تقی رحمانی
برخی از دوستان را نظر بر این است که تکفیک داخل و خارج معنی ندارد. جداییخارجو داخل راباید از میان برداشت. منتها داخلو خارج دارای معنی هستند. تلاش ما باید در ایجاد هم گرایی دموکراسی خواهان باشد که با اولویت به جامعه محوری توان آن را دارد تا در دام دولت محوری و هژمونی طلبی فرسایشی و ذهنی نیفتد و هر اقدام و عملی را این گونه ارزیابی کند که آیا به تقویت جامعه مدنی در ایران یاری میرساند یانه؟ اما هم گرایی داخل چه الزاماتی دارد. بیت این مقالات اصالت به جامعه محوری و شناخت نیروی تغییر در داخل و...................
*نظرات وارده در یادداشت لزوما بیانگر دیدگاه 88 نمی باشد
برخی از دوستان را نظر بر این است که تکفیک داخل و خارج معنی ندارد. جداییخارجو داخل راباید از میان برداشت.
منتها داخلو خارج دارای معنی هستند. تلاش ما باید در ایجاد هم گرایی دموکراسی خواهان باشد که با اولویت به جامعه محوری توان آن را دارد تا در دام دولت محوری و هژمونی طلبی فرسایشی و ذهنی نیفتد و هر اقدام و عملی را این گونه ارزیابی کند که آیا به تقویت جامعه مدنی در ایران یاری میرساند یانه؟
اما هم گرایی داخل چه الزاماتی دارد. بیت این مقالات اصالت به جامعه محوری و شناخت نیروی تغییر در داخل و تعارضات حکومت و فشار جهانی و استفاده دموکراسی خواهان از این سه عامل است.
به دلا یل مختلف برخی از دموکراسی خواهان را سر آشتی با اصلاح طلبان نیست. پس تعاملی هم در میان نیست اگر چه همراهی در خیابان است که این هم کافی نیست. در جریان جنبش، این نوع همراهی عدم کفایت خود را نشان داد اگر چه دموکراسی خواهان بیشتر از اصلاح طلبان ضرر کردند چون امکانات بیرون از قدرت ها، کمتر از درون قدرتی ها است.
اصلاح طلبانی را نظر این است که دیگران نیرویی نیستند در نتیجه در سپهر سیاست مهم نیستند و در داخل قدرتی ندارند. باید توجه داشت که این باور خطر ناکی است که آغاز استبداد است؛ این منطق میخ استبداد را در اول انقلاب کوبید، چرا که همه حق دارند. دموکراسی از حقوق اقلیت دفاع می کند.
اما این همه ماجرا نیست؛ دموکراسی خواهانی در داخل و خارج وجود دارندکه می گویند اصلاح طلبان باید فضا را باز کنند تا محاکمه شوند وباور دارندکه،اگرفضا باز شود آن وقت مشخص می شود که چه کسی قدرت دارد.
حل این اختلاف با گفتگوی نظری امکان پذیرنیست. این استدلال ها به یک دیگر نمی رسند، اولی از موضع قدرت می گوید، دومی از موضع حقانیت و حق داشتن اما در عرضه سیاست تعامل حق و قدرت راهگشا است و داشتن حدی از این دو.
قدرت و نیروی تغییر
امایک نقطه تلاقی وجود دارد که آن نقطه جامعه مدنی و اقشار خواهان تغییر و انعکاس خواسته های آنان و شناخته شدن برای آنان است و تعامل با این نیروها.
اصلاح طلبان را این امکان بود که به دلیل در موقعیت در قدرت بودن ـ که امکانات خود را می آورد ـ بتوانند بخشی از خواسته های مردم را مدیریت کنند در نتیجه از امکانات بیشتری برخوردار باشند و مناسباتی راساماندهند که دموکراسی خواهان باید به آن تاحدی تن دهند چرا که خواسته مردم را انعکاس می دهند. در نتیجه شرایط عمومی بهتری در رابطه با تماس بااقشار مردم دارند که آنان را شناخته شده تر برای مردم می کند. همین امکان باعث شد که ملی-ـ مذهبی ها و نهضت آزادی و جبهه ملی و برخی از نهاد ها که در داخل شنا خته شده هستند با وجود پیشروی در شعار و عمل، بایستی به دلایل راهبردی، با اصلاح طلبان همراهی کنند چرا که خودی بودند و در قدرت که این امکانات مخصوص ایجاد می کند.
بر سر در آکادمی سیاست، واژه قدرت را برجسته تر از واژه حقانیت نوشته اند و چه سخت است همراه کردن قدرت با حقانیت برای جریانی سیاسی که می خواهد موثر باشد.
القصه اینکه هفت خوان دموکراسی خواهی محل تلاقی دارد که خوان اول آن جامعه مدنی است پس لازم نیست یک نیروی دموکراسی خواه برایاثبات تفاوت با هر جریانی در موضعسیاسی خال بالا بزند تا متفاوت از دیگری نشان دهد بلکه خوش تر آن است که دراین راه درست تر، شفافتر و صادقانه تر عمل و تلاش کند مخاطب او را بشناسد و به وی اعتماد کند.
جریا ناتی که چنین کردند با وجود در حاکمیت نبودن بهتر نتیجه گرفتند. نباید فراموش کرد که پیام باید به مخاطب برسد. موضع گیری همیشه برای ثبت در تاریخ نیست، مردم به نتیجه هم توجه دارند اگر دستاورد ببینند از اشتباهات گذر می کنند. سیاست امری مربوط به مسئله مردم است.
این نکته را می توان برجسته تر یافت و دل خوش داشت و آن این است که جامعه ما جلو آمده و شکل مدنی تر یافته است؛ مخاطبش هو شیار و ملاحظه کار است اگر چه حاکمان را این ویژگی مدنی خوش نمی آید اما باید توجه کرد نزدیک شدن به این جامعه مدنی اصل کار است این نزدیکی قواعد خاص دارد باید رعایت کرد تا پیوند، عملی شود. اگر مبنای تعامل با یک دیگر جامعه مدنی شود، آن گاه است که نقطه وصل ایجاد می شود. اگر این اتفاق بیفتد دموکراسی خواهی را صیقل می دهد و آبدیده می کند که نتیجه اش فروکش کردن کشمکش فرعی یا هژمونیطلبی تفرقه افکنانه نیروها نسبت به یک دیگرمیشود. چرا که میدان عمل و ادعا عینی میشود و مهم خواسته مردم است که میزان نزدیکی و دوری جریانات میشود. رقابت هم امری عینی و امکان محاسبه آن ممکن می شوددر نتیجه امکان برآورد دستاورد ها وجود دارد.
مرحوم حسن زرافشان می گفت اگر می خواهند زیر گوشمان بزنند بگذار در خیابان بزنند تا مردم ببینند نه در خانه تیمی. برادر او آرمان گرای بزرگی بود که در خانه تیمی دستگیر و مظلومانه اعدام شد در حالیکه معلمی بود که حقوق اش را با شاگردان فقیر کلاس نصف می کرد.
حکایت تعامل با جامعه مدنی این است؛ به نظرمی رسد سیاست در ایران راه گم کرده خود را با رابطهبا جامعه مدنی پیدا می کند.
آیا نیروی دموکراسی خواه داخل وبخصوص خارج حاضر به درک این مهم است که صدای جامعه مدنی شدن هم درست است، هم نیرو را شناخته شده میکند، هم هزینه مبارزه را کم می کند پس مشارکت مردم را بیشتر می کند و نیروها را شناخته شدهتر مینماید و توازن میان نیروها را امکان پذیر می سازد؟
اما هر دیدی باز دیدی دارد. نیروی اصلاح طلب هم باید بداند که خودی و غیر خودی در سپهر دولت ملیعاقبت خوبی ندارد، پس باید راه را باز کرد و تنگ تر همه را در آغوشفشرد؛ ملت در شرایط سخت می تواند ببخشد اگر دوستی و صداقت ببیند؛ فراموش نکنیم برخورد با هاشمی را که در نماز جمعه تیر ماه ۸۸ فقط قدمیبرداشت و پاسخ مردم رادید آن هم هاشمی.
اما این وادی حوصله می خواهد پشتکار و گرمی درونی که باید با عشق به باور و دوست داشتن مردم نیرو گیرد. اما باید دقت داشت که تاریخ را دو وجدان است:
1- چه کسی حق داشت.
2- هر کس چگونه عمل راهبردی کرد تا به حق برسد.
در محکمه اولی حاکمان متهم ردیف اول هستند و در دومی حق خواهان مورد قضاوت راهبردی قرار می گیرند پسدموکراسی خواهان هم باید مراقب باشند تا از فرصت ها بهره برند و نام خودرا با کامیابی ملی عجین کنند..
این هوشیاری و درایت مدنی است که حتی برخورد غیر حقوقی با مهدی هاشمی را محکوم کنند و خواهان اجرای دادرسی عادلانه برایاو و همه شوند وباز این ضرب المثل قدیمی خیاطدر کوزه افتاد را با صدای بلند نگویند تا دل خوش شوند که دیگری هم مثل ما شد که این رسم شکست است و تکرار ناکامی که استمرار آن درد آور است. چرا که دور بی قانونی از هر جا که متوقف شود ارزنده است، بگذار از مخالف من شروع شود.
دموکراسی خواه داخل و خارج، بخصوص خارج از کشور میتواند صدای جامعه مدنی ایران شود؛ در مورد انتخابات هم گرا با داخل عمل کند، برای آزادی زندانیان سیا سی بکوشد، رفع حصر موسوی و کروبی را بخواهدو از حقوق انسانی همه افراد حمایت کند.
منتها داخلو خارج دارای معنی هستند. تلاش ما باید در ایجاد هم گرایی دموکراسی خواهان باشد که با اولویت به جامعه محوری توان آن را دارد تا در دام دولت محوری و هژمونی طلبی فرسایشی و ذهنی نیفتد و هر اقدام و عملی را این گونه ارزیابی کند که آیا به تقویت جامعه مدنی در ایران یاری میرساند یانه؟
اما هم گرایی داخل چه الزاماتی دارد. بیت این مقالات اصالت به جامعه محوری و شناخت نیروی تغییر در داخل و تعارضات حکومت و فشار جهانی و استفاده دموکراسی خواهان از این سه عامل است.
به دلا یل مختلف برخی از دموکراسی خواهان را سر آشتی با اصلاح طلبان نیست. پس تعاملی هم در میان نیست اگر چه همراهی در خیابان است که این هم کافی نیست. در جریان جنبش، این نوع همراهی عدم کفایت خود را نشان داد اگر چه دموکراسی خواهان بیشتر از اصلاح طلبان ضرر کردند چون امکانات بیرون از قدرت ها، کمتر از درون قدرتی ها است.
اصلاح طلبانی را نظر این است که دیگران نیرویی نیستند در نتیجه در سپهر سیاست مهم نیستند و در داخل قدرتی ندارند. باید توجه داشت که این باور خطر ناکی است که آغاز استبداد است؛ این منطق میخ استبداد را در اول انقلاب کوبید، چرا که همه حق دارند. دموکراسی از حقوق اقلیت دفاع می کند.
اما این همه ماجرا نیست؛ دموکراسی خواهانی در داخل و خارج وجود دارندکه می گویند اصلاح طلبان باید فضا را باز کنند تا محاکمه شوند وباور دارندکه،اگرفضا باز شود آن وقت مشخص می شود که چه کسی قدرت دارد.
حل این اختلاف با گفتگوی نظری امکان پذیرنیست. این استدلال ها به یک دیگر نمی رسند، اولی از موضع قدرت می گوید، دومی از موضع حقانیت و حق داشتن اما در عرضه سیاست تعامل حق و قدرت راهگشا است و داشتن حدی از این دو.
قدرت و نیروی تغییر
امایک نقطه تلاقی وجود دارد که آن نقطه جامعه مدنی و اقشار خواهان تغییر و انعکاس خواسته های آنان و شناخته شدن برای آنان است و تعامل با این نیروها.
اصلاح طلبان را این امکان بود که به دلیل در موقعیت در قدرت بودن ـ که امکانات خود را می آورد ـ بتوانند بخشی از خواسته های مردم را مدیریت کنند در نتیجه از امکانات بیشتری برخوردار باشند و مناسباتی راساماندهند که دموکراسی خواهان باید به آن تاحدی تن دهند چرا که خواسته مردم را انعکاس می دهند. در نتیجه شرایط عمومی بهتری در رابطه با تماس بااقشار مردم دارند که آنان را شناخته شده تر برای مردم می کند. همین امکان باعث شد که ملی-ـ مذهبی ها و نهضت آزادی و جبهه ملی و برخی از نهاد ها که در داخل شنا خته شده هستند با وجود پیشروی در شعار و عمل، بایستی به دلایل راهبردی، با اصلاح طلبان همراهی کنند چرا که خودی بودند و در قدرت که این امکانات مخصوص ایجاد می کند.
بر سر در آکادمی سیاست، واژه قدرت را برجسته تر از واژه حقانیت نوشته اند و چه سخت است همراه کردن قدرت با حقانیت برای جریانی سیاسی که می خواهد موثر باشد.
القصه اینکه هفت خوان دموکراسی خواهی محل تلاقی دارد که خوان اول آن جامعه مدنی است پس لازم نیست یک نیروی دموکراسی خواه برایاثبات تفاوت با هر جریانی در موضعسیاسی خال بالا بزند تا متفاوت از دیگری نشان دهد بلکه خوش تر آن است که دراین راه درست تر، شفافتر و صادقانه تر عمل و تلاش کند مخاطب او را بشناسد و به وی اعتماد کند.
جریا ناتی که چنین کردند با وجود در حاکمیت نبودن بهتر نتیجه گرفتند. نباید فراموش کرد که پیام باید به مخاطب برسد. موضع گیری همیشه برای ثبت در تاریخ نیست، مردم به نتیجه هم توجه دارند اگر دستاورد ببینند از اشتباهات گذر می کنند. سیاست امری مربوط به مسئله مردم است.
این نکته را می توان برجسته تر یافت و دل خوش داشت و آن این است که جامعه ما جلو آمده و شکل مدنی تر یافته است؛ مخاطبش هو شیار و ملاحظه کار است اگر چه حاکمان را این ویژگی مدنی خوش نمی آید اما باید توجه کرد نزدیک شدن به این جامعه مدنی اصل کار است این نزدیکی قواعد خاص دارد باید رعایت کرد تا پیوند، عملی شود. اگر مبنای تعامل با یک دیگر جامعه مدنی شود، آن گاه است که نقطه وصل ایجاد می شود. اگر این اتفاق بیفتد دموکراسی خواهی را صیقل می دهد و آبدیده می کند که نتیجه اش فروکش کردن کشمکش فرعی یا هژمونیطلبی تفرقه افکنانه نیروها نسبت به یک دیگرمیشود. چرا که میدان عمل و ادعا عینی میشود و مهم خواسته مردم است که میزان نزدیکی و دوری جریانات میشود. رقابت هم امری عینی و امکان محاسبه آن ممکن می شوددر نتیجه امکان برآورد دستاورد ها وجود دارد.
مرحوم حسن زرافشان می گفت اگر می خواهند زیر گوشمان بزنند بگذار در خیابان بزنند تا مردم ببینند نه در خانه تیمی. برادر او آرمان گرای بزرگی بود که در خانه تیمی دستگیر و مظلومانه اعدام شد در حالیکه معلمی بود که حقوق اش را با شاگردان فقیر کلاس نصف می کرد.
حکایت تعامل با جامعه مدنی این است؛ به نظرمی رسد سیاست در ایران راه گم کرده خود را با رابطهبا جامعه مدنی پیدا می کند.
آیا نیروی دموکراسی خواه داخل وبخصوص خارج حاضر به درک این مهم است که صدای جامعه مدنی شدن هم درست است، هم نیرو را شناخته شده میکند، هم هزینه مبارزه را کم می کند پس مشارکت مردم را بیشتر می کند و نیروها را شناخته شدهتر مینماید و توازن میان نیروها را امکان پذیر می سازد؟
اما هر دیدی باز دیدی دارد. نیروی اصلاح طلب هم باید بداند که خودی و غیر خودی در سپهر دولت ملیعاقبت خوبی ندارد، پس باید راه را باز کرد و تنگ تر همه را در آغوشفشرد؛ ملت در شرایط سخت می تواند ببخشد اگر دوستی و صداقت ببیند؛ فراموش نکنیم برخورد با هاشمی را که در نماز جمعه تیر ماه ۸۸ فقط قدمیبرداشت و پاسخ مردم رادید آن هم هاشمی.
اما این وادی حوصله می خواهد پشتکار و گرمی درونی که باید با عشق به باور و دوست داشتن مردم نیرو گیرد. اما باید دقت داشت که تاریخ را دو وجدان است:
1- چه کسی حق داشت.
2- هر کس چگونه عمل راهبردی کرد تا به حق برسد.
در محکمه اولی حاکمان متهم ردیف اول هستند و در دومی حق خواهان مورد قضاوت راهبردی قرار می گیرند پسدموکراسی خواهان هم باید مراقب باشند تا از فرصت ها بهره برند و نام خودرا با کامیابی ملی عجین کنند..
این هوشیاری و درایت مدنی است که حتی برخورد غیر حقوقی با مهدی هاشمی را محکوم کنند و خواهان اجرای دادرسی عادلانه برایاو و همه شوند وباز این ضرب المثل قدیمی خیاطدر کوزه افتاد را با صدای بلند نگویند تا دل خوش شوند که دیگری هم مثل ما شد که این رسم شکست است و تکرار ناکامی که استمرار آن درد آور است. چرا که دور بی قانونی از هر جا که متوقف شود ارزنده است، بگذار از مخالف من شروع شود.
دموکراسی خواه داخل و خارج، بخصوص خارج از کشور میتواند صدای جامعه مدنی ایران شود؛ در مورد انتخابات هم گرا با داخل عمل کند، برای آزادی زندانیان سیا سی بکوشد، رفع حصر موسوی و کروبی را بخواهدو از حقوق انسانی همه افراد حمایت کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر