علی آزاد
نشانی تمامی راهها را باید از او جویا شد. او از خطا و اشتباه بری است. نمی توان او را خطاب قرار داد باز هم رهبری رفته اند فلان شهر دیگر. جمعیتی دورش جمع شده اند. در جایگاه والایی ؛مردم زیر گرما و یا سرما را خطاب قرار میدهد. مرد و زن،پیر و جوان همه چشم در چشم او..........................
نظرات وارده در یادداشت لزوما بیانگر دیدگاه 88 نمی باشد
نشانی تمامی راهها را باید از او جویا شد. او از خطا و اشتباه بری است. نمی توان او را خطاب قرار داد
باز هم رهبری رفته اند فلان شهر دیگر. جمعیتی دورش جمع شده اند. در جایگاه والایی ؛مردم زیر گرما و یا سرما را خطاب قرار میدهد. مرد و زن،پیر و جوان همه چشم در چشم او دارند . گوش به دهانش که چه چیزهایی از دهانش بیرون می آید. رهبری همچون پیامبری بی همتا،رهنمود از خود میریزد. او چونان نورانی،چونان یگانه و چونان بی همتا می نماید. که تمامی نگاهها را بخود جذب کرده است. او در جایگاه پیشوا و رهبر رهنمودهای بی همتایی را ارائه می کند که هیچ بنده و شخصی قادر به ارائه این رهنمودها نیست. این گونه گفتارها را در هیچ جایی در هیچ کتابی نمیتوان یافت. ایشان از چونان عظمت،آگاهی،دانایی برخوردارند که نظیری برایش در نظر نیاید. او همیشه در این جایگاه قرار دارد. برای او نادانی،ندانستن،خطا و اشتباه معنایی ندارد. ایشان همیشه در جایگاه ارائه طریقند. او همیشه راهنماست. نشانی تمامی راهها را باید از او جویا شد. او از خطا و اشتباه بری است. نمی توان او را خطاب قرار داد. نمی توان از او انتقاد کرد. نمی توان از اشتباه هایش گفت. نه این که او اجازه نمی دهد. نه این که او دیکتاتور است. بل از این رو که چگونه می توان از منبع لایزال معرفت و شناخت او انتقاد کرد. او دارای چنان توانی هست که نشود به توانایی او شک برد. و نادانی را در او نشان گرفت. او اگر چه تمامی قدرت را در ید بی همتایش دارد. ولی این قدرت،قدرت فی نفسه است نه قدرت اعطا شده بدان. او نیازی به قدرت دنیوی ندارد چرا که سرشار از قدرت ذاتی و درونی است. سپاه و بسیج و ارتش نه ید قدرت اویند بل آنها قدرتشان را در اتکا به رهبر می گیرند. مجلس شورای اسلامی،مجلس خبرگان رهبری،قوه قضائیه،ریاست جمهوری همه و همه تنها با نگاه او و در ارتباط با او معنا پیدا می کنند وگرنه خود خالی از قدرتند. اگر نمایندگان مجلس از فیلتر تایید شورای نگهبان تحت امر ایشان گذر نکنند چگونه می توانند بر صدر مجلس نشینند؟همین طور است وضعیت فرماندهان نظامی و انتظامی و روسای قوه قضائیه و مجلس خبرگان.
او در منزلت،موقعیت و شرایطی فراتر از یک انسان دوپا می زید. در آستان حضور او گویی نیازهای انسان دوپا راهی ندارد. چونان سخن می گوید و از کلمات و واژه هایی بهره می جوید، گویی که مجموعه کلمات و واژگان ذهنش از واژه ها و کلمات انسان دوپا سواست. نیازهای مدنظر او،اهداف و استراتژی برنامه ریزیهای او از اهداف انسانهای دوپا فراتر می رود. او بعنوان نمونه، وقتی از غرب سخن میراند،پیشرفت غرب را پیشرفت در دانش و فن و علوم انسانی می داند و پیشرفت نظام جمهوری اسلامی را پیشرفت در اخلاق و معرفت. نیازهای انسان غرب گویی شبیه تر است به نیازهای ما بعنوان انسان دوپا. ما نیز نیاز داریم به دانش و فن تا روزمره زندگی خود را از امراض طبیعی دور سازیم. زندگی را با استفاده از فرآورده های حاصل از دانش شیرین تر کنیم. رنج و زحمت آدمی را با بهره گیری از فن و دانش کاهش دهیم. از آلام ناشی از امراض بکاهیم. سلامتی خود را بهبود بخشیم. ولی وقتی رهبر از غرب سخن میراند،بنظر میرسد نیازهای آنها را برسمیت نمی شناسد. او پیشرفت در علم و دانش غرب را در برابر پیشرفت در اخلاق و معرف نظام جمهوری اسلامی قرار میدهد. اگر این تقابل را در سخنان ایشان قبول نداشته باشیم،باید بتوانیم واژگان و کلماتی را که در سخنرانی های خود مورد استفاده قرار میدهد مورد توجه قرار دهیم. ایشان در اغلب سخنرانیها از واژگانی نظیر دشمن،اسلام،غرب، معرفت، اخلاق، پیشرفت اسلام،پیشرفت غرب،آزادیهای غربی،دموکراسی دینی،انرژی پر نشاط جوانان،شهیدان،خون شهدا،امام راحل،. . . بهره گیری می کنند. در کشکول واژگان حضرت ایشان از درد و رنج مردم،از فقر،از گرانی،از بحران اقتصادی،از بحران انسانی،از بحران اخلاقی،از بالا رفتن هزینه های زندگی،از اعتیاد،از آمار طلاق،از. . صحبتی نمی شود. به جرات می توان گفت که در هیچ یک از سخنرانیهای رسمی ایشان نمی توان سخنی،جمله ای در باب سختی زندگی یک ایرانی پیدا کرد. ایشان گویی نمی داند که برای حتی زیست نباتی یک انسان،نیاز به انرژی است. انرژیی که بتواند به دم و بازدم انسانی تداوم بخشد.
بحران اقتصادی و سیاسی غرب همیشه در برابر دیدگان ایشان قرار دارد. اگر در غرب اعتراضی مردمی بشود او آنرا خیلی سریع می بیند. خیلی زود نسبت به آن عکس العمل نشان میدهد. اگر اعتراضات وال استریتی رخ دهد از آن بحران و سقوط اقتصادی و سیاسی غرب را می خواند. ولی چون نوبت به ایران میرسد. نوع نگاه عوض می شود،پیشرفت اخلاقی و معنوی نظام جمهوری اسلامی در برابر پیشرفت مورد نظر غرب قرار داده می شود. گویی ما بعنوان انسان هیچ نیاز مشترکی با یک انسان غرب نداریم. اصولا ایشان همیشه ترجیح می دهند که نظام جمهوری اسلامی را در برابر غرب قرار دهند و ما بعنوان انسانی دوپا را نیز در این تقابل سهیم کند. او خیلی دوست دارد که این تقابل را بسیار ریشه ای،انسانی و اصولی تلقی کند. او همیشه بر این عقیده اصرار ورزیده است که نظام جمهوری اسلامی درست مقابل نظام غرب،سر در پی نیازهای روحی و معنوی انسان دارد. انسان معنوی مد نظر او نمی تواند با پیشرفت غرب هم ذات پنداری کند. انسان غرب بی توجه به اخلاق،بی توجه به معنویت فقط دوست دارد که نیازهای مادی خود را برطرف کند. ولی انسان نظام جمهوری اسلامی پا در زمین و سر در میان ابرهای معرفت آسمانی دارد.
اما رهبری،هیچ گاه این چشم اندازهای خود را در عالم واقع نشان نمی دهد. نمی گوید که این انسان ساخت او سر در کدامین عالم آسمانی دارد؟نمونه هایی از این انسان ساخت نظام جمهوری اسلامی را در کجا می توان سراغ گرفت؟در کدامین خانه را بزنیم می توانیم به دیدار چنین انسانی نائل شویم؟آیا یک بسیجی ساخت این نظام است؟در کجا می توان نشانه هایی از برنامه ریزی در جهت ساخت این انسان را سراغ گرفت؟آیا سانسورهای وزارت ارشاد که بر جان کتاب نویسندگان جاری می شود،قصد تولید چنین انسانی را دارد؟آیا سینمای نیمه جان فعلی که حاصل سیاست گذاریهای نزدیکترین شخص از لحاظ فکری به رهبر است، نشان از این انسان دارد؟انرژی هسته ای در ساخت انسان موردنظر نقشی دارد؟اگر نقشی ندارد آیا در جهت همان پیشرفتهای آمال غرب است؟اگر جواب مثبت است در این صورت این همه اصرار در جهت پیشرفت آمال غرب چه معنایی دارد؟آیا این پارادوکس نیست؟
از جهتی رهبر پیشرفت غرب را مقابل پیشرفت نظام آمال جمهوری اسلامی تلقی می کند،ولی از طرف دیگر خود در جهت همان دانش و فن اصرار میورزد؟اصراری که به قیمت جان ما انسانهای دوپا شاید تمام شود. یعنی رهبر در جهت همان دانش و فنی که غرب در آن پیشرفت کرده است،جان و زندگی ما انسانهای دوپا را خرج می کند. اگر دانش و فن و تکنولوژی این همه اهمیت دارد،پس چرا آنرا در موقعیتی دیگر در تقابل با آمال جمهوری اسلامی می داند؟یا نه؛در پشت این سیاست گذاری هسته ای و وحدتزایی بر اساس آن،رهبر می خواهد مدلی از انسان را ارائه کند؟این چه مدلی است که این همه به علم و تکنولوژی غرب وابسته است؟یا نه اصولا علم و تکنولوژی را هیچ حد و مرز جغرافیایی نیست و همه انسانها در پیشرفت آن موثرند. اگر حد و مرزی برای آن قائل نیستند و آنرا برای جمهوری اسلامی مفید میدانند،پس چرا آمال غرب را که همان پیشرفت در جهت علم و تکنولوژی است را معیوب میدانند؟
آیا هسته این انرژی هسته ای آنقدری ارزش دارد که گوشت و پوست و استخوان ما را در خود هضم کند؟این چه پیشرفتی است که جان انسان دوپا در قبال آن هیچ ارزشی ندارد؟آیا این همان آمال نظام جمهوری اسلامی است که در تقابل با نظام غرب تعریف می شود؟نظامی که برای رسیدن به آمال مورد نظر خود و ساخت انسان مدل جمهوری اسلامی،جان انسانهای دوپا باید فدا شود و نیازهای روزمره آنها باید در اثر استراتژیهای تعریف شده از جانب رهبر در جهت رسیدن به قله آمال خود فدا شوند. چه باک از فدای جان انسانی. چه باک از اینکه نسلی باید فقر و بدبختی را در سایه این سیاست گذاریها تجربه کنند و حضرت ایشان همچنان مُصر باشند که نظام ایشان در جهت ساخت انسانی اخلاقی گام بر میدارد.
انسان اخلاقی غرق در معنویات ساخت جمهوری اسلامی،آیا همین انسان دوپا نیست؟همان انسان دوپایی که اینک زیر بار گرانی هزینه های زندگی کمر دوتا کرده است،و چیزی نمانده است که کمرش آنقدر کج بشود که با سر به زمین بخورد. آیا همان انسان دوپایی نیست که پول یارانه ها را که پول امام زمان بود و باید با باقی پولها قاطی نمی شد،دریافت می کرد تا بقول رئیس دولت در جایی سرمایه گذاری کند،اینک به چنان جایگاهی رسیده است،که پول پربرکت یارانه ها زندگی نزارش را بی برکت کرده است. این چه پول پربرکتی بود که وارد زندگی انسان دوپا شد؟آیا انسان دوپا،گناهی مرتکب شده بود که این پول پربرکت،اسیر جانش شد؟در نظام اخلاقی مدنظر رهبر،زندگی این انسان دوپا شایسته چه نگاهی است؟در نظام اخلاقی رهبر،باید پول خود مردم را باهزار منت و سرکوفت به آنها اهدا کرد؟. و آنگاه که تمامی سیاست گذاریهای کلان جمهوری اسلامی زندگی او را تا مرز سقوط برد،آنگاه باید رهبر پا بمیدان بگذارد و بگوید که نظام غربی تنها پیشرفت در یک بعد را آمال خود میداند و نظام جمهوری اسلامی به آمال انسانی اخلاقی می اندیشد. چرا در چنین موقعیتهای بحرانی،همه چیز باز از چشم نظام ایشان دیده میشود؟چرا زندگی این مردم اینگونه در این اندیشیدنها پاک می شود؟چرا آنگاه که باید پاسخگوی حمایتهای بی دریغ خود از ذوب شده ترین،از ولایی ترین رئیس جمهور باشد باز میرود سراغ دشمن،سراغ نظام غرب،سراغ رادیوهای بیگانه؟
راز این فرافکنی ها در چیست؟آیا این همه عظمت،این همه نورانیت که در چهره ایشان خوانده می شود،حاصل این فرافکنیها نیست؟این که ایشان در برابر مردم پاسخگو نیستند،این که به هیچ وجه نیاز به رای مردم ندارند،او را از دسترس مردم دور نگه میدارد،او را از ارتباط مستقیم و پاسخگو بودن در قبال حتی مجلس خود ساخته خبرگان بی نیاز می کند او را به چنان جایگاهی پرتاب می کند که از امکان درک زندگی انسان دوپا فراتر میبرد. به چنان جایگاه متوهمانه ای که در بدترین شرایط زندگی اینک او از جانب همین انسان دوپا غرب را خطاب قرار میدهد که،آنها نمی توانند ملت ایران را متوقف کنند. مردم ایران از این پیچ تاریخی نیز عبور خواهند کرد. رهبر همیشه در پی گیری آمال نظام خود از جان و مال و اقتصاد و روزی مردم مایه می گذارند ولی با این همه خرج کردن به آنها پاسخگو نیست.
پس از گذشت بیش از سی سال از عمر انقلاب اسلامی،مدل انسان ایده آل جمهوری اسلامی را شاید بشود در رخ بعضی ازبسیجی ها جست. آنها که در هر میدان منازعه ای پا بمیدان می گذارند تا تمامی مباحثات را با دشنه و باتوم پایان دهند. ولی اگر بخواهیم بسیجی را مدل انسان جمهوری اسلامی بدانیم،اینها صرفا ترفندهایی در جهت محافظت از قدرت بحساب می آیند. یعنی با استفاده از نیروی حاضر در دل مردم نسبت به کنترل بیشینه آنها اقدام می کنند. شاید بشود بسیجی را هنر حاکمیت در امنیت بخشیدن به حاکمیت دانست. بسیجی نیرویی است که با اتکا بدان حاکمیت، مردمی بودن خود را برخ جهانیان می کشاند. با حضور گسترده آنها در اغلب تظاهراتها ،حاکمیت طرفداری مردم را از سیاستهای خود به نمایش می گذارد. بسیجی با مشارکت گسترده در پدیده جدید مهندسی انتخابات، مردمسالاری دینی را مدلی کم هزینه و پرفایده منطبق با معیارهای جهانی ارائه می کند.
اگر بغیر از این بسیجی ها بخواهیم به انسانهای دیگر نظاره کنیم بغیر همان انسانهای دوپا به موجود دیگری برنخواهیم خورد که محصول جمهوری اسلامی را گویا باشد. ولی نکته جالب آنجاست که این انسان دوپا،متاثر از سیاستهای جمهوری اسلامی است. انسانی است که از این سیاستها رنج برده است. و این رنج در زندگی او کاملا هویداست. انسان دوپا،انسان آشفته حال،مستضعف،فقیر،ناتوان،آسیب پذیر،تک افتاده،مستهلک و بی پناه است که شاید بشود نقطه مقابل محصول ایده آل جمهوری اسلامی،یعنی بسیجی قلمداد کرد.
گویی از مدل مدنظر رهبر چیزی جز بسیجی و انسان دوپا بیرون نخواهد آمد. بسیجی در دستان رهبر بر زندگی انسان ایرانی تبار سایه می اندازد تا در کنار سیاست گذاریهای دیگر جمهوری اسلامی،انسان دوپا را تولید کند. این انسان دوپا اگر دانشجوست،اگر ستاره دار نیست،اگر در زندان نیست،اگر تمایلات سیاسی دارد،که بدست انسان مدل آمال جمهوری اسلامی له می شود. اگر هیچ حساسیت سیاسی،اجتماعی،انسانی،فرهنگی. . ندارد و فقط می خواهد سرش را بیندازد پایین و بکار علمیش مشغول شود. اگر نخواهد بسیجی بودن را جدی بگیرد باید از ایران پا بفرار بگذارد که جایی برای این عنصر بی بصیرت نیست. اگر انسان دوپا سرمایه گذار است،او به محیطی آرام برای محافظت و ارتقای وضعیت موجودش نیاز دارد که آنهم سی سال است که فراهم نشده است. بهتر است سرمایه اش را ببرد و در دبی به انتظار فرجی بنشیند. اگر این انسان دوپا استاد دانشگاه است،دور نیست که بوضعیت دانشجوی سربزیر دچار شود. اگر این انسان دوپا سینماگر است و فقط می خواهد در عرصه سینمایی اش فعالیت کند،اگر اسکار هم یکباری گرفت خیلی نباید امیدوار باشد که بتواند بدون سربزیر انداختنهای خیلی آرام هم بتواند راهش را طی کند. اگر این انسان دوپا،کارگر،کارمند است،مواظب چاک دهنش باشد،مراقب رفتارش باشد،مراقب سکوتش باشد. . که اگر احتیاط نکند،بسیجی دلاور در پیچهای مهم بانتظارش نشسته است.
باری؛ تمامی دیکتاتورها فارغ از ایدئولوژیهایشان،محصولات یکرنگ تولید می کنند. آنها با ظاهری متفاوت و متضاد با هم رفتارهای عین هم را دارند. آنها را با ادعاهایشان و محصولاتشان می توان شناخت: ادعاهایی آسمانی و محصولاتی جهنمی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر