علی مهتدی
یک: سال ۱۳۸۴ اوج شکوفایی اقتصادی و توریستی لبنان پس از خاتمه جنگ داخلی این کشور در پانزده سال قبلش بود. در این سال طبق آماری که دولت لبنان اعلام کرد، تنها در دو ماه اول تابستان نزدیک به یک و نیم میلیون گردشگر به لبنان (با جمعیت 3.5 میلیون نفر) سفر کرده بودند و سود سرشاری نصیب کشور شده بود. در این بین، سهم مهمی از گردشگران نیز برای نخستین بار به ایرانیان تعلق گرفته بود. دفاتر توریستی در تهران و دیگر شهرهای ایران، جایگزینی برای ترکیه و آنتالیا پیدا کرده بودند و هتل، خیابان و فروشگاهی نبود که در آن..................
*نظرات وارده در یادداشت لزوما بیانگر دیدگاه 88 نمی باشد
یک: سال ۱۳۸۴ اوج شکوفایی اقتصادی و توریستی لبنان
پس از خاتمه جنگ داخلی این کشور در پانزده سال قبلش بود. در این سال طبق
آماری که دولت لبنان اعلام کرد، تنها در دو ماه اول تابستان نزدیک به یک و
نیم میلیون گردشگر به لبنان (با جمعیت 3.5 میلیون نفر) سفر کرده بودند و
سود سرشاری نصیب کشور شده بود.
در این بین، سهم مهمی از گردشگران نیز برای نخستین بار به ایرانیان تعلق گرفته بود. دفاتر توریستی در تهران و دیگر شهرهای ایران، جایگزینی برای ترکیه و آنتالیا پیدا کرده بودند و هتل، خیابان و فروشگاهی نبود که در آن ایرانی نباشد. سفارت ایران در لبنان که از این حجم سفرهای توریستی ایرانیها به این کشور متعجب شده بود پس از مدتی تحقیق، راهکاری پیدا کرد و از طریق مکاتبه بین وزارت امور خارجه و وزارت ارشاد؛ از آن پس تورهای گردشگری لبنان با محدودیت جدی مواجه شدند. بماند که یک سال بعد، جنگ ۳۳ روزه زحمت جمهوری اسلامی را کم کرد و خود به خود روند رو به رشد سفر گردشگران ایرانی به لبنان متوقف شد.
دو: سال ۱۳۸۱ با جوانی عراقی در بیروت آشنا شدم که اندکی قبل از حمله آمریکا به کشورش، فرار کرده و به شکل غیر قانونی در بیروت زندگی میکرد. احمد جوانی شیعه و معتقد بود و خاطرات زیادی از جنگ هشت ساله داشت و این عاملی برای کنجکاوی بود؛ چرا که هر دوی ما نخستین بار بود که با یک طرف دیگر آن جنگ خانمانسوز از نزدیک آشنا میشدیم. بر تمام خاطرات احمد دو نکته سایه انداخته بود: وحشت از صدام حسین و کاروانهای زائران ایرانی در عراق. احمد با حرارت تعریف میکرد که چطور دیدن زائران ایرانی در نجف و کربلا برای او و دوستانش درس معرفت بود. به گفته احمد که ساکن نجف بود، بسیاری از زوار ایرانی وقتی به حرم امام نخست شیعیان میرسیدند به شکل سینهخیز و گریان از اتوبوس پیاده شده و به طرف حرم میرفتند. یکی از دوستان احمد که فارسی بلد بود از زائری دلیل این کار را میپرسد و پاسخ میشنود که "این خاک آنقدر پاک هست که به خودم اجازه نمیدهم قدم روی آن بگذارم".
احمد دو سال بعد و در اوج بمبگذاریها و ترورهای عراق با نگرانی به کشورش سفر کرد و بازگشت و تعریف کرد که ما عراقیها بخصوص شیعیان با دلهره زیاد به کشورمان میرویم ولی کاروانهای زوار ایرانی کماکان به عراق رفت و آمد دارند و زائران ایرانی بدون هیچ ترسی عازم کربلا و نجف هستند.
سه: چند هفته قبل در حومه پاریس به دیدار مردی رفتم که چهل سال از عمر خود را وقف مبارزه با نظام اسد (پدر و پسر) کرده و اکنون ریاست شورای هماهنگی اپوزیسیون سوریه را بر عهده دارد.
هیثم مناع با طبع بلند و صدای آرام و صمیمیاش برایم توضیح میدهد که چطور مسیر انقلاب مردمی سوریه با اشتباه مهلک حکومت اسد در قتل متفکران پراگماتیک این انقلاب و همچنین اوباش و افراد مشکوک به انحراف کشیده شد. به گفته مناع، وضع به قدری در کشورش پیچیده و بحرانی شده که دیگر مشخص نیست کدام گروه برای منافع کدام کشور در حال مبارزه است. میگوید، عربستان و قطر و ایران بارها به او پیشنهاد پول کردهاند ولی "مناع و اپوزیسیون تحت نظر او فروشی نیستند".
آب هیثم مناع با آب ارتش آزاد و شورای ملی در یک جوی نمیرود و معتقد است، خشونت تنها خشونت میزاید و ارتش آزاد دیگر مشخص نیست به چه هدفی میخواهد برسد چرا که در فردای سوریه آزاد، نمیتوان سهمی به ارتش آزاد به عنوان یک گروه نظامی داد و تاریخ را تکرار کرد.
نتیجه: ۴۸ زائر ایرانی در سوریه ربوده میشوند. ارتش آزاد سوریه اعلام میکند که این افراد زائر نبوده و از اعضای سپاه پاسداران ایران هستند. حتی کارت یکی از آنها را نیز نشان میدهند. جمهوری اسلامی میگوید آنها زائران عادی هستند. به گفته ارتش آزاد، سه نفر از آنها در حمله نیروهای دولتی کشته شدهاند و اگر حملات متوقف نشود، باقی نیز جان میبازند. از همه جا تحلیل و خبر میبارد.
واضح است که سپاه پاسداران ایران در سوریه حضور داشته و مشغول فعالیت است؛ ولی با این همه امکانات و باز بودن راه هوایی میان تهران و دمشق و همچنین توافقنامه دفاعی منعقد شده میان ایران و سوریه، واقعا چه نیازی به اعزام سپاهیان در قالب زائر به سوریه است؟
از طرفی سیاست جمهوری اسلامی در قبال سوریه نیز به خوبی واضح و روشن است: در سوریه هیچ اتفاقی در حال رخ دادن نیست. گروهی آشوبگر مشغول شکستن شیشهها و کشتن سربازان دولتی هستند و دولت اسد نیز کنترل امور را در دست دارد. نخستوزیر فراری کشور نیز از اساس توسط بشار اسد برکنار شده بود.
در لبنان، سیاست رسمی جمهوری اسلامی ایجاب میکرد تا تورهای تفریحی به این کشور نروند و تصور عمومی مبنی بر ویرانه بودن لبنان به عنوان کشور مقاومت تغییر نکند؛ اما در سوریه کاملا برعکس است. دستگاههای ذیربط تمام تلاش خود را میکنند که وضع سوریه را عادی نشان دهند و هیچ محدودیتی تاکنون برای تورهای زیارتی وجود نداشته است.
بخش قابل توجهی از زوار سوریه نیز کسانی هستند که یا از آنچه میگذرد خبر ندارند، یا در صورت خبر داشتن معتقدند که چنانچه در راه زیارت اهل بیت جان ببازند، شهید شدهاند و این مرگ سزاوار آن خطر است.
یک اتوبوس پر از زوار ایرانی نیز امتیاز بسیار خوبی برای ارتش آزاد سوریه است تا از طریق واسطههایی مثل دولت ترکیه بتواند به ایران فشار بیاورد تا دست کم از حجم حمایتهای خود از نظام اسد بکاهد؛ غافل از اینکه نه سه تن، بلکه هر ۴۸ نفر نیز در نهایت از دید جمهوری اسلامی ارزش چندانی به جز تبلیغات بیشتر برای اثبات تروریستی بودن ارتش آزاد ندارد.
این ۴۸ نفر در نهایت چه زائر باشند یا سپاهیانی نیز در میان آنها وجود داشته باشند، ایرانیاند و عرف بینالملل و اصول اخلاقی ایجاب میکند که برای رهایی آنها و قربانی نشدنشان در پای رقابتهای سیاسی هر تلاشی کرد تا نقطه پایانی بر سیاست سی ساله حکومت ایران در بیارزش بودن جان انسانها در مقابل ایدئولوژی و اهداف سیاسی گذاشت.
در این بین، سهم مهمی از گردشگران نیز برای نخستین بار به ایرانیان تعلق گرفته بود. دفاتر توریستی در تهران و دیگر شهرهای ایران، جایگزینی برای ترکیه و آنتالیا پیدا کرده بودند و هتل، خیابان و فروشگاهی نبود که در آن ایرانی نباشد. سفارت ایران در لبنان که از این حجم سفرهای توریستی ایرانیها به این کشور متعجب شده بود پس از مدتی تحقیق، راهکاری پیدا کرد و از طریق مکاتبه بین وزارت امور خارجه و وزارت ارشاد؛ از آن پس تورهای گردشگری لبنان با محدودیت جدی مواجه شدند. بماند که یک سال بعد، جنگ ۳۳ روزه زحمت جمهوری اسلامی را کم کرد و خود به خود روند رو به رشد سفر گردشگران ایرانی به لبنان متوقف شد.
دو: سال ۱۳۸۱ با جوانی عراقی در بیروت آشنا شدم که اندکی قبل از حمله آمریکا به کشورش، فرار کرده و به شکل غیر قانونی در بیروت زندگی میکرد. احمد جوانی شیعه و معتقد بود و خاطرات زیادی از جنگ هشت ساله داشت و این عاملی برای کنجکاوی بود؛ چرا که هر دوی ما نخستین بار بود که با یک طرف دیگر آن جنگ خانمانسوز از نزدیک آشنا میشدیم. بر تمام خاطرات احمد دو نکته سایه انداخته بود: وحشت از صدام حسین و کاروانهای زائران ایرانی در عراق. احمد با حرارت تعریف میکرد که چطور دیدن زائران ایرانی در نجف و کربلا برای او و دوستانش درس معرفت بود. به گفته احمد که ساکن نجف بود، بسیاری از زوار ایرانی وقتی به حرم امام نخست شیعیان میرسیدند به شکل سینهخیز و گریان از اتوبوس پیاده شده و به طرف حرم میرفتند. یکی از دوستان احمد که فارسی بلد بود از زائری دلیل این کار را میپرسد و پاسخ میشنود که "این خاک آنقدر پاک هست که به خودم اجازه نمیدهم قدم روی آن بگذارم".
احمد دو سال بعد و در اوج بمبگذاریها و ترورهای عراق با نگرانی به کشورش سفر کرد و بازگشت و تعریف کرد که ما عراقیها بخصوص شیعیان با دلهره زیاد به کشورمان میرویم ولی کاروانهای زوار ایرانی کماکان به عراق رفت و آمد دارند و زائران ایرانی بدون هیچ ترسی عازم کربلا و نجف هستند.
سه: چند هفته قبل در حومه پاریس به دیدار مردی رفتم که چهل سال از عمر خود را وقف مبارزه با نظام اسد (پدر و پسر) کرده و اکنون ریاست شورای هماهنگی اپوزیسیون سوریه را بر عهده دارد.
هیثم مناع با طبع بلند و صدای آرام و صمیمیاش برایم توضیح میدهد که چطور مسیر انقلاب مردمی سوریه با اشتباه مهلک حکومت اسد در قتل متفکران پراگماتیک این انقلاب و همچنین اوباش و افراد مشکوک به انحراف کشیده شد. به گفته مناع، وضع به قدری در کشورش پیچیده و بحرانی شده که دیگر مشخص نیست کدام گروه برای منافع کدام کشور در حال مبارزه است. میگوید، عربستان و قطر و ایران بارها به او پیشنهاد پول کردهاند ولی "مناع و اپوزیسیون تحت نظر او فروشی نیستند".
آب هیثم مناع با آب ارتش آزاد و شورای ملی در یک جوی نمیرود و معتقد است، خشونت تنها خشونت میزاید و ارتش آزاد دیگر مشخص نیست به چه هدفی میخواهد برسد چرا که در فردای سوریه آزاد، نمیتوان سهمی به ارتش آزاد به عنوان یک گروه نظامی داد و تاریخ را تکرار کرد.
نتیجه: ۴۸ زائر ایرانی در سوریه ربوده میشوند. ارتش آزاد سوریه اعلام میکند که این افراد زائر نبوده و از اعضای سپاه پاسداران ایران هستند. حتی کارت یکی از آنها را نیز نشان میدهند. جمهوری اسلامی میگوید آنها زائران عادی هستند. به گفته ارتش آزاد، سه نفر از آنها در حمله نیروهای دولتی کشته شدهاند و اگر حملات متوقف نشود، باقی نیز جان میبازند. از همه جا تحلیل و خبر میبارد.
واضح است که سپاه پاسداران ایران در سوریه حضور داشته و مشغول فعالیت است؛ ولی با این همه امکانات و باز بودن راه هوایی میان تهران و دمشق و همچنین توافقنامه دفاعی منعقد شده میان ایران و سوریه، واقعا چه نیازی به اعزام سپاهیان در قالب زائر به سوریه است؟
از طرفی سیاست جمهوری اسلامی در قبال سوریه نیز به خوبی واضح و روشن است: در سوریه هیچ اتفاقی در حال رخ دادن نیست. گروهی آشوبگر مشغول شکستن شیشهها و کشتن سربازان دولتی هستند و دولت اسد نیز کنترل امور را در دست دارد. نخستوزیر فراری کشور نیز از اساس توسط بشار اسد برکنار شده بود.
در لبنان، سیاست رسمی جمهوری اسلامی ایجاب میکرد تا تورهای تفریحی به این کشور نروند و تصور عمومی مبنی بر ویرانه بودن لبنان به عنوان کشور مقاومت تغییر نکند؛ اما در سوریه کاملا برعکس است. دستگاههای ذیربط تمام تلاش خود را میکنند که وضع سوریه را عادی نشان دهند و هیچ محدودیتی تاکنون برای تورهای زیارتی وجود نداشته است.
بخش قابل توجهی از زوار سوریه نیز کسانی هستند که یا از آنچه میگذرد خبر ندارند، یا در صورت خبر داشتن معتقدند که چنانچه در راه زیارت اهل بیت جان ببازند، شهید شدهاند و این مرگ سزاوار آن خطر است.
یک اتوبوس پر از زوار ایرانی نیز امتیاز بسیار خوبی برای ارتش آزاد سوریه است تا از طریق واسطههایی مثل دولت ترکیه بتواند به ایران فشار بیاورد تا دست کم از حجم حمایتهای خود از نظام اسد بکاهد؛ غافل از اینکه نه سه تن، بلکه هر ۴۸ نفر نیز در نهایت از دید جمهوری اسلامی ارزش چندانی به جز تبلیغات بیشتر برای اثبات تروریستی بودن ارتش آزاد ندارد.
این ۴۸ نفر در نهایت چه زائر باشند یا سپاهیانی نیز در میان آنها وجود داشته باشند، ایرانیاند و عرف بینالملل و اصول اخلاقی ایجاب میکند که برای رهایی آنها و قربانی نشدنشان در پای رقابتهای سیاسی هر تلاشی کرد تا نقطه پایانی بر سیاست سی ساله حکومت ایران در بیارزش بودن جان انسانها در مقابل ایدئولوژی و اهداف سیاسی گذاشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر