به علت مسائل فنی سایت را با فیلتر شکن ملاحظه بفرمایید پیشاپیش از همراهان گرامی پوزش بعمل می آید .

صفحات

نظرات

همراهان گرامی با نظر گذاشتن در پست ها به دیگران بگویید چگونه فکر می کنید

۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

پسرم ضیا! ایران را با قهرمانانش می شناسیم

مریم شربتدار قدس
فرزندم، ضیاء عزیز!
روزگار سختی را تجربه می کنی و شاید زمانی که خدا، روشنایی را همراه تو وارد خانۀ ساده و کوچکتان کرد، هیچگاه مادر دلشکسته و پدر رنجدیده ات در خواب نیز چنین روزهای تلخ تر از زهر را برای نور دیده شان نمی دیدند چرا که در روزگاران دور هم، پدرانت ستم را بر نتابیده و با نظام ستمشاهی به ستیز پرداخته بودند با این امید که روزگار فرزندانشان شیرین تر از عسل شده و دیگر بهای اندیشه، زنجیر نباشد و تاوان تفکر، زندان. آن روزها شاید قصه های مادران برای دلبندانشان افسانه های دیو و پری بود و قهرمانان و خوبانی که در چنگال جادوگران و بد سرشتان، گرفتار..........................
*نظرات وارده لزوما بیانگر دیدگاه 88 نمی باشد 


فرزندم، ضیاء عزیز!
روزگار سختی را تجربه می کنی و شاید زمانی که خدا، روشنایی را همراه تو وارد خانۀ ساده و کوچکتان کرد، هیچگاه مادر دلشکسته و پدر رنجدیده ات در خواب نیز چنین روزهای تلخ تر از زهر را برای نور دیده شان نمی دیدند چرا که در روزگاران دور هم، پدرانت ستم را بر نتابیده و با نظام ستمشاهی به ستیز پرداخته بودند با این امید که روزگار فرزندانشان شیرین تر از عسل شده و دیگر بهای اندیشه، زنجیر نباشد و تاوان تفکر، زندان.
آن روزها شاید قصه های مادران برای دلبندانشان افسانه های دیو و پری بود و قهرمانان و خوبانی که در چنگال جادوگران و بد سرشتان، گرفتار می شدند اما همواره سعی داشتند پایان شیرین آن داستان ها را برای کودکان بگویند و اینگونه بود که ایران را همواره با قهرمانانش می شناسیم و ایرانی را با شرف و عزت می خواهیم.
پسرم، ضیاء مظلوم!
زمانی که شیوا نیز مانند تو و دیگر فرزندانم در تنهایی سلول خود به چرائی و چیستی این اتفاقات نا معقول می اندیشید، برایش نوشتم چه زود بزرگ شدی، و اینک می خواهم در سالروز ولادتت به تو، مجیدها، بهاره ها، مهدیه ها، سعید، مسعود، مهدی، عماد، اشکان، حسن، وحید، بهمن، علی و بسیار بسیار جوانانی که شاید ذهن را یارای نگهداری اسامی پاک آنان نباشد آفرین گفته و فریاد کنم نه من که همگان، تحسین می کنند شما قهرمانانی را که در عنفوان جوانی، آنچنان رشد یافته اید که زورمداران و غرض ورزان نیز می دانند با زنجیر کردن و حتی زندان در تبعید هم نمی توانند اندیشۀ بالغ شما را به بند کشند که آزادی را نه در این سوی میله ها بلکه در فکر خود دارید و در قفس نیز ذلت را بر نمی تابید.
پسر خوبم!
چه دردناک است بر ما که انقلاب اسلامی را زاده و پروردۀ خود می دانیم و هدفش را دستیابی به آرمان هایی زیبا و انسانی تعریف کرده بودیم اما ناگاه گویی طوفانی فرا گیر و سیلی خروشان به تخریب آن پرداخته واکنون شاهد اسارت و اجحاف و ستم هایی بر نسل خود و فرزندانمان هستیم!
چه تلخ است حکایت ظلم ستیزانی که سیلی از خودی می خورند و دخالت بیگانگان را بر نمی تابند، معذلک آماج تهمت ها و حملات ناجوانمردانه ای واقع می شوند که بیانگر اوج بی تقوایی مدعیان مسلمانی و ستمگران ظاهرالصّلاح است.
پسرم، حدیث مقابلۀ داد و بیداد و سرگذشت حماسی حق طلبان در برابر بی عدالتی، حکایتی است نه از امروز و دیروز که ریشه در عمر بشریت دارد و گواهی به ماندگاری تاریخ؛ پس چه باک از سیاه نمایی ها و تهمت های ناروا که پاکی و مظلومیت قهرمانان هر زمان و مکان نه تنها در تاریخ بشری که در دادگاه الهی نیز ثبت و ضبط خواهد بود و عقوبت بدفرجام بیدادگران حق ستیز، کورسوی خاموش نشدنی امید مظلومان است.
پسرم، با امید به رحمت الهی و آرزوی رهایی تو پرندۀ سبکبال و تمام آزاداندیشان در بند و زنجیر، سالروز میلادت را اگرچه بدون حضورت گرامی داشته و به مادر و پدر قهرمان پرورت تبریک می گویم… ضیاء جان تولدت مبارک.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر