ندای سبز آزادی
علیرضا صبوری میاندهی، جوان بیست و دو سالهای که بعد از ظهر ۲۵ خرداد ۸۸، مقابل پایگاه بسیج ۱۱۷ گردان عاشورا مجروح شده بود، پس از تحمل دو سال بیماری و دربه دری، در بوستون آمریکا دچار سکته مغزی شد و درگذشت. او که فقط بیست و دوسال عمر کرد، میگفت روبه روی پایگاه بسیج به......................
علیرضا صبوری میاندهی، جوان بیست و دو سالهای که بعد از ظهر ۲۵ خرداد ۸۸، مقابل پایگاه بسیج ۱۱۷ گردان عاشورا مجروح شده بود، پس از تحمل دو سال بیماری و دربه دری، در بوستون آمریکا دچار سکته مغزی شد و درگذشت.
او که فقط بیست و دوسال عمر کرد، میگفت روبه روی پایگاه بسیج به مجروحان کمک میکرده که بیهوش میشود. او را به بیمارستان ابن سینا در فلکهٔ دوم صادقیه میرسانند.
لیلا ملک محمدی، روزنامه نگار ساکن نروژ در این باره در وبلاگش " ناخانا " می نویسد: او مدتها در کما بوده و سرانجام با تلاش تیم پزشکی این بیمارستان به هوش میآید ولی پزشک جراح او پس از دو بار عمل جراحی، موفق نمیشود جسمی را که در سر علیرضا هست، کاملن خارج کند.
او تعادل روحی و جسمی خود را از دست داده و بارها در خانه و خیابان تشنج کرده بود. مادر و خواهران علیرضا، یازده ماه پس از بیست و پنج خرداد ۸۸، او را با مشکلات زیادی از کشور خارج و راهی ترکیه میکنند.
در ترکیه او از سازمان ملل میخواهد او را به آلمان بفرستند؛ زیرا در آنجا خاله و دخترخالهای دارد. اما سازمان ملل پروندهٔ او را به آمریکا میفرستد و او سرانجام رهسپار آمریکا میشود.
زمانی که او در ترکیه بود خواهرش همراه با او به دفتر سازمان ملل میرود و میخواهد که موافقت کنند تا او همراه با برادرش و برای مراقبت از او به آمریکا برود که با این درخواست او موافقت نمیشود.
علیرضا فرزند آخر خانواده بود و پنج خواهر بزرگتر از خود داشت و تنها برادرش نیز از شهدای جنگ هشت سالهٔ ایران و عراق است.
او در همهٔ جملاتش مادرش را یاد میکرد و میگفت برای دو بار عمل او خیلی اذیت شده است و هر چه در توان داشته گذاشته تا علیرضا بهبود پیدا کند؛ اما از پدرش دل خوشی نداشت و به گفتهٔ خودش، پدرش از وابستگان نظامی جمهوری اسلامی ست که گویا هیچ کمکی برای بهبودی او یا خروجش نکرده است.
او در ترکیه با مشکلات مالی درگیر بود و به گفته ی آیدا سعادت، در آمریکا نیز همچنان از مشکلات مالی رنج می برد و با کمک چند ایرانی مقیم بوستون، روزگار می گذرانید.
با این وجود او بدون نام با چند سایت گفت وگو کرده بود و اطلاعات او و شرایطش برای چند سازمان حقوق بشری از جمله عفو بین الملل فرستاده شده بود.
علیرضا صبوری میاندهی، جوان بیست و دو سالهای که بعد از ظهر ۲۵ خرداد ۸۸، مقابل پایگاه بسیج ۱۱۷ گردان عاشورا مجروح شده بود، پس از تحمل دو سال بیماری و دربه دری، در بوستون آمریکا دچار سکته مغزی شد و درگذشت. او که فقط بیست و دوسال عمر کرد، میگفت روبه روی پایگاه بسیج به......................
علیرضا صبوری میاندهی، جوان بیست و دو سالهای که بعد از ظهر ۲۵ خرداد ۸۸، مقابل پایگاه بسیج ۱۱۷ گردان عاشورا مجروح شده بود، پس از تحمل دو سال بیماری و دربه دری، در بوستون آمریکا دچار سکته مغزی شد و درگذشت.
او که فقط بیست و دوسال عمر کرد، میگفت روبه روی پایگاه بسیج به مجروحان کمک میکرده که بیهوش میشود. او را به بیمارستان ابن سینا در فلکهٔ دوم صادقیه میرسانند.
لیلا ملک محمدی، روزنامه نگار ساکن نروژ در این باره در وبلاگش " ناخانا " می نویسد: او مدتها در کما بوده و سرانجام با تلاش تیم پزشکی این بیمارستان به هوش میآید ولی پزشک جراح او پس از دو بار عمل جراحی، موفق نمیشود جسمی را که در سر علیرضا هست، کاملن خارج کند.
او تعادل روحی و جسمی خود را از دست داده و بارها در خانه و خیابان تشنج کرده بود. مادر و خواهران علیرضا، یازده ماه پس از بیست و پنج خرداد ۸۸، او را با مشکلات زیادی از کشور خارج و راهی ترکیه میکنند.
در ترکیه او از سازمان ملل میخواهد او را به آلمان بفرستند؛ زیرا در آنجا خاله و دخترخالهای دارد. اما سازمان ملل پروندهٔ او را به آمریکا میفرستد و او سرانجام رهسپار آمریکا میشود.
زمانی که او در ترکیه بود خواهرش همراه با او به دفتر سازمان ملل میرود و میخواهد که موافقت کنند تا او همراه با برادرش و برای مراقبت از او به آمریکا برود که با این درخواست او موافقت نمیشود.
علیرضا فرزند آخر خانواده بود و پنج خواهر بزرگتر از خود داشت و تنها برادرش نیز از شهدای جنگ هشت سالهٔ ایران و عراق است.
او در همهٔ جملاتش مادرش را یاد میکرد و میگفت برای دو بار عمل او خیلی اذیت شده است و هر چه در توان داشته گذاشته تا علیرضا بهبود پیدا کند؛ اما از پدرش دل خوشی نداشت و به گفتهٔ خودش، پدرش از وابستگان نظامی جمهوری اسلامی ست که گویا هیچ کمکی برای بهبودی او یا خروجش نکرده است.
او در ترکیه با مشکلات مالی درگیر بود و به گفته ی آیدا سعادت، در آمریکا نیز همچنان از مشکلات مالی رنج می برد و با کمک چند ایرانی مقیم بوستون، روزگار می گذرانید.
با این وجود او بدون نام با چند سایت گفت وگو کرده بود و اطلاعات او و شرایطش برای چند سازمان حقوق بشری از جمله عفو بین الملل فرستاده شده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر