محمد نوری زاد
محمد نوریزاد در وصیتنامه خود، ازهمه آنانی که خطایی از او دیده و جفایی از او مشاهده کردهاند، و یا احیانا از کلام و قلم او رنجیده و به هر دلیل او را تا کنون نبخشودهاند، عاجزانه حلیت طلبیده است. محمد نوریزاد همچون همه رفتگان، با مرگ خود، رفت و به تاریخ پیوست تا بنا به آخرین نوشتهاش، او باشد و پروندهای که جز پریشانی در او هیچ.............
محمد نوریزاد در وصیتنامه خود، ازهمه آنانی که خطایی از او دیده و جفایی از او مشاهده کردهاند، و یا احیانا از کلام و قلم او رنجیده و به هر دلیل او را تا کنون نبخشودهاند، عاجزانه حلیت طلبیده است. محمد نوریزاد همچون همه رفتگان، با مرگ خود، رفت و به تاریخ پیوست تا بنا به آخرین نوشتهاش، او باشد و پروندهای که جز پریشانی در او هیچ نیست.
از محمد نوریزاد دست نوشتههایی چند باقی است که از همه نافذتر همین وصیت نامه چند خطی اوست. وصیت نامهای که با نام خدا شروع میشود و بعد از چهار خط، با نام خدا پایان میپذیرد. محمد نوریزاد، با همه های و هویی که داشت، با همه خندهها و اشکها و لبخندهایش، اکنون دراین روزگار سرد، برهنه تن، در گور خود غنوده است. اینک، اوست و اعمال او.
در آخرین دیداری که با او داشتیم، حسرتمند عمری بود که مفت و با شتاب از کف داده. و غصهناک فرصتهایی بود که در قیل و قال سیاست و فرهنگ و مراودات تلخ این اواخر عمر هدر داده است. محمد نوریزاد، این روستایی بینشان، هر که بود، اینک، لقمه موران گور خود است تا از آنچه او به حلال و حرام بلعیده، سیر بخورند.
از محمد نوریزاد هیچ بجای نمانده جز هیاهو. روستا، دانشگاه، انقلاب، خانه، خانواده، جهاد سازندگی تلویزیون، بشاگرد، جبهه، و نوشتهای چند و فیلمی چند. اینها همهی داراییهای یک عمر فعالیت اوست. نوریزاد به تلخی جان کند. و به سختی چشم از این دنیا گرفت.
این اواخر، او برای جبران خطاهای بیشمار خود به خدا التماس میکرد تا مگر او را در این عرصه بیچارگی مدد فرماید. و این زمزمه را مرتب به زبان می آورد که: اگر خدا مرا به گناهان شخصیام ببخشاید، با گناهانی که به حق مردم مربوط است چه کنم ؟
خبر مرگ محمد نوریزاد، همین روزها، مثل خیلی از خبرها، منحنی ظهور و سقوط خود را طی میکند. مثل خبر مرگ صدام. مثل خبرمرگ امام. خبرمرگ بوش و کلینتون و اوباما و موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و احمدینژاد و خامنهای. این مسیر اجتناب ناپذیری است که همه ما در همه ساعات عمر خود با آن مواجهیم. کودکی که بدنیا میآید، در حقیقت یک کنتور دقیق لحظه شمار، به نام شخص او فعال میشود. خصیصه این کنتور، روند معکوس شمارگان اوست.
از عمر محمد نوریزاد چند روز، و چند ساعت مانده است؟ از عمر موسوی و کروبی و خاتمی؟ از عمر احمدینژاد و رهبر چه؟ نمیدانیم. اما همه به این اطمینان داریم که کنتور هرکدام ما فعال است. از همان روز میلادمان. کنتوری که خواب و خرابی ندارد. و به کسری از ثانیه ها نیز پایبند است.
هرکدام ما بنا به حوزه عملمان، و میزان نفوذ و تاثیری که در اجتماع اطراف خود داشته و داریم، در تنگنای محاسبات الهی گرفتارخواهیم شد. هر چه محدوده عملمان وسیع و گستردهتر باشد، و مردمان بیشتری با تصمیمات وخواست و دستور ما به چپ وراست خزیده باشند، به همان میزان در مظان بازخواست موشکاف خداوندیم در محشر.
از این چند نفری که اسم بردم، کدامینشان با حوزه وسیع عمل و اختیار مواجهند؟ آیا جز رهبرمان؟ که به خواست او، مناسبات داخلی و خارجی ما رقم خورده و جماعتی از ما، به صلاحدید او و هدایت او و فرمان او و خواست او و اخم او و لبخند او به سمتی متمایل شدهایم؟
بدیهی است که پرونده هرکدام ما اگر برای پاسخگویی سنگین باشد، پرونده ایشان از همه سنگینتر است. امام عزیز در وصیت نامهاش نوشت: با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و بسوی جایگاه ابدی سفر میکنم ..... کدامیک از ما شهامت نگارش یک چنین الفاظی را در وصیتنامه خویش داریم؟ به جرات میگویم: هیچکدام!
اما من برای رهبرمان آرزوی الفاظی نابتر و زیباتر و خدایی تر دارم. حادثههای خونبار اخیر، و عقبماندگیهای گسترده کشورمان چه در سطح منطقه و چه در سطح بینالمللی، که همه، خواه ناخواه، انگشت اشاره به سمت شخص ایشان دارند، نگرانیهای عمدهای را برما که خواهان عاقبت خوب و خیر برای ایشانیم ابراز میکنند. من نگرانیهای خود را از باب رفاقت و دوستی، یک به یک شماره میکنم تا شاید حضرت ایشان با توجه به ذات این نکات، تاملی و التفاتی در چند و چون ماوقع ماههای اخیر و اختیارات بی شمار خویش بفرمایند. من خدای خوب را به سلامت سخنان خود شاهد میگیرم که قصدی جز خیرخواهی درمیان نیست. بهترین هدیه ما برای عزیزی که بسیار دوستش میداریم چه میتواند باشد الا اینکه او را به هر طریق و به هر سخن، یکقدم به بهشت رضایت خدای متعال نزدیکتر سازیم؟ مگر امر به معروف و نهی از منکر، روح دیگری دارد؟
1 – رهبر ما باید سخت نگران رهبری بعد از خود باشند. با اطمینان میگویم: رهبر بعد از ایشان، بهیچوجه، آرامش سالهای طولانی رهبری ایشان را نخواهد داشت. حضرت آیتالله خامنهای زمانی رهبری جامعه را بعهده گرفت که اکثریت مردمان کشور با آغوش گشوده، وی را با جان و دل پذیرفتند. این گشودگی، هرگز برای رهبری دینی بعد از ایشان فراهم نیست.
رهبر بعدی – هرکه باشد - در میان التهابی زایدالوصف سکان اداره کشور را بعهده خواهد گرفت. با مردمانی که عمدتا دل به او ندارند و یا با او نیستند. چه خوب میشد اگر رهبر ما، بستری از تمایل عمیق مردم را برای رهبر بعد از خود فراهم میآورد. همان بستری از تمایل قلبی و مردمی که امام برای رهبری ایشان پدید آورد تا جناب ایشان بتوانند بی هیچ اضطراب و التهابی، بیست سال تمام برمسند رهبری این کشور قرار گیرند و مانعی برسرراه خود نبینند.
۲ – رهبر بعدی – هرکه هست – حتما علاقهمند است اختیارات بیشمار رهبر فعلی را داشته باشد. از کجا معلوم توانمندی وی بحدی باشد که دیگران در او نفوذ نکنند و اختیارات بیشمار او را به نفع خود مصادره نکنند. امان از مشاوران کمخردی که بیوت علما را محاصره کردهاند و با نفوذ در زیر و بالای دستگاهها، به بدیهیترین شکل ممکن قانون را از ریخت میاندازند.
3 – اگر رهبر بعدی بخواهد نمایندگان مجلس خبرگان و اعضای شورای نگهبان و اعضای مجمع تشخیص مصلحت و اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی و روسای صداوسیما و بنیاد شهید و بنیاد مستضعفان و تولیت آستان قدس رضوی و سازمان تبلیغات و نمایندگان ولی فقیه در دانشگاهها و وزارتخانهها و سایر نهادها و دستگاهها را از کار برکنار و نمایندگان جدید خود را به ذوق و خواست و سلیقه شخصی خویش بیاراید، لاجرم در گزینش و میزان نفوذ تک تک اینان به یک یک قدمهای رهبر فعلی استناد خواهد کرد و ادامه مسئولیت رهبر فعلی را همچنان ترو تازه خواهد داشت.
4 – رهبر بعدی یا شورای رهبری – هرکه هست و هرکه هستند – علاقهمندند از تمامی رویههای رهبر فعلی برای گشودن درهای بسته قانونی مثل دخالت در امر مجلس و دستگاه قضایی و سایر دستگاههای دولتی سود برند. بدیهی است که به آنها استناد خواهند کرد و قانون را و اجرای قانون را به حاشیه خواهند برد.
5 – پیشنهاد خیرخواهانه این حقیر برای زیبایی الفاظ آن وصیتنامه ناب این است که رهبر ما – حضرت آیتالله خامنهای عزیز – تا دیر نشده و فرصت هست، با آرامش، تغییرات و محدوده اختیارات رهبری خود و رهبری بعد از خود را نهادینه و قانونی کنند. اغلب یا بخش قابل توجهی از وظایف خود را به عهده قانون وانهند و برای خود شانی نظارتی اختیار کنند.
6 – از میلیونها مردم رنجیده، به شیواترین وجه ممکن دلجویی کنند و حقوق تضییع شده آنان را شخصا استیفا نمایند.
7 – معروف است که اگر خدای متعال عزت کسی را اراده فرماید، بسیج همه بشریت برای تحقیر و درهم کوفتن او بجایی نمی رسد. و البته بالعکس.
من از موضع یک دوست میگویم: این عزت الهی، اکنون، به نام میرحسین موسوی رقم خورده است. این نکته را نه از منظر گرایش سطحی سیاسی و شخصی یک فعال فرهنگی بیان میکنم. بلکه میگویم: با کمی تامل و درایت می توان برکات این عزتمندی را در جمال مبارک مردمی که تا دیروز - بهر دلیل - از انقلاب و آدمهای انقلاب رمیده بودند و امروز به میرحسین موسوی و سیره و مسلمانی وی متمایلند و بهمراه او به جانب انقلاب و قانون اساسی روی آوردهاند، تماشا کرد.
امروز اگر همه دستگاههای نظامی و انتظامی و دولتی و قضایی ما، و شخصتهای صاحب نفوذ ما، چه در داخل و چه خارج، دست بدست هم بدهند تا او را - میرحسین موسوی را - از گردونه اعتماد مردم بدور اندازند، هم لکهای برپاکی دامان او نمینشانند، هم گرهای برکار او نمیافزایند. و اتفاقا در نقطه مقابل، میزان محبوبیت و درخشندگی او را مضاعف میکنند.
پیشنهاد دوستانه من برای تلولو آن وصیتنامه ناب رهبرمان این است که وی، شخصا، در این عزتمندی الهی که بر ناصیه میرحسین موسوی نشسته است، سهمی محوری اختیار فرمایند و در بروز مقدمات آن نقش داشته باشند.
فرداست که خبر درگذشت محمد نوریزاد، مثل خبر درگذشت رفتگان بیشمار تاریخ منحنی ظهور و سقوط خود را طی کند. بعد از هیاهوهای متداول و مجالس هفت و چهل و سال و یادبودهای خانواده و دوستان، این تنها خود اوست که در پیشگاه عدل الهی حضور مییابد. با اعمالی که در چنته دارد.
در محشر الهی، آنچه در پیشگاه شاهدان، به تمامی، رعایت میشود این است: ای بنده من، پیش بیا و بگو با آنهمه نعمتی که عطایت کردیم، از انسانیت، به چه میزان بهرهمندی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر