سید محمد خاتمی
به نام خدا
به نام خدا
عنوان مشروطیت چه بر گرفته از “Charte” فرانسوی باشد و چه از “شرط” عربی، مراد از آن مهار -و مشروط کردن- قدرت خودکامه بود و جایگزین کردن نظامی که جز بر مدار هوس و منفعت شخص جبار یا گروه ویژه نمی گردید با سامانی که محور و اساس آن مردم (و ملت به معنای امروز آن) هستند و اینکه اساسنامه ای تنظیم کننده پیوند میان مردم و نیز روابط مردم با حاکمان باشد و “قانون اساسی” که بخصوص “حد” قدرت و حکومت و “حق” ملت و مردم را مشخص می کند بجای بوالهوسی بالفضولانی بنشیند که به ناحق قدرت را غصب کرده اند.
نهضت مشروطیت و پیروزی آن به راستی نقطه عطفی درخشان در تاریخ پر فراز و نشیب ملتی بزرگ است که دست کم طی ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال گذشته همواره خواستار “آزادی”، “استقلال” و “پیشرفت” بوده است و به رغم ناکامی های فراوان دمی از رویارویی (مدنی) با استبداد، استعمار و عقب ماندگی گامی واپس ننهاده و همه هزینه های این ایستادگی و استواری را سخاوتمندانه پرداخته است.
اما گرچه خواست تاریخی یک ملت نقش تعیین کننده ای در جهت دادن به تاریخ او دارد ولی رسیدن به آن خواست و دوام و پیشرفت خواست تحقق یافته در گرو این است که آن خواست به ساحت خودآگاه ذهن و شخصیت بیاید و عادت فرهنگی و فرهنگ متناسب با واقعیتی که خواسته شده است نیز پا بگیرد و بر جان و جهان آدمی حاکم گردد، به ویژه وقتی مورد خواست، عبارت باشد از “مردم سالاری” – که خواست تاریخی بشر امروز و تقدیر الهی در این مقطع تاریخی است- و با توجه به هویت و فرهنگ تاریخی ایرانی که به هر حال دینی و به طور خاص اسلامی است، این مردم سالاری سازگار با آن هویت خواسته شده است. و تا این خواست، فرهنگ متناسب خود را بیابد و بر جان و جهان حاکمان و مردم غلبه یابد، زمانی باید که در آن کار تربیتی و اجتماعی و فرهنگی فراوان صورت گیرد، وگرنه رهزنان گوهر به دست آمده را خواهند ربود.
جای دریغ و درد است که مصلحان و آموزگاران اجتماعی و روشنفکران و عالمان -و احیانا شیادانی که خود را مستحق چنین عناوینی می دانستند یا مدعی آن بودند- نتوانستند نقش اصلی خود را ایفا کنند. در این مراحل گذار توقع از مصلحان روشن بین و معلمان جامعه این بود که:
- تبدیل خواست که نوعا برآمده از فطرت اولی مردم و مقتضای زمانه بود، به خودآگاهی استوار
- تقویت اراده جامعه و ایجاد روحیه ای مصمم و اراده ای محکم برای استقرار و دوام آنچه می خواهد
- بالابردن روحیه دیگرخواهی و مشارکت و تحمل
- دلیری بخشیدن به مردم تا حق خود را به درستی بشناسند و آن را بخواهند و اجاره ندهند که رهزنان آن را بربایند و حاکمان به جای خدمتگزاری مسؤولانه خدایگانی کنند
و …
با کمال تأسف برخلاف توقعی که از نخبگان می رفت خود درگیر جدالی بدفرجام شدند و از حقیقت اصلی که برای آن تلاش و مجاهدت فراوان شده بود و مردم هزینه اش را پرداخته بودند غافل ماندند و احیاناً نگاه خود را از “قاعده” که مردم اند به رأس هرم قدرت دوختند و در بازی قدرت، اغلب اعتبار خود و حق و حرمت جامعه را نیز باختند.
شگفتا که میان صدور فرمان مشروطیت و استقرار آن در ایران با مشابه آن در ژاپن چند سالی بیش فاصله نبود، ولی ژاپنی به لوازم تصمیم خود تن داد و به جایی رسید که نمی دانیم فاصله امروز ژاپن را با ایران با کدام متر و معیاری می توان اندازه گرفت!
البته ژاپن، ژاپن است و ژاپنی درخور تقدیر و کاری که کرده است کارستان؛ ولی ما نباید با سرمایه و شایستگی معنوی و مادی که داریم دلباخته ژاپن شویم و از آنچه ژاپنی نیز از دست داده است غفلت کنیم و پا جای پای غرب پرستانی بگذاریم که تا مِسِ عقب ماندگی ایران به زر پیشرفت و توسعه مبدل شود فتوای “از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شدن” را صادر می کردند و امروز شاگردان آنان متوهمانه و زبونانه به خیال باطل تبدیل ایران به “ژاپن اسلامی!!” شعار سرایی می کنند. ایران، ایران است، سربلند و باشکوه و آنچه می خواهیم، ایرانی است آزاد، آباد، پیشرو، عادل و برخورداری همگان (هر کس که ایرانی است) از حقوق اساسی که انسان امروز آن را می خواهد و شایسته آن است و نیز در آن دین که مایه فرهنگ و هویت تاریخی ما است محترم و معتبر باشد و حتی بتواند آزادی و استقلال و آبادانی را تلطیف و خلاء جهان امروز را با معنویت، عرفان، اخلاق و ارزشهای الهی و انسانی پرکند.
راه ما راهی است که ملت ما از ۱۵۰ سال پیش آغاز کرده است و گام نهادن در آن راه مبارک را با مشروطیت جشن گرفته است و مبارزات آزادی خواهانه او در نهضت ملی ظاهر شده است و اوج آن در انقلاب اسلامی که خواست بلند و تاریخی ملت یعنی آزادی، استقلال و پیشرفت را با هویت تاریخی او همسو کرده است. جمهوری اسلامی آن سان که مردم ما می خواستند و پاسخگوی نیاز تاریخی و متناسب با شرایط و احوال مردم و این مرز و بوم است – و دریغ که چندی است از آن دور افتاده ایم- می توانست و می تواند ایران و ایرانی را به جایی برساند که شایسته آن است.
باید رسوبات “استبداد زدگی” را که در درازای تاریخ در ژرفای جانمان نشسته است بزداییم و مگر زدودن آن جز با تقویت صافی درخشان فرهنگ متناسب با مردم سالاری – که روح نهضت مشروطیت و انقلاب اسلامی است- میسر است؟
۱۴ مرداد ماه ۱۳۹۰
به نام خدا
عنوان مشروطیت چه بر گرفته از “Charte” فرانسوی باشد و چه از “شرط”
عربی، مراد از آن مهار -و مشروط کردن- قدرت خودکامه بود و جایگزین کردن
نظامی که جز بر مدار هوس و منفعت شخص جبار یا گروه ویژه نمی گردید با
سامانی که محور و اساس آن مردم (و ملت به معنای امروز آن) هستند و اینکه
اساسنامه ای تنظیم کننده پیوند میان مردم و نیز روابط مردم با حاکمان باشد
و “قانون اساسی” که بخصوص “حد” قدرت و حکومت و “حق” ملت و مردم را مشخص می
کند بجای بوالهوسی بالفضولانی بنشیند که به ناحق قدرت را غصب کرده اند. نهضت مشروطیت و پیروزی آن به راستی نقطه عطفی درخشان در تاریخ پر فراز و نشیب ملتی بزرگ است که دست کم طی ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال...............
* نظرات وارده در یادداشت ها لزوما بیانگر دیدگاه 88 نمی باشد
به نام خدا
عنوان مشروطیت چه بر گرفته از “Charte” فرانسوی باشد و چه از “شرط” عربی، مراد از آن مهار -و مشروط کردن- قدرت خودکامه بود و جایگزین کردن نظامی که جز بر مدار هوس و منفعت شخص جبار یا گروه ویژه نمی گردید با سامانی که محور و اساس آن مردم (و ملت به معنای امروز آن) هستند و اینکه اساسنامه ای تنظیم کننده پیوند میان مردم و نیز روابط مردم با حاکمان باشد و “قانون اساسی” که بخصوص “حد” قدرت و حکومت و “حق” ملت و مردم را مشخص می کند بجای بوالهوسی بالفضولانی بنشیند که به ناحق قدرت را غصب کرده اند.
نهضت مشروطیت و پیروزی آن به راستی نقطه عطفی درخشان در تاریخ پر فراز و نشیب ملتی بزرگ است که دست کم طی ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال گذشته همواره خواستار “آزادی”، “استقلال” و “پیشرفت” بوده است و به رغم ناکامی های فراوان دمی از رویارویی (مدنی) با استبداد، استعمار و عقب ماندگی گامی واپس ننهاده و همه هزینه های این ایستادگی و استواری را سخاوتمندانه پرداخته است.
اما گرچه خواست تاریخی یک ملت نقش تعیین کننده ای در جهت دادن به تاریخ او دارد ولی رسیدن به آن خواست و دوام و پیشرفت خواست تحقق یافته در گرو این است که آن خواست به ساحت خودآگاه ذهن و شخصیت بیاید و عادت فرهنگی و فرهنگ متناسب با واقعیتی که خواسته شده است نیز پا بگیرد و بر جان و جهان آدمی حاکم گردد، به ویژه وقتی مورد خواست، عبارت باشد از “مردم سالاری” – که خواست تاریخی بشر امروز و تقدیر الهی در این مقطع تاریخی است- و با توجه به هویت و فرهنگ تاریخی ایرانی که به هر حال دینی و به طور خاص اسلامی است، این مردم سالاری سازگار با آن هویت خواسته شده است. و تا این خواست، فرهنگ متناسب خود را بیابد و بر جان و جهان حاکمان و مردم غلبه یابد، زمانی باید که در آن کار تربیتی و اجتماعی و فرهنگی فراوان صورت گیرد، وگرنه رهزنان گوهر به دست آمده را خواهند ربود.
جای دریغ و درد است که مصلحان و آموزگاران اجتماعی و روشنفکران و عالمان -و احیانا شیادانی که خود را مستحق چنین عناوینی می دانستند یا مدعی آن بودند- نتوانستند نقش اصلی خود را ایفا کنند. در این مراحل گذار توقع از مصلحان روشن بین و معلمان جامعه این بود که:
- تبدیل خواست که نوعا برآمده از فطرت اولی مردم و مقتضای زمانه بود، به خودآگاهی استوار
- تقویت اراده جامعه و ایجاد روحیه ای مصمم و اراده ای محکم برای استقرار و دوام آنچه می خواهد
- بالابردن روحیه دیگرخواهی و مشارکت و تحمل
- دلیری بخشیدن به مردم تا حق خود را به درستی بشناسند و آن را بخواهند و اجاره ندهند که رهزنان آن را بربایند و حاکمان به جای خدمتگزاری مسؤولانه خدایگانی کنند
و …
با کمال تأسف برخلاف توقعی که از نخبگان می رفت خود درگیر جدالی بدفرجام شدند و از حقیقت اصلی که برای آن تلاش و مجاهدت فراوان شده بود و مردم هزینه اش را پرداخته بودند غافل ماندند و احیاناً نگاه خود را از “قاعده” که مردم اند به رأس هرم قدرت دوختند و در بازی قدرت، اغلب اعتبار خود و حق و حرمت جامعه را نیز باختند.
شگفتا که میان صدور فرمان مشروطیت و استقرار آن در ایران با مشابه آن در ژاپن چند سالی بیش فاصله نبود، ولی ژاپنی به لوازم تصمیم خود تن داد و به جایی رسید که نمی دانیم فاصله امروز ژاپن را با ایران با کدام متر و معیاری می توان اندازه گرفت!
البته ژاپن، ژاپن است و ژاپنی درخور تقدیر و کاری که کرده است کارستان؛ ولی ما نباید با سرمایه و شایستگی معنوی و مادی که داریم دلباخته ژاپن شویم و از آنچه ژاپنی نیز از دست داده است غفلت کنیم و پا جای پای غرب پرستانی بگذاریم که تا مِسِ عقب ماندگی ایران به زر پیشرفت و توسعه مبدل شود فتوای “از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شدن” را صادر می کردند و امروز شاگردان آنان متوهمانه و زبونانه به خیال باطل تبدیل ایران به “ژاپن اسلامی!!” شعار سرایی می کنند. ایران، ایران است، سربلند و باشکوه و آنچه می خواهیم، ایرانی است آزاد، آباد، پیشرو، عادل و برخورداری همگان (هر کس که ایرانی است) از حقوق اساسی که انسان امروز آن را می خواهد و شایسته آن است و نیز در آن دین که مایه فرهنگ و هویت تاریخی ما است محترم و معتبر باشد و حتی بتواند آزادی و استقلال و آبادانی را تلطیف و خلاء جهان امروز را با معنویت، عرفان، اخلاق و ارزشهای الهی و انسانی پرکند.
راه ما راهی است که ملت ما از ۱۵۰ سال پیش آغاز کرده است و گام نهادن در آن راه مبارک را با مشروطیت جشن گرفته است و مبارزات آزادی خواهانه او در نهضت ملی ظاهر شده است و اوج آن در انقلاب اسلامی که خواست بلند و تاریخی ملت یعنی آزادی، استقلال و پیشرفت را با هویت تاریخی او همسو کرده است. جمهوری اسلامی آن سان که مردم ما می خواستند و پاسخگوی نیاز تاریخی و متناسب با شرایط و احوال مردم و این مرز و بوم است – و دریغ که چندی است از آن دور افتاده ایم- می توانست و می تواند ایران و ایرانی را به جایی برساند که شایسته آن است.
باید رسوبات “استبداد زدگی” را که در درازای تاریخ در ژرفای جانمان نشسته است بزداییم و مگر زدودن آن جز با تقویت صافی درخشان فرهنگ متناسب با مردم سالاری – که روح نهضت مشروطیت و انقلاب اسلامی است- میسر است؟
۱۴ مرداد ماه ۱۳۹۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر