علی سپاسی
من باز هم با دست خالی می روم بیرون
یک بار دیگر با همان عهد و همان پیوند
فرقی نخواهد کرد اگر با دست های تو
راه مرا در کوچه های شهر می بندند
من با تو در یک خانه ام ، در زیر یک سقفم
آنها ولی درد تو و من را نمی فهمند
من میروم تا باز آزادی شود آزاد
تو می روی تا باز آزادی شود در بند
من میروم اما امید باز گشتم نیست
تو باز می گردی از این پیکار فاتح مند
من اشک خواهم ریخت در باران اشک آور
تو نقش می بندد به لب هایت ولی لبخند
من با تو هم دردم دلیل دشمنی مان نیست
اصلا برادر جان ، برادر ها نمی جنگند
...
من میروم بیرون اگر چه خوب می دانم
سگ ها درون کوچه های شهر می گردند
.......
من بار دیگر می روم بیرون برای تو
تو بار دیگر میروی بیرون برای چند ...
علی سپاسی – انجمن ادبی شاعران سبز ایران
یک بار دیگر با همان عهد و همان پیوند
فرقی نخواهد کرد اگر با دست های تو
راه مرا در کوچه های شهر می بندند
من با تو در یک خانه ام ، در زیر یک سقفم
آنها ولی درد تو و من را نمی فهمند
من میروم تا باز آزادی شود آزاد
تو می روی تا باز آزادی شود در بند
من میروم اما امید باز گشتم نیست
تو باز می گردی از این پیکار فاتح مند
من اشک خواهم ریخت در باران اشک آور
تو نقش می بندد به لب هایت ولی لبخند
من با تو هم دردم دلیل دشمنی مان نیست
اصلا برادر جان ، برادر ها نمی جنگند
...
من میروم بیرون اگر چه خوب می دانم
سگ ها درون کوچه های شهر می گردند
.......
من بار دیگر می روم بیرون برای تو
تو بار دیگر میروی بیرون برای چند ...
علی سپاسی – انجمن ادبی شاعران سبز ایران
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه88 نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر