عباس محمودی
به نظر می رسد آنچه از آن به عنوان "جنبش دانشجویی" تبیین میشود؛ مربوط به تحولات و نوعی دگردیسی در عرصه اندیشه؛ بازبینی واقع بینانه تحولات دهه ٦٠ و وقوع شکلی از ثبات پس از بحران جنگ در اواسط دهه ٧٠ باشد. مشخصا در کلیه بحران های اجتماعی؛ اقتصادی و واقعهی مهمی همچون جنگ که تمامیت ارضی کشوری را مورد تهدید قرار میدهد؛ لزوم وحدت هر چند در شکلی ظاهری و مجازی؛ سایر خرده منازعات مابین نیروهای سیاسی و حاکمیت را مرتفع نموده؛ لیکن حل و.............به نظر می رسد آنچه از آن به عنوان "جنبش دانشجویی" تبیین میشود؛ مربوط به تحولات و نوعی دگردیسی در عرصه اندیشه؛ بازبینی واقع بینانه تحولات دهه ٦٠ و وقوع شکلی از ثبات پس از بحران جنگ در اواسط دهه ٧٠ باشد. مشخصا در کلیه بحران های اجتماعی؛ اقتصادی و واقعهی مهمی همچون جنگ که تمامیت ارضی کشوری را مورد تهدید قرار میدهد؛ لزوم وحدت هر چند در شکلی ظاهری و مجازی؛ سایر خرده منازعات مابین نیروهای سیاسی و حاکمیت را مرتفع نموده؛ لیکن حل و فصل آن را به دوران ثبات موکول میکند.
همچنان که از گذشته نیز دامن زدن بر بحران های خود ساخته از سوی حاکمان به ابزاری برای ایزوله نمودن فضای اجتماعی و ایجاب نوعی خفقان و در اشکال خشنتر "سیاست مشت آهنین" را به همراه داشته است. لیکن پس از دفع و رفع بحرانها چه در شکل خود ساخته ( توطئه انگارانه) و چه در نوع بحرانهای ایجاد شده شاهد ظهور و بروز خرده منازعات و تبلور مطالبات سیاسی و اجتماعی بودهایم. همچنان که با عبور از واقعه ی جنگ ٨ ساله و وقوف نوعی ثبات در اوایل دهه ٧٠؛ مجال فراخی برای باز اندیشی اهداف انقلاب ۵٧؛ عقده گشایی زخم های ناسور دهه ٦٠؛ پیگیری منازعات و مطامع نیروهای سیاسی و خواسته های نسلی که شاهد بی واسطه ای بر وقایع و سیاست های تحمیلی از سوی حاکمیت سیاسی بر خود بوده؛ ایجاد شد. لذا اواسط دهه ٧٠ نقطه ی آغازینی بر تبلور انباشت مطالبات معوقه اجتماعی؛ سیاسی و فرهنگی بوده که هر یک به تناسب عاملان خود؛ حامل جنبش و حرکت هدفمندی بوده است.
اواسط دهه ٧٠ مصادف با برهه جوانی و بلوغ ذهنی متولدین دهه ٦٠ بود؛ هم انان که از ولادت؛ سنگینی و سهمگینی وقایع؛ رخداد ها و سیاست گذاری های دهه ٦٠ را به عینه گواه و متحمل شده بودند. لذا طبیعی ست که متاثران اصلی این دهه به پرسشگران اغازین ان بدل شوند. نسلی که حال مفر نسبتا امنی برای پرسشگری و مطالبه جویی یافته بود: دانشگاه بدون شک دانشگاه یکی از اصلی ترین دلایل تحقق دولت اصلاحات در اواسط دهه ٧٠ است. با نگاهی به نسبت جمعیتی ایران در این دهه و تاثیر فوق العاده آراء جمعیت جوان کشور در وزن کشی های سیاسی و اجتماعی؛ تفوق آرای دانشجویان را در این دهه درک خواهیم کرد. به همین مناسبت تحقق دولت اصلاحات را می توان به منزله ی نخستین اکت سیاسی هدفمند دانشجویان در این دهه به شمار آورد؛ حرکتی که با دعوت دفتر تحکیم وحدت از محمد خاتمی؛ آغاز و با تثبیت دولت اصلاحات ادامه یافته و به زعم نگارنده جرقه ی تحقق جنبش دانشجویی اخیر را رقم زد.
در واقع شکل گیری جنبش دانشجویی در اواسط دهه ٧٠ به منزله ی به فعلیت رسیدن انباشت مطالبات نسل جوان و تبیین آن در تحرکات بعدی دانشجویان بوده است. تحرکاتی که در ابتدا بر محور آزادی خواهی و تفوق گفتمان حق محور؛ توامان بستر لازم را برای رشته رویدادهای بعدی از واقعه ی کوی دانشگاه در سال ٧٨ تا اعتراضات سال ٨٠؛ ٨٢؛ ٨٤ و وقایع پس از انتخابات سال ٨٨ فراهم آورد. آنچنان که گفتمان حق محور به مناسبت اصالت در ادامه منجر به تکثیر و ارتقاء سایرمطالبات از خواست " استقلال دانشگاه" در سال ٧٨ تا "آزادی آکادمیک"؛ "دیده بانی حقوق بشر"؛ توجه به مطالبات زنان و غیره گردید و کف مطالبات دانشجویان به سطح بالاتری صعود کرد. لیکن هر چند جنبش دانشجویی در عرصه ذهن؛ ترقی و بسط گفتمانی خود موفق عمل کرد؛ اما در عرصه عمل و بسط گفتمانی خود در اجتماع و تحقق نتایج آن در تسریع در امر گذار به دموکراسی همچنان که آن را به عنوان هدف استراتژیک و بلند مدت خود تعریف می کند؛ ناکام بوده است.
با نگاهی به سیر تحرکات دانشجویان از اواسط دهه ٧٠ تاکنون؛ دلایلی چند در آسیب شناسی جنبش دانشجویی دست می دهد که در ذیل مورد اشاره قرار می گیرد:
١- به نظر می رسد دلیل این ناکامی در عرصه عمل مبتلا به تمامی جنبش های دانشجویی ١ قرن اخیر دنیا از وقایع میدان تیان آن من و اعتراضات سراسری دانشجویان در دوره دانگ تا می ١9٨٦ پاریس تا اعتراضات دهه ٦٠ و ٧٠ دانشجویان در آمریکا بوده است. عمده دلیل این ناکامی؛ ایده آلیسم خاص و ویژه دوره دانشجویی و عمل در جهت تحقق و عینیت بخشی بی کم و کاست این آرمان ها در کوتاه مدت است. دانشجو به واسطه ی برخورداری از نوعی استقلال نسبی؛ عدم تعلق طبقاتی؛ فراغت ذهنی و جسمی بیشتر و دارا بودن مفر امن دانشگاه برای تحقیق و تحصیل و پژوهش و تفکر؛ بیش از همه مستعد ایده آل گرایی ست. لیکن به تناسب فرو رفتن بیش از حد در عالم انتزاع و ذهنیات؛ وی را از واقعیات اجتماعی دور نگه می دارد. جذابیت های آرمان گرایی و فراخی بی حد و حصر آن به لحاظ فقدان الزامات زمانی و مکانی و اقتضائات مختص عملگرایانه؛ مجال بسیاری را برای مانور ذهنی فرد مهیا نموده و بواسطه ی تام بودن علل مطلوبیات و آرمان ها و اطلاق حقیقت محض نهفته در آن ؛ ماهیتی ایدئولوژیک به آن می بخشد. لذا از این پس فرد با حقایق و ایده آل های مطلقی روبروست که چاره ای جز تحقق آنها نمی بیند. اما این تنها بخشی از رویکرد نقادانه به آرمان گرایی ست همچنان که نمی توان از دیگر وجوه مثبت آن در تدوین چشم انداز و تعیین اهداف استراتژیک سخنی به میان نیاورد. همچنان که می بینیم آرمان گرایی مختص برهه دانشجویی نیست و خود به عنوان یک مکتب فکری محل بحث و تفصیل است؛ لیکن در آسب شناسی جنبش های دانشجویی؛ توجه به عنصر ایده آلیسم از جایگاه با اهمیتی برخوردار است. در واقع با توجه به جنبش های دانشجویی ١ قرن اخیر این نکته بدست می آید که همواره دانشجویان به تحقق شرایط و اقتضائات عینی ی انتزاعات و مطالبات خویش بی توجه بوده و به عبارتی خواسته اند؛ یک شبه ره صد ساله بپیمایند. ضمن آنکه در عرصه عمل مبتلا به رویکردی رمانتیسمی و تابع قانون "همه یا هیچ" بوده اند؛ حال آنکه داده های جدید؛ یکی از دلایل موفقیت جنبش های اجتماعی را پارامتر "حداقل گرایی" و فراگیری حداکثری مطالبات جنبش به شمار می آورد.
در واقع تاکید بر حداقل گرا بودن در جنبش های اجتماعی به مناسبت توانایی ایجاد پوشش حداکثری در بین نیروهای عمل و حاملان جنبش؛ فراگیری حداکثری خواسته؛ توجه و تمرکز حداکثری توان و نیرو بر تحقق یک خواسته ی" مشخص؛ شفاف با قابلیت تبیین بالا" می باشد؛ به این منزله که به عنوان مثال تمرکز بر مطالبه ی " آزادی آکادمیک" و استقلال دانشگاه به عنوان یک خواست حداقلی به تنهایی قابلیت فراگیری و بسط و تبیین کافی را در عرصه دانشگاه داشته و با توجه به تناسب عرصه عمل دانشجویان با خواست مذکور؛ امکان پرداخت و عملیاتی نمودن آن سهل تر است.
٢- همچنان که یکی دیگر از دلایل ناکامی جنبش های دانشجویی خصوصا در ایران؛ مورد اخیر است؛ به این معنا که همواره دانشجویان عرصه عمل اصلی خود را فراموش می کنند و سریعا تناسب میان آرمان ها و عرصه عمل و زمین بازی ایشان ( دانشگاه) از میان می رود. هر چند مطالبات و حوزه ی گفتمانی جنبش وسیع تر شده؛ لیکن مختصات حوزه ی عمل مورد غفلت قرار گرفته و اندک اندک برد گفتمانی جنبش به حلقهی تصمیم گیران اصلی محدود می شود.با نگاهی به سیر وقایع از اواسط دهه ٧٠ تاکنون مشاهده می کنیم؛ علی رغم فربه شدن گفتمان جنبش دانشجویی و بالاتر رفتن کف مطالبات و تنوع آنها؛ تفاوت چندانی به لحاظ کمی در حجم نیروهای عمل کننده و حاملان جنبش دانشجویی ایجاد نشده است و دلیل این امر را می توان در نادیده گرفتن دانشگاه و عرصه عمل اصلی دانشجویان تبیین کرد؛ در واقع دانشجویان در میدان اصلی بازی خود دستاوردهای چندانی نداشته اند. نمود این امر را می توان در فقدان کوچکترین تحول در ساختار و کیفیت آموزش؛ پژوهش؛ وضعیت هیئت های علمی و انتصاب روسای دانشگاه ها و ... مشاهده نمود.
٣- همواره یکی از عناصر اصلی در آسیب شناسی جنبش های دانشجویی؛ شاخص سیالیت بوده است.
مبرهن است که عمر دوره دانشجویی محدود به سالیان تحصیل در دانشگاه بوده و به همین واسطه فعالیت دانشجویی را نمی توان بیش از ٣ تا ٤ سال در نظر گرفت؛ حال آنکه تقدم و تاخر ورود نیروهای عمل در جنبش نیز بر این محدودیت افزوده و عملا عمر یک فعال دانشجویی حاضر در جنبش را نمی توان بیش از٢ سال در نظر گرفت. امری که مورد غفلت کلیه جنبش های دانشجویی بوده و هست. اینکه در تدوین راهبردها به امر سیالیت دوره دانشجویی بی توجهی می شود. طبیعی ست که تدوین راهبردهای بلند مدت در تضاد با واقعیت اخیر بوده ضمن اینکه نیروهای عمل کننده جدید؛ هیچگونه الزامی در پیگیری راهبردهای مدون گذشته نخواهند داشت. لذا موفقیت در این امرمستلزم تدوین راهبردها و طرح های کوتاه مدت و یا میان مدت می باشد.
طرحی که قابلیت اجرای آن در ٢ سال فراهم بوده و ضمن در نظر داشتن کیفیت و کمیت نیروهای موجود به انسجام و پیوستگی این فعالان توجه کند.
٤- علی رغم برخورد سراسری و حداکثری حاکمیت سیاسی با جنبش دانشجویی ایران در سالیان اخیر و مشاهده شکل برخوردها؛ به نظر می رسد؛ طیف و نحوه این برخوردها در دایره ی اخطار؛ تهدید؛ بازداشت و زندان قرار داشته است. در واقع این شیوه و شکل رایج برخورد کلیه نظام های سیاسی توتالیتر با مخالفان و دگر اندیشان بوده است: سرکوب سراسری و پلیسی و برخورد قهر آمیز
اما در سوی دیگر همواره شکل عمل وشیوه مبارزاتی نیروها و حاملان جنبش های سیاسی و اجتماعی محدود نبوده و از توانایی انعطاف؛ تنوع و تکثیر و نوزایی برخوردار است؛ لیکن سیر وقایع و عملکرد جنبش دانشجویی در سالیان اخیر نشان می دهد؛ شکل و نحوه ی عمل حاملان جنبش دانشجویی غالبا واکنشی و تدافعی؛ سلبی و خالی از ابتکارات لازم بوده است. تحرکاتی که با شکل گیری تجمعات و اعتراضات سراسری در دانشگاه ها در فراز و سپس با بازداشت و سرکوب دانشجویان فرود را تجربه کرده است؛ همچنان که سیر وقایع از خرداد و تیر ٧٨ تا آذر ٨٠؛ خرداد ٨٢ و...همواره از وحدت در شکل مبارزات و فرم واحدی تبعیت کرده یا واکنشی در قبال سیاست های خاص حاکمیت سیاسی در دانشگاه بوده است و نه اقدامی کنشی در ایجاب و تبلور خواست و مطالبه ی جنبش
به همین منظور ارائه چند نکته در ذیل به منظور ایجاد تحول در شکل مبارزات و تدوین راهبرد جنبش در شرایط اخیر قابل تامل و بررسی می نماید
- تعریف نماد ها و شاخصه های هویت ساز درجنبش دانشجویی: از جمله تاکید بر نام و یاد کشته شدگان جنبش دانشجویی و برگزاری مراسم و یادواره این شهدا؛ استفاده از رنگ و طرح های تصویری و نماد های آزادی خواهی و ضرورت استفاده از این نمادها در عرصه دانشگاه
- ارائه آمار ماهانه از میزان و شدت برخوردها؛ بازداشت دانشجویان و در مجموع گزارشی از وضعیت کلی و شاخصه های حقوق بشر و آزادی آکادمیک به عموم دانشجویان و انتقال آن به احزاب و گروه های مرجع اجتماعی و همچنین نهاد های بین المللی حقوق بشر
- تبیین و ترویج مصادیق نافرمانی مدنی در دانشگاه ها
- ارتباط با سایر گروه ها؛ کانون ها و مجموعه های صنفی؛ علمی؛ ادبی و هنری در جهت افزایش فراگیری جنبش
- مذاکرات و مشاوره مستمر با اساتید دانشگاه و تبیین مطالبات و مواضع جنبش و دعوت به همکاری
- شکل گیری حلقه های فکری و کتاب خوانی در درون جنبش دانشجویی
- ارتباط گسترده با جنبش های دانشجویی و فعالین دانشجویی سایر کشور ها و استفاده از تجارب و ابتکارات و شیوه های جدید مبارزاتی ایشان
و...
۵- ساختار سنتی تشکل ها؛ عدم انسجام و پیوستگی لازم میان اعضاء؛ ارتباطات کم و پراکندگی زمانی و مکانی از جمله مهمترین دلایل ناکامی جنبش دانشجویی اخیر به شمار می رود.
همواره از جنبش اجتماعی با عنوان یک حرکت جمعی و فراگیر و هدفمند اجتماعی یاد می شود که در برهه ای از زمان متحقق می گردد. اما با بررسی تحرکات جنبش دانشجویی ایران مشاهده می کنیم که به جز وقایع تیر ٧٨ ( واقعه کوی دانشگاه) و اعتراضات سراسری سال ٨٨؛ هیچگاه شاهد حرکتی جمعی و فراگیر و در ضمن هدفمند از سنخی که در تعریف کلاسیک جنبش های اجتماعی بگنجد؛ نبوده ایم؛ هر چند حرکات محدود و غیر هدفمند و واکنشی بسیاری در طی سالیان اخیر؛ آن هم به واسطه ی مناسبت های خاص ( روز دانشجو؛ سالگرد ١٨ تیر و ...) از سوی دانشجویان به انجام رسیده اما هیچ یک را نمی توان در زمره ی حرکات سازمان یافته از جنس جنبش قرار داد.
به نظر می رسد علاوه بر محدودیت های حاکمیت سیاسی و ضربات سنگین آن بر تشکل های آزادی خواه دانشجویی؛ خصوصا دفتر تحکیم وحدت؛ نقش ساختار سنتی و فقدان انسجام لازم در تشکیلات دفتر تحکیم وحدت در اقدام برای ایجاد حرکات جمعی و فراگیر خالی از تاثیر نبوده؛ چه ساختار و چینش سازمانی این تشکیلات( مشتمل بر اعضای شورای مرکزی و شورای عمومی)؛ علاوه بر ضربه پذیری فوق العاده اعضاء شاخص از سوی حاکمیت سیاسی تمامیت خواه؛ منجر به عدم پیوستگی زمانی و مکانی( منوط به برگزای جلسات متنوع و مداوم)؛ ایجاد ارتباطات و ساختار عمودی و ضعف در اطلاع رسانی و تاخیر در تصمیم سازی ها و اجرا گردیده است. لذا اتلاف توان و ریزش نیرو طبیعی و امکان تحول سازمانی با وجود ساختار فعلی سخت می نمود.
حال آنکه امروز امتیازات ساخت و چینش سازمانی بر اساس مدل شبکه ای بر کسی پوشیده نیست. مدل ارتباط شبکه ای به واسطه ی تحقق ارتباطات چند گانه میان افراد؛ لزوما شکل گسترده و فراگیری از انسجام میان نیروها را متحقق نموده؛ منجر به سرعت در اطلاع رسانی؛تسریع در تصمیم گیری و اجرا؛ قابلیت انتقال آسان و پیوستگی زمانی و مکانی چند گانه می گردد.
لذا به نظر می رسد طرح تحول ساختاری در تشکیلات دفتر تحکیم وحدت از شکل سنتی به مدل شبکه ای و قرارگیری یک شورای رهبری به منظور سیاست گزاری و تدوین راهبرد میان مدت قابل تامل و بررسی باشد.
با توجه به موارد یاد شده در آسیب شناسی جنبش دانشجویی اخیر ایران؛ در راستای تدوین راهبرد کنونی جنبش توجه به هدف عالی؛ تحقق شرایط و لوازم "گذار به دموکراسی" به عنوان یک هدف استراتژیک و چشم انداز کلی؛ تدوین طرحی میان مدت در عرصه عمل اصلی دانشجویان و زمین بازی اصلی ایشان ضمن توجه به کمیت و کیفیت فعالان جنبش دانشجویی؛ تغییر شیوه مبارزاتی و به کاربستن رویکردی کنشی و ایجابی و ابداع ابتکارات لازم در مبازات جنبش دانشجویی ضمن ایجاد تحول ساختاری و طرح مدل ارتباط شبکه ای؛ می تواند سرآغازی نوین را برای جنبش دانشجویی ایران رقم زند.
همچنان که از گذشته نیز دامن زدن بر بحران های خود ساخته از سوی حاکمان به ابزاری برای ایزوله نمودن فضای اجتماعی و ایجاب نوعی خفقان و در اشکال خشنتر "سیاست مشت آهنین" را به همراه داشته است. لیکن پس از دفع و رفع بحرانها چه در شکل خود ساخته ( توطئه انگارانه) و چه در نوع بحرانهای ایجاد شده شاهد ظهور و بروز خرده منازعات و تبلور مطالبات سیاسی و اجتماعی بودهایم. همچنان که با عبور از واقعه ی جنگ ٨ ساله و وقوف نوعی ثبات در اوایل دهه ٧٠؛ مجال فراخی برای باز اندیشی اهداف انقلاب ۵٧؛ عقده گشایی زخم های ناسور دهه ٦٠؛ پیگیری منازعات و مطامع نیروهای سیاسی و خواسته های نسلی که شاهد بی واسطه ای بر وقایع و سیاست های تحمیلی از سوی حاکمیت سیاسی بر خود بوده؛ ایجاد شد. لذا اواسط دهه ٧٠ نقطه ی آغازینی بر تبلور انباشت مطالبات معوقه اجتماعی؛ سیاسی و فرهنگی بوده که هر یک به تناسب عاملان خود؛ حامل جنبش و حرکت هدفمندی بوده است.
اواسط دهه ٧٠ مصادف با برهه جوانی و بلوغ ذهنی متولدین دهه ٦٠ بود؛ هم انان که از ولادت؛ سنگینی و سهمگینی وقایع؛ رخداد ها و سیاست گذاری های دهه ٦٠ را به عینه گواه و متحمل شده بودند. لذا طبیعی ست که متاثران اصلی این دهه به پرسشگران اغازین ان بدل شوند. نسلی که حال مفر نسبتا امنی برای پرسشگری و مطالبه جویی یافته بود: دانشگاه بدون شک دانشگاه یکی از اصلی ترین دلایل تحقق دولت اصلاحات در اواسط دهه ٧٠ است. با نگاهی به نسبت جمعیتی ایران در این دهه و تاثیر فوق العاده آراء جمعیت جوان کشور در وزن کشی های سیاسی و اجتماعی؛ تفوق آرای دانشجویان را در این دهه درک خواهیم کرد. به همین مناسبت تحقق دولت اصلاحات را می توان به منزله ی نخستین اکت سیاسی هدفمند دانشجویان در این دهه به شمار آورد؛ حرکتی که با دعوت دفتر تحکیم وحدت از محمد خاتمی؛ آغاز و با تثبیت دولت اصلاحات ادامه یافته و به زعم نگارنده جرقه ی تحقق جنبش دانشجویی اخیر را رقم زد.
در واقع شکل گیری جنبش دانشجویی در اواسط دهه ٧٠ به منزله ی به فعلیت رسیدن انباشت مطالبات نسل جوان و تبیین آن در تحرکات بعدی دانشجویان بوده است. تحرکاتی که در ابتدا بر محور آزادی خواهی و تفوق گفتمان حق محور؛ توامان بستر لازم را برای رشته رویدادهای بعدی از واقعه ی کوی دانشگاه در سال ٧٨ تا اعتراضات سال ٨٠؛ ٨٢؛ ٨٤ و وقایع پس از انتخابات سال ٨٨ فراهم آورد. آنچنان که گفتمان حق محور به مناسبت اصالت در ادامه منجر به تکثیر و ارتقاء سایرمطالبات از خواست " استقلال دانشگاه" در سال ٧٨ تا "آزادی آکادمیک"؛ "دیده بانی حقوق بشر"؛ توجه به مطالبات زنان و غیره گردید و کف مطالبات دانشجویان به سطح بالاتری صعود کرد. لیکن هر چند جنبش دانشجویی در عرصه ذهن؛ ترقی و بسط گفتمانی خود موفق عمل کرد؛ اما در عرصه عمل و بسط گفتمانی خود در اجتماع و تحقق نتایج آن در تسریع در امر گذار به دموکراسی همچنان که آن را به عنوان هدف استراتژیک و بلند مدت خود تعریف می کند؛ ناکام بوده است.
با نگاهی به سیر تحرکات دانشجویان از اواسط دهه ٧٠ تاکنون؛ دلایلی چند در آسیب شناسی جنبش دانشجویی دست می دهد که در ذیل مورد اشاره قرار می گیرد:
١- به نظر می رسد دلیل این ناکامی در عرصه عمل مبتلا به تمامی جنبش های دانشجویی ١ قرن اخیر دنیا از وقایع میدان تیان آن من و اعتراضات سراسری دانشجویان در دوره دانگ تا می ١9٨٦ پاریس تا اعتراضات دهه ٦٠ و ٧٠ دانشجویان در آمریکا بوده است. عمده دلیل این ناکامی؛ ایده آلیسم خاص و ویژه دوره دانشجویی و عمل در جهت تحقق و عینیت بخشی بی کم و کاست این آرمان ها در کوتاه مدت است. دانشجو به واسطه ی برخورداری از نوعی استقلال نسبی؛ عدم تعلق طبقاتی؛ فراغت ذهنی و جسمی بیشتر و دارا بودن مفر امن دانشگاه برای تحقیق و تحصیل و پژوهش و تفکر؛ بیش از همه مستعد ایده آل گرایی ست. لیکن به تناسب فرو رفتن بیش از حد در عالم انتزاع و ذهنیات؛ وی را از واقعیات اجتماعی دور نگه می دارد. جذابیت های آرمان گرایی و فراخی بی حد و حصر آن به لحاظ فقدان الزامات زمانی و مکانی و اقتضائات مختص عملگرایانه؛ مجال بسیاری را برای مانور ذهنی فرد مهیا نموده و بواسطه ی تام بودن علل مطلوبیات و آرمان ها و اطلاق حقیقت محض نهفته در آن ؛ ماهیتی ایدئولوژیک به آن می بخشد. لذا از این پس فرد با حقایق و ایده آل های مطلقی روبروست که چاره ای جز تحقق آنها نمی بیند. اما این تنها بخشی از رویکرد نقادانه به آرمان گرایی ست همچنان که نمی توان از دیگر وجوه مثبت آن در تدوین چشم انداز و تعیین اهداف استراتژیک سخنی به میان نیاورد. همچنان که می بینیم آرمان گرایی مختص برهه دانشجویی نیست و خود به عنوان یک مکتب فکری محل بحث و تفصیل است؛ لیکن در آسب شناسی جنبش های دانشجویی؛ توجه به عنصر ایده آلیسم از جایگاه با اهمیتی برخوردار است. در واقع با توجه به جنبش های دانشجویی ١ قرن اخیر این نکته بدست می آید که همواره دانشجویان به تحقق شرایط و اقتضائات عینی ی انتزاعات و مطالبات خویش بی توجه بوده و به عبارتی خواسته اند؛ یک شبه ره صد ساله بپیمایند. ضمن آنکه در عرصه عمل مبتلا به رویکردی رمانتیسمی و تابع قانون "همه یا هیچ" بوده اند؛ حال آنکه داده های جدید؛ یکی از دلایل موفقیت جنبش های اجتماعی را پارامتر "حداقل گرایی" و فراگیری حداکثری مطالبات جنبش به شمار می آورد.
در واقع تاکید بر حداقل گرا بودن در جنبش های اجتماعی به مناسبت توانایی ایجاد پوشش حداکثری در بین نیروهای عمل و حاملان جنبش؛ فراگیری حداکثری خواسته؛ توجه و تمرکز حداکثری توان و نیرو بر تحقق یک خواسته ی" مشخص؛ شفاف با قابلیت تبیین بالا" می باشد؛ به این منزله که به عنوان مثال تمرکز بر مطالبه ی " آزادی آکادمیک" و استقلال دانشگاه به عنوان یک خواست حداقلی به تنهایی قابلیت فراگیری و بسط و تبیین کافی را در عرصه دانشگاه داشته و با توجه به تناسب عرصه عمل دانشجویان با خواست مذکور؛ امکان پرداخت و عملیاتی نمودن آن سهل تر است.
٢- همچنان که یکی دیگر از دلایل ناکامی جنبش های دانشجویی خصوصا در ایران؛ مورد اخیر است؛ به این معنا که همواره دانشجویان عرصه عمل اصلی خود را فراموش می کنند و سریعا تناسب میان آرمان ها و عرصه عمل و زمین بازی ایشان ( دانشگاه) از میان می رود. هر چند مطالبات و حوزه ی گفتمانی جنبش وسیع تر شده؛ لیکن مختصات حوزه ی عمل مورد غفلت قرار گرفته و اندک اندک برد گفتمانی جنبش به حلقهی تصمیم گیران اصلی محدود می شود.با نگاهی به سیر وقایع از اواسط دهه ٧٠ تاکنون مشاهده می کنیم؛ علی رغم فربه شدن گفتمان جنبش دانشجویی و بالاتر رفتن کف مطالبات و تنوع آنها؛ تفاوت چندانی به لحاظ کمی در حجم نیروهای عمل کننده و حاملان جنبش دانشجویی ایجاد نشده است و دلیل این امر را می توان در نادیده گرفتن دانشگاه و عرصه عمل اصلی دانشجویان تبیین کرد؛ در واقع دانشجویان در میدان اصلی بازی خود دستاوردهای چندانی نداشته اند. نمود این امر را می توان در فقدان کوچکترین تحول در ساختار و کیفیت آموزش؛ پژوهش؛ وضعیت هیئت های علمی و انتصاب روسای دانشگاه ها و ... مشاهده نمود.
٣- همواره یکی از عناصر اصلی در آسیب شناسی جنبش های دانشجویی؛ شاخص سیالیت بوده است.
مبرهن است که عمر دوره دانشجویی محدود به سالیان تحصیل در دانشگاه بوده و به همین واسطه فعالیت دانشجویی را نمی توان بیش از ٣ تا ٤ سال در نظر گرفت؛ حال آنکه تقدم و تاخر ورود نیروهای عمل در جنبش نیز بر این محدودیت افزوده و عملا عمر یک فعال دانشجویی حاضر در جنبش را نمی توان بیش از٢ سال در نظر گرفت. امری که مورد غفلت کلیه جنبش های دانشجویی بوده و هست. اینکه در تدوین راهبردها به امر سیالیت دوره دانشجویی بی توجهی می شود. طبیعی ست که تدوین راهبردهای بلند مدت در تضاد با واقعیت اخیر بوده ضمن اینکه نیروهای عمل کننده جدید؛ هیچگونه الزامی در پیگیری راهبردهای مدون گذشته نخواهند داشت. لذا موفقیت در این امرمستلزم تدوین راهبردها و طرح های کوتاه مدت و یا میان مدت می باشد.
طرحی که قابلیت اجرای آن در ٢ سال فراهم بوده و ضمن در نظر داشتن کیفیت و کمیت نیروهای موجود به انسجام و پیوستگی این فعالان توجه کند.
٤- علی رغم برخورد سراسری و حداکثری حاکمیت سیاسی با جنبش دانشجویی ایران در سالیان اخیر و مشاهده شکل برخوردها؛ به نظر می رسد؛ طیف و نحوه این برخوردها در دایره ی اخطار؛ تهدید؛ بازداشت و زندان قرار داشته است. در واقع این شیوه و شکل رایج برخورد کلیه نظام های سیاسی توتالیتر با مخالفان و دگر اندیشان بوده است: سرکوب سراسری و پلیسی و برخورد قهر آمیز
اما در سوی دیگر همواره شکل عمل وشیوه مبارزاتی نیروها و حاملان جنبش های سیاسی و اجتماعی محدود نبوده و از توانایی انعطاف؛ تنوع و تکثیر و نوزایی برخوردار است؛ لیکن سیر وقایع و عملکرد جنبش دانشجویی در سالیان اخیر نشان می دهد؛ شکل و نحوه ی عمل حاملان جنبش دانشجویی غالبا واکنشی و تدافعی؛ سلبی و خالی از ابتکارات لازم بوده است. تحرکاتی که با شکل گیری تجمعات و اعتراضات سراسری در دانشگاه ها در فراز و سپس با بازداشت و سرکوب دانشجویان فرود را تجربه کرده است؛ همچنان که سیر وقایع از خرداد و تیر ٧٨ تا آذر ٨٠؛ خرداد ٨٢ و...همواره از وحدت در شکل مبارزات و فرم واحدی تبعیت کرده یا واکنشی در قبال سیاست های خاص حاکمیت سیاسی در دانشگاه بوده است و نه اقدامی کنشی در ایجاب و تبلور خواست و مطالبه ی جنبش
به همین منظور ارائه چند نکته در ذیل به منظور ایجاد تحول در شکل مبارزات و تدوین راهبرد جنبش در شرایط اخیر قابل تامل و بررسی می نماید
- تعریف نماد ها و شاخصه های هویت ساز درجنبش دانشجویی: از جمله تاکید بر نام و یاد کشته شدگان جنبش دانشجویی و برگزاری مراسم و یادواره این شهدا؛ استفاده از رنگ و طرح های تصویری و نماد های آزادی خواهی و ضرورت استفاده از این نمادها در عرصه دانشگاه
- ارائه آمار ماهانه از میزان و شدت برخوردها؛ بازداشت دانشجویان و در مجموع گزارشی از وضعیت کلی و شاخصه های حقوق بشر و آزادی آکادمیک به عموم دانشجویان و انتقال آن به احزاب و گروه های مرجع اجتماعی و همچنین نهاد های بین المللی حقوق بشر
- تبیین و ترویج مصادیق نافرمانی مدنی در دانشگاه ها
- ارتباط با سایر گروه ها؛ کانون ها و مجموعه های صنفی؛ علمی؛ ادبی و هنری در جهت افزایش فراگیری جنبش
- مذاکرات و مشاوره مستمر با اساتید دانشگاه و تبیین مطالبات و مواضع جنبش و دعوت به همکاری
- شکل گیری حلقه های فکری و کتاب خوانی در درون جنبش دانشجویی
- ارتباط گسترده با جنبش های دانشجویی و فعالین دانشجویی سایر کشور ها و استفاده از تجارب و ابتکارات و شیوه های جدید مبارزاتی ایشان
و...
۵- ساختار سنتی تشکل ها؛ عدم انسجام و پیوستگی لازم میان اعضاء؛ ارتباطات کم و پراکندگی زمانی و مکانی از جمله مهمترین دلایل ناکامی جنبش دانشجویی اخیر به شمار می رود.
همواره از جنبش اجتماعی با عنوان یک حرکت جمعی و فراگیر و هدفمند اجتماعی یاد می شود که در برهه ای از زمان متحقق می گردد. اما با بررسی تحرکات جنبش دانشجویی ایران مشاهده می کنیم که به جز وقایع تیر ٧٨ ( واقعه کوی دانشگاه) و اعتراضات سراسری سال ٨٨؛ هیچگاه شاهد حرکتی جمعی و فراگیر و در ضمن هدفمند از سنخی که در تعریف کلاسیک جنبش های اجتماعی بگنجد؛ نبوده ایم؛ هر چند حرکات محدود و غیر هدفمند و واکنشی بسیاری در طی سالیان اخیر؛ آن هم به واسطه ی مناسبت های خاص ( روز دانشجو؛ سالگرد ١٨ تیر و ...) از سوی دانشجویان به انجام رسیده اما هیچ یک را نمی توان در زمره ی حرکات سازمان یافته از جنس جنبش قرار داد.
به نظر می رسد علاوه بر محدودیت های حاکمیت سیاسی و ضربات سنگین آن بر تشکل های آزادی خواه دانشجویی؛ خصوصا دفتر تحکیم وحدت؛ نقش ساختار سنتی و فقدان انسجام لازم در تشکیلات دفتر تحکیم وحدت در اقدام برای ایجاد حرکات جمعی و فراگیر خالی از تاثیر نبوده؛ چه ساختار و چینش سازمانی این تشکیلات( مشتمل بر اعضای شورای مرکزی و شورای عمومی)؛ علاوه بر ضربه پذیری فوق العاده اعضاء شاخص از سوی حاکمیت سیاسی تمامیت خواه؛ منجر به عدم پیوستگی زمانی و مکانی( منوط به برگزای جلسات متنوع و مداوم)؛ ایجاد ارتباطات و ساختار عمودی و ضعف در اطلاع رسانی و تاخیر در تصمیم سازی ها و اجرا گردیده است. لذا اتلاف توان و ریزش نیرو طبیعی و امکان تحول سازمانی با وجود ساختار فعلی سخت می نمود.
حال آنکه امروز امتیازات ساخت و چینش سازمانی بر اساس مدل شبکه ای بر کسی پوشیده نیست. مدل ارتباط شبکه ای به واسطه ی تحقق ارتباطات چند گانه میان افراد؛ لزوما شکل گسترده و فراگیری از انسجام میان نیروها را متحقق نموده؛ منجر به سرعت در اطلاع رسانی؛تسریع در تصمیم گیری و اجرا؛ قابلیت انتقال آسان و پیوستگی زمانی و مکانی چند گانه می گردد.
لذا به نظر می رسد طرح تحول ساختاری در تشکیلات دفتر تحکیم وحدت از شکل سنتی به مدل شبکه ای و قرارگیری یک شورای رهبری به منظور سیاست گزاری و تدوین راهبرد میان مدت قابل تامل و بررسی باشد.
با توجه به موارد یاد شده در آسیب شناسی جنبش دانشجویی اخیر ایران؛ در راستای تدوین راهبرد کنونی جنبش توجه به هدف عالی؛ تحقق شرایط و لوازم "گذار به دموکراسی" به عنوان یک هدف استراتژیک و چشم انداز کلی؛ تدوین طرحی میان مدت در عرصه عمل اصلی دانشجویان و زمین بازی اصلی ایشان ضمن توجه به کمیت و کیفیت فعالان جنبش دانشجویی؛ تغییر شیوه مبارزاتی و به کاربستن رویکردی کنشی و ایجابی و ابداع ابتکارات لازم در مبازات جنبش دانشجویی ضمن ایجاد تحول ساختاری و طرح مدل ارتباط شبکه ای؛ می تواند سرآغازی نوین را برای جنبش دانشجویی ایران رقم زند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر