سعیده منتظری
«و اکنون تو با مرگ رفته ای، و من اینجا تنها به این امید دم می زنم که با هر نفس گامی به تو نزدیکتر می شوم؛ و این زندگی من است». سپاس از دکتر علی شریعتی که این عبارت زیبا را در وصف من نگاشته است. آری ای پدر، اگر علاقه مندانت تو را «حجت مسلمان بودن» خود می دانستند من تو را علاوه بر آن «حجت بودن» خود می دانستم. و چگونه است حال آن که اکنون بدون حجتی................
«و اکنون تو با مرگ رفته ای، و من اینجا تنها به این امید دم می زنم که با هر نفس گامی به تو نزدیکتر می شوم؛ و این زندگی من است». سپاس از دکتر علی شریعتی که این عبارت زیبا را در وصف من نگاشته است.
آری ای پدر، اگر علاقه مندانت تو را «حجت مسلمان بودن» خود می دانستند من تو را علاوه بر آن «حجت بودن» خود می دانستم. و چگونه است حال آن که اکنون بدون حجتی برای مسلمان بودن و برای بودن می زید!
و ای عجب از پاییزی که در ابتدا مهر را به ما می نمایاند و در پایان کمال نامهری را. و آن روبان سیاه را بر روی تصویری که فقط سپیدی و امید از آن می تراوید قرار می دهد. و این روبان سیاه فقط بر روی تصویر نیست؛ که بر روی آزادگی، حق طلبی، حق گویی، حق پویی، ایثار، مجاهدت، مقاومت و فقاهت واقع می شود.
در وصف تو ای "پدر" نیازی به قلم من نیست؛ قلم ها در وصف کمالات تو در دوران حیات و پس از ممات بسیار نوشته اند؛ هرچند بدخواهان آن قلم ها را شکستند و دهان ها را بستند. با این حال ای کاش همه حرفها گفتنی بود، و ای کاش همه خوبی ها وصف شدنی بود. ما اکنون از خود می گوییم.
از این که دریغ و هزاران دریغ که قدر تو را آنچنان که شایسته بود نشناختیم، و نشناختند و کردند آنچه کردند و شد آنچه شد.
از این که هر روز هجرانت را بیشتر و بیشتر حس می نماییم و خلأ وجودت و حضورت نمایانتر می گردد.
از این که دلتنگ توایم، دلتنگ صدایت، دلتنگ سیمایت، دلتنگ رهنمودهایت، و دلتنگ خون دل خوردنت برای اسلام و برای مردم و برای زندانیان بی گناه و بی پناه.
و همواره با خود می اندیشم: تو که لحظه ای در دفاع از حقوق مردم و کرامت انسانها غفلت نمی کردی و تمام هستی و مقام و موقعیت خود را در این راه به مخاطره افکندی، اکنون چه شده که در این وانفسای بی اخلاقی ها و بی عدالتی ها و جهالت ها و توحش ها تنهایمان گذاشتی؟!
پدر جان! اکنون بیا و بنگر که پس از تو، نام و یاد تو را هم تاب نیاوردند؛ آن شبه حقیقت ها که با شعار "یا حسین" به جنگ آرمانهای حسینی که همانا "هیهات منا الذلة" است برخاسته اند بر دفتر تو که کانونی برای حفظ و نشر آثار توست و مأمنی برای ستمدیدگان، و بر هر کس و هر کجا که نشانی از حق جویی و حق گویی و حق پویی دارد هجوم آوردند بیشتر از گذشته، به این خیال واهی که نام و یاد و راه تو را از تاریخ محو نمایند.
اما زهی خیال باطل! جایگاه منتظری قلوب انسانهای آزاده است و این جایگاه را با زدن و بستن و شکستن و بردن نمی توان به دست آورد. و نیز بدانند که مظلومیت منتظری باعث محبوبیت افزونتر او خواهد گردید، و نیز باعث رسوایی بیشتر بدخواهان.
خواجه عبدالله انصاری در مناجاتش با حضرت دوست چه زیبا می فرماید:
«کریما!
هر که را خواهی که برافتد،
او را رها کنی تا با دوستان تو درافتد.
الهی!
این چه فضل است که با دوستان خود کرده ای!
که هر که ایشان را شناخت تو را یافت،
و هر که تو را یافت ایشان را شناخت».
پدر! از دست دادن تو از دست دادن تمام برکاتی است که خداوند به واسطه حیاتت بر ما هم نازل می فرمود. حسرت و فقدان بزرگی است برای ما که دستمان خالی است. و چه امتحان سختی پیش روست. خدا یاریمان فرماید در این وانفسای غربت دینداران و حق گویان. خدایا در این وانفسای بی کسی جز تو پناهی و تکیه گاهی نداریم. ما را دریاب و توفیقمان ده چون او صابر باشیم و ادامه دهنده راهش.
امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر