سایت اصولگرای الف به قلم یکی از اعضای سابق طیف شیراز دفتر تحکیم وحدت به نقد عملکرد نهاد رهبری در دانشگاه ها پرداخت. به گزارش کلمه، در این یادداشت که رضا نساجی آن را نوشته، با انتقاد از ورود مستقیم نهاد رهبری در عرصه فعالیت های تشکیلاتی که حمایت مادی و معنوی آن از کانون های وابسته به خود را در مقابل تشکل های مستقل دانشجویی در پی دارد، آمده است: در بسیاری موارد دیده می شود که مسئولان نهاد در یک توافق نانوشته با مدیران دانشگاه، در ذبح تشکلهای دانشجویی یا مشارکت می کنند و یا سکوت. در این یادداشت با وجود عدم اشاره به برخورد با فعالان دانشجویی دفتر تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی و اینکه تنها به نقد عملکرد دفاتر.......................
سایت اصولگرای الف به قلم یکی از اعضای سابق طیف شیراز دفتر تحکیم وحدت به نقد عملکرد نهاد رهبری در دانشگاه ها پرداخت.
به گزارش کلمه، در این یادداشت که رضا نساجی آن را نوشته، با انتقاد از
ورود مستقیم نهاد رهبری در عرصه فعالیت های تشکیلاتی که حمایت مادی و معنوی
آن از کانون های وابسته به خود را در مقابل تشکل های مستقل دانشجویی در پی
دارد، آمده است: در بسیاری موارد دیده می شود که مسئولان نهاد در یک توافق
نانوشته با مدیران دانشگاه، در ذبح تشکلهای دانشجویی یا مشارکت می کنند و
یا سکوت.در این یادداشت با وجود عدم اشاره به برخورد با فعالان دانشجویی دفتر تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی و اینکه تنها به نقد عملکرد دفاتر نمایندگی نهاد رهبری در دانشگاه ها با وجود شرایط یکدست سازی تشکل های دانشجویی حامی جریان حاکم پرداخته است، از اراده حذف تفکر سیاسی در دانشگاه ها خبر داده است.
در ادامه متن کامل یادداشت رضا نساجی آمده است:
نسل دهه هفتاد انجمن های اسلامی در مواجهه با ما هماره از دو رویکرد مدیریت فرهنگی در دانشگاه های زمان اصلاحات انتقاد می کنند؛ مدیریت اصلاحات و مدیریت نهاد رهبری.
اخیرا در مراسم پایانی نشست آموزشی دفتر تحکیم وحدت در مشهد مقدس، به عنوان یک فعال سابق دانشجویی، برخی از تحلیل های انتقادی خود را در حضور دانشجویان فعال در انجمن های اسلامی به شخص حجت الاسلام محمدیان- مسئول نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها- ارائه دادم و امیدوار بودم ایشان تحلیل متفاوتی از علل وضعیت موجود در دانشگاه ها را شنیده و در کنار تحلیل های سنتی خود و مشاوران و معاونان محترم شان مد نظر گیرند. اما متاسفانه ایشان بر همان تحلیل های گذشته خود اصرار نمودند.
ظاهرا ایشان توجه نداشت که هدف من، به چالش کشیدن ایشان نیست، که اولا؛ ایشان میراث دار اشتباهات مدیران گذشته نهاد است و ثانیا عمده اشتباهات به وزارت علوم خاتمی و احمدی نژاد باز می گردد. ثالثا؛ ما تنها امیدوار بودیم ایشان به جهت ارتباطات بهتر دانشجویی و تحلیل های بالنسبه عمیق تر، زین پس اقدام جدی تری صورت دهد تا بلکه در یک سال باقیمانده از مدیرت مدیران کنونی فرهنگی دانشگاه ها، تحول حداقلی صورت گیرد.
بر این اساس، در این مجال نگاهی داریم به برخی سیاست های غلط نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه ها در دوران مدیریت حجت الاسلام قمی و سپس حجت الاسلام محمدیان:
گسترش کانون های نهاد رهبری همچنان که معاونت فرهنگی وزارت علوم خاتمی با تشکیل کانون های فرهنگی و هنری، مستقیما به تصدی گری فرهنگی و موازی سازی با تشکل های اصیل دانشجویی پرداخت، مدیریت وقت نهاد رهبری هم کانون ها و تشکل های مشابهی را تشکیل داد که رقیب تشکل های مذهبی شدند. تشکل هایی از قبیل کانون قرآن و عترت، کانون مهدویت، کانون فرهنگی و اجتماعی(کفا) و…
به این لیست می باید «هیئت های دانشجویی» را هم افزود چراکه پیش از راه اندازی این هیئت ها، اداره امور مساجد و برگزاری مراسم مذهبی به عهده تشکل هایی همچون انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی بود. همچنان که هنوز هم در برخی از دانشگاه ها، انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی مراسم مذهبی دانشگاه را برگزار می کنند. اما با تشکیل این هیئت ها، لایه هایی از دانشجویان مذهبی که گرایش سیاسی نداشته و یا مواضع محافظه کارانه داشتند، جذب هیئت دانشجویی شده و در ادامه حتی مانع فعالیت تشکل های مذهبی سیاسی در مساجد شدند. بدین ترتیب تفکرات شبه حجتیه ای و خط اسلام غیرسیاسی در مساجد گسترش یافت و به جهت موقعیت استراتژیک مساجد در تجمیع دانشجویان مذهبی و مستعد فعالیت فرهنگی و سیاسی، به جرأت می توانیم بگوییم بسیاری از این نیروها «هدر» رفتند.
براساس آنچه گفته شد، انتقادات زیر بر این سیاست وارد است:
- ورود مستقیم نهاد رهبری در عرصه فعالیت های تشکیلاتی که حمایت مادی و معنوی آن از کانون های وابسته به خود را در مقابل تشکل های مستقل دانشجویی در پی دارد.
- موازی سازی تشکیلاتی در برابر تشکل های متقدم و موثر انجمن اسلامی، جامعه اسلامی و بسیج دانشجویی، با این تفاوت که این کانون ها همچون تشکل های مستقل دانشجویی نمی باید پاسخگوی «هیئت نظارت بر تشکلهای اسلامی» دانشگاه باشند و ضمنا حمایت جدی نهاد رهبری را هم با خود دارند،
- افزایش تعداد تشکل های با عقاید کاملا همسان که عموما تعداد نیروهایشان انگشت شمار است،
- گسترش روحیات فردگرایانه و خودخواهانه در دانشجویان فعال سیاسی و فرهنگی که کار جمعی و تشکیلاتی را برنتابیده و به محض بروز نخستین اختلاف نظرها انشعاب می کنند و یا تشکل جدیدی به وجود می آورند،
- قبضه شدن امکانات فیزیکی (محیط مسجد به عنوان مهمترین محل جذب نیرو) و مادی (ردیف بودجه های نهاد رهبری برای تشکل های دانشجویی) توسط کانون های وابسته به نهاد
- بسط تشکل های جزیره ای که همبستگی تشکیلاتی و فکری چندانی در سطح کشور نداشته و فعالیت آنها تعمیق فکری و سازماندهی گروهی شبیه اتحادیه های دانشجویی نمی یابد،
- گسترش تفکرات غیرسیاسی در دانشجویان مذهبی که نوعی «سکولاریسم اسلامی» به مثابه «سکولاریسم مسیحی» (جدایی دین از سیاست) است. مسئولان نهاد رهبری در دفاع از این سیاست، از لزوم تکثر سیاسی و فرهنگی در دانشگاه سخن می گویند که سخنی نابجاست. تکثر سیاسی زمانی شکل می گیرد که طیف ها و قطب های مختلف سیاسی در کنار هم فعالیت موثر و پویا در جذب نیرو و بسط فرهنگ سیاسی داشته باشند نه اینکه تعدادی تشکل همخوان و همسو با همدیگر در جذب بودجه و برگزاری برنامه های کم مخاطب رقابت کنند. ما هم مخالف «تکثر سیاسی» و «تقویت تشکلهای دانشجویی» نیستیم، بلکه انتقاد ما متوجه «تفرق سیاسی» و «فردیت عامه دانشجویان» است که در پی این سیاست ها به وجود آمده است. بدین معنا که فردیت کنشگر سیاسی که می بایست درون ساختار تشکل های دانشجویی به اراده و تفکر جمعی بدل گردد، همچنان مهار نشده و فرد به دنبال تمایلات شخصی خود است تا فعالیت جمعی و گروهی.
لذا نظر جمعی و مشورتی را نمی پذیرد و در رخداد نخستین اختلاف نظر، اقدام به انشعاب و تاسیس یک تشکل جدید می کند که آن هم در چنین فضای متشتت و تفرقه آمیزی توفیقی نخواهد داشت. لذا آنچه که امروزه از تشکل های دانشجویی می بینیم، اراده های معدود نخبگان دانشجویی است که هر کدام یک تشکل کوچک یا بزرگ را در دست گرفته اند و حتی در یک استراتژی یا تاکتیک خاص هم توان وحدت در نظر و عمل ندارند. در این مورد شواهدی وجود دارد که نشان می دهد اتفاقا مسئولان نهاد رهبری اعتقاد جدی به تکثر سیاسی ندارند.
با دانستن اینکه برخی کانون ها و تشکل هایی زیر مجموعه نهاد رهبری در دانشگاه های مختلف از ابتدای تاسیس تشکل «جنبش عدالتخواه دانشجویی» در آن حضور یافته و یا همراهی داشته اند، می توان این کانون ها را استثنایی در کل آنها دانست که بواسطه ارتباطات فکری و تشکگیلاتی با این تشکل نوظهور و خوشفکر دانشجویی، موجب شدند روح تازه ای در کالبد سیاسی آن دانشگاه ها دمیده شود. اما جالب اینجاست که فعالان همین کانون ها چند سال قبل از سوی نهاد رهبری و وزارت علوم تحت فشار قرار گرفتند که یا با جنبش عدالتخواه قطع رابطه کنند یا کانون را ترک گفته، تشکل جدیدی با عنوان «عدالتخواهی» به ثبت برسانند که زیر نظر «هیئت نظارت بر تشکلهای اسلامی» دانشگاه باشد، که البته با وجود سخت گیری این هیئت ها معلوم بود هیچ گاه مجوز فعالیت اولیه دریافت نخواهند کرد و اگر هم مجوز بگیرند امکانات گذشته خود در ذیل نهاد رهبری را نخواهد داشت.
در مورد رشد تفکرات غیر سیاسی در کانون ها و هیئت های زیرمجموعه نهاد رهبری هم، مسئولان امر می گویند که به طور طبیعی گروهی از دانشجویان مذهبی علاقه ای به فعالیت سیاسی ندارند و لذا می باید آنها را در قالب کانون قرآن و هیئت دانشجویی متشکل ساخت. این عبارت هم که اخیرا از مسئول محترم نهاد رهبری شنیدم، مخالف صریح شعار اعتقادی ما مبنی بر اینکه «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما» بوده و نوعی سفسطه است. اساسا وظیفه تشکل های دانشجویی اینست که دانشجویان را به تشکل های اجتماعی و سیاسی جذب و اعتقادات مذهبی آنها را با روحیات توامان تئوریک و عمل گرایانه چنان در هم آمیزند که حتی اگر دانش آموز تازه دانشجو شده پیش از این گرایش سیاسی نداشته، هم اینک در محیط دانشگاه – که لزوما می باید سیاسی و انسان ساز باشد- روحیات سیاسی و اجتماعی پیدا کند. وگرنه چه تفاوتی بین دانشگاه و دبیرستان است؟ اساسا مگر اسلام ناب محمدی (ص) در مقابل گونه های پوشالی اسلام غیرسیاسی و غیرمتعهد معنا پیدا نمی کند؟ در شرایط کنونی که قابل مقایسه با فضای تک قطبی دهه شصت دانشگاه ها نیست؛ اساسا این سوال باید به ذهن مسئولین ما برسد که چرا علیرغم تنوع تشکل های سیاسی انقلابی با گرایش های متفاوت از راست تا چپ (جامعه اسلامی تا انجمن اسلامی) عده ای این تشکل را رها کرده و خواستار تشکل غیر سیاسی هستند؟ آیا آنها روحیت حجتیه ای را با خود به مساجد منتقل نمی سازند؟ آیا صرف رویگردانی آنها از بسیج و انجمن، نباید زنگ خطر رشد سکولاریسم را به صدا در می آورد؟ تأسیس تشکل ها و اتحادیه های فصلی یکی از اقدامات غلط نهاد رهبری بر بخش تشکلهای اسلامی این نهاد، گسترش تشکل ها و اتحادیه های فصلی بود که از بالا شکل گرفته و البته در بسط گسترده خود در سطح دانشگاه ها هم ناموفق بودند.
«شورای عالی خواهران مسلمان»، «سازمان رسانه دانشجویی»، «مجمع وبلاگ نویسان» و…. از این دست تشکل ها بودند که البته هیچ کدام در حال حاضر وجود ندارند. چراکه بلافاصله پس از تغییر مدیریت تشکلهای اسلامی نهاد رهبری، همه ین تشکلها منحل شدند. البته در اینجا لازم است تشکل «شورای هماهنگی اردوهای جهادی» را استثنا نماییم. چراکه این تشکل برخلاف تشکلهای قبلی از کف دانشگاه ها و به صورت خودجوش از پایین به بالا شکل گرفته و در نهایت به یک شورای هماهنگی و اتحادیه مرکزی رسید. ضمن اینکه حرف های تازه ای در مقام نظر و عمل برای گفتنم داشت و قبل از رسمیت یافن شورای مرکزی آن، کارهای قابل توجهی انجام داده بود. البته اینکه این تشکل در کش و قوس با اردوهای سازندگی بسیج به ترتیب دیگری بدل شد، بحث دیگری است که مجال جداگانه ای می طلبد.
عدم استقلال رآی نمایندگان نهاد رهبری در مواجهه با مدیران محافظه کار دانشگاهی از آنجا که قاطبه مدیران دانشگاهی، مواضع سیاسی و همچنین منافع شخصی خود را مطمح نظر داشته و برخوردهای سلبی با دانشجویان را به درک مقابل و همفکری ترجیح می دهند، انتظار دانشجویان از مسئولان نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه ها اینست که با توجه به روحیات طلبی، بی طرفی سیاسی و عدم وابستگی به روسای دانشگاه ها، این مواضع را تلطیف و از فعالیت های دانشجویی حمایت کنند. با توجه به اینکه مسئول نهاد انشگاه ها مستقیما از سوی دفتر نهاد نمایندگی انتخاب می شود و وابستگی سیاسی و اداری با مدیران دانشگاه ندارد، چنین انتظاری کاملا به جاست، خاصه اینکه مسئول نهاد در کلیه دستگاه های نظارتی و انضباطی مربوط به فعالیت های دانشجویی(کمیته ناظر بر نشریات دانشجویی، هیئت نظارت بر تشکلهای اسلامی و شورای انضباطی دانشجویان) حضور داشته و با داشتن یک حق رأی می تواند بسیار تأثیرگذار باشد.
اما در بسیاری موارد دیده می شود که مسئولان نهاد در یک توافق نانوشته با مدیران دانشگاه، در ذبح تشکلهای دانشجویی یا مشارکت می کنند و یا سکوت. ظاهرا آنان قصد ندارند موقعیت خود را با چالش با همکاران دانشگاهی خود به خطر بیندازند و آبرو و آینده دانشجویان – بویژه فعالان دانشجویی- چندان اهمیتی برای آنها ندارد. البته ما انتظار نداریم که یک مسئول نهاد به تنهایی در برابر کلیه اعضای نهادهای ناظر و انضباطی دانشگاه – که عملا قاطبه آن مستقیم یا غیرمستقیم از سوی رئیس دانشگاه انتخاب می شوند- بایستد و خود را سپر بلای دانشجویان کند. اما اگر با استفاده از پلتیک ریش سفیدی و احترام طرفین به لیاس روحانیت و جایگاه مسئول نهاد – که عملا نماینده رهبر انقلاب در دانشگاه محسوب می شود- این مواضع عمدتا سلبی را تلطیف و طرفیت را به اجرای قانون – بدون تفاسیر شخصی- بخواند، به حداقل وظیفه شرعی و قانونی خود عمل کرده است. امری که در بسیاری موارد اتفاق نمی افتد و دانشگاه را به حیاط خلوت رئیس دانشگاه بدل می سازد، رئیسی که حتی به وزیر علوم هم پاسخگو نیست، چه برسد به دانشجو.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر