سحام
سیدمصطفی تاج زاده، زندانی سیاسی محبوس در قرنطینه زندان اوین در نامه ای خطاب به علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه با بیان اینکه من در زندان انفرادی یادگرفتهام چگونه عزم زندانبانان حاکم را در ایجاد محدودیت و ایزوله کردن و بیخبری زندانی از جهان خارج را به چالش بکشم و با سفید خوانی به حقایق و اطلاعات پشت پرده و مسکوت در رسانههاکه حاکمان از بیان آن اجتناب میکنند، پی ببرم نوشته است: می توانم با اطمینان بگویم که دستگاه دیپلماسی کشور ماموریت یافته تا آنجا که می تواند نسخه بازسازی شده..................
سیدمصطفی تاج زاده، زندانی سیاسی محبوس در قرنطینه زندان اوین در نامه ای خطاب به علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه با بیان اینکه من در زندان انفرادی یادگرفتهام چگونه عزم زندانبانان حاکم را در ایجاد محدودیت و ایزوله کردن و بیخبری زندانی از جهان خارج را به چالش بکشم و با سفید خوانی به حقایق و اطلاعات پشت پرده و مسکوت در رسانههاکه حاکمان از بیان آن اجتناب میکنند، پی ببرم نوشته است: می توانم با اطمینان بگویم که دستگاه دیپلماسی کشور ماموریت یافته تا آنجا که می تواند نسخه بازسازی شده روش قذافی قبل از قیام های عربی رادر سازش باخارجی ها پیاده کند و نشان دهد اعطای امتیازات و باجهای سنگین اقتصادی و سیاسی به روسیه و چین و چوب حراج زدن به ثروت ملی و فروش محمولههای نفت سرگردان در دریاها به بهای اندک و عشوهگریهای اقتصادی در برابر اروپا و آمریکا با عرضه ظرفیتهای ایران در همکاریهای اقتصادی حلقه مکمل سیاست سازش ناپذیری در برابر ملت و لجاجت در برابر مطالبات بر حق شهروندان است.
به گزارش کلمه، سیدمصطفی تاج زاده، معاون وزیر ارشاد دولت میرحسین موسوی در نامه ی خود با طرح این نکته که جمهوری اسلامی ایران امروز آشکارا خواهان گفت و گو و مذاکره با طرفهای آمریکایی و اروپایی جهت حل بحران هستهای است، پرسیده است: چرا مذاکره و گفت و گو با قدرتهای خارجی و وارد شدن به توافقات گامبه گام و تأمین کننده منافع هر دو طرف امری معقول و پسندیده است اما چنین مذاکره و گفتوگویی با شهروندان خود که به افزایش قدرت ملی در برابر بیگانگان میانجامد امری ناممکن؟آ یا باید با امریکا و دول غربی به زبان “گفتمان” سخن گفت و با شهروندان خودی و منتقد به زبان زندان؟
عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت در انتهای نامه خود هشدار داده است: به جای نادیدهگرفتن این تناقض و نشان دادن در باغ سبز و چوب حراج زدن به منافع و منابع کشور به امید واهی راضی کردن طرفهای خارجی به پایان دادن به فشارها و تهدیدها و تحریمها، بخشی از این تلاش را مصروف عرضه واقعیات جهانی به رهبری و قانع کردن ایشان به تجدید نظر در اداره کشور فرمایید که تا در داخل در بر همین پاشنه میچرخد، نه کابوسهای شبانه را پایانی خواهد بود و نه طمع حرامیان به این خانه را اتمامی.
متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای صالحی وزیر محترم امور خارجه
تجربه چند ساله زندان انفرادی که خود شکنجه مجسم و مجسمه شکنجه مستمر است، به من آموخته است که چگونه به خارج از این چهار دیواری سرد نقب بزنم و از ورای حصارهای بتونی و آهنین محدودیتهای خبری، حقایق نهفته در پشت پرده نظام را ببینم و معانی پنهان در اظهارات مقامات را دریابم.
دوستی اهل فضل میگفت آن چه به انسان در مقام یک متفکر هنر اندیشیدن و درکی عمیق از امور میبخشد، مطالعه انبوه و خواندن سطور سیاه کتابها نیست بلکه خواندن معانی نهفته در فضای سفید میان سطور است، که مؤلفان به هر علت یا دلیل یا قصد بیان آن را ندارند و یا حتی بدان خودآگاهی ندارند. این سفید خوانی بیش از سیاه خوانی به آگاهی انسان ژرفا میبخشد و من در زندان انفرادی یادگرفتهام چگونه عزم زندانبانان حاکم را در ایجاد محدودیت و ایزوله کردن و بیخبری زندانی از جهان خارج را به چالش بکشم و با سفید خوانی به حقایق و اطلاعات پشت پرده و مسکوت در رسانههاکه حاکمان از بیان آن اجتناب میکنند، پی ببرم.
فی المثل وقتی نظامیان و نیروهای امنیتی نظامی بر خلاف گذشته دیگر پشت سرهم بیانیههای سیاسی صادر نمیکنند و فرماندهان و سرداران کمتر در باره نحوه مهندسی و مدیریت انتخابات و نحوه مهندسی امنیتی جامعه سیاسی سخن میگویند، میتوانم بفهمم که در پس پرده صراحتاً به آنها تذکر داده شده که بیانیهها و اطلاعیههای سیاسی – نظامی آنان به وضوح لو دهنده ماهیت انتخابات صوری شاهانه است و باید بیش از گذشته مراقب اظهارات و مواضع خود باشند و حفظ ظاهر کنند و وقفهای هر چند کوتاه در مسیر خود افشاگریهای غیر عاقلانه ایجاد کنند. یا مثلاً وقتی در صدر اخبار رسانه ملی از انبوه مشتریان نفت ایران خبرداده میشود و گوینده اخبار با شور و شوقی تصنعی و مضحک از انبوه کشتیهایی خبر میدهد که برای بارگیری نفت به سوی پایانههای صدور نفت ایران در حرکتاند، به روشنی میتوانم بفهمم که آن قطعنامههای ورقپاره متأسفانه کار خود را کرده است.
یا وقتی خبرنگار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران دوربین به دست و پرانگیزهتر از خبرنگاران سیمای بعث سوریه درخیابانهای دمشق به راه میافتد و با شهروندان خوشبخت سوری!! مصاحبه میکند تا نشان دهد دمشق چقدر آرام است، میتوانم بفهمم که مواضع لجوجانه و کینهتوزانه بشاراسد و سرکوب منتقدان و مخالفان چگونه سوریه را رفته رفته به کام هیولای جنگ داخلی فروبرده است و حاکمان کنونی ایران تا چه اندازه در برابر واقعیت و در پذیرش اشتباهات راهبردی خود در حمایت از رژیم سوریه در برابر مردمش، لجاجت و سرسختی به خرج میدهند.
یا وقتی بر واقعگرایی در ضمن آرمانگرایی تأکید میشود میتوانم به وضوح دریابم که اقدامات شعاری تحت عنوان پایبندی به آرمانهای انقلاب چه بلایی بر سر کشور آورده و طوفان دریا چگونه واقعیت خود را به خشایارشاه نمایانده است به طوریکه حتی بدنه وفادار را نیز نگران و بیمناک کرده و در نتیجه باید به بدنه اطمینان و روحیه داد که ما کاملاً به واقعیت توجه داریم و به هر ضرب و زوری به آنها قبولاند که این گرانی و تورم و بیکاری، نرخ رشد صفر درصدی و فقر و فساد و تبعیض و انزو در جهان را که میبینند وهم و خیال و واقعیت سازی دشمن است و واقعیت این است که دشمن در بهمن گیر کرده و ما چیزی نمانده که به قله برسیم.
بر همین سیاق به شما نیز می توانم با اطمینان بگویم که دستگاه دیپلماسی کشور ماموریت یافته تا آنجا که می تواند نسخه بازسازی شده روش قذافی قبل از قیام های عربی رادر سازش باخارجی ها پیاده کند و نشان دهد اعطای امتیازات و باجهای سنگین اقتصادی و سیاسی به روسیه و چین و چوب حراج زدن به ثروت ملی و فروش محمولههای نفت سرگردان در دریاها به بهای اندک و عشوهگریهای اقتصادی در برابر اروپا و آمریکا با عرضه ظرفیتهای ایران در همکاریهای اقتصادی!! حلقه مکمل سیاست سازش ناپذیری در برابر ملت و لجاجت در برابر مطالبات بر حق شهروندان است.
با توجه به اینکه جنابعالی تاکنون کوشش کردهاید تصویری اخلاقی از خودتان ارائه دهید و در محاصره دنیایی از بیاخلاقیهای دولتی و سیاسی اطراف خود، متفاوت جلوه کنید، میتوانم به راحتی عمق ناراحتی شما را از پیشبرد وظیفه دشوار و متناقض نمایی که در شرایط اسف بار کنونی برعهده دستگاه دیپلماسی کشور نهاده شده تصور کنم. منظورم تناقضی است که از ماهیت معیارهای دوگانه اخلاقی و سیاسی برمی خیزد و من سال ها قبل طی مقالهای در مجله آیین بدان پرداخته و در کمال خیرخواهی خطرات آن را برای بقای نظام بیان کردهام در آن مقاله تأکید کردم:
“در عصر ارتباطات و جهانی شدن، باید تکلیف خود را با استانداردهای دوگانه روشن کنیم، در غیر این صورت نه تنها در عرصة سیاست معیاری اخلاقی برای ارزیابی عملکردها نداریم، بلکه از بعد نظری نیز با تناقضاتی جدی مواجه میشویم. افزون بر آن، بیتوجهی به این مسأله میتواند به منافع ملی و حتی منافع حیاتی کشور آسیب بزند و آن را در وضعیتی مخاطرهآمیز قرار دهد.”
اگرچه اکنون خطر مذکور در خانه مشترک و عزیز ما ایران را کوبیده است اما در همان حال با آشکار شدن سرشت دوگانه مواضع نظام حاکم فرصتی بی نظیر برای به قاعده درآوردن آن آشفته گویی ها و ایجاد توازن بین گفتار و کردار و بین آنچه که به خارجی ها گفته می شود و آنچه که فی الواقع در داخل و در مواجهه با حقوق مسلم شهروندان اعمال می شود به وجود آمده است.
در آن مقاله از جمله پرسیده بودم “آیا نقض حقوق مدنی منتقدان حکومت و جلوگیری از تشکیل حزب یا غیرقانونی خواندن احزاب آنان و ممانعت از فعالیت آزاد و علنی و امن احزاب منتقد، در کشوری موجه است و در کشوری دیگر ناموجه؟”
جمهوری اسلامی ایران امروز آشکارا خواهان گفت و گو و مذاکره با طرفهای آمریکایی و اروپایی جهت حل بحران هستهای است. رئیس تیم مذاکره کننده هستهای ایران آشکارا میگوید که سیاست گام به گام را پذیرفته و خواهان آن است که با هر گامی که ایران در صرفنظر کردن از حقوق خود و یا تأمین خواستههای طرف مقابل بر میدارد طرف اروپایی و آمریکایی نیز گامی در جهت تأمین خواستههای حداقلی ایران بردارد. اکنون در ادامه همان پرسش هایی که پاسخش را به زبان زندان و کیفرخواست گرفتم می پرسم:
چرا مذاکره و گفت و گو با قدرتهای خارجی و وارد شدن به توافقات گامبه گام و تأمین کننده منافع هر دو طرف امری معقول و پسندیده است اما چنین مذاکره و گفتوگویی با شهروندان خود که به افزایش قدرت ملی در برابر بیگانگان میانجامد امری ناممکن؟آ یا باید با امریکا و دول غربی به زبان “گفتمان” سخن گفت و با شهروندان خودی و منتقد به زبان زندان؟
آیا تنها کاربرد گفت و گو که در عصر اصلاحات طنینی ویژه یافت آن است که خطاب به اوباما بگوییم “سخن گفتن مقامات امریکایی را به زبان تهدید نشان دهنده عجز واشنگتن از مقابله منطقی و گفتمانی با جمهوری اسلامی است” و در همان حال همین شیوه مقامات امریکایی را در برابر منتقدین داخلی به کار گیریم و به این وسیله عجز خودمان را از تعمیم منطق گفت و گو به عرصه های داخلی و در برابر منتقدان خود به معرض نمایش جهانیان بگذاریم؟
پرسشهایی مشابه و در سطحی عامتر نیز قابل طرح است. از جمله این که آیا میتوان سیاستهای تبعیضآمیز آل خلیفه علیه شیعیان بحرین را محکوم کرد و در همان حال در داخل کشور منتقدان و معترضان را سرکوب کرد و به زندان انداخت و از بدیهیترین حقوق شهروندی حتی حق کار محروم کرد؟ مگر خون شیعیان بحرین رنگینتر از خون شیعیان ایران است؟
چگونه کشوری که شهروندان اهل سنت خود را از داشتن یک مسجد و یا برگزاری نماز جمعه در خانههای خود در پایتخت محروم میکند، میتواند عربستان سعودی را به خاطر اعمال سیاستهای ناروا علیه شهروندان شیعی این کشور محکوم کند؟
اصلاحات آمده بود تا این نگاه تک سویه به خارج را جایگزین نگاه جامع الاطراف بین خارج و داخل کشور نماید و به این ترتیب روح تازهای به ظرفیت گفتمان سازی و منطق گفتمانی نظام جمهوری اسلامی ببخشد.
در همان مدت کوتاه به رغم همه کارشکنی ها و اقدامات ضدملی اقتدارگرایان، اصلاحات به دستاوردهایی در عرصه جهانی دست یافت که حاکمیت کنونی برای نیل به درصد بسیاراندکی از آن دست گدایی به جانب واسطه های دست چندم منطقه ای دراز کرده است. اگر خاتمی توانست از آن منظر رفیع و با شکوه مستقیما ملت و دولت امریکا را مخاطب خود قرار دهد و اعتراف “ما در جریان جنگ عراق علیه ایران اشتباه کردیم و به آغوش صدام افتادیم “را بر زبان کلینتون جاری کند، تنها به اتکای نیروی زبان آوری فردی و قدرت خطابی روحانی اش نبود، بلکه سخن او بر مبنای منطق گفتمانی «مردمسالاری در داخل و صلح در جهان» و با سوار شدن بر امواج میلیونی یک مشروعیت دموکراتیک میهنی بود که چنین بردی می یافت و چنین ابعاد جهان گستری به خود می گرفت. چگونه می توان از کودتاچیان انتخاباتی انتظار داشت که همچون خاتمی بتوانند گزاره عذرخواهی در قبال کودتای ۲۸ مرداد را بر زبان وزیرخارجه امریکا جاری کند؟
یکی از مصادیق بارز معیار دوگانه که در مقاله مذکور به چالش گرفتم این بود که “آیا اعتراف گرفتن از زندانی، تحت فشار روانی و جسمی، در همه جا فاقد وجاهت قانونی و اخلاقی است یا از کشوری به کشور دیگر، فرق میکند؟ “و اکنون که رسوایی داخلی و جهانی آن شوها و نمایش های سپاهی-قضایی علیه فعالان انتخاباتی جریان رقیب در سال ۸۸ نتایج فاجعه بار خود را در خلع مشروعیت حاکمیت آشکار کرده است، می پرسم: آیا می توان در داخل کشور با جریان سیاسی اصلاح طلبی که با مدد منطق گفتمانی خود مقامات امریکایی را ناگزیر از آن اعترافات کرد، بر مبنای منطق سرکوب و اعتراف گیری اجباری عمل کرد و در عین حال با رئیس جمهور امریکا از “منطق” و “گفتمان” سخن گفت؟
قدرت نرم و گفتمانی نظام در آن سال ها فقط یک “گفتار” صرف نبود بلکه به شهادت دوست و دشمن کارکرد اقتصادی و امنیتی در افزایش و تحکیم اقتدار نرم کشور داشت. این توانایی در چنان اوجی بود که گفتمان شیطانی “محور شرارت” را به محض بر زبان آمدن به انزوا راند و موجب شد که این گفتمان با همه تندی و تیزی شیطانی خود نه در سطح افکار عمومی جهانی و نه در داخل کشور هرگز نتواند بازار سیاست و اقتصاد را آشفته سازد. نهایتاً کار به جایی رسید که لبه تیز این سخن علیه گوینده اش تغییر جهت یافت و در همان امریکا و در نزد افکار عمومی غربی به عنوان یک حربه گفتمانی علیه جرج بوش به کار رفت. در ادامه همین پویایی و تحرک گفتمانی بود که جان کری سناتور با نفوذ جمهوری خواه و رقیب انتخاباتی جرج بوش در نشست داوس در حضور خاتمی عذر تقصیر به پیشگاه این برگزیده تاریخی ملت ایران آورد و صراحتا امریکا را “نجس جهانی” در نزد افکار عمومی جهانیان خواند. اکنون در نهایت تأسف و اندوه باید از هدیه سخاوتمندانه اقتدارگرایان به امریکا و حتی اسرائیل سخن گفت. آن ها با رفتار سرکوبگرانه خود موهبت سخنگویی به نام “جامعه جهانی” را به رئیس جمهوری امریکا اعطا کرده اند و این یعنی آن امداد غیبی که جرج بوش خواب آنرا هم نمی توانست ببیند و با وجود اصلاح طلبان تصور هم نمیکرد که آمریکا روزی بتواند جامعه جهانی را پشت سر خود علیه ایران بسیج کند و سیاستهای تک جانبه خود علیه ایران را نه به نام “منافع و امنیت امریکا” بلکه به نام “دفاع از صلح و امنیت جهانی” عملی سازد. امروز آقای اوباما سخنی از “محور شر” به میان نمی آورد و نیازی هم نمی بیند چنین کند زیرا در سایه بی کفایتی اقتدارگرایان و به لطف شعارهای توخالی و مواضع ماجراجویانه ایشان به نام دفاع از آرمانهای انقلاب فرصتی استثنایی به کف آورده تا به عنوان نماینده جامعه جهانی و به بهانه دفاع از امنیت جهانی علیه ایران دست به اقدامات عملی بزند.
بسیاری نیز در داخل و خارج سخن او را جدی می گیرند، به این نشان که با هر سخن او علیه ایران نظم اقتصاد به هم می ریزد و مردم هم با رفتار اقتصادی خود رفراندم بی اعتمادی علیه مسئولین برپا می کنند.
اکنون بر همگان و حتی بر بسیاری از منکران و مخالفان اصلاحات این حقیقت آشکار شده است که قدرت نرم اصلاح طلبی ملت ایران چه تاثیر شگرفی در خنثی سازی قدرت سخت افزاری و نظامی امریکا داشته و کارکرد دفاعی و امنیتی سخنان انتقادی فعالان مدنی و سیاسی و همان آزادی نیمبند مطبوعاتی چگونه در تحکیم مبانی دفاعی کارآمدتر از سلاح نظامیان و مانورهای پیدرپی نظامی پر هزینه و کم بازده عملمیکرده است.
در تاثیر ملموس و عملی گفتمان اصلاح طلبی در حفظ و توسعه اقتدار نظام همین بس که این گفتمان باعث شد ایران فقط در حد گفتار و روی میز کار آقای بوش “محور” کذایی بماند و عملا در فضای جهانی آن روز جایگاه منطقهای و جهانی مورد احترامی را به خود اختصاص دهد و به همین ترتیب در تاثیر منحوس گفتمان اقتدار و روش سرکوبگرانه حاکمان کنونی نیز همین بس که ایران امروز در مسیر کودتا علیه اصلاحات و مردمسالاری و در سایه شوم اختناق نهادهای امنیتی نظامی، عملا در نوک پیکان همان “محور” کذایی جای گرفته است و با هر گامی که از انتخابات آزاد و از مجلس واقعی دورتر می شود، گامی بلند به سوی کمپ های گرسنگی میلیونی کره شمالی و عراق عصر تحریم ۱۲ ساله بر میدارد.
به عبارت دقیقتر باید گفت اعمال معیار دوگانه که کاربرد گفت و گو و مذاکره را منحصر به عرصه خارجی میداند و عرصه ملی را از دایره شمول آن خارج میسازد عملا زمینه ساز فقر مادی و اقتصادی و تهدید امنیتی و نظامی علیه کشور شده است و این همان تناقضی است که دستگاه دیپلماسی کشور در ایفای وظیفهای که جدیداً بر عهدهاش گذاشته شده، با آن روبروست.
بنابراین به جای نادیدهگرفتن این تناقض و نشان دادن در باغ سبز و چوب حراج زدن به منافع و منابع کشور به امید واهی راضی کردن طرفهای خارجی به پایان دادن به فشارها و تهدیدها و تحریمها، بخشی از این تلاش را مصروف عرضه واقعیات جهانی به رهبری و قانع کردن ایشان به تجدید نظر در اداره کشور فرمایید که تا در داخل در بر همین پاشنه میچرخد، نه کابوسهای شبانه را پایانی خواهد بود و نه طمع حرامیان به این خانه را اتمامی.
سید مصطفی تاجزاده
زندانی انفرادی- اوین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر