نیلوفر زارع
زنی که عاشق زندگی بود. نقاش بود. شاعر بود. تحصیل کرده و محقق بود. مادر بود. عاشق فرزندانش بود. مبارز سیاسی بود. صلح طلب بود. طرفدار حقوق زنان بود. وطن دوست بود. قرآن پژوه بود و ابعاد انسانی اش را مدام توسعه می داد. او زاده خانواده ای بود که نامشان اعتبار سیاست ورزی و اخلاق گرایی ایران معاصر
* نظرات وارده در یادداشت لزوما بیانگر دیدگاه های 88 نمی باشد
زنی که عاشق زندگی بود. نقاش بود. شاعر بود. تحصیل کرده و محقق بود. مادر بود. عاشق فرزندانش بود. مبارز سیاسی بود. صلح طلب بود. طرفدار حقوق زنان بود. وطن دوست بود. قرآن پژوه بود و ابعاد انسانی اش را مدام توسعه می داد. او زاده خانواده ای بود که نامشان اعتبار سیاست ورزی و اخلاق گرایی ایران معاصر است. هاله در دامان پدرش مهندس "عزت الله سحابی"، در محضر پدربزرگش دکتر "یدالله سحابی"، در کنار مادرش زری خانم که خواهر زاده مهندس "مهدی بازرگان" بود، رشد یافت و علایق انسانی اش شکوفا شد. او در این خاندان پرآوازه روزگار شادی و غم را به تکرار دید تا این که در محنت پدر گرفتار بی رحمی ماموران حکومت شد و جانش را گذاشت و برای همیشه رفت. مرگ هاله را با تعابیر دینی چون " شهادت " و تعابیر اسطوره ای چون " حماسه " و تراژدی" توصیف کرده اند. این مرگی ساده نبود که بتوان ساده از آن گذشت. مرگی الهام بخش بود که در دفتر تاریخ ثبت خواهد شد. مرگ انسانی که دوستداران و آشنایانش خاطراتشان از او را با مظاهر زندگی و سرزندگی به یاد می آورند. "جرس" در این گزارش به مناسبت هفتمین روز درگذشت شهادت گونه هاله سحابی بخشی از ابعاد زندگی او را از زبان دوستان و نزدیکانش گردآوری کرده است.
قران پژوهی؛ آموزهای دوران کودکی
قرآن پژوهشی را هاله در مکتب پدر بزرگش دکتر یدالله سحابی فراگرفته بود. او همان طور که خود در شرح زندگی اش روایت کرده، از کودکی تحت تعالیم پدر بزرگش قرارداشت که داستان های قرانی را برای او می خواند. هاله در مصاحبه ای گفته بود:" از کودکی و سن پنج سالگی به یاد دارم نزدیک عصر که میشد ( دکتر یدالله سحابی) اگر مهمان و یا کار دیگری نداشت مرا صدا میکرد و کنارم مینشست و از من در مورد مسائل مختلف سوال میکرد و بعد هم داستانهای زندگی پیامبران را تعریف میکرد." او این آموزه های دوران کودکی را به اقتضای رشد سن پرورش داد و همت خود را براین گذاشت تا به نوبه خود ثابت کند تعالیم قرانی منافاتی با دستاوردهای نوین بشری ندارد. "اعظم طالقانی" فرزند ایت الله طالقانی که سالها از نزدیک با هاله سحابی در ارتباط بود درباره نوع نگاه او به قران می گوید :" در مورد مطالعات قرآنی و حوزه زنان خیلی زحمت می کشید ، به خصوص یادم نمی رود در قرآن، پژوهشی کرده بود و معتقد بود که برتری انسانها از نظر قرآن به فضیلت است و نه جنسیت و این را با آیات قرآنی شرح می داد." علاوه بر این نگارش کتاب اُحد، قله بحران، قله مدیریت که در سال 1384 به عنوان کاری مشترک از سوی وی، لطف الله میثمی و نادر قیداری منتشر شد نیز نمایانگز همین علاقه به قران پژوهی و تحولات تاریخ صدر اسلام بود.
اعتقاد به همزیستی اسلام و حقوق زنان
هاله سحابی یک فمینیست اسلامی بود. او اعتقاد به تغییر ساخت مردسالار جامعه از طریق اصلاح باورهای دینی آنها داشت. در نگاه سحابی اسلام هیچ گاه مانعی برای پیشرفت زنان نبوده بلکه در فضای تاریخی تاسیس این دین یک پیشروی خیره کننده برای اصلاح روابط زن و مرد در جامعه بدوی عرب ایجاد کرده بود. او بارها در سخنرانی هایش گفته بود که دسترسی به حق اقتصادی، ممانعت از زنده به گور کردن دختران و تعیین ارث برای آنها از نکات مثبتی است که در تاریخ صدر اسلام برای زنان اتفاق افتاد. سحابی بر همین اساس معتقد بود "تفاسیر امروزی باید شکل متفاوتی پیدا کند به گونه ای که اگر زن در زمان پیامبر به حق ارثی معادل نصف مرد می رسید باید در این ۱۴۰۰ سال و بر اساس پیشرفت اقتصادی، اجتماعی زنان، در این موارد مفسران ما قایل به نگاه تازه ای می شدند که متاسفانه چنین چیزی به چشم نمی خورد."
معنای مبارزه در ماندن است
.
مبارزه برای آزادی از نگاه هاله سحابی با ماندن در ایران معنا می یافت. او تربیت یافته در خانواده ای بود که برای رهایی وطن از استبداد رنج سالها زندان و شکنجه و تبعید را کشیده بودند. هاله در کودکی رنج دوری پدر و متعاقب آن دوران دربدری را چشیده بود و این رنجی بود که در سالهای بعد هم از آن کاسته نشد. دوران جوانی و میانسالی هم به انتظار پشت دیوارهای زندان برای دیدار پدر گذشت و در دوره هایی هم که سایه سنگین زندان کنار می رفت باز سایه ناامنی و اضطراب پابرجا بود. ایران برای خاندان سحابی زندانی محصور در بند استبداد بود که تغییر نظام سیاسی از سلطنت به جمهوری اسلامی هم رخنه ای در دیوارهای مرتفع آن ایجاد نکرد. با این حال هاله جز دوران تحصیل که در فرانسه به آموختن علم فیزیک مشغول بود قرار در خانه پدری را بر جلای وطن ترجیح داد. او در کنار پدر و همجوار با مردمانی که زخم دیده استبداد بودند، ایستاد و همپای آنان مبارزه کرد. "ژیلا بنی یعقوب" روزنامه نگاری که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 ماهها در زندان بوده است، درباره اعتقاد هاله سحابی به مبارزه در ایران خاطره ای از او را منتشر کرده و نوشته است:" دوستی از من خواسته بود که به نیابت از او و به دلیل ارتباط و آشنایی ام با هاله، از او به عنوان مدافع حقوق زنان برای حضور در یک کنفرانس بین المللی دعوت کنم.شماره هاله را گرفتم و خیلی زود صدای مهربانش را از آن سوی خط شنیدم.موضوع را که برایش گفتم، خندید و گفت :از آن دوست تشکر کنید و بگویید من حتی پاسپورت ندارم.من فقط یکبار در زندگی ام به مکه رفته ام که آن هم پاسپورت خاص خودش را دارد...پریدم توی حرفش:اصلا مساله ای نیست، فرصت دارید که درخواست پاسپورت کنید، الان خیلی هم سریع می دهند.خندید و گفت :"نه، ژیلاجان!مساله این نیست...تا به حال حتی به مغزم هم خطور نکرده که به خارج سفر کنم."متعجب شدم:چرا؟دلیلش چیست؟ گفت :"آنقدر کار برای بهتر شدن زندگی مردم در همین ایران دارم که هیچ وقت فکر نکردم که به خارج سفر کنم."
در محاصره لشکر ماموران
روز تحلیف "محمود احمدی نژاد" بود. میدان بهارستان تهران در محاصره صدهای نیروی ضد شورش و لباس شخصی قرار داشت و معترضان گروه گروه توسط ماموران بازداشت می شدند. هاله سحابی با پلاکاردی در دست آمده بود که روی آن عبارت " شاه صدای مردم را دیر شنید" خودنمایی می کرد. به محض آن که این پلاکارد بر دستان هاله بالا رفت یکی از لباس شخصی ها به او حمله کرد و پس از اینکه مردم سعی در نجات او داشتند، چند فرد دیگر در چشم و صورت مردم گاز فلفل پاشیده و با باتوم به سر هاله سحابی زدند. ضربه باتوم سر هاله را شکافت و در حالی که خون از سر وی جاری بود ماموران لباس شخصی وی را به داخل اتومبیلی منتقل کردند. هاله 13 روز بعد آزاد شد اما در دادگاه به اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق حضور مکرر در تجمعات غیرقانونی و اخلال در نظم عمومی محاکمه به دو سال حبس تعزیری و پرداخت جریمهٔ نقدی محکوم شد و دادگاه تجدید نظر هم این رای را تایید کرد. او 11 بهمن ماه سال گذشته برای گذراندن دوران حبس به زندان فراخوانده شد و در حال گذراندن دوران حبس بود که پدرش مهندس عزت الله سحابی را به بیمارستان منتقل کردند. ماموران زندان گفتند تنها در صورتی به او اجازه مرخصی خواهند داد که تعهد نامه ای را امضا کند اما هاله زیر بار آن نرفت و حاضر به همراهی با خواسته بازجویان نشد. وقتی مهندس سحابی در کما بود، سرانجام به هاله مرخصی دادند. اعظم طالقانی در روایت این روزها می گوید :" وقتی از زندان آمده بود دربیمارستان و من می رفتم به ملاقات آقای سحابی می دیدم که بالای سر پدر قرآن می خواند، اشعار پروین اعتصامی می خواند و با پدر ملایم صحبت می کند و پدر را نوازش می کرد و من مطمئنم که پدر رفتار هاله را درک می کرد."
صبور در فراغ پدر
وقتی مهندس سحابی چشمانش را برای همیشه بست و با رفتنش سیل اشک بر گونه های دوستدارانش جاری شد، هاله همچنان صبورانه بر بالین پدر ایستاده بود. او علیرغم غم سنگینی که در دل داشت به عزاداران مهندس سحابی دلداری می داد. جلوه ای از این صبر شگفت آور را "پروین بختیار نژاد" که از نزدیکان هاله سحابی بوده، روایت کرده است. بختیار نژاد در یادداشتی پس از درگذشت هاله نوشته است:" هر چه فکر کردم ، چه می توانم بکنم ، بی اختیار گوشی را بر داشتم و شماره هاله را گرفتم . هاله گوشی را برداشت ،با اولین کلمات صدایم را شناخت ، صدای بغض آلود من را با کلمات گرم و دلنشینش پاسخ داد .به او گفتم هاله جان متاسفم که در چنین روزی در کنارتان نیستم و هیچ کاری از دستم برنمی آید و او گفت: مگر فکر می کنی ما که در چند قدمی مهندس هستیم چه کار می کنیم که تو انجام ندادی ؟ ... نمی دانی پدر چقدر آرام خوابیده . در آن گفتگوی چند دقیقه ای به جای اینکه من هاله را آرام کنم که پدر از دست داده ، او مرا آرام کرد .آرام شده بودم .کلام گرم و صمیمی هاله آرامش عجیبی را در وجودم ریخت ، آرام آرام."
یک جلوه دیگر از بردباری و روح صلح جوی هاله سحابی را "حمید احراری" از نزدیکان خانواده سحابی روایت کرده است. روایت او مربوط به صبح روز تشییع پیکر مهندس سحابی است. یعنی زمانی که صدها مامور امنیتی برای کنترل مراسم خانه سحابی را در منطقه لواسان تحت محاصره خود در آورده بودند و فشار روانی بی اندازه ای به دوستان و نزدیکان این خانواده وارد شده بود. احراری می نویسد:" در آشپزخانه، زمانی که داشتیم نانهایی را که هاله خریده بود، می بریدیم، هاله می گفت: " آقا احراری! برای مأمورا، چایی بردن " کی گفت اونها چایی ما رو نمی خورن . هاله گفت "شما تعارف کنین! مگه ما با اونا دشمنیم..."
برق زندگی در چشمان هاله
در تمام عکس های هاله سحابی چهره ای شاد و لبخندی امیدوارانه قابل تشخیص است. او به گفته نزدیکانش روحیه ای جوان و دلی پرشور داشت. عاشق زندگی بود و این عشق را سه فرزندش یعنی آسیه و آمنه و یحیی بهتر از هر کس دیگری دیده اند و روایت کرده اند. فرزندان هاله در یادداشتی مشترک پس از درگذشت مادرشان زوایایی از روحیات و ابعاد شخصیتی وی را بیان کرده اند. آنها در این یادداشت آورده بودند :" آهسته آهسته این روزها که میگذرد و یکی یکی خاطره های بیشتری به یاد می آید، در مییابیم که خاطرهه ای هاله چقدر جورواجورند. خاطره های طنزگویی، شجاعت، غمخواری، هنرمندی، سخنوری، کار علمی و اجتماعی...همان که به جای نوشتن بازجوییهایش، نقاشی صحنه های تظاهرات را برای بازجوها میکشید. همان هاله که زمان جنگ چهار بار از جبهه و پشت جبهه اخراجش کردن، به جرم نسبت داشتن با لیبرالها! و هر بار دوباره با پررویی بر میگشت.همان که برای خنده بچه ها ادای خرسی خانوم و خاله قورباغه ی گلنار رو در میآورد. همان که مدافع سرسخت کالای ایرانی بود و با همه بر سر خریدن جنس خارجی جر و بحث میکرد. همان که توی تونلهای شمال، تا گردن از پنجره ماشین میآمد بیرون سوت چهارانگشتی میزد. همان که روی همه شیشه های مربا و عسل یا دیوارهای خالی خانه نقاشی میکشید. همان که برای خنده بچه ها ادای خرسیخانوم و خاله قورباغهی گلنار رو در میآورد. ..."
حس خوشبختی در اوج سختی
مرارت های زندگی در چهاردیواری استبداد ذره ای از امید هاله سحابی به زندگی نکاسته بود. او به داشته هایش از زندگی عشق می ورزید. به خانواده ای که از آن بر آمده بود، به انسانهای بزرگی که در مکتبشان ترتبیت یافته بود و به مبارزه ای که در راه آن مرارت ها کشیده بود. هاله در شب درگذشت پدرش در مصاحبه ای با جرس گفته بود :" مگر ما از پدر چه می خواستیم؟ یک حکمت و معرفتی می خواستیم که همه آن را داشتیم و کاش در همه خانواده ها در کنار پدرشان از این نعمت ها برخوردار می شدند. وگرنه مسائل مادی همه حل می شود و می رود . فقط می دانم خانواده از مادرم تا عمو ها و دایی ها و خاله ها و عمه ها نگذاشتند بفهیم سختی ها چه طور گذشت از بس که خانواده و دوستان به ما رسیدند. ما خیلی خوشبخت بودیم ."
این حس خوشبخت بودن در اوج سختی ها به تمامی نشانگر روحیات هاله سحابی بود. زنی که نمی خواست در مقابل مصایب تسلیم شود و نمی خواست امیدواری اش به آینده را در پای واقعیت عریان خشونت و بیداد قربانی کند. او خود قربانی این بیداد شد. آن هم به چنان شکل ناباورانه ای که گذر زمان از اندوه آن نخواهد کاست. مرگ او بیانگر دو معنای توامان بود. از طرفی نماد قربانی شدن نسلی امیدوار،صلح طلب و صبور در پای استبدادی که به موازین حداقلی اخلاق هم دهن کجی می کند و از طرفی مرگی الهام بخش که روح پایداری و صبر را در میان سایر مبارزان دموکراسی تکثیر کرده و آنها را به برآوردن آرمانشان مصرتر می سازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر