محمدصادق جنانصفت
آیا هیچ شخصیت سیاسی و نهاد و حزب فعال ایرانی حاضر است با صراحت بگوید علی لاریجانی، رئیس مجلس قانونگذاری و فردی که پیش از این به مدت ۱۰سال ریاست سازمان رادیو و تلویزیون ایران را در دست داشت «اصولگرا» نیست. آیا میتوان احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهشهای مجلس و فردی که دو بار در انتخابات ریاست جمهوری با آیتالله هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی رقابت کرد را اصولگرا ندانست؟ محمدرضا باهنر سیاستورز حرفهای ایران که از مجلس چهارم تا امروز – به جز یک دوره- در کانون منازعات سیاسی و در زیر پرچم جناح اصولگرایان پرچمدار بوده است را میتوان از دایره اصولگرایی بیرون گذاشت؟ آیا میتوان گفت، آیتالله مهدویکنی که اکنون پرچم وحدت اصولگرایان را در دست دارد را خارج از دایره اصولگرایی پنداشت؟ حبیبالله عسگراولادی را بیرون از دایره اصولگرایان گذاشتن یک داوری سخیف و غیرکارشناسی است؟ در حالی که محمود احمدینژاد تلاش میکند خود را خارج از اصولگرایان قرار دهد اما سیاستمداران ایرانی میدانند زاد و رشد او در دهه گذشته در دامان پر مهر جناح اصولگرایان بوده است.
همه طیفهای اصولگرایان از سال ۱۳۸۴ تا امروز در نهادهای قدرت جای گرفتهاند و مجلس و دولت، شهرداریها، استانداریها، نهادهای عمومی و… یکسره در اختیار این جناح سیاسی بوده و هست. سازمان صدا و سیما با سرمایه مادی هنگفت و قدرت پوشش سراسری در ایران در اختیار و در کف قدرت اصولگرایان بوده است: اصولگرایان در ۶ سال گذشته رقمی نزدیک به ۵۰۰میلیارد دلار درآمد ارزی را در اختیار گرفتهاند و با آن هر کاری میخواستهاند انجام دادهاند. سازمان بازرسی کل کشور به عنوان نهادی نیرومند که اختیار رسیدگی و بازرسی از همه فعالیتها را دارد یکسره در اختیار اصولگرایان بوده است.
مساجد و منابر و همه تریبونهای تبلیغاتی در هر گوشه و کنار در اختیار اصولگرایان بوده است. برخی نهادهای نظامی نیز با همه قدرت و توانایی اقتصادی و سیاسی از رئیس دولت نهم و دهم حمایت کردهاند. در ۶ سال گذشته جناح سیاسی اصلاحطلبان حتی در ردههای کارشناسی در نهادهای اجرایی و قانونگذاری و سیاستگذاری عمومی صاحب قدرت نبودهاند. بنابراین هر چه امروز در صحنه کسب و کار شهروندان ایرانی و اقتصاد کلان وجود دارد، نتیجه سیاستگذاری، قانونگذاری و قدرت اجرایی و تبلیغاتی اصولگرایان است و این جناح سیاسی باید قبول کند که توانایی کارشناسی، نیروی متقاعدکننده سیاسی، دیدگاههای اجتماعی و فرهنگیاش همین است که امروز میبینیم. در اقتصاد کلان چه رخ داده است و اقتصاد ایران شاهد چه چیزی است؟
رشد ناکافی و پایین
برخی اصولگرایان در دوره ریاست آیتالله هاشمیرفسنجانی بر قوه مجریه و برای مبارزه سیاسی با آیتالله، موضوع «رشد» را در برابر «توسعه» قرار دادند و تکیه بر رشد را انحراف از اصول انقلاب دانستند. این دیدگاه که از اوایل دهه ۱۳۷۰ ترویج شد راه را برای انکار یکی از شاخصهای اصلی فعالیتهای اقتصادی جامعه ایرانی – و سایر جامعهها- تنگ کرد و به سیاستمداران و دولتمردان حاکم بر قوه مجریه که با حمایت همه جانبه اصولگرایان کار میکنند فرصت داد تا از دادن آمار رشد اجتناب کند.
اصولگرایان ایرانی که امروز بخشی از آنها از دولت انتقاد میکنند که چرا آمار رشد اقتصادی را پنهان میکند، یادشان باشد که روزهایی بوده است که آنها «رشد اقتصادی» را بیاهمیت کردند. رشدهای ناکافی اقتصاد ایران از ۱۳۸۷ تا امروز یک واقعیت تلخ و تاسفآور است که موجب شده است رشد تولید ثروت در ایران به رغم درآمد افسانهای نفت روندی کاهنده را تجربه کند.
تقسیم کیک کوچک ثروت ملی حتی اگر عادلانه باشد که در آن نیز تردید وجود دارد به معنای تقسیم فقر در جامعه ایرانی است. این واقعیت از جایی تلختر میشود که ایران را با سایر کشورها مقایسه کنیم. آیا اصولگرایان میتوانند رشد ناکافی اقتصاد ایران از سال ۱۳۸۷ به این طرف را به اصلاحطلبان نسبت دهند؟ این چیزی که وجود دارد، دستپخت همه اصولگرایان است.
فساد اقتصادی
اصولگرایان ایرانی از اوایل دهه ۱۳۷۰ و در جریان مبارزه همه جانبه برای حذف گامبهگام اصلاحطلبان و اعتدالگرایان از صحنه سیاست ایران یکسره بر طبل مبارزه با فساد اداری و اقتصادی کوبیدند. محمود احمدینژاد که زاد و رشدش در دامان اصولگرایان ممکن شد نیز این پرچم را در دست گرفت و در ۶سال گذشته بارها این ساز را کوک کرده که قصد دارد فساد اقتصادی را ریشهکن کند، نتیجه چه بوده است؟
اصولگرایان در همه سالهای ۱۳۷۰ تا امروز نتوانستهاند یک فرد مسوول در سطوح بالایی اجرایی وابسته به اصلاحطلبان و اعتدالگرایان را معرفی کنند که فساد کرده و در دولت باقی مانده است. اما اکنون دست کم سه مهره اصلی دولت شامل آقایان محمدرضا رحیمی معاون اول، بقایی معاون اجرایی و مشایی رئیس دفتر رئیسجمهور متهم به انواع فساد اقتصادی هستند و این اتهامها از سوی طیفهای گوناگون اصولگرایان وارد شده و اصرار بر محاکمه آنها دارند.
آیا دایره اصولگرایان آنقدر تنگ بوده است که نتوانستهاند چهرههای سیاسی که دامان آنها به اتهام فساد آلوده نشده را در مناصب بالای اجرایی به کار گیرند؟ پارادوکس و معمایی که اکنون در درون جناح اصولگرایان پدیدار شده است در این مقوله به سادگی قابل حل نیست و در فضای مناسب برای مبارزه سیاسی حتما آنها را از اوج به زیر خواهد کشاند.
فرهنگ و جامعه
اصولگرایان در دوران ریاست جمهوری آیتالله هاشمیرفسنجانی یکسره به او انتقاد میکردند که مسائل فرهنگی را به حال خود رها کرده و تنها به اقتصاد میاندیشد و عمل میکند. مخالفت با سیاستهای فرهنگی دولتهای هاشمیرفسنجانی به ویژه وزیر فرهنگ و ارشاد او به اندازهای تشدید شد که سیدمحمد خاتمی را از این نهاد برکنار کرد. اصولگرایان همین رفتار را با دولت آقای خاتمی ادامه دادند و از هر روزنه و از هر منفذ و گوشهای سیاستهای اجتماعی دولت وی را زیر تیغ انتقاد قرار داده و کاری کردند که وزیر ارشاد دولت اول نخست استیضاح شد و چون رای اعتماد دوباره گرفت، با گستردهتر شدن انتقادها کنار گذاشته شد.
اکنون و پس از سپری شدن ۶ سال از زمان کنار گذاردن کامل اصلاحطلبان از امور فرهنگی و اجتماعی و استیلای کامل اندیشه اصولگرایی در فرهنگ و جامعه ایران آیا وضع بهترین را شاهد هستیم؟ انبوه انتقادهایی که از مسائل فرهنگی جامعه میشود و عموما نیز از سوی اصولگرایان و روحانیت است، آیا دستپخت تام و تمام اصولگرایان نیست؟
رشد حیرتانگیز طلاق در میان زنان و مردان ایرانی در سالهای اخیر، رشد شتابان جدایی دختران از خانوادهها و زندگی مجردی که پیش از این در میان دختران جایی نداشت، رشد حیرتآور خودکشی که آمارهای آن به تازگی انتشار یافته است، رشد لجامگسیخته بیحجابی (از نگاه اصولگرایان)و… را نباید دستپخت اندیشه اصولگرایی تلقی کرد؟
آیا هیچ شخصیت سیاسی و نهاد و حزب فعال ایرانی حاضر است با صراحت بگوید علی
لاریجانی، رئیس مجلس قانونگذاری و فردی که پیش از این به مدت ۱۰سال ریاست
سازمان رادیو و تلویزیون ایران را در دست داشت «اصولگرا» نیست. آیا میتوان
احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهشهای مجلس و فردی که دو بار در انتخابات ریاست
جمهوری با آیتالله هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی رقابت کرد را اصولگرا
ندانست؟ محمدرضا باهنر سیاستورز حرفهای ایران که از مجلس چهارم تا امروز –
به جز یک دوره- در کانون منازعات سیاسی و در زیر پرچم جناح اصولگرایان
پرچمدار بوده است را میتوان از دایره اصولگرایی بیرون گذاشت؟ آیا میتوان
گفت، آیتالله مهدویکنی که اکنون پرچم وحدت اصولگرایان.................
آیا هیچ شخصیت سیاسی و نهاد و حزب فعال ایرانی حاضر است با صراحت بگوید علی لاریجانی، رئیس مجلس قانونگذاری و فردی که پیش از این به مدت ۱۰سال ریاست سازمان رادیو و تلویزیون ایران را در دست داشت «اصولگرا» نیست. آیا میتوان احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهشهای مجلس و فردی که دو بار در انتخابات ریاست جمهوری با آیتالله هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی رقابت کرد را اصولگرا ندانست؟ محمدرضا باهنر سیاستورز حرفهای ایران که از مجلس چهارم تا امروز – به جز یک دوره- در کانون منازعات سیاسی و در زیر پرچم جناح اصولگرایان پرچمدار بوده است را میتوان از دایره اصولگرایی بیرون گذاشت؟ آیا میتوان گفت، آیتالله مهدویکنی که اکنون پرچم وحدت اصولگرایان را در دست دارد را خارج از دایره اصولگرایی پنداشت؟ حبیبالله عسگراولادی را بیرون از دایره اصولگرایان گذاشتن یک داوری سخیف و غیرکارشناسی است؟ در حالی که محمود احمدینژاد تلاش میکند خود را خارج از اصولگرایان قرار دهد اما سیاستمداران ایرانی میدانند زاد و رشد او در دهه گذشته در دامان پر مهر جناح اصولگرایان بوده است.
همه طیفهای اصولگرایان از سال ۱۳۸۴ تا امروز در نهادهای قدرت جای گرفتهاند و مجلس و دولت، شهرداریها، استانداریها، نهادهای عمومی و… یکسره در اختیار این جناح سیاسی بوده و هست. سازمان صدا و سیما با سرمایه مادی هنگفت و قدرت پوشش سراسری در ایران در اختیار و در کف قدرت اصولگرایان بوده است: اصولگرایان در ۶ سال گذشته رقمی نزدیک به ۵۰۰میلیارد دلار درآمد ارزی را در اختیار گرفتهاند و با آن هر کاری میخواستهاند انجام دادهاند. سازمان بازرسی کل کشور به عنوان نهادی نیرومند که اختیار رسیدگی و بازرسی از همه فعالیتها را دارد یکسره در اختیار اصولگرایان بوده است.
مساجد و منابر و همه تریبونهای تبلیغاتی در هر گوشه و کنار در اختیار اصولگرایان بوده است. برخی نهادهای نظامی نیز با همه قدرت و توانایی اقتصادی و سیاسی از رئیس دولت نهم و دهم حمایت کردهاند. در ۶ سال گذشته جناح سیاسی اصلاحطلبان حتی در ردههای کارشناسی در نهادهای اجرایی و قانونگذاری و سیاستگذاری عمومی صاحب قدرت نبودهاند. بنابراین هر چه امروز در صحنه کسب و کار شهروندان ایرانی و اقتصاد کلان وجود دارد، نتیجه سیاستگذاری، قانونگذاری و قدرت اجرایی و تبلیغاتی اصولگرایان است و این جناح سیاسی باید قبول کند که توانایی کارشناسی، نیروی متقاعدکننده سیاسی، دیدگاههای اجتماعی و فرهنگیاش همین است که امروز میبینیم. در اقتصاد کلان چه رخ داده است و اقتصاد ایران شاهد چه چیزی است؟
رشد ناکافی و پایین
برخی اصولگرایان در دوره ریاست آیتالله هاشمیرفسنجانی بر قوه مجریه و برای مبارزه سیاسی با آیتالله، موضوع «رشد» را در برابر «توسعه» قرار دادند و تکیه بر رشد را انحراف از اصول انقلاب دانستند. این دیدگاه که از اوایل دهه ۱۳۷۰ ترویج شد راه را برای انکار یکی از شاخصهای اصلی فعالیتهای اقتصادی جامعه ایرانی – و سایر جامعهها- تنگ کرد و به سیاستمداران و دولتمردان حاکم بر قوه مجریه که با حمایت همه جانبه اصولگرایان کار میکنند فرصت داد تا از دادن آمار رشد اجتناب کند.
اصولگرایان ایرانی که امروز بخشی از آنها از دولت انتقاد میکنند که چرا آمار رشد اقتصادی را پنهان میکند، یادشان باشد که روزهایی بوده است که آنها «رشد اقتصادی» را بیاهمیت کردند. رشدهای ناکافی اقتصاد ایران از ۱۳۸۷ تا امروز یک واقعیت تلخ و تاسفآور است که موجب شده است رشد تولید ثروت در ایران به رغم درآمد افسانهای نفت روندی کاهنده را تجربه کند.
تقسیم کیک کوچک ثروت ملی حتی اگر عادلانه باشد که در آن نیز تردید وجود دارد به معنای تقسیم فقر در جامعه ایرانی است. این واقعیت از جایی تلختر میشود که ایران را با سایر کشورها مقایسه کنیم. آیا اصولگرایان میتوانند رشد ناکافی اقتصاد ایران از سال ۱۳۸۷ به این طرف را به اصلاحطلبان نسبت دهند؟ این چیزی که وجود دارد، دستپخت همه اصولگرایان است.
فساد اقتصادی
اصولگرایان ایرانی از اوایل دهه ۱۳۷۰ و در جریان مبارزه همه جانبه برای حذف گامبهگام اصلاحطلبان و اعتدالگرایان از صحنه سیاست ایران یکسره بر طبل مبارزه با فساد اداری و اقتصادی کوبیدند. محمود احمدینژاد که زاد و رشدش در دامان اصولگرایان ممکن شد نیز این پرچم را در دست گرفت و در ۶سال گذشته بارها این ساز را کوک کرده که قصد دارد فساد اقتصادی را ریشهکن کند، نتیجه چه بوده است؟
اصولگرایان در همه سالهای ۱۳۷۰ تا امروز نتوانستهاند یک فرد مسوول در سطوح بالایی اجرایی وابسته به اصلاحطلبان و اعتدالگرایان را معرفی کنند که فساد کرده و در دولت باقی مانده است. اما اکنون دست کم سه مهره اصلی دولت شامل آقایان محمدرضا رحیمی معاون اول، بقایی معاون اجرایی و مشایی رئیس دفتر رئیسجمهور متهم به انواع فساد اقتصادی هستند و این اتهامها از سوی طیفهای گوناگون اصولگرایان وارد شده و اصرار بر محاکمه آنها دارند.
آیا دایره اصولگرایان آنقدر تنگ بوده است که نتوانستهاند چهرههای سیاسی که دامان آنها به اتهام فساد آلوده نشده را در مناصب بالای اجرایی به کار گیرند؟ پارادوکس و معمایی که اکنون در درون جناح اصولگرایان پدیدار شده است در این مقوله به سادگی قابل حل نیست و در فضای مناسب برای مبارزه سیاسی حتما آنها را از اوج به زیر خواهد کشاند.
فرهنگ و جامعه
اصولگرایان در دوران ریاست جمهوری آیتالله هاشمیرفسنجانی یکسره به او انتقاد میکردند که مسائل فرهنگی را به حال خود رها کرده و تنها به اقتصاد میاندیشد و عمل میکند. مخالفت با سیاستهای فرهنگی دولتهای هاشمیرفسنجانی به ویژه وزیر فرهنگ و ارشاد او به اندازهای تشدید شد که سیدمحمد خاتمی را از این نهاد برکنار کرد. اصولگرایان همین رفتار را با دولت آقای خاتمی ادامه دادند و از هر روزنه و از هر منفذ و گوشهای سیاستهای اجتماعی دولت وی را زیر تیغ انتقاد قرار داده و کاری کردند که وزیر ارشاد دولت اول نخست استیضاح شد و چون رای اعتماد دوباره گرفت، با گستردهتر شدن انتقادها کنار گذاشته شد.
اکنون و پس از سپری شدن ۶ سال از زمان کنار گذاردن کامل اصلاحطلبان از امور فرهنگی و اجتماعی و استیلای کامل اندیشه اصولگرایی در فرهنگ و جامعه ایران آیا وضع بهترین را شاهد هستیم؟ انبوه انتقادهایی که از مسائل فرهنگی جامعه میشود و عموما نیز از سوی اصولگرایان و روحانیت است، آیا دستپخت تام و تمام اصولگرایان نیست؟
رشد حیرتانگیز طلاق در میان زنان و مردان ایرانی در سالهای اخیر، رشد شتابان جدایی دختران از خانوادهها و زندگی مجردی که پیش از این در میان دختران جایی نداشت، رشد حیرتآور خودکشی که آمارهای آن به تازگی انتشار یافته است، رشد لجامگسیخته بیحجابی (از نگاه اصولگرایان)و… را نباید دستپخت اندیشه اصولگرایی تلقی کرد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر