به علت مسائل فنی سایت را با فیلتر شکن ملاحظه بفرمایید پیشاپیش از همراهان گرامی پوزش بعمل می آید .

صفحات

نظرات

همراهان گرامی با نظر گذاشتن در پست ها به دیگران بگویید چگونه فکر می کنید

۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

اصلاح طلبان در «انتخابات» شرکت می‌کنند، نه در «انتصابات»

کلمه
سید مصطفی تاج زاده، فعال سیاسی سبز که از زمان کودتای انتخاباتی سال ۸۸ زندانی است، تاکید می‌کند که ظهور جنبش سبز در ایران و همچنین بروز شرایط جدید در منطقه، راه حل میانه برای انتخابات را بی‌معنا کرده و همانطور که آقای خاتمی نیز تاکید کرده، اصلاح‌طلبان و سبزها تنها باید در یک انتخابات آزاد با ساز و کارهای خودش شرکت کنند. او می گوید: تا پیش از ۲۲ خرداد طرفدار این بودم که حتی الامکان در هر انتخاباتی با هر....................


سید مصطفی تاج زاده، فعال سیاسی سبز که از زمان کودتای انتخاباتی سال ۸۸ زندانی است، تاکید می‌کند که ظهور جنبش سبز در ایران و همچنین بروز شرایط جدید در منطقه، راه حل میانه برای انتخابات را بی‌معنا کرده و همانطور که آقای خاتمی نیز تاکید کرده، اصلاح‌طلبان و سبزها تنها باید در یک انتخابات آزاد با ساز و کارهای خودش شرکت کنند.
او می گوید: تا پیش از ۲۲ خرداد طرفدار این بودم که حتی الامکان در هر انتخاباتی با هر شکلی شرکت کنیم و حتی کسب اقلیت نمایندگی مجلس را نیز در نظر بگیریم، یعنی در عین حال که به شیوه برگزاری انتخابات اعتراض داریم اما در آن شرکت نیز کنیم. داستان جنبش سبز اما نظر من این امر را به شکل دیگری در آورد. در واقع جنبش سبز راه وسط را از بین برده، یا انتخابات باید آزاد باشد با همه مؤلفه ها یا ما نباید در آن شرکت کنیم و اجازه دهیم خودشان آن را برگزار کنند.
این عضو جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، اما معتقد نیست که برای رسیدن به چنین هدفی لزوما باید ابتدا قانون اساسی تغییر کند؛ بلکه تصریح می‌کند: اگر مردم در صحنه باشند، انتخابات آزاد با همین قانون اساسی نیز برگزار می شود. مهم تفسیر قانون است، می توان از قانون اساسی تفسیر دموکراتیک داشت و در عین حال می توان به دلیل انفعال مردم، حاکمیت تفسیر استبدادی از قانون اساسی داشته باشد.
وی خاطرنشان می‌کند که اگر از اقتدارگرایان از ترس اصلاح طلبان به برگزاری انتخابات فرمایشی رو نمی‌آوردند، باند بی‌کفایت فعلی که جریان انحرافی نام گرفته، به قدرت نمی‌رسید. او تاکید می‌کند که در انتقادهای متقابل اخیر جریان احمدی نژاد و باند مصباح و اصولگرایان، هر دو طرف نقدهای سال‌های قبل اصلاح طلبان به جریان مقابل را تکرار می‌کنند که این نشان از درستی انتقادهای اصلاح طلبان به هر دو جریان متخاصم فعلی دارد.
مصاحبه ای که در پیش رو دارید، چند روز قبل و در دوران مرخصی کوتاه مصطفی تاجزاده انجام شده است. این مصاحبه در دو قسمت در وب‌سایت کلمه منتشر می‌شود و فایل صوتی آن نیز در اختیار مخاطبان قرار خواهد گرفت.
قسمت اول از مصاحبه کلمه با سید مصطفی تاج زاده را در ادامه می‌خوانید:
با توجه به گذشت دو سال از شروع جنبش سبز و اتفاق هایی که در این دوسال رخ داده، اینک وضعیت جنبش را به چه شکل می بینید و چه تحلیلی از فضا می توان داشت؟
گذشت زمان را در مجموع به سود جنبش سبز می دانم، پیش از این نیز گفته ام که اقتدارگرایان با بحران های متعددی رو به رو هستند و در موضع ضعف قرار دارند. با وجود آنکه در تمامی این مدت در قرنطینه به سر می بردم اما به هرحال با افرادی سر و کار داشته ام که یا در طیف اقتدارگرایان قرار دارند و یا از مسوولان زندان و بهداری هستند و به هر صورت به آن سمت گرایش داشتند. کاملا می توان متوجه شد که با گذشت زمان، برخورد آنان نسبت به مسائل و حتی دیدشان به ما تغییر کرده است. سال ها به ما بی بصیرتی و گام زدن در خط آمریکا را نسبت می دادند، اما با حوادثی که اخیرا پیش آمده یک نوع شرمندگی را می توان در چهره آنان دید که هرچند نمی خواهند به صراحت آن را بیان کنند اما در واقع با زبان بی زبانی می گویند که اشتباه کرده اند و حق با اصلاح طلبان بوده است، مسیری که رفته اند اشتباه بوده و باید به فکر کشور بود. از طرفی دیگر جنبش سبز نیز در حال حاضر موقعیت خوبی پیدا کرده و باید به آینده امیدوار باشد. من در زندان به دلیل آنکه در شرایط قرنطینه به سر می برم بسیاری از دوستان را نمی بینم اما دورادور متوجه شده ام که روحیه ها روز به روز بهتر می شود چرا که آنان مطمئن هستند که آینده متعلق به آنها است و نگاه اصول گرایان به ما نیز این است که دیر یا زود برای سامان دادن به اوضاع باید از ما دعوت به کار کنند. جای هیچ نگرانی نیست و نباید هول شد. باید طبیعی باید رفت جلو و اجازه داد زمان، آنها را از درون آسب پذیر کند و در عین حال ما نیز کارها را به خوبی دنبال کنیم. باید دقت کرد که در آن طرف اختلافات رو به گسترش و دعوا به طور جدی در جریان است.
از این اختلاف ها زیاد صحبت می شود، دلیلی این اختلاف ها چیست و آیا تاثیری بر جنبش سبز دارد؟
اختلاف آنان در مورد منبع کمیاب قدرت است و هرکس می خواهد حرف اول را بزند. از سوی دیگر مشکلات اقتصادی حرف اول را می زند و می دانند که نمی توانند از پس مشکلات بر آیند و همین امر نیز اختلافات را تشدید کرده است. اختلافات فرهنگی نیز به قوت خود باقی است و بسیاری از آنان در بحث های خصوصی اعلام می کنند که روش های قهری و اجباری جواب نداده و باید فکر دیگری کنند. ۶ سال از این دولت می گذرد و با معیارهایی که آنان دارند اوضاع از نظر فرهنگی بسیار بدتر از آنچیزی شده که در دوره اصلاحات بوده است. از نظر بین المللی نیز مشکلات عدیده ای وجود دارد، اقتدارگرایان فکر نمی کردند که آمریکا پس از زمین گیر شدن در افغانستان و عراق امکان دخالت در دیگر کشورهای مسلمان را داشته باشد و در واقع جنگ عراق و افغانستان را پایان دخالت های آمریکا در منطقه می دانستند. با حوادثی که اخیرا رخ داد، خصوصا با اتفاق های لیبی معلوم شد که داستان به هیچ وجه این طور نیست و خطری که اصلاح طلبان از حضور آمریکا احساس می کردند جدی بوده است. البته طنز تاریخ این است که اقتدارگرایان همه اتفاق ها را به دشمن منتسب می کنند اما درواقع دشمن را جدی نمی گیرند، اما ما تمام اتکایمان به داخل بوده و در عین حال می گفتیم که تهدید و خطر آمریکا جدی است. اتفاقی که در لیبی ممکن است در سوریه هم رخ دهد، چرا که همه متوجه شده اند که در کشورهایی که دولت هایشان با آمریکا بر سر مهر نیستند اگر تظاهرات مردمی و به دنبال آن سرکوب رخ دهد، هر لحظه باید منتظر دخالت نظامی غرب و خصوصا آمریکا باشند. در خصوص سوریه نیز اگر تا کنون کشورهای غربی دخالت نکرده اند بیشتر به این دلیل است که امریکا و اسراییل بیشتر نگران این موضوع هستند که جایگزینی مناسب برای بشار اسد ندارند و ممکن است که جانشین او به مراتب ضد آمریکایی تر و ضد اسراییلی تر باشد تا سیستم بعث کنونی، لذا با احتیاط برخورد می کنند. از طرفی دیگر نماینده ویژه حقوق بشر نیز برای ایران انتخاب شده و به نظر می رسد پرونده ما این بار نه به دلیل مساله هسته ایی که به دلیل نقص حقوق بشر که جهان‌پسندتر است در شورای امنیت مطرح شود. فشار های اقتصادی نیز خود اظهر من الشمس است. در حقیقت پیش‌بینی اصلاح طلبان و سبزها درست در آمد و جالب این است که اقتدار گرایان مخالف احمدی نژاد به حرف های اصلاح طلبان و مخالفان سبز او استناد می کنند و در انتقاد از او همان اظهارات را بر زبان می آورند و جالب تر آنکه باند خود احمدی نژاد نیز حرفهای ما در نقد جامعه مدرسین و آیت الله مصباح و روحانیت مبارز را تکرار می کنند و با همان ادبیات آنان را مورد نقد قرار می دهند. گویی پذیرفته اند که سخن اصلاح طلبان در باره هر دو گروه یعنی اصول گرایان و باند احمدی نژاد درست بوده، منتها جالب آن که باید توجه کرد جریان انحرافی مطرح شده در واقع همان باند قدرت است و نباید از آن تحلیل اشتباهی ارائه داد. به نظر من تحلیل درست این است که این جریان انحرافی و یا به واقع باند قدرت به این دلیل به قدرت رسید که ترس موهومی از اصلاح طلبان و انتخابات آزاد در بین اصول گرایان وجود داشت و در نتیجه آنان به یک انتخابات فرمایشی تن دادند. نتیجه این انتخاب نیز این بود که جریان انحرافی یا به نظر من یک باند بی کفایت قدرت بر مسند امور تکیه بزند. اگر انتخابات آزاد بود این باندها نمی توانستند از موقعیت به این راحتی استفاده کنند و در صحنه سیاسی کشور جا پیدا کنند.
با توجه به این تعاریف و تحلیلی که شما از فضای موجود دارید در حال حاضر فعالان اصلاح طلب و جنبش سبز چه گونه می توانند عمل کنند تا جنبش به اهداف خود نزدیک شود؟
به نظرم در این باره دو وظیفه داریم. یک بعد نظری است که نقطه قوت و اقتدار اصلاح طلبان است چراکه آنان همیشه در طی این سه دهه حرف های نو، جدید و اساسی داشته اند و اکنون نیز جامعه انتظار دارد که از زبان آنان سخنان نو وره گشا بشنود. باید تببین درستی از اتفاقات به جامعه عرضه کنیم و به جای آنکه از این دعوا ها خوشحال باشیم و ذوق کنیم باید با ارائه تحلیل های مناسب جامعه را درست هدایت کنیم و این بحث را بشکافیم که چرا بعد از ۳۳ سال این مشکلات پیش می آید. به علاوه مساله اصلی که نباید فراموش شود این است که چه اقتدارگراها اختلاف پیدا کنند و چه اختلاف پیدا نکنند جریان سبز که ریشه در جریان های اصیلی چون مشروطه و نهضت ملی شدن نفت و اصلاح طلبی دارد و باید با قوت به راه خود ادامه دهد. اصلاح طلبان تنها جریانی بوده اند که استقلال و آزادی را توام با خود می خواستند و از هردوی آن ها دفاع می کردند. یعنی همزمان هم با استعمار خارجی و هم با استبداد داخلی مخالف بوده اند. اصلاح طلبان و طرفداران جنبش سبز از آزادی دفاع می کنند و بر این اعتقاد نیستند که بررای مبارزه با استبداد داخلی باید به دامان نیروهای خارجی پناه برد و نه بر این اعتقاد هستند که به دلیل مبارزه با استعمار خارجی می توان با استبداد داخلی موافقت کرد. ما با استعمار و استبداد مخالف هستیم و استقلال و آزادی شعار و ماهیت اصلی جنبش مشروطه، نهضت ملی شدن نفت، انقلاب اسلامی و دو خرداد است. اما تمام هنر اقتدار گراها این است که به نام مبارزه با آمریکا و با الویت دادن به عدالت، ضد آزادی عمل کنند . ما باید تببین کنیم که راه نجات کشور آزادی و استقلال است و هیچ راه دیگری نیز نداریم. خصوصا کسانیکه نگاهشان به خارج و دخالت خارجی است باید بدانند نهایتا کشور دو دهه در جنگ های داخلی خواهد سوخت و اینگونه نیست که خشونت پایان یابد و دموکراسی حاکم شود، نمونه بارز آن نیز عراق و افغانستان است. به باور من سال های سال این دو کشور درگیری های خونین خواهند داشت و اگر آمریکا این دو سرزمین را ترک کند خطر جنگ داخلی وجود دارد و اگر ترک نکند تفکرات طالبانیسم برای مقابله با آمریکا بوجود خواهد آمد. ما به عنوان اصلاح طلب و جنبش سبزی باید گفتمان خود را اعلام کنیم، خصوصا که هر دو طرف دعوا مجبورهستند که به اصلاح طلبان استناد کنند و حتی اگر هم نخواهند حقیقت را بیان کنند، جامعه خود می فهمد و انتقاد می کند. اصلاح طلبان ۶ سال است که احساس خطر کرده اند و اکنون ما بهترین فرصت را برای مطرح کردن بحث های نظری پیدا کرده ایم و می توانیم آن ها را دامن بزنیم الان جامعه پذیرای شنیدن دیدگاه های مختلف است.
خوب این از بعد تئوریک و نظریه پردازی است، اما عده ایی اعتقاد دارند که جنبش برای آنکه بتواند به جلو حرکت کند و خواسته های خود را محقق سازد باید فعالیت عینی داشته باشد، از طرفی دیگه بعضی ها نیز معتقد هستند که با توجه به دعوای داخلی اقتدارگرایان بهتر است که در حال حاضر جنبش سبز حرکت بیرونی و عینی نداشته باشد و با هر حرکتی خصوصا حرکت های خیابانی مخالفت می کنند، به نظر شما کدام راه در حال حاضر برای فعالان جنبش سبز مناسب تر است؟
از نظر عملی هم شعار استراتژیکی برای جنبش سبز ایجاد شده که از مشروطه تا کنون نیز خواست اصلی اصلاح طلبان و تمامی آزادی خواهان بوده است. حق حاکمیت ملی و انتخابات آزاد دو شعار استراتژیک و راهبری اصلی جنبش سبز است. انتخابات آزاد تنها راه نجات کشور است. نجات کشور در ایجاد دولت وحدت ملی و برقراری آشتی ملی تحقق پیدا نمی کند. البته بعضی ها این بحث های انتزاعی را مطرح می کنند که جامعه نیز متوجه منظور آنان نمی شود. با تفاهم های ظاهری و بده بستانهای موجود نمی توان مشکلات را حل کرد. ما معتقدیم که کشور ایران یک راه برای سعادت دارد که آن نیز انتخابات آزاد است. انتخابات آزاد نیز موئلفه های خاص خود را دارد. انتخابات آزاد یعنی آزادی قلم، اندیشه و بیان و سبک زندگی، یعنی آنکه احزاب آزاد باشند، آزادی تجمعات وجود داشته باشد، اتحادیه ها و تشکل های غیر دولتی و سندیکاها آزادی عمل داشته باشند. به نظر من انتخابات آزاد تنها راه رهایی کشور است و باید نیروهایمان را به آن سمت سوق دهیم. انتخابات آزاد بخشی از مشکلات کشور را حل مید کند. استراتژی عملی جنبش سبز باید رسیدن به انتخابات آزاد باشد. از نظر تاکتیکی نیز روزه، اعتصاب غذا، اجتماع خیابونی و کارهای اینچنینی می تواند بسیار مفید باشد. به هیچ وجه نباید سکوت کنیم و از طرفی نیز معنی ندارد که طرف یکی از جناح های اقتدار گرا را بگیریم . هر دو گروه مسبب وضعیت کنونی هستند اما نباید چنان رفتار کنیم که ترس از اصلاح طلبان سبب شود این اتحاد مصنوعی ایجاد شده بین طیف های مختلف اصول گرا که یک وجه مشترک دارند و آن دشمنی با اصلاح طلبان است بوجود آید. طنز تاریخی این است که وجه مشترک ضدیت با اصلاحات تبدیل شد است . در نهایت شرایط به سود جریان دموکراسی خواهی خواهد بود. تند شدن فضا خواسته ی نظامی ها است و کسانیکه می خواهند با نظامی گری با آزادی و حقوق ملت بجنگند.
شما بارها درباره انتخابات آزاد صحبت کرده اید و در طی این دوسال نیز در فرصت هایی که داشته اید تاکید بر برگزاری انتخابات آزاد کرده اید، انتخابات آزاد دقیقا چیست و چگونه می توان به آن رسید؟
در انتخابات آزاد حرف اول را مردم می زنند. اگر فضا عمومی به گونه ایی باشد که جامعه مطالباتی داشته باشد حکومت ها چاره ایی ندارند جز آنکه پاسخ مطالبات مردم را بدهند .ما این را در دوران شاه و هم در دوران جمهوری اسلامی تجربه کردیم. اما باید به مردم درست توضیح داد که انتخابات آزاد که صحبت آن را می کنیم چیست. یکی از ابعاد انتخابات آزاد و سالم این است که مجریان و برگزار کنندگان یا باید کاملا بی طرف باشند یا آنکه در برگزاری انتخابات از تمام گرایشاتی که نامزد دارند بر سر صندوق های رای و شمارش آراء حضور داشته باشند. نمی توانیم بگوییم انتخابات سالم است اما رییس هیات بر نظارت آن آقای جنتی باشد که برای اصول گرایان جلسه می گذارد تا وحدت خود را حفظ کنند. یا آنکه آقای یزدی نایب رییس شورای نگهبان باشد درحالیکه خود رسما یک طرف دعوا با اصلاح طلبان و حتی نامزهای مستقل است. طبق قانون نباید کسانی که در هیات نظارت حضور دارند وارد انتخابات شوند و اکنون مساله ایی که مخالفان احمدی نژاد نگران آن هستند نیز همین موضوع است و جالب این است که همان اظهارات ما را در خصوص سلامت انتخابات تکرار می کنند. اکنون آنان نیز به فکر تشکیل کمیته صیانت از آرا افتاده اند و از پخش میلیارد ها پول در میان مردم نگران هستند چرا که این پول ها می تواند در رای مردم تاثیر بگذارد و این نگرانی به حق است. اما این نگرانی ها فقط درباره دولت نیست و در خصوص هیات نظارت و شورای نگهبان نیز و همچنان در باره کمیته امداد وجود دارد. وقتی گفته میشود انتخابات آزاد باید سازو کارهایی را در نظر گرفت، یعنی از همان ابتدا باید به تمام امور دقت کرد، از تایید صلاحت ها گرفته تا هیات اجرای و نظارت، رادیو و تلویزیون و مطبوعات، همه باید در مسیر برگزاری انتخابات آزاد قرار گیرند و قوای حکومتی نباید این امکان را داشته باشند که به نفع یک گروه و یا جریان خاص وارد انتخابات شوند. اکنون این شبهه است که دولتی ها در انتخابات به ضرر بخش دیگری از اصول گراها تقلب خواهند کرد، برای این امر می توان راه حل نهایی پیدا کرد اما نمی توان با گفتن تو را به خدا تقلب نکنید و آنها هم بگویند نه نمی کنیم این مساله را تمام شده بدانیم. مطمئنا اگر در هیات نظارت نماینده تمامی جناح ها حضور داشته باشند آنها نیز نمی توانند تقلب کنند. اصرار بر یک دست بودن هیات ها برای این است که تقلب کنند وگرنه از نظارت که نمی ترسند و همه را برای امر نظارت دعوت می کنند. شرایط انتخابات آزاد پیچیده نیست ودنیا آن را تجربه کرده و دیده است. اما اینکه اقتدار گراها به آن تن نمی دهند به این دلیل است که از اقتدار آنان کم می شود. اما از سوی دیگر هرچقدر که قدرت اقتدارگرایان بیشتر شود، نارضایتی مردم نیز بیشتر می شود، فساد آشکار تر و فشارهای بین الملی و حقوق بشر نیز به همان میزان بیشتر خواهد شد. باید این موضوع مهم نیز را در نظر بگیریم که فضای منطقه این مطالبه را دنبال می کند و روز به روز نیز بیشتر می شود و به همین میزان احتمال آنکه حکومت نیز به برگزاری انتخابات آزاد تن دهد بیشتر خواهد شد.
اگر حاکمیت به برگزاری انتخابات آزاد تن ندهد، در برابر انتخابات پیش رو چه باید کرد؟
تا پیش از ۲۲ خرداد طرفدار این بودم که حتی الامکان در هر انتخاباتی با هر شکلی شرکت کنیم و حتی کسب اقلیت نمایندگی مجلس را نیز در نظر بگیریم ، یعنی در عین حال که به شیوه بر گزاری انتخابات اعتراض داریم اما در آن شرکت نیز کنیم. داستان جنبش سبز اما نظر من این امر را به شکل دیگری در آورد. در واقع جنبش سبز راه وسط را از بین برده، یا انتخابات باید آزاد باشد با همه موئلفه ها یا ما نباید در آن شرکت کنیم و اجازه دهیم خودشان آن را برگزار کنند تا اختلافات نیز تشدید شود. ما با عدم شرکت خودمان در انتخابات غیر آزاد باید مشروعیت انتخابات را زیر سوال ببریم و آن را از رسمیت بی اندازیم. در عصری که از بحرین تا مصر ملت به دنبال انتخابات آزاد هستند، در کشور ما جریانی حاکم شده که روش آن مانند دیکتاتورهای منطقه است، از این رو اگر آنان احساس کنند که ما شرکت نمی کنیم مجبورمی شوند تصمیمی استراتژیک بگیرند بدین معنی که یا باید اصلاح طلبان را حذف کنند و تن به اختلاف گسترده داخلی دهند. از آنجاکه حریم ها و حرمت ها را نیز رعایت نمی کنند و از خدا، شرع و اسلام مایه می گذارند و انواع تهمت ها و اتهام را متوجه هم می کنند و به این ترتیب این وضعیت برای آنان مشکل ساز خواهد بود. و اگر غیر از این نیز بخواهند رفتار کنند باید اصلاح طلبان را وارد بازی کنند، آنهم تمام و کمال، همان طور که هستند و نباید چاره ایی غیر از این بگذاریم. من صحبت های آقای خاتمی را هم در همین راستا می بینیم. راه وسط نداریم اصلاح طلبان و سبزها در انتخابات آزاد با ساز و کارهای خودش شرکت می کنند.
آیا در همین قانون اساسی می توان به انتخابات آزاد رسید؟
بله، در همین قانون اساسی دوم خرداد و شوراهای اول و دوم شکل گرفت. در انتخابات شوراهای دوم شکرت کردیم و شکست هم خوردیم. آن انتخابات آزاد ترین انتخابات صد سال اخیر بود و هیچ کس به خاطر سلیقه، نوع نگاهش و خواستگاه سیاسی و غیره از شرکت در انتخابات منع نشد.در آن انتخابات نه جناح پیروز و نه جناح شکست خورده هیچ کدام اعتراضی نداشتند و انتخابات صد در صد سالم بود. ما شکست خوردیم و نتیجه انتخابات را نیز به رسمیت شناختیم که البته دلیل شکست ما رای بالای رقیب نبود بلکه فقط ۱۱ درصد مردم تهران درانتخابات شرکت کردند. به هرحال یکی از آزاد ترین انتخابات در دوره ما برگزار شد . اگر مردم در صحنه باشند، انتخابات آزاد با همین قانون اساسی نیز برگزار می شود. مهم تفسیر قانون است، می توان از قانون اساسی تفسیر دموکراتیک داشت و در عین حال می توان به دلیل انفعال مردم حاکمیت تفسیر استبدادی از قانون اساسی داشته باشد. قانون اساسی یک متن یا یک کتابچه است و تفسیر آن در دست خودمان است . همیشه گفته ام قانون اساسی امریکا یک قرن قبل از برچیده شدن برده داری در این کشور نوشته شده است و هنوز اجرا می شود هرچند که آن قانون اساسی متمم هایی داشته است اما به هرحال همان قانون است که درست تفسیر می شود. البته این صحبت به این معنی نیست که نبایدقانون اساسی را اصلاح کرد، در یک فرصت مناسب باید این اتفاق بیفتد اما برگزاری انتخابات آزاد را منوط به تعییر قانون اساسی نمی کنیم.


ما چگونه می توانیم به انتخابات آزاد برسیم و چه کار باید کرد؟
برای پیشبرد این هدف نخست باید بررسی کرد چه عواملی باعث موفقیت یا ناکامی یک راهبرد می‌شود. باید دید در یک جبهه یا جناح سیاسی چه میزان اتحاد یا تفرقه وجود دارد؟ هر چقدر اتحاد بیشتری وجود داشته باشد احتمال پیشبرد راهبرد نیز بیشتر است. دومین عنصر این است که درباره همین راهبرد آیا در جناح رقیب شاهد تفرقه هستیم یا اتحاد؟ به میزانی که آنان متحد عمل نمایند، می‌توانند ما را ناکام کنند. سومین مساله این است که زمانی که شما در حکومت نیستید، نارضایتی و یا رضایت مردم نقش تعیین کننده‌ای در موفقیت یا شکست راهبرد شما دارد. چهارمین مساله این که در فرهنگ سیاسی ما چه نگاهی به مساله فوق وجود دارد؛ پذیرش یا عدم پذیرش؟ و پنجم اینکه شرایط منطقه و جهانی در مجموع به سود ما یا به سود رقیب است؟ به میزانی که فضا جنگی و نظامی‌تر ‌شود، شرایط به نفع اقتدارگراها می‌شود و زمانی‌که فضا به سمت دموکراسی و آزادی‌خواهی برود به سود اصلاح‌طلبان است. علاوه بر این پنج عنصر نکته مهمی که درباره یک راهبرد باید در نظر گرفت این است که با توجه به مجموع شرایط چقدر امکان تغییر به سود مردم و کشور وجود دارد؟ بر اساس عواملی که برشمردم اگر بخواهم درباره شرکت یا عدم شرکت در انتخابات مجلس نهم سخن بگویم (در قسمت اول مصاحبه توضیح دادم( شعار ما باید انتخابات یا آزاد یا رسوا باشد شعار اصلاح‌طلبان باید این باشد که ما در انتخابات آزاد شرکت می‌کنیم اما در انتصابات شرکت نمی‌کنیم. اگر قرار باشد رقابت جدی وجود نداشته باشد و مانند عربستان سعودی دویست، سیصد نفر را انتخاب کنند و بگویند که این‌ها نمایندگان مجلس هستند که در مجلس مشورتی ملک شرکت می‌کنند و دیدگاه‌هایشان را مطرح می‌کنند، کما این که آقای لاریجانی گفتند اگر ما در مجلس موضوعی را تصویب کنیم و رهبری مخالفت کند مصوبه را بر می‌گردانیم، یعنی این مجلس محلی از اعراب ندارد و کافی است تا نمایندگان بدانند نظر رهبری چیست و آن را تصویب کنند.
آیا در حال حاضر راهبردها امکان اجرایی شدن دارند؟
علت این‌که ما تاکنون نمی‌توانستیم به سمت عدم شرکت در انتخابات برویم، این بود که اختلاف زیادی در جبهه اصلاح‌طلبان وجود داشت و همیشه بخش‌هایی بودند که به هر دلیلی معتقد به شرکت در انتخابات بودند. این مساله باعث می‌شد ما نتوانیم نیرویمان را متمرکز کنیم و استراتژی واحدی برای عدم شرکت در انتخابات در پیش بگیریم. چرا که عدم شرکت در جایی ممکن است که یک جناح با تمامیت خود بتواند تصمیم بگیرد و به محض این‌که دو قسمت شود، شمشیر دو دم جناحی که با عدم شرکت می‌خواهد حکومت را مجبور کند تا به انتخابات آزاد تن دهد، بسیار کند می‌شود و رژیم از آن بخشی که می‌خواهد در انتخابات شرکت کند، استفاده می‌کند. به نظر من این نخستین انتخاباتی است که کل جبهه اصلاحات می‌تواند در آن شرکت نکند و هر کس نیز بخواهد شرکت کند با سؤال بزرگی از سوی جامعه مواجه خواهد شد. نخستین بار است که این جنبه از راهبرد ما می‌تواند با پاسخ مثبت همراه شود. مادامی که انتخابات آزاد نباشد ما در انتخابات شرکت نمی‌کنیم، البته در انتخابات آزاد حتماً شرکت می‌کنیم و مردم را نیز با میل و رغبت به حضور دعوت می‌کنیم. نکته بعدی در خصوص جناح رقیب است که در زمینه‌های گوناگون به طور گسترده به نزاع برخاسته‌اند و در حال افشاگری علیه یکدیگر هستند و اختلاف زیادی بین آن‌ها دیده می‌شود. درباره این موضوع خاص نیز دو نگاه بین آنان وجود دارد. عده‌ای که تندروهای آن جناح محسوب می‌شوند، معتقدند نیازی به شرکت اصلاح‌طلبان در انتخابات نیست و عده دیگری که طیف وسیع‌تری هستند اعتقاد دارند اگر اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت نکنند با توجه به بدبینی‌هایی که در جامعه وجود دارد، انتخابات سرد برگزار می‌شود. ما در انتخابات پیش رو حداقل ۵۰ میلیون واجد شرایط داریم و با تبلیغاتی که در انتخابات گذشته کردند که حدود ۸۰ درصد مشارکت داشتند، اگر در انتخابات آتی ۵۰ درصد شرکت کنند، شکست بزرگی برای اقتدارگراهاست و بیانگر این است که ۳۰ درصد شرکت نکرده‌اند؛ علاوه بر آن ۲۰ درصدی که بخش خاموش جامعه بودند و در مجموع ۵۰ درصد شرکت نمی‌کنند. مسأله دیگر نارضایتی عمومی در جامعه است. با اجرای ناقص طرح هدفمندی یارانه‌ها شاهدیم که هم تولید بسیار ضربه خورده و هم بیکاری گسترده شده و گرانی و تورم هم بیداد می‌کند. امیدی هم به آینده وجود ندارد که بتوانیم در کوتاه مدت گام جدی برداریم. بنابراین جامعه کاملاً با منتقدین جناح حاکم دولتی که اکثر این منتقدان اصلاح‌طلب هستند همراه است. چهارمین مسأله حمایت و پذیرش عمومی یک راهبرد است.
به نظر من در ۳۳ سال گذشته جز انتخابات شورای شهر دوم آن هم در شهرهای بزرگ مانند تهران ما شاهد نبودیم مادام که شرایط و ضوابط انتخابات آزاد فراهم نشود، مردم به طور جدی آمادگی داشته باشند که در انتخابات شرکت نکنند. بنابراین عدم شرکت یک پشتوانه عظیم مردمی هم دارد و به این شکل نیست که فقط در بین نخبگان باشد، عموم مردم نیز از آن استقبال می‌کنند. به خصوص اگر اصلاح‌طلبان شرکت نکنند، معنی آن تداوم وضع موجود است و هیچ انگیزه و جاذبه‌ای ایجاد نمی‌کند. نکته پنجم مربوط به مسائل منطقه‌ای است. این شرایط در مجموع به سود جنبش سبز و به ضرر اقتدارگرایان است. بالاخره داستان لیبی از یکسو و سوریه از سویی دیگر و در نهایت انتخاب نماینده ویژه گزارشگر شورای حقوق بشر در ایران، اقتدارگرایان را تحت فشار زیادی قرار داده که باید در این زمینه کار اساسی انجام دهند. بارها به دوستان گفته‌ام که تا قبل از بهار عربی منطقه، یک‌چشمی بودیم که در میان کشورهایی که نابینا بودند پادشاهی می‌کردیم. یعنی در اقیانوس دیکتاتورها ما و یکی دو کشور دیگر دموکراسی نصفه و نیمه داشتیم. اما با آغاز بهار عربی که مردم منطقه روشن شدند و چشم‌هایشان بینا شد، دیگر یک‌چشم نه تنها پادشاه نیست، بلکه تابلو است. اگر بخواهیم وضعیت مناسبی بین کشورهای عربی و مسلمان داشته باشیم، باید با شعار دموکراسی بیشتر و نه استبداد که جاذبه‌ای هم ندارد وارد عمل شویم. تنها یک درصد مصری‌ها خواهان تشکیل نظام مشابه ایران هستند. وضعیت منطقه در حال حاضر به نفع اصلاح‌طلبان است. عنصر دیگری که در کنار این پنج عنصر نقش تعیین کننده دارد، این است که آیا شرکت در انتخابات به ما امکان تحقق آرمان‌هایمان را می‌دهد؟ به باور من وضعیت کشور به گونه‌ای است که هر جناحی در مجلس در انتخابات صد در صد غیر آزاد روی کار آید، امکان اصلاح به سود مردم را نخواهد داشت و پس از مدتی مردم به آن‌ها پشت می‌کنند. در کنار این مسائل اتفاقی که با جنبش سبز رخ داده این است که حقوق اساسی و حق‌الناس تبدیل به اولویت جامعه شده است. یعنی جایگزین کاری که اقتدارگرایان می‌خواستند انجام دهند. آنان می‌خواستند حق دسترسی به اورانیوم را به حق اساسی مردم تبدیل و جایگزین حقوق اساسی آنان مانند حق آزادی اندیشه، قلم، مطبوعات، تجمعات، احزاب و… کنند و هرکس که با آن مخالفت کند را نیز نفی کنند. در حالی که رهبر فقید انقلاب می‌گفت حق اولی که همه منوط به آن است حق تعیین سرنوشت است و اگر این حق وجود داشته باشد می‌توان از دیگر حقوق صحبت کرد. پیگیری حقوق مردم در دو سال گذشته سبب شده یکی از بزرگترین ضعف‌هایی که اصلاح‌طلبان داشتند از بین برود.
ما همیشه می‌گفتیم تا روز انتخابات فضای مناسبی داریم و پس از انتخابات هم در جامعه مدنی و هم در حکومت همه چیز به فراموشی سپرده می‌شود. جنبش سبز برای نخستین بار از مشروطه تاکنون یک انتخابات را ادامه داده و هنوز انتخابات سال ۸۸ برای مردم مسأله است و به دلیل گستردگی و عظمت جنبش از آن خارج نشده‌ایم. این مسأله باعث شده تا انتخابات آزاد تبدیل به یک خواست عمومی شود، درست مانند زمان شاه. حتی مطمئنم در انتخابات آینده بخشی از اصولگرایان از انتخابات آزاد سخن بگویند نه از انتخابات به تنهایی. در مورد منطقه صحبت می‌کنند، مانند عراق و فلسطین و … و از انتخابات آزاد سخن می‌گویند، اما به ایران که می‌رسند سخن از انتخابات زیر نظر نظارت استصوابی و نظامی می‌شود و آن را طراحی و اعمال می‌کنند. انتخابات آزاد برای نخستین بار تبدیل به خواست و مطالبه عمومی شده که باید قدر آن را دانست. اگر ما این فضا را از دست بدهیم و نتوانیم اقتدارگرایان را بین دو انتخابات آزاد و رسوا قرار دهیم، دیگر به این راحتی نمی‌توانیم به انتخابات آزاد برسیم. ممکن است فضا بسیار رادیکال شود که مطالبات دیگری جایگزین انتخابات آزاد شود. مانند سال‌های ۵۶ و ۵۷ که سرنگونی رژیم شاه اولویت بود نه برگزاری انتخابات آزاد. اگر بتوانیم سد نظارت نظامی- استصوابی را بشکنیم می‌توانیم به انتخابات آزاد برسیم، اما اگر نتوانیم آن وقت باید انتخابات را رسوا کنیم تا نظارت نظامی- استصوابی برای همیشه برچیده شود و اتفاقاً همان طور که توضیح دادم ابزارهای لازم نیز در دست ماست. از این زاویه تأکید بر شروط آقای خاتمی اصولگرایان را در مقابل دو راهی قرار می‌دهد. اگر بپذیرند که یک پیروزی برای جنبش است و اگر رد کنند اصولگرایان در آزمون راستی آزمایی شکست فاحشی می‌خورند. چرا که ثابت می‌شود علیرغم ادعاها از ۲۵ میلیون رأی برخوردار نیستند. زیرا در همه جای دنیا اگر جناحی از ۵۰ درصد رأی واجدین شرایط برخوردار باشد هیچ جا باور نمی‌کنند که پرچمدار انتخابات آزاد نباشد، بنابراین اقلیت بوده‌اند. پس نه کسانی که شعار می‌دهند به هیچ عنوان و به هیچ روی نباید در انتخابات شرکت کرد درست می‌گویند و یک فرصت سیاسی را از دست می‌دهند و نه کسانی که به هر قیمتی می‌خواهند در انتخابات شرکت کنند که در واقع تأیید رفتار ستاد انتخابات کودتا و آقای جنتی است که هرکاری بکنید ما هیزم تنور انتخابات شما می‌شویم.
گفته می شود که ممکن است به دلیل شرایط انتخابات مجلس تا حدود ۶۰ درصد در انتخابات شرکت کنند نظر شما چیست؟
با توجه به شناختی که از مردم دارم مشارکت۶۰ درصدی را رقم خوشبینانه‌ای می‌دانم، یعنی بعید می‌دانم این تعداد بدون حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت کنند. ما باید بین دو استراتژی انتخاب کنیم و هرکدام از این دو راه را انتخاب کنیم با مجموعه‌ای از فرصت‌ها و تهدیدها مواجه خواهیم شد. اگر نگاهمان فقط به یک انتخابات باشد نمی‌توانیم با یک انتخابات ثابت کنیم که آن رسوا و نامشروع است، اما اگر به شکل یک جریان به آن نگاه کنیم، بعد از چند انتخابات به نتیجه خواهیم رسید. الآن سالی یک انتخابات وجود دارد و حتی با تجمیع هر دو سال یک انتخابات داریم، باید دید این حرف که در هر شرایطی ۶۰ درصد مردم شرکت می‌کنند درست است یا نه که به نظر من خوشبینانه است و نهایتاً ۵۰ درصد شرکت می‌کنند و در شهرهای بزرگ نیز به شدت افت مشارکت وجود دارد و این مسأله خود را در سطح ملی نشان می‌دهد. بنابراین اگر بگوییم۵۰ درصد شرکت می‌کنند و در مقابل جریانی تحریم کرده، آن‌گاه کسانی که شرکت کردند بعد از یک سال می‌بینند اوضاع بهتر شده یا بدتر. اگر شرایط بهتر شده باشد می‌گویند کسانی که شرکت نکردند اشتباه کرده‌اند، اما اگر شرایط بدتر شده باشد موافق با تحریمی‌ها می‌شوند. به طور مثال آقای احمدی‌نژاد ادعا می‌کند که در یک انتخابات ۱۷ میلیون و در انتخابات بعدی ۲۴ میلیون رأی آورده. من گمان نمی‌کنم که اصلاح‌طلبان شرمنده باشند که از روز نخست به او رأی ندادند و اعلام کردند که کفایت لازم را ندارد. اتفاقاً امروز این اصولگرایان هستند که شرمنده انتخاب خود هستند. درست است که در کوتاه مدت خیلی‌ها این را برنتافتند و ما به قیمت زندان رفتن تاوان آن را دادیم، چون چند سال زودتر از حضرات فهمیدیم که این روش‌ها جواب نمی‌دهد، اما امروز سربلند هستیم. اصلاً فکرکنیم در انتخابات گذشته ۲۵ میلیون به آقای احمدی‌نژاد رأی دادند، امروز کدام ۲۵ میلیون شرمنده هستند؟ در عرصه سیاست ما نباید تا روز انتخابات و یا یکی دو ماه بعد را در نظر گرفته و بر اساس آن موضع بگیریم. اگر این حرف به این معنی باشد که بنای ما بر عدم شرکت است مگر این‌که ضوابط و قواعد تغییر کند، حرف درستی است. اما اگر معنایش این باشد که ما چه شرکت کنیم و چه شرکت نکنیم ۶۰ درصد مردم شرکت می‌کنند، این یعنی جایزه دادن به متخلفین و متقلبین که شما هر کاری کنید و تا هر جایی بروید ما شرکت می‌کنیم که اصلاً درست نیست. اگر اقتدارگرایان مطمئن بودند که اصلاح‌طلبان چه شرکت کنند و چه شرکت نکنند ۶۰ درصد در انتخابات شرکت می‌کنند مطمئن باشید اصلاح‌طلبان محلی از اعراب نداشتند. به علاوه ترکیب آراء و اتفاقات انتخابات مسأله دوم است. اگر اصلاح‌طلبان شرکت نکنند اصولگرایان تقسیم بر دو می‌شوند و به جان هم خواهند افتاد و با توجه به این‌که هر دو خود را عین اسلام می‌دانند و مخالفان خود را به راحتی با یک حکم بین‌الغی، واجب التهمه و واجب الافترا می‌خوانند، به این ترتیب حتی اگر مردم شرکت کنند، اینان چنان جلوی هم خواهند ایستاد و افشاگری خواهند کرد که به این نتیجه می‌رسند که پیروزی در انتخابات مجلس به هیچ وجه مناسب نخواهد بود.
یعنی معتقد هستید اصول گراها این بار به چند دسته تقسیم می شوند؟
من با شناختی که از داخل زندان از حوادث پیدا کرده‌ام، اتفاقاتی که بین اصولگراها رخ داده آن‌ها را به سه دسته تقسیم کرده است. گروهی که از رهبری حمایت می‌کنند معتقدند در انتخاب آقای احمدی‌نژاد اشتباه کرده‌اند؛ دوم کسانی که هنوز فکر می‌کنند آقای احمدی‌نژاد می‌خواهد با مافیای قدرت و ثروت مبارزه کند و این بار به جای آقای هاشمی رفسنجانی، رهبری در مقابل احمدی‌نژاد ایستاده و سوم کسانی که اعتقاد دارند هر دو طرف اشتباه می‌کنند و به نظر من این گروه سوم بیشتر از دو دسته دیگر هستند. بنابراین چنین موقعیتی می‌تواند برای اقتدارگرایان بحران مشروعیت به وجود آورد. پس از دوم خرداد ۷۶ یعنی در ۱۶ سال گذشته این نخستین بار است که بخش قابل توجهی از اصولگرایان به اصلاح‌طلبان روی آورده‌اند. نه به این دلیل که گرایش آنان مانند اصلاح‌طلبان است و یا اگر اصلاح‌طلبان رأی آوردند آنان را با خود شریک کنند و سهمی بدهند، بلکه واقعاً نگران آینده کشور هستند و می‌گویند باید دولتی بر سر کار آید که بتواند کشور را به یک نقطه ثبات برساند. بنابراین تأکید می‌کنم ۶۰ درصد به هیچ وجه نمی‌تواند آمار درستی باشد. این مسأله نشانگر این است که مردم ما خوشبختانه خواهان مشارکت در انتخابات هستند نه برخوردهای قهری و اگر در چند انتخابات شرکت نکنیم، مطمئناً این وضعیت تغییر خواهد کرد.
چرا تا پیش از این و در انتخابات گذشته به این نتیجه نرسیدید که شرکت در انتخابات با این شرایط اشتباه است؟ یعنی درست است که هیچ انتخاباتی مانند ۸۸ نبود و همیشه میزان تقلب و دست کاری آراء کم بود اما به هرحال عده ایی هم بودند که همیشه می گفتند این شرایط درس انتخابات نیست و نباید شرکت کرد.
من جزو کسانی هستم که می‌گویم تا سال ۸۸ شرکت ما در انتخابات درست بود، هر چند که در نحوه شرکت مرتکب اشتباهات بزرگی شدیم. راهبردمان درست بود، اما اشتباهات تاکتیکی انجام دادیم. به طور مثال در مجلس هشتم در تهران باید لیست حداقلی معرفی می‌کردیم، نه سی نفر را لیست می‌دادیم و چهره‌های ناشناخته را معرفی می‌کردیم. با این کار جناح مقابل را هم به اتحاد رساندیم، در حالی که اگر ۵ نفر از چهره‌های اصلی خود را معرفی می‌کردیم، آنان به چند بخش تقسیم می‌شدند. نکته اصلی این است که اگر در انتخابات ۸۸ شرکت نمی‌کردیم، اکنون چیزی به نام جنبش سبز نداشتیم. مردم جز انتخابات ابزار دیگری ندارند، مردم در ۲۵ خرداد یکدیگر را دیدند و دو سه روز قبل از آن مشاهده کردند که در پای صندوق‌های رأی چه اتفاقی افتاد. اگر حقوق بشر اکنون این قدر مهم شده، دلیلش جنبش سبز است. جنبش‌هایی که در ایران از مشروطه به بعد شکل گرفته همه پیرامون انتخابات شکل گرفته‌اند، از ملی شدن نفت تا جنبش دوم خرداد و جنبش سبز. اکنون تظاهرات خیابانی را به شدت سرکوب می‌کنند و اجازه شکل‌گیری هیچ تشکلی را نمی‌دهند. پس مردم فقط می‌توانند از ابزار انتخابات استفاده کنند و اقتدارگرایان نمی‌توانند علیه این پدیده تعیین کننده حق تعیین سرنوشت اقدام کنند. بنابراین ما باید تلاش کنیم که این عنصر یعنی پدیده انتخابات را که سه مرحله است (نخست تا روز انتخابات و دوم، روز انتخابات و سوم حوادث پس از انتخابات است) هر سه را به سود منافع مردم جهت دهیم. فرض کنیم حق با کسانی است که می‌گویند از سال ۸۴ به بعد نباید در انتخابات شرکت می‌‌کردیم. خوب اکنون که همه به یک نتیجه واحد رسیده‌ایم و یک حرف می‌زنیم، همان نکته اول است که گفتم همه اصلاح‌طلبان به یک نتیجه واحد رسیده‌اند و می‌گویند شرکت نمی‌کنیم. البته اصولگرایان اکنون دارند امتیاز می‌دهند که آن قدر کم است که نمی‌تواند جای انتخابات آزاد را بگیرد. به هر حال اکنون روزنامه شرق و اعتماد منتشر می‌شود و ممکن است که روزنامه‌های دیگری چون کارگزاران نیز منتشر شوند، انحلال احزاب متوقف شده و سعی می‌کنند بازداشت‌ها را متوقف کنند و به زندانیان امتیازاتی دهند که جبران مافات شود. اما این‌ها کافی و تعیین کننده برای شرکت در یک انتخابات نیست. بهتر است اصل قضیه را که امروز همه به آن رسیده‌ایم، تقویت کنیم. اگر شرایط انتخابات آزاد را نپذیرفتند چطور اجماع تشکیل دهیم.
چطور می توان این بحث را گسترش و به جامعه تسری داد؟
ما شبکه اجتماعی گسترده‌ای در داخل ایران داریم، اقتدار اطلاع‌رسانی اقتدارگرایان شکسته شده و حوادث منطقه در جهت آگاهی مردم صورت می‌گیرد. باید بگوییم در منطقه چه می‌گذرد. همه مردم منطقه خواهان انتخابات آزاد، احزاب آزاد، مطبوعات آزاد و … هستند. بعد از ۲۵ بهمن خیلی از سردمداران اعلام می‌کردند که ما به هیچ عنوان اجازه هیچ تجمعی را نمی‌دهیم، اما اکنون می‌گویند که تجمع اعتراضی حق مردم است. در دوران اصلاحات من به عنوان نماینده وزارت کشور در کمیسیون ماده ده احزاب با آقای موحدی ساوجی از مجلس نتوانستیم به اجماع برسیم که تجمع اعتراض‌آمیز حق مردم است و طرفداران دولت که همه امکانات را دارا هستند دیگر نیازی به تجمع ندارند. قانون اساسی این را برای کسی گذاشته که اگر اعتراضی دارد، فریادش را بزند و آخر هم نپذیرفت. این جنبش آن قدر در ایران و منطقه قوی بوده که به این‌ جا رسیده. حتی رهبری نیز صحبت از این می‌کند که مسلمانان که مومن‌اند و به جمهوری اسلامی اعتقاد دارند اما مخالف سیاست‌های ایشان هستند نباید امنیت‌شان سلب شود، هر چند کافی نیست اما یک گام به پیش است. اگر نخواهیم در انتخابات شرکت کنیم باید بدانیم آلترناتیوش چیست؟ به نظر من در بعد خارجی سرنگونی نظام است که هزینه‌های بسیاری را بر ما تحمیل می‌کند و در بعد داخلی خشونت است که اگر در کشور ما یا هر کشور منطقه غلبه کند دیگر نمی‌توان سرانجام آن را پیش‌بینی کرد؛ کما این که هیچ کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند در عراق و افغانستان چه خواهد گذشت.
شما در بخش نخست نیز تاکید کردید بر انتخابات آزاد، تعریفی هم ارائه دادید اما دقیق تر این انتخابات آزاد به چه معنی است؟ یعنی همه طیف های فکری و دگر اندیشان می توانند شرکت کنند؟
درباره انتخابات آزاد در یک جمله هر کسی که در چارچوب قانون اساسی بخواهد فعالیت کند، با هرگرایش و اعتقاد و اندیشه‌ای باید حق داشته باشد در انتخابات شرکت کند و نماینده مردم باشد، مگر اینکه رأی اکثریت را نیاورد. اگر از من بپرسند آیا سکولارها هم حق دارند، می‌گویم ترکیه به عنوان یک مدل درست، دموکراسی را با اسلام سازگار کرد و الگوی عملی ارائه داد. در ایران هم باید به رقابت با سکولارها بپردازیم. انتخابات آزاد به این معنا نیست که ما و دوستانمان تأیید صلاحیت شویم و بتوانیم در انتخابات شرکت کنیم. من همیشه گفته‌ام انتخابات دوم خرداد، انتخابات صد در صد آزاد نبود، اما نمره قابل قبولی داشت و حدود ۸۰ درصد واجدین شرکت کردند. بنابراین انتخابات آزاد یعنی این که صلاحیت هر کس که می‌خواهد در چارچوب قانون اساسی فعالیت کند رد نشود و هر کسی در انتخابات شرکت می‌کند حق دارد حزب، روزنامه، تجمع و امنیت کامل داشته باشد و بتواند از طرفداران خود دفاع کند و بعد هم بتواند برنامه‌های پیشنهادی‌اش را در امنیت کامل در مجلس پیش ببرد و طرفدارانش نیز امنیت داشته باشند. نه این که مانند انتخابات سال ۸۸ چند روز قبل از انتخابات حکم دستگیری ما صادر بشود. سپاه حکم ما را از آقای مرتضوی، متهم ردیف اول کهریزک گرفته بود، این اسمش انتخابات آزاد نیست. انتخابات آزاد با تمام مولفه‌های آن یعنی قبل از انتخابات امکانات عمومی به سود کسی بسیج نشود، بیت‌المال به نفع یک فرد یا جریان هزینه نشود، صدا و سیما و کمیته امداد به نفع یک جناح بسیج نشوند و از سوی دیگر همه از امکانات عمومی به طور مساوی استفاده کنند تا انتخابات معنای آزاد پیدا کند. در روز برگزاری انتخابات همه کاندیداها بتوانند ناظران خود را سر صندوق‌های رأی بفرستند. همیشه گفته‌‌ام برای آن که تضمین بدهیم انتخابات سالم برگزار می‌شود، باید در هیأت‌های اجرایی و نظارت نماینده قرار دهیم تا آن‌ها مطمئن شوند که اتفاقی نمی‌افتد. پس از انتخابات نیز امنیت کامل رقبا چه آنان که رأی آورده‌اند و چه آنان که رأی نیاورده‌اند و امکان اجرایی شدن برنامه‌های آنان فراهم شود. برای رسیدن به انتخابات آزاد حتماً آزادی زندانیان سیاسی نخستین شرط است و دوم این که امنیت تأمین شود و نظامی‌ها به پادگان‌ها برگردند. سیاست‌ورزی مدنی جای سیاست‌ورزی نظامی را بگیرد و هرگونه استالینیزم چه نوع روسی و چه نوع چینی و چه نوع استالینیزم فقهی را نفی کنیم و این امکان را فراهم کنیم که همه نیروها در انتخابات شرکت کنند. مشکل زمانی حل می‌شود که حقوق ملت همیشه حفظ شود نه فقط زمان انتخابات، بلکه به طور مستمر ادامه پیدا کند.
آیا تمامی مشکلات کشور با برگزاری انتخابات آزاد حل می شود و آیا می توان انتظار داشت خانواده شهدای جنبش سبز به برگزاری انتخابات آزاد تن دهند و از خون فرزندان خود بگذرند؟
مشکل زمانی حل می شود که حقوق ملت همیشه حفظ شود نه فقط در زمان انتخابات و این توجه به حقوق ملت باید به طور مستمر ادامه پیدا کند. اما زیباترین برخود را در سخنان مادر شهید سهراب اعرابی دیدم که گفت از خون فرزندم بگذرم به شرط آنکه زندانی ها آزاد شوند و انتخابات آزاد برگزار شود. در این باره دو نوع نگاه وجود دارد، نخست آنکه اگر از منظر انتقام جویی خون شهیدان نگاه کنیم جز از طرق قصاص کسانیکه در این حادثه ها شریک بودند راه دیگری را نمیشود انتخاب کرد و همواره باید خودمان را مدیون شهیدان بدانیم و قاتلان آنان را به سزای خود برسانیم. اما نگاه نوع دوم این است استقار ثبات سیاسی و در عین حال تاکید بر استقرار حقوق اساسی ملت و این راه بترین راه است. بارها به اقتدارگراها نیز گفته ایم که پاسداری از خون شهدای انقلاب و جنگ و ترور به این معنی نیست که اندیشه ای را در ایران حاکم کنیم و مردم را مجبور کنیم تا عینا آن را پیاده کنند. مطمئنا این شهیدان زمانی احساس رضایت می کنند که دموکراسی در ایران موفق شود نه انتقام گیری و فکر می کنم تجربه مشروطه تا کنون نیز نشان داده کینه توزی و انتقام گیری مشکل مارا حل نمی کند ما نمی توانیم فراموش کنیم اما می توانیم ببخشیم. می توانیم جامعه ایی بسازیم که در آن کسی نتواند با ماشین از روی انسانی رد شود و یا جوانان را از روی پل پرتاب کنند. ای کاش همه دست به دست دهیم و هم به اقتدارگراها و هم اصول گراها و هم براندازها بگوییم بس است اینکه می خواهید یک تفکر را حذف کنید و تفکر خود را مستقر سازید، خشونت بس است حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر