایی حق ندارند و نباید به سنگسار یک زن مجرم در ایران اعتراض کنند. اعدام، اعدام است؛ نوع و روش آن را آداب و رسوم یا دین مردم تعیین میکند و مسأله مهمی نیست!(۳۰)
۲۶- در عربستان سعودی، سر برخی مجرمان را از تن جدا و دست سارقان را قطع میکنند. اقدامهای فوق با اعتراض دولتهای غربی و آمریکایی مواجه نمیشود. پس اعتراض آنان به سنگسار زنان مجرم یا قطع دست سارقان در ایران، فاقد هر گونه وجاهت حقوقی و سیاسی است.(۳۱)
۲۷- قشرهای قابل توجهی از مردم مسلمان و محروم جهان از جمهوری اسلامی ایران حمایت میکنند. پس سیاستهای ما در همه عرصهها صحیح و کارآمد بوده است، ولو کشور را به لبه پرتگاه کشانده باشیم.
۲۸- مردم ایران خاطره و سابقه خوبی از احزاب ندارند. احزاب نیز تاکنون نتوانستهاند شایستگی خود را به اثبات برسانند. پس احزاب نباید در حکومت دخالت کنند. با وجود بسیج و سپاه پاسداران، چه نیازی به پدیده غربی تحزب داریم؟
۲۹- ولی فقیه، نایب امام زمان (عج)، تجسم اسلام و حکومت اسلامی و بهترین مفسر اندیشه و مشی امام خمینی بوده و در مسائل مهم ملی و بینالمللی صاحبنظر است. پس وظیفه سیاستورزان تحقق بخشیدن به منویات ایشان است، نه بحث درباره مسائل کلان ملی و بینالمللی. در چنین نظامی یک حزب بیشتر معنا ندارد که البته آن هم حزب پادگانی است.
۳۰- اقتصاد ایران نحیف و بیمار است. پس جراحی اقتصادی به شکلی که ما میگوییم، نجاتبخش کشور است.(۳۲)
د. یگانگی یا دوگانگی معیارها (استانداردهای دوگانه)
موضوع دیگری که در درک و نقد تفکر و راهبردهای یک شخص، گروه و جناح سیاسی حائز اهمیت است، بررسی یگانگی و دوگانگی ملاکهایش است. من سه سال پیش مقالهای با عنوان «معیارهای دوگانه» تهیه کردم که در شماره مجله آیین منتشر شد و در آن حدود ۵۰ سؤال مطرح کردم که پاسخ به آنها ثابت میکرد اقتدارگراها «آنچه بر دیگران نمیپسندند، بر خود میپسندند و آنچه بر خود روا نمیدارند بر دیگران روا میدارند». اکنون قصد تکرار آن پرسشها و اثبات اینکه رعایت «معیارهای واحد به سود ایران و ایرانی، تشیع، اسلام و بشریت» است، ندارم. بلکه درصدد نشان دادن این موضوع هستم که جناح حاکم بر مقدرات ما، با کمال تأسف و به میزان بسیار زیادی همان روشهای غلطی را دنبال میکند که دولت آمریکا و دیگر مخالفان را به اتهام ارتکاب چنین شیوههایی متهم و محکوم میکند. البته این معیار نیز عام است و اختصاص به یک جریان خاص ندارد. اگرچه من خود آنها را درباره جناح حاکم بسط دادهام. به علاوه این معیار به تنهایی کارآمدی یا ناکارآمدی مدیریتی و عملی جناحها را مشخص نمیکند. ای بسا اشخاص و تشکلهایی که از معیارهای دوگانه پیروی میکنند و راهبردها و شیوههای مخالفان خود، از جمله قدرتهای بزرگ را به کار میبندند، اما قادر نیستند به اهداف سیاسی خود دست یابند. عکس موضوع نیز صادق است. بزرگانی همچون گاندی و نلسون ماندلا اخلاقی عمل کردند و دارای معیار واحدی بودند و هرگز تسلیم منطق غلط دشمن خود نشدند. با وجود این در عرصه سیاست موفق بودند و افزون بر نام نیک جهانی و ابدی، به پیروزیهای بزرگ سیاسی نیز رسیدند. این معیار درک ما را از «دشمن» به نمایش میگذارد و نشان میدهد که «دشمنشناسی» ما سطحی و صرفاً برای توجیه «قدرت طلبی» ماست.
یعنی اینکه سخنی از ما صادر نمیشود مگر آنکه کلمه «دشمن» در آن موج زند، اما در موارد مهم در دام دشمن میافتیم و گاهی حتی شبیه دشمن میشویم. بزرگترین شکست ما در رقابت با تجاوزکاران و توسعهطلبان بینالمللی آن است که تسلیم مطلق آنها شویم- صرف نظر از نتیجه مبارزه یا مقاومت- یعنی بپذیریم که «حق با قدرت است» یا «قدرت حق است» و «برای رسیدن به اهداف مقدس میتوان از روشهای غیر مجاز بهره برد» و «حقوق و آزادیهای منتقدان و مخالفان را تا جایی مجاز دانست که «امنیت حاکمان» را تهدید نکند. در ادامه انتقادهایی را بر میشمارم که جناح حاکم به حق آنها را متوجه دشمنان یا مخالفان کرده است تا خود به ناحق آنها را تقلید و تکرار کند:
۱- چرا دولت آمریکا در برابر کشورهای مستقل و در حال توسعه همزمان، هم دادستان، هم هیأت منصفه، هم قاضی و هم مجری حکم دادگاه است؟ با وجود وارد بودن این انتقاد، از جناح حاکم میپرسم که آیا خود در داخل کشور در برابر منتقدان و مخالفان سیاستهای موجود، همزمان بازجو، بازپرس، دادستان، قاضی و مجری حکم دادگاه نیست؟ و حتی ظواهر امر را به اندازه دولت آمریکا رعایت نمیکند؟ به راستی چرا رفتار جناح حاکم با مردم منتقد خود، مانند رفتار دولت آمریکا با ملتها و کشورهای مخالف سلطه آن کشور است؟ چرا ما به جای استفاده از تجربیات مثبت و دموکراتیک مردم آمریکا در تنظیم مناسبات سیاسی و اجتماعی خود، از سیاست خارجی توسعهطلبانه و تجاوزکارانه و خونین آن کشور تقلید میکنیم؟
۲- با اینکه در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات به سر میبریم، چرا دولت آمریکا در صدد حاکمیت تک صدایی در جهان است و رویای نظام استبدادی بینالمللی را در سر میپروراند؟ به رغم این انتقاد درست، آیا جناح حاکم در ایران در پی استقرار چند صدایی و تقویت دموکراسی است یا خود نیز همان رویای دولتمردان آمریکایی را برای جهان، البته در سطح ملی، در سر میپروراند؟ «جامعه ما فقط یک صدا (صدای ولایت) را میشناسد و نظام ولایی، یک حزب بیشتر ندارد»، به چه معناست؟ چرا مقامات عالی این سخنان را رد نمیکنند؟ براستی چرا وقتی ما جایی که قدرت داریم حقوق دیگران را نقض میکنیم، اما در جایی که با قدرت بزرگتری روبرو میشویم، از رعایت حقوق و قانون سخن میگوییم؟
۳- چرا دولت آمریکا به بهانه جنایت مشکوک ۱۱ سپتامبر، حقوق شهروندان خود را نقض میکند، تلفن هر کس را بخواهد شنود میکند، به بازرسی منازل میپردازد، بازداشت شدگان را تا مدتها از دسترسی به وکیل و خانواده خود محروم و در سطح بینالمللی نیز دو جنگ به افغانستان و عراق تحمیل میکند؟ جناح حاکم که به این موارد معترض است، آیا خود به بهانه حفظ امنیت عمومی و ملی و نیز به نام مقاومت در برابر سلطه بیگانه، محدودیتهای به مراتب بیشتری را علیه ایرانیان اعمال نکرده است؟ آزادی بیان، قلم، مطبوعات، احزاب، انتخابات، تجمع و… شهروندان در زمان حکومت یکدست کنونی در چه وضعی قرار دارد؟
۴- «چرا دولت آمریکا اجازه نمیدهد یک کمیته بیطرف حقیقتیاب برای رسیدگی به فاجعه ۱۱ سپتامبر تشکیل شود»؟ این درخواست به ویژه به علت آنچه آمریکا به نام و بهانه ۱۱ سپتامبر در هفت سال گذشته انجام داده، درخواستی معتدل است. اما آیا جناح حاکم اجازه میدهد کمیته بیطرف حقیقتیابی در ایران تشکیل شود و به موضوعات مورد نظر منتقدان خود، مثلاً به روند انتخابات ریاست جمهوری دهم و حوادث پس از آن، از جمله فجایع کوی دانشگاه تهران، مجتمع سبحان، کشتار عاشورای ۸۸ مانند پرت کردن یک عزادار از روی پل و رد شدن با ماشین از روی پیکر سوگوار دیگر و ترور سیدعلی موسوی بپردازد و نتیجه را هر چه باشد، به اطلاع عمومی برساند؟(۳۳)
۵- چرا دولت آمریکا برای حفظ موقعیت برتر خود در جهان، در صدد خلق، جعل یا شناسایی دشمن خطرناکی است که به قول خود دنیای آزاد و تمدن غرب را تهدید میکند؟ چرا آنان میکوشند با فرافکنی، مشکلات، نارساییها، ظلمها و تبعیضها و از همه مهمتر جنگ را به بهانه تروریسم القاعده در افکار عمومی توجیه کنند و نعمت صلح را از مردم منطقه و در واقع از همه جهانیان بگیرند و به منتقدان داخلی امکان ندهند عملاً به ریشهیابی مشکلات جوامع خود بپردازند؟ به نظر من این انتقاد نیز وارد است و مانند دیگر انتقادهایی که برشمردم، پیش و بیش از ما، دیگران آنها را متوجه دولت آمریکا کردهاند. اما از جناح حاکم میپرسم آیا خود به نام مقابله با دشمنان واقعی یا فرضی خارجی، به جنگ حقوق و آزادیهای سیاسی، مدنی و فرهنگی ایرانیان نیامده است و کشور را از بهرهمندی از فرصت طلایی ناشی از افزایش قیمت نفت و آماده شدن زیرساختها برای جهش اقتصادی محروم نکرده است؟ آیا آنان آگاهانه فضا را نظامی و شرایط را جنگی نمیکنند تا هیچ کس جرأت انتقاد کردن در هیچ زمینهای را نداشته باشد و سرکوب منتقدان با هزینه کمی همراه باشد؟
۶- چرا معیارهای اعضای دائمی و دارای حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد درباره کشورهای مستقل در حال توسعه یا منتقد نظم ناعادلانه جهانی، سیاسی است و عمدتاً دولتهایی را محکوم و بعضاً مجازات میکنند که مخالف توسعهطلبی دولت آمریکا هستند؟ با وجود انتقاد صحیح فوق، از جناح حاکم میپرسم آیا معیارهای اعضای شورای نگهبان در تصمیمات خود، به ویژه در امر انتخابات، سیاسی و جناحی نیست؟(۳۵) از انتقاد جناح حاکم به حق وتوی دولتهای بزرگ در شورای امنیت، در عین تقلید آن در شورای نگهبان میگذرم. پیش از این به اندازه کافی در این باره سخن گفتهام.
۷- جناح حاکم به درستی تلاشهای کسانی را که میکوشند چهرهای خشن، ضد حقوق بشر، سرکوبگر و ضد زن از اسلام ارائه کنند، محکوم و آن را گامی در جهت جنگ تمدنها ارزیابی میکنند. آنان با وجود چنین کوششی و با علم به پیامدهای سوء چنین تبلیغاتی، متأسفانه با عملکرد غیر دموکراتیک و غیر حقوق بشری خویش، مهر تأیید بر این اتهامات میزنند و مستندات زیادی در اختیار بنیادگراها و جنگطلبان آمریکایی و غربی قرار میدهند که مخالف صلح و همزیستی مسالمتآمیز پیروان ادیان، فرهنگها و تمدنهای گوناگون بوده و بدخواه اسلام و تشیع و ایرانند. اقدامهای غیر انسانی گروههای خودسر، مواجهه شدید و خشن پلیس با هر اجتماع مسالمتآمیز اعتراضی، احکام سنگسار و قطع دست سارق، بازداشتهای دراز مدت و بدون دسترسی به وکیل، شکنجه، اجباری کردن احکام اسلام نمونههایی از اقدامهای جناح حاکم است.
۸- جناح حاکم در ایران، به حق به دولتهای آمریکا و اسرائیل انتقاد میکند که چرا حقوق دولت حماس را که منتخب اکثریت فلسطینیهاست، به رسمیت نمیشناسند و با کارشکنی علیه آن درصدد سقوط و شکستش هستند. از آنان میپرسم آیا خود پیش از این با دولت منتخب آقای خاتمی همین رفتار را پیشه نکردند و حتی هم اکنون نیز اوج بیانصافی را درباره دولت او و عملکردش از خود نشان نمیدهند؟
۹- جناح حاکم به رغم انتقادهای درستی که متوجه کمونیسم روسی و حکومت استالین میکند، آیا مؤلفههای اصلی رژیم مذکور را که مهمترین شاخصهاش قربانی کردن حقوق و آزادیهای مدنی و سیاسی شهروندان به نام استقرار عدالت (توزیعی) و مبارزه با امپریالیسم است، عملاً نپذیرفته و همچون آن رژیم به مبارزه با علوم انسانی نپرداخته است؟
۱۰- جناح حاکم کاملاً حق دارد که رژیم محمدرضا شاهی را به برپایی انتخابات نمایشی و تشکیل مجالس فرمایشی، سانسور گسترده مطبوعات، انحلال احزاب، سرکوب هر گونه تظاهرات مردمی، تعطیلی اتحادیهها و سندیکاها، ایجاد محدودیت در حوزه و دانشگاه، اعمال شکنجه در زندانها، تیراندازی به سوی معترض بیسلاح و بیپناه، حاکمیت تکصدایی و تکحزبی، توسعه فساد در درون حکومت و بیرون آن، گسترش بیبند و باری در جامعه به ویژه نسل جوان و غیر قابل نقد و انتقاد دانستن مقام سلطنت که همه قدرت را قبضه کرده بود و در عین حال پاسخگوی هیچ کس نبود، متهم کند.(۳۶) ولی از خود آنان میپرسم که در سال ۱۳۸۸ کدام یک از اعمال و سیاستهای فوق را خودشان اجرا نکردند؟ آیا مردم ایران انقلاب کردند تا آدمها تغییر کنند، اما سیاستها، روشها و مناسبات همچنان ثابت بماند و حقوق آنها نقض نشود؟(۳۷) به استناد موارد دهگانه فوق است که همواره اعلام کردهام تنها جریان سیاسی اخلاقی در ایران کنونی، اصلاحات و جنبش سبز است، زیرا آنچه برخود نمیپسندد برای دیگران نیز روا نمیدارد. در دو طرف این جنبش کسانی قرار دارند که یا فقط اقدامهای ناقض حقوق بشر را در جمهوری اسلامی ایران محکوم میکنند، اما رفتارهای مشابه را چه درباره رژیم شاه و چه درباره قدرتهای بزرگ و نیز مخالف نظام سیاسی کنونی توجیه میکنند، یا مانند جناح حاکم فقط به عملکرد خلاف انسانی دیگران انتقاد میکنند تا عملکرد خویش را پنهان سازند یا توجیه کنند.
۱۱- جناح حاکم به آن دسته از نویسندگان غربی که علت اصلی عقبماندگی اقتصادی، علمی و فنی و استبداد در جوامع مسلمان، از جمله در ایران را اسلام میخوانند، به درستی انتقاد میکند که چرا ضعف مسلمانان را به پای دین اسلام میگذارند؟ در عین حال خود دلیل اصلی مشکلات، بیعدالتیها، ناکارآمدیها و ستمها را در کشورهای غربی، نه ضعف شهروندان غربی که «ایدئولوژی لیبرال- دموکراسی» میخواند و در نتیجه پا به پای انتقاد از عملکرد دولت آمریکا در کشورهای خارجی، به مکتب لیبرال- دموکراسی نیز انتقاد میکند.
۱۲- جناح حاکم، اعتراض دولتها و سازمانهای بینالمللی یا غیر انتفاعی (NGO) جهانی را به رفتار پلیس ایران در مواجهه با تظاهرکنندگان ایرانی در سال ۱۳۸۸، دخالت در امور داخلی ایران میخواند و هنوز آن را محکوم میکند. در عین حال اصولگراهای مجلس در آبان ماه سال جاری با ارسال نامههایی به سازمانهای بینالمللی و مجامع حقوق بشری، به رفتار پلیس فرانسه در برخورد با تظاهرکنندگان فرانسوی اعتراض کردند و آن را نقض حقوق بشر خواندند و خواستار رسیدگی گیرندگان نامه به منظور جلوگیری از تکرار این رفتار شدند. سه ماه پیش نیز وزارت امور خارجه با احضار کاردار کانادا در تهران، به نقض حقوق بشر در آن کشور اعتراض کرد و اقدام خود را دخالت در امور داخلی کانادا ندانست.
۱۳- جناح حاکم روش نظام و نظامیان لائیک ترکیه در ممنوعیت و محرومیت ورود دانشجویان محجبه به دانشگاهها و ادارات را همواره محکوم کرده و به حق آن را مخالف موازین حقوق بشر و حق انتخاب سبک زندگی شهروندان خوانده است. آنان همین محکومیت را متوجه دولت فرانسه کردهاند که چرا برای دختران باحجاب، محدودیتهای گوناگون ایجاد میکنند. اکنون از جناح حاکم میپرسم اگر دخالت حکومتها (در کشورهای مسلمان یا مسیحی) در پوشش شهروندان و ایجاد محدودیت برای آنان اشتباه است، چرا خود به این کار مبادرت میکند و اگر درست است چرا منتقد و معترض رفتار دولتهای دیگر میشود؟
۱۴- جناح حاکم پذیرش ناظران خارجی را برای نظارت بر امر برگزاری انتخابات در ایران اقدامی توطئهآمیز میخواند. در عین حال در دو سال گذشته دو هیأت رسمی برای نظارت بر انتخابات ترکیه و مالزی (البته به دعوت دولت آنها که دعوت از نمایندگان کشورهای خارجی را برای حضور در کشور خویش نشانه سلامت انتخابات و اعتماد به نفس خود میدانند) اعزام کرد و به این سؤال پاسخ نمیدهد که آیا نظارت نمایندگان دولتهای خارجی و سازمانهای بینالمللی و غیردولتی بر انتخابات، اقدامی پسندیده یا توطئهآمیز است؟(۳۸)
۱۵- جناح حاکم تعداد قابل توجهی از چهرههای سیاسی منتقد خود را به علت شرکت در اجتماعات فاقد مجوز در سال ۱۳۸۸ بازداشت، شکنجه، محاکمه و به زندانهای طویلالمدت (بعضاً تا ۹ سال)، محکوم کرد. در عین حال طرفداران آن جناح در بیست سال گذشته پس از رحلت رهبر فقید انقلاب، هر زمان که اراده کردهاند، اجتماعات اعتراضی تشکیل دادهاند. آخرین نمونه آن تجمع انتقادی آنان مقابل مجلس شورای اسلامی در اعتراض به مصوبه مجلس درباره وقف دانشگاه آزاد بود. با وجود این تظاهر کنندگان نه تنها محاکمه و محکوم نشدند، بلکه قدر هم دیدند و به خواست خود رسیدند.
۱۶- آقای احمدینژاد در شهریور ماه سال جاری به مدیر مسئول روزنامه کیهان انتقاد کرد که چرا به همسر رییس جمهور فرانسه توهین کرد و گفت اسلام چنین اجازهای به ما نمیدهد. در عین حال خود در مناظره با مهندس موسوی و در چشم میلیونها بیننده ایرانی و غیر ایرانی فارسی زبان، به همسر وی توهین کرد و بعدها نیز هرگز از این اقدام غیر اخلاقی خود عذرخواهی نکرد. آیا هتک حرمت همسر رییس جمهور فرانسه حرام و هتک حرمت همسر نخست وزیر دوران دفاع مقدس واجب است؟
۱۷- غیر دموکراتیک ترین معیار دوگانهای که جناح حاکم در طول دو دهه پس از رحلت رهبر فقید انقلاب به کار برده، آن است که در هر انتخاباتی که نام نامزد یا نامزدهایش به عنوان پیروز اعلام میشود، خواهان تحقق دیدگاهها و مواضع خود به نام ملت میشود و با تحقیر، تهدید و تحدید رقبا، حقوق آنان و دیگر شهروندان را به دلیل آنچه رأی و حمایت اکثریت از خود میخواند، نقض مینماید. در هر انتخاباتی هم که نتواند مانع برگزیده شدن نامزد یا نامزدهای رقیب شود، باز هم خواستار اجرای منویات خویش میشود، البته این بار به نام اسلام! بعضی از آنها کارشکنیهای عملی (نه انتقادهای رسانهای و در هر حال زبانی و قلمی) خود را علیه منتخبان ملت با دلسوزی توأم میکنند و میگویند ما هم دلمان میخواهد با اجرای فلان تصمیم یا طرح موافقت کنیم، اما چه کنیم که اسلام دست ما را بسته است. به این ترتیب هم بیشترین ظلم را به ملت به نام اسلام میکنند و هم بیشترین اهانت را به اسلام، به خاطر آنکه آن را در برابر خواست اکثریت مردم قرار میدهند، روا میدارند.
ه) گفتمان زنده، گفتمان شکست خورده
برای اینکه معلوم شود کدام گفتمان زنده، رو به رشد و پویا یا بیمار و رو به افول است، من تعدادی از ویژگیهای گفتمان نوع دوم را بر میشمارم. بر این اساس گفتمانی که انفعالی، کلیشهای، تکراری و فاقد نوآوری و خلاقیت، غیر هنری، بیارتباط با نسل جوان، غیر جذاب برای تحصیلکردگان و قشرهای متوسط و جنبشهای جدید اجتماعی، مواجه با موج روز افزون سؤالها و تردیدهای درونی و بیرونی و در نتیجه ریزش طرفداران، منزوی در گروههای مرجع (دانشگاهیان، حوزویان، اصحاب علم، فرهنگ و هنر، ورزشکاران، معلمان، پزشکان و…)، غیر پاسخگو برای قشرهای محروم و آسیبپذیر و بیگانه با اصحاب رسانه باشد و به جای رقابت آزاد فکری و سیاسی با دیگران، خواهان ایجاد محدودیت برای رقبا و منتقدان شود، گفتمانی رو به گذشته و شکست خورده ارزیابی میشود.
علاوه بر معیارهای فوق اگر گفتمانی از همه ابزارها و امکانات آموزشی، فرهنگی، تبلیغی و اطلاعرسانی بهرهمند باشد و در عین حال حاملانش بیشترین گلایه و انتقاد را متوجه شهروندان، به خصوص نسل جوان کرده و اعتراف کنند که تلاشهای فرهنگی و تبلیغی آن برای انتقال ارزشها و هنجارهای مورد نظرشان به دختران و پسران جوان جواب نداده است و بنابراین نیاز به شدت عمل پلیسی و قضایی است و از آزادی در هر زمینهای در هراس باشد، با قاطعیت میتوان گفت با گفتمانی روبرو هستیم که صفت برجسته مدعیانش، عدم اعتماد به نفس و متکی بودن به قدرت است و به محض قطع بندناف آن از کانون قدرت، گفتمان مذکور از متن به حاشیه سقوط میکند. در حقیقت گفتمانی که پایههای خود را بر «ضدیت با دشمن» بنا نهاده است و همواره با فرافکنی و به نام مبارزه با دشمن، اجازه طرح نارساییها، قصورها، تقصیرها و ستمها را به دوستداران یا مخالفان خود نمیدهد، یعنی اندیشه و راهبردی که فقط «تبری» داشته باشد و نه «تولی و تبری»، محکوم به شکست است. به ویژه اگر آرمان شهر چنین تفکری تحقق یابد، مثلاً حذف رقبا و منتقدان و یکدست شدن ساختار حکومت، در عین حال مشکلات جامعه و نارضایتی مردمی روز به روز بیشتر میشود و خود را عیانتر نشان میدهد و به سخن روشن برای آینده چشمانداز برانگیزاننده و حرفی برای زدن نداشته باشد، جز تأکید بر قدرت حکومت در داخل و کشور، شکست خورده است. اگر چه ممکن است بتواند با اتکای به قدرت عریان و سرکوب گسترده، تا مدتی به حیات نباتی خود ادامه دهد. مگر این وضع را در کشورهای بلوک شرق مشاهده نکردهایم؟ از همان زمان که دیوار برلین کشیده شد و فرار از شرق به غرب بود نه بر عکس، میشد حدس زد که صرفنظر از سرنوشت غرب، شرق زودتر سرنگون خواهد شد. نقطه مقابل خصلتهای فوق را میتوان ویژگیهای گفتمان نشاط و امید خواند که در فضای انسداد و خفقان و دور از چشم حکومت، در مجامع غیر رسمی به حیات و بالندگی خود ادامه میدهد و منتظر فرصتی است تا به ثمر رسیدن میوههای خود را بر شاخسار آگاهی و شادابی نسل جوان به تماشا بنشیند و چشمانداز جامعه را نو و با طراوات کند.(۳۸)
در تحلیل محتوای گفتمان مأیوس و رو به هزیمت، میتوان به مصادیق زیر اشاره کرد. وقتی که فرد یا جناحی اعلام میکند:
- بیش از بیست سال است که ما در زمینه تهاجم فرهنگی دشمن هشدار دادهایم، اما متأسفانه هنوز اقدام در خور شایستهای صورت نگرفته است.(۳۹)
- سی و دو سال از پیروزی انقلاب میگذرد و ما هنوز نتوانستهایم تحول مناسبی در کتب درسی دانشآموزان و سیستم آموزش و پرورش ایجاد کنیم.
- کارهای فرهنگی و تبلیغی ما درباره رعایت حجاب اسلامی جواب نداده است و در نتیجه چارهای جز تقویت حضور پلیس و تشدید مجازاتها باقی نمانده است.
- سه دهه پس از انقلاب، صدا و سیما وضعیت مناسبی ندارد و قادر به مقابله با امواج و شبکههای رو به رشد بیگانه نیست.(۴۰)
- وضع فرهنگی کشور از زمان شاه و قبل از انقلاب بدتر شده است.
- متوجه شدهایم که به دلیل عملکرد سرکوبگر و غیر دموکراتیک خود، روز به روز انتقاد به رژیم پیشین برای ما دشوارتر میشود.
- قاطبه جامعه هنری کشور منتقد جناح حاکماند و در هر اثر هنری دیدگاه خود را ظاهر میسازند.
- ظرفیت برگزاری مناظره در صدا و سیما را نداریم (حتی بین اصولگراها) و در نتیجه مانع پخش چنین برنامههایی میشویم.
- سه دهه پس از انقلاب فرهنگی، دانشگاهها اسلامی نشده و وضعیت آن بهبود نیافته است و علوم انسانی، با وجود دو میلیون دانشجو، باید مهار و در واقع تعطیل شود. در مورد اصل دانشگاه نیز، زمزمه انقلاب فرهنگی دوم، جدا کردن جنسیتی دانشجویان در دانشگاهها و… نیز سر میدهیم، چون به هیچ یک از اهداف مورد نظر خود دست نیافتهایم.
- با اینکه فضای دانشگاهها سرشار از پرسشهای بنیادین و گوناگون است، کسی پاسخهای قانعکننده به آنها ارائه نمیکنند. کرسیهای آزاداندیشی نیز با آییننامه نظامی خود در نطفه خفه شدند و اثری از آنها مشاهده نمیشود.(۴۱)
- به دلیل اوضاع بد اقتصادی و برای نخستین بار از انتشار آمارهای نگران کننده و منفی جلوگیری میکنیم تا مبادا ناامیدی و نارضایتی در مردم بیشتر شود.
- به علت عدم پاسخگویی به سؤالها، اعتراضات و شکایات منتقدان، عمدتاً به هتاکی و اهانت به آنان رو میآوریم.
- از لزوم حضور بیشتر روحانیون در همه مراکز، از مدارس تا بیمارستانها و صدا و سیما سخن میگوییم تا فضا اسلامی شود.(۴۲)
- احساس میکنیم به دلیل گذشت سی و دو سال از پیروزی انقلاب، فرافکنی، فشارها، تبعیضها، تغییر سیاستها، اختلافات درونی و… به دشمن کارایی خود را از دست داده است.(۴۳)
- زمزمههای درونی در مورد اینکه سیاست تحمیل یک سبک زندگی به مردم نه اسلامی است و نه واقعبینانه و در هر حال با شکست مواجه شده است، روز به روز قویتر و مستندتر و مستدلتر میشود تا جایی که بعضی به فکر پر رنگ کردن «ملیت»، و ترجیح یا اولویت «ایرانیت» بر «اسلامیت» افتادهاند!
- تظاهرات کنندگان در ۱۸ تیر و دیگر روزها را اغتشاشگر و ارازدل و اوباش مینامیم که به تحریک بیگانگان خارجی و فتنهگران داخلی به جنگ آرمانهای مردم آمدهاند، اما مجبور میشویم تحت فشار افکار عمومی، کشتهشدگان در شکنجهگاه کهریزک را رسماً «شهید» بخوانیم و از آنان تجلیل کنیم (شهیدان روحالامینی، کامرانی، جوادی فر، قهرمانی و…).
چنانچه ادبیات مأیوس فوق را با ویژگیهای گفتمان انفعالی و در برخی موارد ارتجاعی (۴۴) با شکاف بین مواضع و اعمال، معیارهای دوگانه، مغالطههای سیاسی و پذیرش منطق خصم همراه کنیم و به این مجموعه اختلافات درونی و نیز اعترافات و اعتراضات داخلی را مبنی بر پاسخگو نبودن اندیشه و راهبرد جناح به نیازهای ایران امروز ضمیمه کنیم و نیز بیکفایتی در اداره امور، فساد حکومتی و رشد گرانی و بیکاری را به رغم درآمد افسانهای نفت بیفزاییم، در آن صورت خیلی دشوار نخواهد بود داوری درباره اینکه کدام گفتمان در ایران امروز، به رغم هیاهو و تبلیغات سرسام آور که خود نشانگر احساس ضعف است، گفتمانی شکست خورده و عقبمانده از زمان است که اگر خود را بازسازی نکند، به سرعت از متن حکومت به حاشیه آن خواهد رفت. همچنان که هم اکنون نه در متن جامعه که در حاشیه آن قرار دارد. به باور من این واقعه در آیندهای نه چندان دور رخ خواهد داد و ما باید خود را برای شرایط جدید آماده کنیم تا اشتباهات گذشته تکرار نشود.
پانوشتها:
[۱] هنگامی که قائممقام مؤسسه کیهان که در دولت آقای احمدینژاد به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انتخاب شد، کشتار میدان «تیان آن من» را در چین علناً «مرهم شفابخش» یا «داروی شفابخش» خواند که تکلیف منتقدان را یکبار برای همیشه روشن کرد، باید حدس میزدیم که به زودی در ایران نیز مانند چین که ارتش آن کشور با تانک از روی پیکر دانشجویان معترض گذشت، به زودی ماشین پلیس از روی پیکر یک عزادار حسینی، آن هم در روز عاشورا خواهد گذشت تا انتقام امام حسین از یزید و یزیدیان گرفته شود. مگر قرار نبود این بار در روز عاشورا به جای امام حسین، یزید و یزیدیان کشته شوند؟
[۲] به علت بازتاب منفی خس و خاشاک خواندن منتقدان و مخالفان توسط آقای احمدی نژاد، دو روز پس از انتخابات ۸۸، خود او و طرفدارانش اصرار دارند بگویند وی چنین لفظی را درباره مخالفانش به کار نبرده است. حال آنکه حتی پس از راهپیماییهای میلیونی در ۲۵ خرداد ۸۸ و روزهای پس از آن، آنان همواره از «عددی نبودن مخالفان» سخن میگویند که محترمانه لفظ خس و خاشاک است. اخیراً که کلمه سخیفتری به کار بردند. به هر حال هر زمان که جناح حاکم جریان منتقد و مخالف خود را عملاً به رسمیت شناخت، یعنی حقوق آنان را رعایت کرد، آن هنگام میتوان گفت آنان منتقدان خود را خس و خاشاک نمیدانند و از ادبیات خس و خاشاکی عبور کردهاند.
[۳] یکبار به بازجوهایم پیشنهاد کردم من حاضرم با آقایان موسوی و کروبی صحبت و موافقت آنان را جلب کنم که راهپیمایی درخواستی خود را در سالروز ۲۲ خرداد، به جای میدان امام حسین تا میدان آزادی، مردم را به اتوبان تهران- کرج (از عوارضی تهران به سوی کرج) دعوت کنند تا هیچ دغدغه امنیتی برای حکومت وجود نداشته باشد. یکی از آنان ضمن مخالفت با هر اجتماعی، اعتراف کرد که رهبران جنبش سبز اگر سوت بکشند، بلافاصله در هر نقطهای از تهران حداقل یک میلیون نفر تجمع خواهند کرد. وی گفت شما در دوم خرداد قادر به بسیج چنین جمعیتی نبودید. با وجود این ادعا میکنند جنبش سبز مرده است!
[۴] متأسفم که بگویم در آمریکای لاتین که زمانی اسلحه حرف اول را میزد (چریکهای مارکسیست از یک طرف و نظامیان دست راستی و کودتاچی از طرف دیگر)، امروز همه به «انتخابات» و حتی «همهپرسی» تن دادهاند و حکمیت «رأی» را به جای «سلاح» پذیرفتهاند. حتی آقای چاوز نیز در ونزوئلا «رفراندوم» برگزار میکند و شکست میخورد، اما اصل آن را محکوم نمیکند و در هر حال در انتخابات آزاد با نامزدهای منتقد خود، به رقابت میپردازد. شرمندهام که باید مدعیان ایرانی مدیریت جهانی را به درسآموزی، نه از دموکراسی سوئیس و سوئد، که از آقای هوگو چاوز دعوت کنم و در سوگ استحاله مردمیترین انقلاب بشر به حکومت نظامیان بنشینم.
[۵] یکبار از بازجوها پرسیدم به نظر شما دولت آمریکا بدتر است یا مهندس موسوی؟ گفتند معلوم است که دولت آمریکا. گفتم پس چرا برای مذاکره با مقامات آمریکایی مرتب پیغام میدهید و نامه میفرستید، اما حاضر نیستید با کسی که چندی پیش ممکن بود رییس جمهور کشور شود، گفتوگو و به مطالباتش رسیدگی کنید؟ خودشان نیز توجیه نبودند.
[۶] من هر کدام از فعالان انتخاباتی بازداشت شده پس از ۲۲ خرداد ۸۸ را که دیدم، از آنان درباره گفتوگوهای ایشان با بازجوها سؤال کردم. دیدم که در تمام موارد بازجوها اعلام کرده بودند که کل پرونده متهم، از ابتدا تا انتها در اختیار آنان است و جمعبندی بازجوها هر چه باشد، همان اتفاق در زندان، دادگاه و حکم قاضی و پس از آن خواهد افتاد. در مواردی حتی به متهمان گفته بودند که شما به چند سال زندان محکوم خواهید شد، اگر تقاضای رأفت اسلامی نکنید. یعنی اگر توبه نکنید و حرفهای بازجوها را به زبان نیاورید.
[۷] آقای احمدینژاد همیشه خود را دانشگاهی خوانده است. ولی به اعتراف خود اصولگراها او در بین دانشگاهیان (استادان، دانشجویان و حتی کارمندان دانشگاهها) در مقایسه با دیگر قشرهای جامعه از کمترین رأی برخوردار است.
[۸] وقتی بازجوی چهارم از من پرسید که چرا نگاه حاکم برکشور را نظامی- امنیتی میخوانم، گفتم چه مدرکی مستندتر از این که وقتی در سال ۸۶ قیمت زمین و مسکن به شکل سرسامآوری بالا رفت، آقای احمدینژاد به جای بررسی کارشناسانه مسأله، به وزیر اطلاعات دستور داد تیم توطئهگری را که تصمیم به افزایش قیمت مسکن گرفته است، شناسایی و به مردم معرفی و محاکمه کنند تا قیمت مسکن پایین آید! بیش از سه سال از صدور دستور و مأموریت فوق میگذرد و هنوز وزارت اطلاعات خانه تیمی مفسدان مسکن را شناسایی نکرده است!
[۹] علت آلرژی آقای مصباح و شاگردان مکتبش به «جمهوری» و «دموکراسی»، همین مسأله چندصدایی و چند حزبی و رقابتی بودن انتخابات ادواری است. خانم فاطمه رجبی همسر سخنگوی سابق دولت نهم در مصاحبه خود با ماهنامه همشهری (مرداد ۸۹) تصریح کرد که با اصل انتخابات مشکل دارد و نمیداند چرا نام حکومت اسلامی، یک مرتبه به جمهوری اسلامی تغییر یافت. همچنان که نمیداند چرا در جریان انقلاب مشروطه، «عدالتخانه» به «شسورتخانه» یا «مجلس شورای ملی» تبدیل شد. آقای شهریار زرشناس از نویسندگان روزنامه کیهان نیز اخیراً به صراحت اعلام کرد: «باطن دموکراسی نفی «ولایت حق بر بشر» و اثبات «ولایت بشر بر بشر» است. این ولایت بشر بر بشر… «شیطانی» است و به همین دلیل ذات آن قهر و استیلای طاغوتی است» (روزنامه شرق، ۱۵/۷/۱۳۸۹).
[۱۰] وقتی همه ندانمکاریها، تعبیضها، سوءاستفادهها، جاهطلبیها و خویشاوندسالاریها که فشار زیادی را متوجه قشرهای مختلف جامعه به ویژه محرومان میکند، به نام «اسلام» توجیه میشود، وقتی به نام «توحید» سبک خاصی از زندگی بر مردم و نسل جوان تحمیل میشود و آنان روز و شب تحقیر میشوند، وقتی به نام «تشیع»، شادی لباس عزا به تن میکند، وقتی به نام «ولایت» روحانیون مجبور به تمجید حاکمان یا دست کم سکوت در برابر نارساییها، کمبودها، ستمها و چپاولها میشوند، وقتی «عوامفریبی» و در خوشبینانهترین نگاه «عوامزدگی» جای تحلیلهای عمیق عقلی و عملی مینشیند و علت وقوع زلزله، گناهکاری مردمان آن منطقه اعلام میشود و علاوه بر زندگان به مردگان نیز توهین میکنند، ضربه سر حمید استیلی را به تیم فوتبال آمریکا به ضربت امیرمؤمنان در جنگ خندق تشبیه میکنند، علت شکست تیمهای فوتبال آمریکا، انگلستان و فرانسه در جام جهانی ۲۰۱۰ را تلاش دولتهایشان در صدور قطعنامه تحریم علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل میخوانند، علت تظاهرات اخیر قشرهایی از مردم فرانسه را علیه قانون بازنشستگی، آن میدانند که با آل علی هر که درافتاد ورافتاد (سخن وزیر راه دولت دهم در اعتراض به دولت فرانسه که چرا در فرودگاه پاریس به هواپیماهای ایران سوخت تحویل ندادند) و… چه چهرهای از اسلام و تشیع ترسیم میشود و چه پیامدهایی دارد؟ مگر کلیسا از کجا آسیب دید و منزوی شد؟
[۱۱] جناح حاکم اخیراً گام دیگری در جهت نفی ارزشهای انقلاب و امام و مردم برداشته است و «اعتقاد به شخص ولی فقیه» را شرط بهرهمندی اشخاص و گروهها از حقوق مدنی و سیاسی خود میخواند. آن وقت به ما انتقاد میکنند که چرا میگویید جمهوری اسلامی استحاله شده و ارزشها و روشهای عصر شاهنشاهی در حال احیا است.
[۱۲] درباره دستاوردهای دولت اصلاحات از جمله درباره انرژی هستهای به مقالات خوب آقای محسن امینزاده، معاون وزیر خارجه وقت مراجعه فرمایید که اکنون به علت امضای شکایت نامه علیه مداخلهکنندگان غیر قانونی در انتخابات در زندان اوین به سر میبرد. در این زمینه من با آقای الیاس نادران مناظرهای داشتم که متن آن در هفته نامه عصر نو و سایتهای اینترنتی منتشر شد.
[۱۳] نه فقط در حیات سیاسی بلکه در زندگی خصوصی و اجتماعی نیز شاهد مغالطههای زیادی هستیم که دقت در آنها میتواند مانع بسیاری از خطاها از یک سو و ارتقای فرهنگ عمومی و سیاسی از سوی دیگر شود. به این مغالطههای رایج در ادبیات ما توجه فرمایید که گزاره اول و مقدمه قضیه درست است، اما نتیجهای که اخذ میشود منطقاً درست نیست. یعنی بسته به مورد میتواند صحیح باشد یا نباشد. «من از تو مسنترم و با تجربهتر. پس در این مسأله خاص نیز من درست میگویم»، «من همیشه کمتر از تو اشتباه کردهام. پس در این موضوع ویژه نیز حق با من است»، «من زندانی سیاسی هستم. پس حق یا درک بهتری نسبت به مسائل روز دارم»، «من حقوقدانم. پس در این مسأله حکم عادلانهتری از تو که حقوق نمیدانی صادر کردهام»، «او آدم بسیار خوبی است. پس فلان کارش حتماً خوب یا درست است»، «او انسان شروری است. پس فلان کار او حتماً غلط یا بد است»، «من قبلاً با مشکلات سختتر از این دست و پنجه نرم کردهام. پس حتماً در این مورد موفق میشوم»، «من از تو زیباترم. پس فلان فرد از جنس مخالف، مرا بیشتر از تو دوست میدارد»، «من مرد هستم. پس فلان آقا را بهتر از تو (زن) میشناسم»، «من یک زنم. پس بهتر از تو او (یک زن) را میشناسم»، «من از تو باسوادترم. پس این مسأله خاص را بهتر از تو حل میکنم»، «من روحانی هستم و ده سال در حوزه علمیه تحصیل کردهام. پس از تو مؤمنترم، با تقواترم، مردمیترم، برای اسلام دلسوزترم و اخلاقیتر زندگی میکنم»، «من همچنان که در زمینه اقتصادی از همه شما موفقتر بودهام، پس در این زمینه نیز از شما تواناترم»، «من استاد دانشگاهم، پس چگونه نتوانم از عهده اداره این شرکت برآیم»، «من پزشک متخصصام. یعنی فلان مسأله ساده سیاسی یا اجتماعی یا اقتصادی را نمیفهمم؟»، «من در فقه مجتهدم. پس مصلحت مسلمانان و نیز خصوصیات افراد را بهتر از دیگران تشخیص میدهم»، «من مدتی در خارج از کشور زندگی کردهام. پس دنیا را بهتر از تو میشناسم»، «من مدتی مدیر بودهام. پس مسائل کشور را بهتر از تو تحلیل میکنم»، «من فردی انقلابی یا متقیام. چگونه نمیتوانم تشخیص دهم شما برای مدیریت فلان پروژه کارآمدترید؟»، «من نویسنده کتاب سال اقتصادم. پس میتوانم فلان شرکت را اداره کنم» و «من استاد دانشگاه در رشته مدیریت هستم. پس مدیرتر از تو هستم». تأکید میکنم در تمام موارد فوق، هیچ ارتباط منطقی بین دو گزاره وجود ندارد. به شرط صحت جملات اول، نتیجهگیریها منطقاً درست نیست. یعنی در عمل استاد مدیریت میتواند از فردی که حتی یک جلسه در کلاس مدیریت شرکت نکرده است، در اداره یک بنگاه مدیرتر باشد یا نباشد.
[۱۴] در مقاله «منطق آقای شریعتمداری» که یک ماه قبل از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ در روزنامه اعتماد ملی منتشر شد، این مغالطه را تحلیل و خطاهای آن را بر شمردم. در این جا از جناح حاکم میپرسم مگر در قرن بیستم دولت آمریکا بیشترین مخالفت را با کمونیسم، فاشیسم و طالبانیسم به عمل نیاورد؟ آیا مخالفت فوق را به معنای حقانیت مکاتب یا سیستمهای اخیر الذکر میدانند؟
[۱۵] آیا ملتی که در ۲۷ سال از ۳۲ سال عمر جمهوری اسلامی، انسانهای منحرف، جاسوس، خائن، فاسد، ناکارآمد و.. . را برای مدیریتهای اجرایی و تقنینی کشور برگزیده است، بصیرترین مردم تاریخ است؟
[۱۶] به این جملات (روزنامه شرق، ۱۵/۷/۱۳۸۹) توجه فرمایید: «ساده زیستی بعد از جنگ در بین برخی مسئولین فراموش شده و بعضی به اشرافیگری روی آوردند.» این هشداری است که آقای محصولی، پولدارترین وزیر بعد از انقلاب، که هنگام خاتمه جنگ یک پاپاسی نداشت، به مردم داده است. این وزیر ساده زیست آقای احمدینژاد که شنیدهام خانهاش به قصر شبیهتر است، یکی از پرچمداران مبارزه با اشرافیگری است که در کنار آقایان کردان و رحیمی در معاملات نفتی فعال بود (و هنوز؟) مبارز دیگر با اشرافیت، آقای رحیمی است که در پرونده منسوب به او گفته دادستان کل کشور در مهر ماه سال جاری، ۶۲ نفر به علت شرکت در سوءاستفادههای مالی بزرگی بازداشت و بعضاً محکوم شدهاند. البته هنوز معاون اول دولت دهم احضار نشده است.
[۱۷] وقتی بازجوها از من درباره منابع ستادهای انتخاباتی مهندس موسوی سؤال کردند، پیشنهاد کردم کمیته بیطرفی به منابع مالی همه ستادها رسیدگی و نتیجه را اعلام کند. ما از آن گزارش هر چه باشد، حمایت خواهیم کرد. روشن است که این طرح با استقبال آنان مواجه نشد. اکنون که یکسال و نیم از انتخابات ۸۸ گذشته است، به اعتراضات تعدادی از اصولگراها درباره استفاده از امکانات عمومی توسط آقای مشایی رییس دفتر آقای احمدینژاد و در واقع نامزد آن گروه برای انتخابات ریاست جمهوری سه سال آینده (۱۳۹۲) توجه فرمایید:
- آقای محمد یزدی دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم: «آقای مشایی آدمی است که از پول و موقعیت استفاده میکند و بر این تصور است که با این کارها میتواند رییسجمهور آینده شود.» (روزنامه تهران امروز، ۱۸/۷/۱۳۸۹)
- آقای فدایی دبیرکل جمعیت ایثارگران و نماینده اصولگرای مجلس ششم: «جریان دیگری که علائم شکلگیری آن در حال نمود میباشد، جریان فاسد قدرت طلبی است که از درون دولت، نظام و حزبالله با نام اصولگرایی در حال شکلگیری است. جریانی که مشرب خود را معاویهصفتی قرار داده و به هر مسألهای، با پول ورود پیدا میکند و با هزینه هنگفت و استفاده از قدرت، در حال به انحراف کشاندن مسیر است. تبدیل گفتمان اسلامیت به گفتمان ایرانیت، چه به صورت تاکتیکی و چه به صورت واقعی مسألهای کاملاً غلط است که نباید به سادگی از کنار آن گذشت. عدهای فاسد و قدرتطلب در حال شکل دادن این مسأله خطرناک هستند که عصر اسلامیت و دینداری به پایان رسیده است» (روزنامه مردمسالاری، ۱۷/۷/۱۳۸۹).
- حمیدرضا ترقی معاون امور بینالملل جمعیت مؤتلفه اسلامی: «اگر کسی یا گروهی به این فکر افتادهاند تا با ترویج بحثهایی چون ملیگرایی و… به اهداف خود برسند، باید این را بدانند که اصولگرایان اجازه نمیدهند با استفاده از موقعیتهای دولتی برای رسیدن به چنین اهدافی تلاش کنند» (روزنامه صنعت، ۲۰/۷/۱۳۸۹).
[۱۸] به نظر من در پس هر افشاگری آقای احمدینژاد، کتمان حقیقت بزرگتری نهفته است که او میکوشد با جلب توجه همگان به یک موضوع خطای مربوط به گذشته یا دیگران، خطای بزرگتری را که توسط خود او یا تیمش در جریان است، بپوشاند.
[۱۹] جهش از اسلام به حکومت اسلامی در مرحله دوم از حکومت به «ولی فقیه» صورت میگیرد. اگر اسلام در همه زمینهها نظر دارد که باید اجرا شود، حکومت و در واقع ولی فقیه که مشروعیت حکومت به تأیید اوست، چنین حقی را دارد. این اصل، چیزی به نام قانون اساسی و میزان اختیارات و مسئولیتها نمیشناسد. کافی است ولی فقیه تشخیص دهد. در هر زمینهای که بخواهد، میتواند دخالت کند. با حکم حکومتی همه چیز توجیه میشود.
[۲۰] تغییر تشبیه همیشگی جمهوری اسلامی به پروندهای که باید با دو بال پرواز کند به اتوبوسی که با یک راننده حرکت میکند، در سال ۱۳۸۷ مطرح شد. معنای تشبیه اخیر این است که راهبرد حذف یک جناح و تک صدایی کردن حکومت و جامعه از قبل اتخاذ شده بود و به نتیجه انتخابات ۱۳۸۸ ارتباط نداشت.
[۲۱] درباره این مغالطه و مقایسه غلط مقاله مستقلی نوشتم که در سال ۸۵ در چند نشریه منتشر شد. علاقهمندان به نقد این مغالطه میتوانند به آن مقاله مراجعه کنند.
[۲۲] به محض اینکه از عقبماندگی ایران از بسیاری از کشورهای منطقه و در حال رشد صحبت میشود، جناح حاکم به پیشرفتهای ایران در زمینههای موشکی، فضایی و هستهای استناد میکند که مقدمات آنها در زمان دولتهای قبل فراهم شده بود. در هر حال آنان غافلاند از آنکه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، در لحظه فروپاشی در زمینههای مذکور، پس از آمریکا در جهان حرف اول را میزد. اما اقتصادی عقب مانده داشت و رژیمی عقب ماندهتر و استبدادی. در حال حاضر کره شمالی موشک قارهپیما و بمب اتم داد و ژاپن ندارد.کدام پیشرفتهاند؟ کدام با ثباتترند و رو به آینده؟ مردم کدام کشور از وضع خود رضایت بیشتری دارند؟
[۲۳] برخی از نگرانیهای جناح حاکم درباره وجود بزههای اجتماعی، ناامیدی، نگاه به خارج و… در بین دانشجویان واقعی است و بعضی مانند اعتیاد، جدی. اما مشکل این است که جناح حاکم نه تنها حاضر نیست به ریشهیابی این مسائل بپردازد، بلکه با تداوم سیاستهای غلط خود موجب توسعه این ناهنجاریها میشود. برای مثال آنان میدانند هر زمان که فضای دانشگاه غیر سیاسی شود، آن نهاد کانون عشق به ولایت فقیه نمیشود، بلکه اعتیادها و انواع ناهنجاریها در آن رشد میکند. با وجود این حاضر نیستند در دانشگاهها فضای باز و با نشاط سیاسی حاکم باشد. چون انتقادها به حکومت بالا میگیرد. با کمال تأسف باید گفت آنان دانشجوی معتاد را به دانشجوی فعال، اما منتقد ترجیح میدهند.
[۲۴] بسیاری از مقامات حکومتی معتقدند نمیتوان با زور حجاب را در جامعه همگانی کرد، اما جرأت ابراز آن را ندارند. تنها مورد شجاعانه، سخنان آقای شریعتمداری در اوایل کار دولت نهم بود که نه خود او و نه دیگر همفکرانش موضوع را پیگیری نکردند.
[۲۵] ظاهراً استاد مطهری بر این اعتقاد بود که دیکتاتورها با علوم انسانی مخالفاند، چون موجب رشد آگاهیهای عمومی میشود. در عین حال مطمئن نیستم.
[۲۶] تحلیل جناح حاکم از رفتار محمدرضا پهلوی اشتباه است. درست است که شاه نه به اختیار خود بلکه تحت فشار خارجی مجبور به باز کردن فضای سیاسی شد، اما اگر در سال ۵۶ این کار را نمیکرد، ممکن بود جامعه به شکل دیگری (به نظر من خشنتر)، عکسالعمل نشان میداد. اشتباه شاه باز کردن فضای سیاسی جامعه نبود، دیر اقدام کردن او بود. اگر ایران در سال ۱۳۵۰ به انتخابات آزاد میرسید، سرنوشت دیگری داشت. اکنون هم معلوم نیست فشارهای داخلی ناشی از نارضایتی عمومی، به ویژه پس از حذف یارانهها و نیز اختلافات داخلی در جناح حاکم به همراه فشارهای خارجی، رهبران جامعه را مجبور به باز کردن فضای سیاسی کشور نکند. بنابراین عقل و تجربه حکم میکند همه پلهای پشت سر خود را خراب نکنند و راه را برای اصلاح امور باز بگذارند. زیرا هیچ رژیمی نمیتواند برای همیشه با خواست اکثریت مردم مقابله کند. مگر ندیدیم با اصلاحات مقابله کردند، جنبش سبز جای آن را گرفت. اگر با این جنبش نیز مقابله کنند، فقط خواستهها را رادیکالتر خواهند کرد.
[۲۷] اشتباه دیگر جناح حاکم تحلیل غلط آنان درباره فروپاشی بلوک شرق است که آن را ناشی از خطای گورباچف و تبلیغات دامنهدار رسانههای غربی مختص مردم شوروی میخوانند. آنان توجه ندارند که سیستم کمونیستی، از درون تهی شده بود و دیر یا زود فرو میپاشید. به قدرت رسیدن گورباچف اشتباه اصلی شوروی نبود، بلکه تداوم استبداد و اصلاحات دیر هنگام، نتوانست مانع فروپاشی آن نظام و کشور شود.
[۲۸] استاد مطهری بر این باور بود که روحانیت تشیع به علت استقلال مالی از حکومت، مردمی است و قدرت بسیج آنان را علیه استبداد و استعمار دارد، اما فاقد قدرت نوآوری در مقایسه با روحانیت اهل سنت است که به دلیل ارتزاق از حکومت، کمتر مردمی است، اما راحتتر سخن میگوید. بسیاری نگرانند که پذیرش مسئولیت حکومت توسط روحانیت شیعه موجب شود که عملکرد غلط حکومت، پشتیبانی مردمی روحانیت را به شدت کاهش دهد، بدون آنکه لزوماً به قدرت نوآوری آنها چیزی بیفزاید.
[۲۹] به این غلط مشهور، حتی جناح حاکم نیز پایبند نیست. زیرا در مواضع و مواقع گوناگون دولتهای ایران و آمریکا به اشتراک نظر رسیدهاند و در برابر دولتهای اروپایی یا کشورهای عرب منطقه منافع مشترک بیشتری داشتهاند. نمونههای روشن آن اوضاع در عراق و افغانستان در حال حاضر و شرایط در بوسنی و هرزهگوین، در ایام جنگهای داخلی یوگسلاوی بود. با وجود این به منظور فرافکنی جناح حاکم دائم تکرار میکنند هر کار آمریکا انجام دهد، ما باید در نقطه مقابل آن بایستیم.
[۳۰] ابتکار اخیر جناح حاکم انتشار اسامی ۵۳ زن آمریکایی است که به اعدام محکوم شدهاند تا به زعم خودشان حکم اعدام خانم س.م. را توجیه کنند یا تحتالشعاع قرار دهند. غافل از آنکه چیزی که موجب اعتراض بسیاری ازمردم جهان شد، نه حکم اعدام که حکم سنگسار او بود. جالب آنکه وقتی به جناح حاکم اعتراض میکنیم که چرا چنین احکامی (سنگسار، قطع دست سارق، پرت کردن از روی کوه و…) صادر میکنید، میگویند اینها حکم اسلام و شرع است و ما در این زمینه با کسی شوخی نداریم. اما پس از اینکه فشارهای زیادی به کشور وارد میشود، از این احکام عقب مینشینند و حتی آقای احمدینژاد در نیویورک صدور چنین حکمی را شایعه غیر قابل اعتنا میخواند! آیا عاقلانه آن نیست که از ابتدا مانع صدور چنین احکامی شویم و مجازاتهای جایگزین را اعمال کنیم؟
[۳۱] یکی از استانداردهای دوگانه دولت آمریکا و بسیاری از دولتهای اروپایی، برخورد دوگانه آنان با احکام سنگسار و قطع دست و… در ایران و عربستان است. در مورد اول افکار عمومی غرب را بسیج و در مورد دوم موضوع را به سکوت برگزار میکنند. علت، رابطه دولتهای دو کشور با دول غربی است.
[۳۲] شگرد آقای احمدینژاد در میدان رقابتهای سیاسی، شناسایی ضعفها و مشکلاتی است که مردم از آنها رنج میبرند. وی با برجسته کردن این مسائل و موارد، هم خطاها و تقصیرها و قصورها و ندانمکاریهای خود را پوشش میدهد و هم با یک مغالطه مشهور، صحت تصمیمات و عملکرد خود را نتیجه میگیرد؛ بدون توجه به اینکه در بسیاری از موارد راه حل پیشنهادی او، که معمولاً بدون کار کارشناسی و بررسی قابل قبول ارائه میشود، دردها را عمیقتر میکند و به مشکلات کشور میافزاید. یادآوری یک خاطره مفید به نظر میرسد. زمانی به پزشکی برای بیماری معده خود مراجعه کردم. وی پس از معاینه، قرصها و شربتهای قدیمی را به من داد و گفت البته یک داروی جدید که خیلی از آن تعریف میکنند به بازار آمده است. پرسیدم چرا آن را تجویز نمیکنید؟ پاسخ داد من معمولاً پس از چند سال داروهای جدید را به بیماران خود توصیه میکنم. زیرا درست است که داروهای جدید، پس از آزمایش و موفقیت در درمان مرض یا درد خاصی روانه بازار میشوند، اما معلوم نیست عوارض جنبی دیگری نداشته باشند که گاه از دردی که برای درمان آن تولید شدهاند، بدتر نباشند.
[۳۳] جناح حاکم با تشکیل هر کمیته بیطرفی درباره موضوعاتی که یک طرف آن به خودش مربوط میشود، مخالفت میکند. در یکی از جلسات بازجویی، وقتی بازجو از من پرسید که چرا در جریان فعالیتهای انتخاباتی با آقای کرباسچی همکاری میکردید، در صورتی که وی از بیتالمال سوءاستفاده زیادی کرده است، به او گفتم اگر شما واقعاً دنبال مبارزه با مفاسد اقتصادی مدیران هستید، پیشنهاد میکنم یک هیأت بیطرف قضایی تشکیل دهید و به اموال آقایان کرباسچی و محصولی رسیدگی و نتیجه را هر چه باشد اعلام کنید. گفت چرا پای آقای محصولی را به میان میآوری؟ گفتم برای اینکه باید همزمان به پروندههای مدیران از دو جناح رسیدگی شود تا شائبه سیاسی بودن پیش نیاید. البته اضافه کردم که پرونده آقای کرباسچی که یک بار محاکمه شد و چیزی ثابت نشد. هر چه باشد، به نظر من پرونده آقای محصولی سنگینتر است.گفت درست است که هر دو سرمایهدار شدهاند، اما آقای کرباسچی گردن کلفتی نیز میکند، یعنی مجیز قدرت را نمیگوید. جوابی ندادم اما در دل گفتم پس مسأله این است؛ گردن کلفت بودن یا نبودن!
[۳۴] متأسفانه در سالهای اخیر نگاه و روشها و ادبیات نظامی به همه حوزهها سرایت کرده است. به واژهها، لحن و عبارات اطلاعیه آقای شمقدری معاون سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی علیه خانه سینما نگاه کنید: «دفتر مدیر عامل سینما اتاق جنگ شده است… حرف ما با صحنهگردانان است… کودتای جدید در این صنف (کارگردانان) راه افتاده که هدفش از هم پاشیدن این ساماندهی جدید است» (روزنامه شرق). یادآور میشوم که سردار مشفق سخنگوی ستاد کودتاچیان انتخاباتی، ستاد انتخاباتی مهندس موسوی را نیز به «اتاق جنگ» دشمن تشبیه کرد. معلوم است که با اتاق جنگ چه باید کرد!
[۳۵] مدتی است صدای اصولگراها نیز از دخالتهای نظامیان به نام شورای نگهبان در رد و تأیید صلاحیت داوطلبان نمایندگی مجلس در آمده است. آنان ابتدا فکر میکردند این گربه فقط دم حجله اصلاحطلبان میخوابد و به آن انتقاد نمیکردند. غافل از آنکه اکنون سردار مشفق فاتحانه از مهندسی انتخابات مجلس هشتم (علاوه بر ریاست جمهوری دهم) سخن میگوید. یعنی بعد از این در هر انتخابات باید دید ستاد کودتا نظرش چیست.
[۳۶] یکی از دلایل جذاب بودن اسلام برای مردم و نسل جوان در رژیم شاه آن بود که اسلام و تشیع در آن دوره مدافع حقوق مردم و منتقد حکومت بود. بنابراین نقش رهاییبخش و بنبست شکن ایفا میکرد. در حقیقت اسلام در آن دوره طرفدار آزادی اندیشه، بیان، قلم، مطبوعات، احزاب، هنر، تجمع، انتخابات و… بود و به رژیم متکی به دولتهای انگلیس و آمریکا انتقاد میکرد که چرا به قانون اساسی مشروطه عمل نمیکند و حقوق مردم را نقض میکند. پس از انقلاب و به ویژه در سالهای اخیر نقش رهاییبخشی اسلام کاهش یافته و اسلام توجیهگر حکومت و همه ضعفهایش شده است و هر آنچه نقض حقوق و آزادیهای سیاسی است، به دین نسبت داده میشود. به علاوه چند سالی است که عبارت «اسلام دست ما را بسته است» از سوی جناح حاکم، جای اسلام منتقد حکومت و طرفدار مردم نشسته است. منظور از جمله فوق این است که در فلان مسأله درست است که عقل و عقلا چنین میگویند و خواست اکثریت مردم نیز اجرای آن است، اما چه کنیم که اسلام این اجازه را به ما نمیدهد. به این ترتیب اسلام را در برابر «عقل» و «خواست اکثریت» مردم قرار میدهند و توجیهگر تحمیل و تکفیر میشوند. در عین حال انتظار دارند موج اقبالی را که نسل جوان و دانشگاهی در دهه ۱۳۵۰ خورشیدی به اسلام نشان داد، باز هم مشاهده کنند. به نظر من میتوان این موج را مشاهده کرد، همچنان که دانشگاهی امروز به آقایان خاتمی و موسوی اقبال نشان میدهد. چون اسلام آن ضد تحجر، ضد تحمیل و ضد تکفیر است و نسبتی با طالبان و پادگان ندارد.
[۳۷] یکی از مشکلات جناح حاکم در مراسم سالگرد انقلاب، تهیه فیلم درباره جنایات رژیم شاه و ساواک و عملکرد فرماندهان حکومت نظامی است. این فیلمها میتواند نقض غرض کند، زیرا ظاهرش افشاگری علیه رژیم گذشته است، اما اکنون نسل جوان را با این سؤال مواجه میکند که مگر در یکسال اخیر همه این اقدامهای خلاف قانون و اخلاق را خود مشاهده نکردند؟ از بازداشتهای گسترده و غیر قانونی و شکنجه در زندانها تا سرکوب تظاهرات آرام مردمی؛ از سانسور شدید مطبوعات تا انحلال احزاب؛ از هجوم گروههای خودسر تا تجاوز به کوی دانشگاه و… . به همین دلیل روز به روز سوژهها علیه رژیم شاه کمتر میشود. نمیدانم امسال چه فیلمها یا سریالهایی قرار است یا میتوانند تهیه و پخش کنند.
[۳۸] به باور من باید از اقدام دولت و مجلس در اعتراض به نقض حقوق بشر در کشورهای خارجی و اعزام هیأت ناظر بر انتخابات کشورهای گوناگون استقبال کرد. حتی جناح حاکم را تشویق کرد که متقابلاً از کشورهایی مانند ترکیه، مالزی، عراق، لبنان، افغانستان و… هیأتهایی برای نظارت بر انتخابات در ایران دعوت کنند. همچنین میتوان آقای احمدینژاد را تشویق کرد که هیأتهای رسیدگی به حقوق بشر تشکیل داده، آنها را روانه کشورهای گوناگون کند. جهانی شدن در این زمینه به سود همه آزادیخواهان و عدالتطلبان است.
[۳۹] موضوع «تهاجم فرهنگی غرب» نیز در ایران داستان غریبی شده است. آقای رحیمی معاون اول دولت دهم میگوید: «مردم و مسئولان انگلستان خرفتاند». این حرف اعتراض رسمی دولت و سفارت آن کشور را برانگیخت و ایران سکوت کرد. او در جای دیگر گفت: «غربیها از بزغالهها هم بدترند، زیرا بزغاله جای خود را کثیف نمیکند.» با وجود این آقای رحیمی همراه با آقای کردان با پرداخت پول، مدرک جعلی دانشگاه آکسفورد را از همان انگلستان برای خود تهیه کردند، تا مدرک دکترایشان را کسانی مهر و امضا کنند که «خرفتاند» و از «بزغاله بدتر». از بعد از انقلاب اسلامی نه، بلکه از مشروطه تاکنون چنین سیاستمدار اصولگرایی نداشتهایم؟
[۴۰] صدا و سیما در حال حاضر ظرفیت پخش «قهوه تلخ» را از دست داده است. آن وقت میتواند با ماهواره و اینترنت مقابله کند؟
[۴۱] آقای زرشناس درباره دانشگاههای کشور پس از سی و دو سال از پیروزی انقلاب و تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی چنین افاضه میفرماید: «اساس دانشگاههای ما هنوز همان دانشگاه غربزدهای است که رضاشاه پایههایش را بینان گذاشت، البته با برخی تغییرات محدود محتوایی. جریان انقلاب فرهنگی هم که از سال ۱۳۵۹ به بعد دانشگاهها را به تعطیلی کشاند، با بیدرایتی برخی از همین روشنفکران داخلی عقیم ماند و به انحراف کشیده شد و از حرکت به سمت تولید «علم دینی و بومی» باز ماند… متأسفانه به نظر میرسد بیش از ۶۰ درصد فارغالتحصیلان دانشگاهی ما در رشتههای علوم انسانی، کسانی هستند که وقتی به سراغ دانشگاههای ما میآیند با انگیزههای شریف و گرایشهای مذهبی و سنتی وارد میشوند. اما وقتی از دانشگاه خارج میشوند، حداقلش این است که به انسانهایی تبدیل میشوند که اغلب تزلزلهایی در باورهای دینیشان به وجود آمده است یا تعهدشان نسبت به «اسلام آرمانگرا و سیاسی» کمرنگتر شده… به حاملان و پیاده نظامهای ناتوی فرهنگی تبدیل شدهاند. غرب برای خودش به این صورت لشکری درست کرده که برخی از جلوههای آن، حضور در خیابان و در جریانهای پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم بود» (روزنامه وطن امروز، ۲۱/۷/۱۳۸۹). جناح حاکم به این پرسش پاسخ نمیدهد که چرا همین دانشگاهها در دهه ۱۳۵۰ خورشیدی کانون رشد جریانهای اسلامی بود؟ چرا همین دانشگاههای غربی در کشورهای مسلمان هم اکنون زهدان حرکتهای اسلامی، اعم از بنیادگرا یا اصلاحطلب است؟
[۴۲] یکی از ویژگیهای مدیریتی جناح حاکم و به خصوص آقای احمدینژاد و دولتش ایجاد تغییرات ۱۸۰ درجهای در راهبردیترین سیاستهای خود است، بدون آن که کمترین توضیحی درباره این تحولات بدهد. آنان از «تثبیت قیمتها» به «حذف یارانهها» رسیدهاند؛ رشد نرخ سهام بورس را که زمانی آن را «قمار بازی» میخواندند، نشانه توفیق دولت مینامند؛ تلاش میکنند به عضویت سازمان تجارت جهانی (WTO) در آیند، در حالی که آن را آلت دست آمریکا میخواندند؛ اولویت دولت دهم را در بدترین شرایط اقتصادی مردم، مسائل فرهنگی میخوانند و در عین حال به اصلاحطلبان انتقاد میکنند که چرا آنان اقتصاد را در اولویت قرار نداده بودند، که البته اتهام نادرستی است و راهبرد دولت آقای خاتمی توسعه همهجانبه، متوازن و پایدار بود.
[۴۳] واقعیت این است که تحریمهای جهانی علیه کشورمان مشکلات قابل توجهی را به اقتصاد کشور تحمیل کرده است، اما به علت آنکه جناح حاکم نمیخواهد به روی خود بیاورد که تحریمها مؤثر بودهاند، مجبورند درباره آثار سوء آن سکوت کنند تا معلوم نشود هزینه سیاستهای غلط هستهای برای کشور و مردم چقدر بوده است.
[۴۴] به یک نمونه از اندیشههای به معنای دقیق کلمه ارتجاعی جناح حاکم، یعنی آخرین کشفیات آقای مهدی نصیری قائممقام مؤسسه کیهان و یکی از فعالترین چهرههای مطبوعاتی اصولگرا در طرح و افشای تهاجم فرهنگی غرب به اسلام و ایران توجه فرمایید: «تهاجم فرهنگی به عالم اسلام دو مقطع داشته است که یک مقطع آن آغاز جریان ترجمه بوده که از دوران امویان شروع می شود و در دوران مأمون عباسی به اوج میرسد و این جریان منجر به ورود فلسفه و تصوف به عالم اسلام میشود. مقطع دیگر تهاجم فرهنگی مربوط به ۱۵۰ سال اخیر و هم زمان با ورود مدرنیته به ایران است… فقط ظهور امام زمان (عج) است که سیطره مدرنیته را از بین میبرد و تا آن زمان ما دچار این گرفتاریها و مصیبتها هستیم… مدرنیته به مثابه هوای مسمومی است که کل عالم را فرا گرفته و وارد جامعه ما نیز شده است. این هوای مسموم بر همه شئون ما، با شدت و ضعف تأثیر منفی خودش را گذاشته و تقریباً نمیتوان عرصهای را پیدا کرد که از تأثیرات این هوای مسموم بر کنار مانده باشد. با توجه به این سیطره همهجانبه اگر بخواهیم بگوییم از امروز باید هر چه وابسته به مدرنیته است را کنار بگذاریم، به اخلال در نظام معیشت و عسر و حرج دچار میشویم و اخلال در نظام معیشت مورد پذیرش دین نیست. به اعتقاد من دامنه اضطرار ما تقریباً وسیع است و زمینههای کمی وجود دارد که ما میتوانیم آنها را خالص و جدا از تأثیرات مدرن نگه داریم… به نظر بنده این اضطرار با واقعه عظیم و الهی ظهور آخرین حجت خداوند، حضرت بقیهالله الاعظم (عج) مرتفع خواهد شد و بشر بر تمدن طبیعی ما قبل مدرن بازخواهد گشت. البته در آن تمدن امر خارقالعاده و امکانات ویژهای وجود خواهد داشت که از مقوله امور تکنولوژیک مدرن نیست، مثل پدیده طیالارض که برای بسیاری ممکن و عملی میشود یا پدیده امتداد و افزایش قدرت چشم و گوش آدمها که بدون واسطه ابزار، شرق و غرب عالم با هم ارتباط برقرار میکنند.» (روزنامه شرق، ۱۵/۷/۱۳۸۹)
* این یادداشت، در ادامه روند انتشار مجموعه مقالاتی که مصطفی تاج زاده در پیش از بازگشت به زندان تحریر کرده، در سایت امروز منتشر شده است. این سایت در مقدمه این مطلب نوشته است: “تاج زاده اگرچه این روزها از درد دیسک کمر و طی نشدن دوران درمان بعد از عمل جراحی (به دلیل بازگردانده شدن به زندان) رنج می برد، ولی کماکان محکم استوار کودتای خرداد ۸۸ را محکوم می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر